طلسمات

خانه » همه » خبر » حادثه تلخ آبادان و جای خالی کمیتۀ حقیقت‌یاب

حادثه تلخ آبادان و جای خالی کمیتۀ حقیقت‌یاب

هنوز ساعتی از فروریختن بنا نگذشته بود که من در مقام یکی از اعضای شورای شهر در محل حاضر شدم و بلافاصله، معاون اول رئیس‌جمهور را در جریان امر قرار دادم و استاندار در صحنه حاضر شد. ساعتی بعد، شهردار تهران نیز به ما پیوست. ده‌ها خبرنگار دست‌به‌کار شدند. هنوز روز به پایان نرسیده بود که ستادی برای پیگیری کارها در همان ساختمان‌های اطراف شکل گرفت و مدیران میدانی بحران معرفی شدند، هرچند در «زمان طلایی» غفلت‌هایی هم رخ داد.

قرار بود فردای همان روز، من به کتابخانۀ ملی بروم و مسئولیت آنجا را عهده‌دار شوم؛ اما به‌سبب ضرورت پیگیری مسائل پلاسکو، از این مقام انصراف دادم. کوشش برای تصویب «کمیتۀ حقیقت‌یاب» از کارهای دیگری بود که هرچند به نتیجه نرسید، اما همۀ این‌ها شهروندان را امیدوار کرد که کسانی از همان لحظۀ وقوع فاجعه، پیگیر امور و حقوق آن‌هایند. صدا و به‌ویژه سیما هم خبرهای فاجعه را پوشش گسترده می‌داد.

فروریختن نخستین برج بلند تهران با عمری بیش از نیم‌قرن براثر آتش‌سوزی و عوامل ثانوی و کشته‌شدن شانزده تن هزینه‌ای گزاف بود که به ملت تحمیل شد؛ اما جان‌باختگان آن فاجعه کسبه و مردم عادی نبودند؛ آتش‌نشان‌ها مردم و کسبه را از آنجا بیرون راندند و خود قهرمانانه و جان‌برکف، تا آخر در صحنه ماندند و در آتش سوختند و همگان مظلومیت و شجاعت ایشان را ستودند. درواقع، در «زمان طلایی»، آتش‌نشان‌ها به داد مردم رسیدند، هرچند پس از حادثه در همان «زمان طلایی»، هماهنگی لازم برای نجات آن‌ها به‌عمل نیامد. برخلاف فروریختن متروپل، که مسئولان ملی و محلی دیر عمل کردند و رسانه‌های رسمی نیز به میدان درنیامدند. این ضعف حضور و همراهی و پوشش ناقص اخبار، اعتماد اجتماعی را سلب کرد و موضوع با گزارش‌های شهروندان دنبال شد و کسی چندان دربارۀ مظلومیت، جان‌باختگان، مفقودان، حادثه‌دیدگان و خانواده‌های آن‌ها سخنی نگفت. در حادثۀ پلاسکو، حجم اخبار و گزارش‌ها به حدی فراگیر بود که ما در پایان، پرکارترین خبرگزاری‌ها را معرفی کردیم.

از اتفاقات تلخ پلاسکو و به‌ازای هزینه‌ای که ملت و به‌ویژه پایتخت‌نشینان دادند، تنها چیزی که باقی ماند تجربه بود؛ تجربه‌ای که در قالب مباحث پرشور نمایندگان مردم در شورای شهر و با حمایت رسانه‌ها ارائه می‌شد و چندین سند ملی در این باره تهیه شد؛ ازجمله «گزارش ملی پلاسکو». همۀ این‌ها می‌توانست مانع از وقوع فاجعۀ مکرر شود.

متأسفانه امروز، با فاجعه‌ای بزرگ‌تر روبه‌رو هستیم که ابعاد انسانی و اجتماعی آن بسی بیشتر است و چگونه می‌توان آن را توجیه کرد، آن هم وقتی ساختمان متروپل آبادان در کمتر از سه سال گذشته ساخته شده، به بهره‌برداری رسیده و اکنون، فرو ریخته است؟

اینجا هزینه‌های قابل ردیابی و نیز پنهان بوروکراسی آشفته و نظارت‌های ناقص حاکمیتی را مردم می‌پردازند تا مگر در آسایش، آرامش و سلامت زندگی کنند. اکنون، به‌ازای بی‌توجهی، بی‌تدبیری، سهل‌انگاری و شاید حتی فساد این آرامش و امنیت نه‌تنها از مردم آبادان و نه‌تنها از مردم خوزستان، بلکه از همۀ ما سلب شده است.

بگذریم که همۀ کشور وامی غیرقابل پرداخت از خوزستان گرفته است. امروز، اگر ما به دستاوردهای نبرد هشت‌ساله افتخار می‌کنیم، بی‌تردید، بخش اعظم این افتخار را مدیون مردم همین خوزستانیم. این بدهی ماست که هرگز بازپرداخت نشده و ده‌ها طرح نویدبخش و بلندبالا تنها روی کاغذ نوشته شده است و می‌شود؛ اما در عمل، آنچه رخ داده، فاجعۀ متروپل است. اگر آن روز در ماجرای پلاسکو، طرح «کمیتۀ حقیقت‌یاب» به تصویب می‌رسید و کسانی را که قبل از ماجرا و حین و پس از آن، کم‌کاری و بی‌تجربگی و حتی فسادی دامن‌گیرشان شده بود، معرفی می‌کردند، شاید امروز، شاهد چنین فاجعه‌ای نبودیم. آیا وقت مراجعه به اسناد مبتنی بر تجربه‌های پیشین و شجاعت تصویب «کمیتۀ حقیقت‌یاب» فرا نرسیده است؟

* منتشر شده در روزنامه سازندگی / 10 خرداد 1401

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد