فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
ز در درآ و شبستان ما منور کن
هوای مجلس روحانیان معطر کن
اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباز
پیالهای بدهش گو دماغ راتر کن
به چشم و ابروی جانان سپردهام دل و جان
بیا بیا و تماشای طاق و منظر کن
ستاره شب هجران نمیفشاند نور
به بام قصر برآ و چراغ مه برکن
بگو به خازن جنت که خاک این مجلس
به تحفه بر سوی فردوس و عود مجمر کن
از این مزوجه و خرقه نیک در تنگم
به یک کرشمه صوفی وشم قلندر کن
چو شاهدان چمن زیردست حسن تواند
کرشمه بر سمن و جلوه بر صنوبر کن
فضول نفس حکایت بسی کند ساقی
تو کار خود مده از دست و میبه ساغر کن
حجاب دیده ادراک شد شعاع جمال
بیا و خرگه خورشید را منور کن
طمع به قند وصال تو حد ما نبود
حوالتم به لب لعل همچو شکر کن
لب پیاله ببوس آنگهی به مستان ده
بدین دقیقه دماغ معاشرانتر کن
پس از ملازمت عیش و عشق مه رویان
ز کارها که کنی شعر حافظ از بر کن
شرح لغت: شبستان به فتح اول و دوم و سکون سوم اقامتگاه شبانه/ خازن جنت: نگاهبان بهشت
تعبیر غزل:
این دو روز دنیا ارزش غصه خوردن ندارد؛ زیرا روزگار میگردد و عمر به پایان میرسد. تنها آثار غم و غصه است که بر جان و تن تو باقی میماند و هیچ گاه لذتی که از زندگی خود باید ببری، نخواهی برد. همیشه بر نداشتههای خود حسرت خواهی خورد. پس تا میتوانی خاطر خود را از این افکار بیهوده و باطل خالی کن تا موفق شوی.