فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
به جان پیر خرابات و حق صحبت او
که نیست در سر من جز هوای خدمت او
بهشت اگر چه نه جای گناهکاران است
بیار باده که مستظهرم به همت او
چراغ صاعقه آن سحاب روشن باد
که زد به خرمن ما آتش محبت او
بر آستانه میخانه گر سری بینی
مزن به پای که معلوم نیست نیت او
بیا که دوش به مستی سروش عالم غیب
نوید داد که عام است فیض رحمت او
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که نیست معصیت و زهد بی مشیت او
نمیکند دل من میل زهد و توبه، ولی
به نام خواجه بکوشیم و فر دولت او
مدام خرقه حافظ به باده در گرو است
مگر ز خاک خرابات بود فطرت او
شرح لغت: پیر خرابات، پیر مغان یا پیر میکده معرفت و رهبر روحانی/ هوای خدمت: آرزوی چاکری /مستظهر: پشتگرم/فر دولت: به فتح اول و تشدید دوم شکوه، بخت و اقبال
تفسیر عرفانی:
سوگند به پیر مغان و همنشینی با او، که در سرم جز آرزوی خدمت به او، آرزوی دیگری نیست. مقصود او از این شعر این است که امید به درگاه دوست، شیوهی عاشقان است. در واقع محبوب شیفتگان درگاهش را به حال خود وانمی گذارد و عنایت خود را نصیب حالشان میسازد؛ چرا که مشیت و اراده اش از اول آنان را در آن را گماشته است.
تعبیر غزل:
حرکت در جامعه و مشارکت در امور مختلف با دیگران به خود بیم راه نده، انسان در جامعه رشد میکند. اکنون که به موقعیتی رسیدهای خود را با شرایط منطبق ساز.