فرارو– روند مذاکرات هستهای وین با محوریت احیای برجام، پس از به نتیجه نرسیدنِ ابتکار اخیر اتحادیه اروپا در ارایه یک بسته پیشنهادی به تهران و واشینگتن جهت باز کردن گرهِ معادله اتمی ایران، عملاً وارد دورهای از رکود و سکونِ عمیق شده است. در این فضا، مسوولان ارشد آمریکایی از جمله “آنتونی بلینکن” وزیر خارجه این کشور به تازگی اعلام کرده اند که «حداقل در کوتاه مدت، هیچ چشمانداز روشنی را جهت حصول توافق با ایران و احیای برجام، پیشِ چشم نمیبینند».
در نقطه مقابل ایران نیز تاکید دارد که آنچه آمریکا در پیِ آن است، توافقی بی در و پیکر و مملو از نقاط کور و مبهم است که عملا به آنها اجازه میدهد تا بار دیگر سناریوی بدعهدی خود را که به نحوی آشکار در قالب نسخه اولیه توافق برجام خود نشان داد، تکرار کنند و منافع ملی ایران را تضییع کنند. در این فضا، سوالهای مختلفی در مورد روند مذاکرات و به طور خاص سرنوشت آن مطرح میشود. به عنوان مثال، عدهای به طرح این سوال میپردازند که چرا دولت آمریکا با قاطعیت، شکست مذاکرات هستهای با ایران را اعلام نمیکند؟
از طرفی، برخی دیگر با اشاره به برگزاری انتخابات میاندورهای کنگره آمریکا به این نکته اشاره میکنند که شاید دولت بایدن برای بعد از برگزاری انتخابات مذکور، طرح و برنامه خاصی با محوریت معادله اتمی ایران دارد که اکنون زمانِ مطرح کردن آن نیست.
در این راستا، فرارو در گفتگو با فریدون مجلسی، دیپلمات سابق و کارشناس سیاست خارجی کشورمان، به بررسی ابعاد مختلف پرسشهای مذکور و پاسخهای احتمالی به آنها پرداخته است.
نگرانیهای بایدن در مورد اعتبار دولت و حزب متبوعش و همچنین حفظ مسیر دیپلماسی به عنوانِ راهی کم هزینه جهت تقابل با ایران، عمده محرکهای دولت کنونی آمریکا در اعلام نکردنِ شکست قطعی مذاکرات هستهای با تهران هستند
به نظر شما به چه دلیل دولت بایدن شکست قطعی مذاکرات اتمی با ایران را در شرایطی که فضایی از رکود و بنبست بر آن حاکم شده اعلام نمیکند و مدام تاکید دارد که هنوز فضا برای مذاکره و دستیابی به یک توافق وجود دارد؟
قبل از آمریکا، در مورد ایران بر این باورم که سیاست سازانِ ایرانی و به طور خاص دولت کنونی کشورمان، هنوز مایل هستند که در مورد معادله اتمی ایران، راه حلی پیدا شود و به تحریمهای اقتصادی علیه کشورمان خاتمه داده شود و تا حدی فشارها از روی حاکمیت، مخصوصا در رابطه با مدیریت فضای اقتصادی کشور برداشته شود. فشارهایی که در نوع خود میتوانند سرمایه اجتماعی را کاهش و نارضایتی داخلی را نیز تشدید کنند. این مساله در نوع خود تا حدی آمریکا را نیز ترغیب میکند که تا جای ممکن راهِ کم هزینه در مواجهه با ایران که همان دیپلماسی است را همچنان ادامه دهد.
با این همه، در مورد آمریکا، صورت و ماهیت معادله متفاوت است. دولت بایدن اساسا به این دلیل شکست قطعی مذاکرات اتمی با ایران را اعلام نمیکند، زیرا یکی از وعدههای بنیادین این دولت حتی قبل از اینکه بایدن رئیس جمهور شود، بازگشت آمریکا به توفق برجام و احیای این توافق بود. حال اگر وی بخواهد شکست مذاکرات و مرگ برجام را اعلام کند، این مساله در نوع خود آسیبهای جدی را به حیثیت و اعتبار رئیس جمهور آمریکا و همچنین حزب دموکرات وارد خواهد کرد.
از طرفی، آمریکاییها تا حدی نیز نگران تبعات منطقهای و بین المللی اعلام شکست قطعی مذاکرات احیای برجام هستند و نمیخواهند با تحقق این مساله، عملا فضایی از تنش زاییِ فزاینده را مخصوصا در منطقه خاورمیانه و یا اوج گیری بیش از پیشِ پیشرویهای هستهای ایران را شاهد باشند.
با این همه، من از زمان آغاز روند مذاکرات اتمی وین، هیچ امیدی نداشته و اکنون نیز ندارم که احیای برجام اتفاق بیفتد و به طور خاص بارها تاکید کرده ام که ایران باید خود را آماده یک دوره ۷ الی ۱۰ ساله بدونِ توافق برجام کند. البته که دولت کنونی کشورمان به ریاست جمهوری ابراهیم رئیسی نیز به نظر من تا حد زیادی از حیث گفتمانی و فکری، در چهارچوب انجام مذاکرات و کسب دستاورد از آن قرار ندارد و از زمانِ روی کار آمدن توانسته زمان بخرد و در قالب آن اقدام به تقویت توانمندیهای هستهای کشورمان کند تا شاید از این رهگذر، اهرمهای فشارِ ایران در مقابل طرفهای برجامی و همچنین طرفهای منطقهای را تقویت کند و از این طریق تا حدی زمینه را جهت حصول توافقی مطلوب که حافظ منافع و امتیازات بیشتری برای ایران باشد فراهم کند.
آیا شما معتقدید که ایران در شرایط کنونی در زمره اولویتهای اصلی دولت آمریکا نیست؟
به نظر من در شرایط کنونی ایران اولویتِ اصلی برای تمامی جهان است. علت اصلی این موضوع نیز این است که جهان صنعتی اکنون به شدت با مشکل کمبودِ منابع طبیعی و انرژی (به دلیل جنگ اوکراین و تحریمها علیه روسیه) رو به رو شده است. در این میان، ایران یکی از غنیترین کشورهای دارنده منابع طبیعی در جهان است. از این رو، جهان غرب به انحای مختلف سعی دارد تا از منابع طبیعی ایران به ویژه در حوزه انرژی استفاده کند.
در شرایط فعلی، غرب تا حد زیادی به منابع انرژیِ عربی متکی است و این انحصارِ اتکا به منابع انرژی عربی، خود نگرانیهای جدی را برای آنها ایجاد کرده است. آنها احتیاجی به نفت و گاز ایران ندارند، اما احتیاج به تنوعبخشی به بازارِ تدارکاتی خود دارند تا از این طریق هم بتوانند در حوزه قیمت گذاری، و هم در شرایطی که تنشها و بن بستهایی در روابط با کشورهایی عربی ایجاد میشود، حوزههایی را جهت فعال سازی در راستای منافعشان داشته باشند.
از سوی دیگر، غرب به شدت نگران است که این منابع انرژی به دست رقبای آنها بیفتد که عملاً در حال رقابت با کشورهای مهم غربی در عرصه بین المللی هستند. در این میان به طور خاص نگرانیهای جدی در مورد چین، هند و یا روسیه وجود دارد. البته که این کشورها بعضا به واسطه روابط نزدیک خود با ایران، از کشورمان به مثابه کارت نیز در معادلات بین المللی استفاده میکنند.
با این همه، اکنون حدس من این است که آمریکاییها برخلاف گذشته که هرگونه توافقی با ایران را منوط به روشن شدن تکلیفِ سیاست ایران در رابطه با نابودسازی اسرائیل میکردند تا حدی کوتاه بیایند و به تهران اجازه بدهند که نفت خود را بفروشد و در عین حال به جنگ با اسرائیل و آمریکا نیز در منطقه ادامه دهد. با این حال، واشینگتن عملا پروژههایی را طراحی کرده و میکند تا از طریق آنها، منابع مالی حاصل از هرگونه توافق احتمالی با ایران را تا جای ممکن بسوزاند و ایران را با برخی بحرانها مشغول نگه دارد (البته که این موارد در قالب سناریویِ ایجاد گشایش در فضای مذاکرات معنا پیدا میکنند).
در این میان اساسا سیاست سازان ایرانی نباید فراموش کنند که یکی از اهداف بنیادین دولت اوباما از امضا توافق برجام با ایران، حراست از اسرائیل بود. در واقع، آمریکاییها سعی داشتند تا با رفع برخی تحریمها علیه ایران آن هم به شکل ناقص، تا حد زیادی موقعیت امنیتی اسائیل را در قالب توافق اتمی برجام ارتقا بخشند و محدودیتهای قابل توجهی را نیز بر ایران تحمیل کنند. از این منظر از نگاه من برجام نوعی مجازاتِ ملایم برای ایران بود.
در این چهارچوب، همانطور که پیشتر گفتم حدس من این است که آمریکاییها در بهترین حالت اگر به توافق با ایران هم روی آورند، نوعی معادله خاص را در قالب آن برقرار میسازند که در قالب آن هرچه ایران از حیث منطقهای و بین المللی واکنش کمتری را به تحرکات محورِ مخالف با خود نشان دهد، متعاقبا از درآمدهای بیشتری نیز برخوردار خواهد شد و هر چه این روند برعکس باشد، درآمدهای کمتری نیز نصیب این کشور خواهد شد. در واقع آمریکاییها در قالب این سناریو به دنبال نوعی “برجامِ جنگ آلود” هستند.
به نظر شما دولت آمریکا پس از برگزاری انتخابات میاندورهای کنگره آمریکا در ماه نوامبر سال جاری میلادی، چه رویکردی را در قبال مذاکرات هستهای با ایران اتخاذ خواهد کرد؟ اهمیت این مساله به طور خاص از این جهت است که بسیاری از ناظران و تحلیلگران، این گزاره را مطرح میکنند که این دولت عملا در مورد مساله هستهای ایران دست نگه داشته تا ببیند که آیا میتواند بار دیگر اکثریت خود را در مجالس سنا و نمایندگان در جریان انتخابات میاندورهای کنگره حفظ کند و از موضع پرقدرتتر و البته همراه با بسیج سرمایه سیاسی کافی وارد مذاکره با ایران شود یا خیر.
ما نمیتوانیم هر دو سال به دو سال یا چهار سال به چهار سال، مملکت را معطل کرده و نگران انتخابات ریاست جمهوری و یا میاندورهای کنگره آمریکا باشیم. اگر بخواهم در سطحی کلی به سوال شما پاسخ دهم باید بگویم که کافی است توجه داشته باشیم که اساسا تفاوتهای میان سیاست دولتهای ترامپ و بایدن در مورد مساله ایران تا چه حد بوده است؟
من تفاوت چندانی را میان این دو نمیبینم. نباید فراموش کنیم که ریشه بسیاری از تحریمهای کنونی و گسترده علیه ایران به دوران اوباما باز میگردد. جدای از اینها باید توجه داشت که در آمریکا محورهای اصلی سیاست خارجی این کشور، از دلِ اتاقهای فکر و اندیشکدهها بیرون میآید و در این چهارچوب، رقابتها میان جمهوریخواهان و دموکرات ها، بیش از آنکه معطوف به حوزه سیاست خارجی باشد، به حوزه داخلی و مسائلی نظیر سیاستهای مالیاتی و یا جذب سرمایه گذاری و دیگر مسائل مهم نظیر مهار تورم و افزایش نرخ اشتغال معطوف است.
در مورد اصول کلی سیاست خارجی آمریکا که چندان هم مورد علاقه مردم این کشور نیست، احزاب اصلی آمریکایی تفاوت چندانی را با هم ندارند. ما اکنون در کشورمان سال هاست که هر دو سال به دو سال یا چهار سال به چهار سال در حال رصد انتخابات آمریکا (چه پارلمانی و چه ریاست جمهوری) هستیم و میبینیم که هر مرتبه نیز تغییر چندانی در وضعیت کشورمان ایجاد نمیشود.
در آن سو، شاهدِ تداوم سیاستی بوده ایم، اما در سمت ایران، نوسانهای جدی را مشاهده کرده ایم. از این منظر، به نظر من بعد از برگزاری انتخابات میاندورهای کنگره آمریکا چندان نباید انتظار ایجاد گشایشهای ویژهای را در مورد سیاست آمریکا در رابطه با ایران و یا در قبال موضوعاتی نظیر مساله هستهای کشورمان داشت. راهبرد اصلی آمریکا بهره گیریِ حداکثری از فرصتها و نقطه ضعفهای ایران و حصول توافقی با این کشور است که به بهترین نحو ممکن حافظ منافع ملی آمریکا و متحدان بین المللی اش باشد.