فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
گلبن عیش میدمد ساقی گلعذار کو
باد بهار میوزد باده خوشگوار کو
هر گل نو ز گلرخی یاد همیکند، ولی
گوش سخن شنو کجا دیده اعتبار کو
مجلس بزم عیش را غالیه مراد نیست
ای دم صبح خوش نفس نافه زلف یار کو
حسن فروشی گلم نیست تحملای صبا
دست زدم به خون دل بهر خدا نگار کو
شمع سحرگهی اگر لاف ز عارض تو زد
خصم زبان دراز شد خنجر آبدار کو
گفت مگر ز لعل من بوسه نداری آرزو
مردم از این هوس، ولی قدرت و اختیار کو
حافظ اگر چه در سخن خازن گنج حکمت است
از غم روزگار دون طبع سخن گزار کو
شرح لغت: شمع سحر گهی: به استعاره مراد مهرتابان / لعل: به استعاره مراد لب یار / سخن گزار: سخن پرور.
تفسیر عرفانی:
گل خوشی و شادی میروید، زیبارویم کجاست؟ باد بهاری در حال وزیدن است، شراب خوش طعم کجاست؟ در معنی این شعر میتوان گفت آرزوی دلدادگان راه دوست، نوشیدن شهد وصال است، حال آنکه این امر بنا به اختیار شیفتگان نیست؛ جرا که قدرت و توانایی انجام آن را معشوق در وجودشان نهادینه کرده و هرزمان که او خواهانش باشد، به آن دست خواهد یافت.
تعبیر غزل:
باید به آن دوست داری، به طور مداوم عشق بورزی و میزان محبت خود را دائم به او اظهار کنی. عشق ظریف و حساس است. باید مراقی آن بود.