در اندیشه سیاسی ایرانی، حکومتی متکی به شرایط اجتماعی ایرانیان برساخته شده است. فلات وسیع و گسترده ایران، در طول تاریخ، مکانی مناسب برای زندگی بوه است. از این رو اقوام مختلف با مهاجرت به آن را محلی برای سکونت خود اختیار کردند. عیلامی ها برای اولین بار، تحت تأثیر حکومت اندیشی بین النهرینی (میان رودان) توانستند با خلق مفهوم شاهنشاه، اتحاد اقوام متکثر . گوناگون زبانی و فرهنگی ساکن بر این فلات را رقم بزنند. شاهنشاه، شاه تمام شاهان محلی شد که با پشتوانه فکر دینی، جایگاه و موقعیت محوری خود در سیاست اندیشی ایرانی را مقام خدایی اهورامزدا برگیرد. امتداد مدیریت الهی بر کیهان در هستی مادی از طریق فرد برگزیده اهورامزدا به نام شاهنشاه صورت می-گیرد. این ایده در طول تاریخ ایران زمین، یکپارچگی و انسجام سرزمینی و قومی ایرانیان را رقم زده است. در این حکومت اندیشی ایرانی نکاتی چند وجود دارد که باید به آن ها توجه کرد:
الف: در حکومت اندیشی ایرانی، قدرت در شخصیتی مفرد نمود می یابد. این فرد منشاء قدرت نه از جامعه و مردم که از خدا بر می گیرد. شاهنشاه ایرانی، مقام و منصبی فردی که به دلیل عنیت سازی منصب الهی در هستی مادی است؛ قدرت متجلی در نهاد شاهنشاهی همواره مقدس انگاشته می شد.
ب: رابطه مردم در ساختار حکومت اندیشی ایرانی، تبعی و اطاعت گرایانه است. خروج از اطاعت شاهنشاه به مثابه خروج از فرمان الهی تلقی می شد.
ج: این بنیان ساختاری فردگرایانه، دیکتاتوری و استبداد را نهادینه نمی کند؛ زیرا در این اندیشه، برای هر مقام و منصبی و یا جایگاه و طبقه ای وظیفه و خویشکاری مطرح شده است. عمل به خویشکاری هر فرد در هر جایگاه و مقامی، کسب فره ایزدی را به ارمغان می آورد. فره ایزدی، بالاترین امر متعالی الهی است که کسب آن نشانه ای از سعادت دنیوی و اخروی را نمود می بخشد.
د: حال با توجه به این موضوع، شاهنشاه آرمانی ایرانی، مطلق العنان در قدرت برآمده از خدا نیست؛ بلکه او محصور در خویشکاری است که هدایت و راهبری جامعه را به سمت سعادت و عدالت سوق دهد. این خویشکاری متناسب با موقعیت اجتماعی است. شاهنشاهی منصبی برآمده از طبقه اشراف است که نخبگی در جامعه بر عهده دارد. فردی دانا و خردمند که در راستای عمل به خویشکاری خود مصلحت و خلاقیت را به کار می برد تا جامعه را به سمت بهزیستی رهبری کند. حال اگر شاهنشاه از جایگاه راستین خود نباشد، آن خردمندی و خلاقیت را نخواهد داشت؛ آن گاه برای پیشبرد اهداف خود از خود رأیی، زورگویی و عدم خلاقیت و هنرمندی سیاسی بهره می برد.
این نگرش به سیاست به مثابه راهبری و هدایت جامعه تا بدان جایی پیش می رود که ساختار جامعه متکثر ایرانشهر را نه در فرآیند وحدت و یگانگی که در رهیافت اتحاد پیش می برد. در این روش، جامعه ایرانی با حفظ هویت ها قومی خود بر محور شاهنشاه به اتحاد گام برمی دارند. نکته ای حایز اهمیت این است که در اداوار اولیه از حکومت اندیشی ایرانی، طبقه اشراف در مقام اول و موبدان در مقام دوم به مثابه نخبگان اجتماعی، رابط نهاد قدرت با مردم و بالعکس بودند. این شرایط در عصر ساسانی در نتیجه نهضت ترجمه و توسعه انگاره ئیشرفت علمی به طبقات پایین جامعه سرایت کرد. به صورتی که در هر طبقه و یا صنفی افراد با سواد ظهور کردند که در راستای عمل بهتر به خویشکاری، پیشرفت-های علمی را برای طبقه خود راهبری می کردند.
نتیجه این حکومت اندیشی ایرانی این بود که سیاست ورزی مهم ترین مؤلفه هدایت گری جامعه تلقی می-شد که از بٌن مایه مصلحت سنجی و عدالت برخوردار بود. این مصلحت سنجی سیاسی بر بنیاد خرد استوار است. لذا در عهد اردشیر می خوانیم که اردشیر شاهنشاه مؤسس ساسانی، می گوید؛ شاه دانا همواره در اندیشه بهبود بخشیدن به کشور خود است.(ص۶۴) در همان جا می گوید؛ بی فکری و بی-تدبیری شاه باعث نابودی کشور می شود.(ص۶۵) حتی در انتخاب صاحب منصبان از سیاسی و دینی هشدار می دهد که فرومایگان و بی خردان بر سیاست و دین مستولی نشوند.(ص۶۷) همه این مسائل بر تمام مناصب و موقعیت های اجتماعی سرایت می کند. نخبگان فرومایه، طبقه خود را به افول می برند و مقامات کشور را نابود می کنند. در سیاست ورزی ایرانی، مسئله این است که سعاد و بهزیستی در دنیا مقدمه سعادت اخروی می شود و شاهنشاه به عنوان خویشکاری تحقق عینی آن را بر عهده دارد. این اندیشه سیاست را به مثابه تدبیر تصور می کند. تدبیری که سعادت و خیر عمومی را در تصمیم سازی ها و تصمیم گیری ها و هدایت و راهبری جامعه در خود دارد.
این سیاست ورزی در دوران اسلامی بر سیاست اندیشی مسلمانان نیز سرایت کرده است. در نامه امام علی(ع) به مالک که دستورنامه حکومتی است، سیاست اندیشی مبتنی بر خرد ورزی، مصلحت سنجی در راستای سعادت بشر را می توان دید. در این مسیر بقای ایران و ایرانیت در سیاست ورزی مبتنی بر خرد محقق شده است. حال این الگوی حکومت اندیشی ایرانی در عصر باستان به زایش تمدنی بزرگ منجر شده است و در عصر اسلامی در برسازی یک تمدن مؤثر دیگر نقش بسزایی داشته است. این الگو را می توان بر امروز جامعه ایران بازتاب داد تا با توجه بدان، سیاست به مثابه تدبیر را فهم نمود. آیا سیاست ورزی امروزین مبتنی بر تدبیر خردمندانه هست؟ مطالعه آثار دوره اسلامی که از قرن دوم هجری بر محور الگوی حکومت اندیشی و سیاست ورزی ایرانی به تدوین در آمده است، همواره سیاست بر محور تدبیر تعریف شده است. تدبیر نیز با ویژگی خردمندانه در راستای هدایت جامعه به سمت سعادت و بهزیستی تلقی شده است. در این سیاست اندیشی، سیاست یک هنر معطوف به بهزیستی است. دانایی خلاقیت می آورد؛ اما اگر جاهلان و نادانان تدبیر سیاست را در دست گیرند، براساس اندیشه فارابی، جامعه ضاله نمود می یابد.
۶۵۶۵