با اوج گیری مبارزات مردمی به ویژه در سال 56 ، شاه به موازت تداوم سیاست سرکوب و خشونت، اقداماتی را انجام داد از جمله ایجاد فضای باز سیاسی، اعطای برخی آزادیهای مدنی، آزادی برخی زندانیان سیاسی، تغییر نخست وزیران ، دستگیری برخی عوامل بد سابقه رژیم و… ارزیابی اینکه آیا این اقدامات در راستای تأمین خواسته های مردم و کاهش خشم آنها صورت گرفته و اینکه تا چه میزان رژیم در اعمال آن صداقت داشته است، نیازمند تحلیل و بررسی است که به اختصار به آن می پردازیم.
به نظر می رسد ایجاد فضای باز سیاسی و اعطای برخی آزادیها در آن شرایط بیش از آنکه خواست خود رژیم برای فرو نشاندن خشم مردم و پاسخ به مطالبات آنان باشد، در راستای خواست و سیاست های آمریکا در آن دوران صورت گرفت زیرا در پی پیروزی کارتر از حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، به منظور ممانعت از سرنگون شدن متحدین آمریکا در کشورهای جهان سوم و نیز زدودن آثار حمایت از نظام های سیاسی مستبد و سرکوبگر از سیاست خارجی ایالات متحده، سیاست حقوق بشر به عنوان یک خط مشی مطرح شد و اجرای آن توسط متحدین آمریکا الزامی شناخته شد. از این رو کارتر از شاه خواست که برای رژیمش چهره مناسب کسب کند. هدف دولت آمریکا فقط ایجاد اصلاحاتی در رژیم پهلوی بود. در حدی که حملات افکار عمومی غرب علیه او و سیاست های آمریکا در خاورمیانه کاهش یابد.(حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران: اطلاعات، 1370، ج1، ص 565)
از نظر مقامات آمریکایی، بسیج انقلابی مستلزم گروههای سازمان یافته بود و چنین سازمانی در مقطع بعد از سال 1354 وجود نداشت، بنابر این میزانی از آزاد کردن جو داخلی، برای حکومت شاه خطر به حساب نمی آمد.ضمن آنکه قدرت سرکوب شاه نیز وجود داشت. از اینرو در مورخ 14 مرداد 1356 شاه در پیام سالانه خود به مناسبت جشن مشروطیت وعده تغییر و تحولات تازه ای را در جهت تعمیم دموکراسی در کشور داد .
(محمود طلوعی، داستان انقلاب، تهران:علمی، 1370، ص 263)
فردای آن روز جمشید آموزگار بعنوان نخست وزیر جدید، جایگزین امیرعباس هویدا شد و از طرف دولت، سیاست ایجاد فضای باز سیاسی و دادن آزادی به مردم آغاز گردید.
رژیم شاه پس از اجرای طرح فضای باز سیاسی در طول اجرای کوتاه آن دست به تبلیغات گسترده داخلی و خارجی زد و مدعی شد دست به تغییراتی از جمله در وضعیت زندانیان سیاسی کشور، آزادی شمار قابل توجهی از آنها، اجازه به محافل و مجامع بینالمللی دست اندرکار حقوق بشر برای سفر به ایران و بازدید از زندانهای کشور و نحوه رفتار با زندانیان سیاسی، قطع یا کاهش چشمگیر کاربرد شکنجه بر علیه زندانیان سیاسی زده است و همچنین مدعی شد نوعی فضای باز در کشور ایجاد کرده که در آن مخالفان و مطبوعات میتوانند سیاستهای رژیم را نقد کنند.
با وجود تمام این تبلیغات در عرصه بینالملل که رژیم پهلوی تغییراتی چشمگیر در وضعیت زندانهای سیاسی ایجاد کرده و همچنین رژیم دم از آزادی صدها زندانی سیاسی و کاهش کاربرد شکنجه بر علیه زندانیان سیاسی زده است، اما در عمل نه فشار اختناق آنچنان رخت بربسته بود که مخالفان احساس کنند از آزادی برخوردار شدهاند و نه امکان طرح انتقاد از عملکرد رژیم به معنای آن بود که هرکس هر ایراد و نظر مخالفی را که نسبت به سیاستهای رژیم و یا دولت مردان و مسئولین آن داشت میتوانست بدون ترس و واهمه ابراز نماید. همچنین اگر انتقاد و نقدی بر رژیم در مطبوعات صورت میگرفت تنها درباره برخی از سیاستها و عملکردهای رژیم در زمینههای اقتصادی آن هم به صورت بسیار ملایم بود.
مهمتر از همه این است که اگر مدعای رژیم نیز درست بود، از اواسط سال 1355 دیگر عملاً سازمانی وجود نداشت و تمام نیروهای مخالف تار و مار شده بودند و زندانیان سیاسی آزاد شده در عمل نیروی مخالف به حساب نمیآمدند. نه تشکیلات سازمانی مدنی در بیرون بود که آنان بتوانند از طریق آن تجمعی را بهوجود آورند و نه امکانات و رسانهای داشتندکه صدای انتقاد خود را بلند کنند. در عمل هیچ مجرایی وجود نداشت که از طریق آن مخالفان سیاسی که بهتازگی حق اظهار نظر پیدا کرده بودند از طرح فضای باز سیاسی بهرهبرداری کنند. به عبارتی تنها راه؛ انقلاب بود.
شاه پس از اعتراضهایی که در ماههای بهار و اوایل تابستان 1356صورت گرفت، شروع به نشان دادن واکنشهای مغشوش کرد و سیاست دوگانه خود را این بار با انتقاد از طرح فضای باز سیاسی نشان داد، به صورتی که در یک مصاحبه مطبوعاتی موضع خود را در قبال حقوق بشر روشن کرد: «ما با دفاع از حقوق بشر کاملاً موافقیم، مشروط به آنکه در جهت منافع اکثریت باشد، اما اگر این قضیه ما را به سمت قانون جنگل و شکست هدایت کند، در آن صورت دیگر نمیتوان آن را حقوق بشر نامید».( ماروین زونیس، شکست شاهانه، ترجمه عباس مخبر، تهران: طرح نو، 1370، ص203)
پس از این مصاحبه سرکوبها آغاز شد و در ابتدا آیتالله طالقانی، یکی از محبوبترین و سیاسیترین آیتاللههای تهران دستگیر شد و در یک دادگاه فرمایشی به ده سال زندان محکوم شد و هیچ یک از اصلاحات قضایی طرح فضای باز سیاسی شامل حال ایشان نشد. در ادامه این سرکوبها ادامه داشت و در سال 1356 گردهمایی مهمی در پایان ماه آبان شکل گرفت و در آن حدود یکهزار نفر از اعضا و هواداران جبهه ملی و سایر مخالفان رژیم در محلی خارج از تهران گرد آمدند و در واکنش به آن رژیم با حمله دویست نفر از چماقداران طرفدار شاه که طبق برنامه با اتوبوس به این محل آورده شده بودند، در هم شکست و پایان یافت.(همان، ص 205)
این روند سرکوب مخالفان دوباره از دی ماه 1356 روز به روز افزایش یافت به گونهای که سرکوب وحشیانه مردم مذهبی قم و تبریز را در آن برهه زمانی شاهد هستیم.
تغییر نخست وزیران نیز در عمل تفاوتی در سیاست های سرکوبگرانه رژیم نداشت و با اراده و خواست آمریکا صورت می گرفت. در مرداد 56 شاه با فشار کارتر دموکرات، جمشید آموزگار را برای ایجاد فضای باز سیاسی به نخست وزیری رساند. دولت آموزگار، یک سال بیشتر دوام نیاورد و در شهریور 1357، شریف امامی با شعار دولت آشتی ملی روی کار آمد، اما کشتار مردم در 17 شهریور 1357 درهمین دولت صورت گرفت. اقدام به کشتار مردم آن هم در دولتی با چنین شعار مسالمتجویانهای تناقضها و سردرگمی رژیم پهلوی را آشکار کرد. در واقع جمعه سیاه نشانه تناقض و عدم صداقت رژیم در ادعای اصلاحات و سیاست های دو گانه این رژیم بود.
سرالدون گریفیث، از نمایندگان سابق پارلمان انگلیس که شاهد تغییرات آن زمان ایران بود و با مقامات ایران ارتباط داشت، در کتاب خود با عنوان «ایران پرتلاطم»، در توصیف شریفامامی میگوید: انتخاب شریفامامی، رئیس مجلس سنا و بنیاد پهلوی، یعنی سازمانی که پول شاه و خانوادهاش را در هتلها و کازینوهای ایران و آسمانخراشهای نیویورک سرمایهگذاری میکرد، یک فاجعه بود. این گزینش در این میان سودمند نبود.( سر الدون گریفیث، ایران پرتلاطم، ترجمه فرید جواهرکلام، تهران، نشر آبی، ص 138.) سیر تحولات بعدی صحت ادعای او را ثبات کرد.
محسن میلانی ، استاد علوم سیاسی دانشگاه فلوریدای جنوبی آمریکا، شریفامامی را فردی واجد هوش سیاسی ولی فاقد پایگاه مردمی دانسته و او را «نماد یک نظام منحط و فرسوده» و از نظر وی ، او«آخرین شانس شاه برای مهار آشوب انفجارآمیز جاری به حساب میآمد»( محسن میلانی، شکلگیری انقلاب اسلامی از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی، ص 218.)
در شرایط بحرانی تابستان 1357 تغییر نخستوزیر نمیتوانست کارساز باشد، آن هم با برگزیدن چهره دیگری از نیروهای معتمد شاه که فاقد محبوبیت و اعتبار در میان مردم بود.
در طول بیش از دو دهه پایانی حکومت نامشروع پهلوی هزاران تن از مخالفان و منتقدان سیاسی در میان اقشار و جریانهای سیاسی و اجتماعی گوناگون دستگیر، شکنجه و سالیانی از عمر خود را در زندانهای حکومت سپری کردند و در آن میان دهها و صدها تن دیگر بهانحاء گوناگون کشته یا اعدام شدند. بنابراین فروکاستن دامنه سرکوبگریها و برخوردهای حکومت پهلوی با مخالفان سیاسی بههمان سالهای 1356- 1357 نوعی منحرف شدن افکار عمومی از فهم دقیقتر عمق و گستره دیرپای فرایند سرکوبگری حکومت پهلوی علیه ملت ایران است،
حتی اگر فقط همان 14- 15 ماهه پایانی عمر نظام شاهنشاهی پهلوی را معیاری برای سنجش نحوه برخورد و مواجهه حاکمیت با انقلاب اسلامی مردم ایران در نظر بگیریم، باز هم هیچ بهاین نتیجه نخواهیم رسید که شاه رفتاری عاری از خشونت و سرکوبگری با جامعه ایرانی در پیش گرفت.
البته این درست است که شاه تسلیم انقلاب مردم ایران شد، اما این عقبنشینی و تسلیم فقط بعد از آنی صورت گرفت که تقریباً همه شیوههای خشن و سرکوبگرانه در مواجهه با انقلابیون مورد آزمون قرار گرفته بود.
تا جایی که تحولات و رخدادهای دوران انقلاب نشان میدهد رژیم پهلوی در برخورد با انقلابیون از هیچ روش قهرآمیز و سرکوبگرانهای فروگذار نکرد و بهتبع آن شخص شاه فقط زمانی تصمیم گرفت خاک ایران را ترک کند که دیگر از ادامه مقابله مؤثر با مردم ایران دچار یأس و نومیدی شده بود.
به عبارت روشنتر شاه تسلیم مردم ایران شد، اما فقط زمانی این اتفاق افتاد که دیگر تمام اهرمهای سرکوبگرانه علیه انقلابیون را بهکار گرفته بود و دیگر بهکارآمدی این شیوهها امید چندانی نداشت. ضمن اینکه خروج شاه از کشور هم هنوز بهمعنای آن نبود که او بهادامه سرکوب انقلابیون نمیاندیشید. چهاینکه بعد از خروج شاه از کشور و تا آستانه پیروزی نهایی انقلاب اسلامی صدها تن دیگر از انقلابیون در شهرها و مناطق مختلف ایران توسط نیروهای امنیتی و انتظامی بهشهادت رسیدند و هزاران تن دیگر مجروح و مصدوم شدند. حتی شاه امیدوار بود بعد از خروجش از کشور برخورد نیروهای امنیتی و انتظامی با انقلابیون سرکوبگرانهتر ادامه یابد و در همان حال بر این تصور قرار داشت که حامیان آمریکایی او نظیر سال 1332 کودتایی نظامی را علیه انقلابیون سازماندهی خواهند کرد و موجبات بازگشت دوباره او بهقدرت را فراهم میکنند.
ادعای پرهیز شاه از کشتار و سرکوب بیشتر انقلابیون را بعدها طرفداران سلطنت ساقط شده پهلوی طرح کردهاند تا چنان وانمود کنند که گویا اگر شاه روند سرکوبگرانهتری را در مقابله با انقلابیون در پیش میگرفت، انقلاب اسلامی مردم ایران بهپیروزی نمیرسید، که مدعای بیاساسی بیش نیست و رژیم پهلوی هر آنچه توانست در برخورد قهرآمیز با مخالفان و انقلابیون انجام داد.
((www.farsnews.ir/news/13961026000598
به نظر می رسد ایجاد فضای باز سیاسی و اعطای برخی آزادیها در آن شرایط بیش از آنکه خواست خود رژیم برای فرو نشاندن خشم مردم و پاسخ به مطالبات آنان باشد، در راستای خواست و سیاست های آمریکا در آن دوران صورت گرفت زیرا در پی پیروزی کارتر از حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، به منظور ممانعت از سرنگون شدن متحدین آمریکا در کشورهای جهان سوم و نیز زدودن آثار حمایت از نظام های سیاسی مستبد و سرکوبگر از سیاست خارجی ایالات متحده، سیاست حقوق بشر به عنوان یک خط مشی مطرح شد و اجرای آن توسط متحدین آمریکا الزامی شناخته شد. از این رو کارتر از شاه خواست که برای رژیمش چهره مناسب کسب کند. هدف دولت آمریکا فقط ایجاد اصلاحاتی در رژیم پهلوی بود. در حدی که حملات افکار عمومی غرب علیه او و سیاست های آمریکا در خاورمیانه کاهش یابد.(حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران: اطلاعات، 1370، ج1، ص 565)
از نظر مقامات آمریکایی، بسیج انقلابی مستلزم گروههای سازمان یافته بود و چنین سازمانی در مقطع بعد از سال 1354 وجود نداشت، بنابر این میزانی از آزاد کردن جو داخلی، برای حکومت شاه خطر به حساب نمی آمد.ضمن آنکه قدرت سرکوب شاه نیز وجود داشت. از اینرو در مورخ 14 مرداد 1356 شاه در پیام سالانه خود به مناسبت جشن مشروطیت وعده تغییر و تحولات تازه ای را در جهت تعمیم دموکراسی در کشور داد .
(محمود طلوعی، داستان انقلاب، تهران:علمی، 1370، ص 263)
فردای آن روز جمشید آموزگار بعنوان نخست وزیر جدید، جایگزین امیرعباس هویدا شد و از طرف دولت، سیاست ایجاد فضای باز سیاسی و دادن آزادی به مردم آغاز گردید.
رژیم شاه پس از اجرای طرح فضای باز سیاسی در طول اجرای کوتاه آن دست به تبلیغات گسترده داخلی و خارجی زد و مدعی شد دست به تغییراتی از جمله در وضعیت زندانیان سیاسی کشور، آزادی شمار قابل توجهی از آنها، اجازه به محافل و مجامع بینالمللی دست اندرکار حقوق بشر برای سفر به ایران و بازدید از زندانهای کشور و نحوه رفتار با زندانیان سیاسی، قطع یا کاهش چشمگیر کاربرد شکنجه بر علیه زندانیان سیاسی زده است و همچنین مدعی شد نوعی فضای باز در کشور ایجاد کرده که در آن مخالفان و مطبوعات میتوانند سیاستهای رژیم را نقد کنند.
با وجود تمام این تبلیغات در عرصه بینالملل که رژیم پهلوی تغییراتی چشمگیر در وضعیت زندانهای سیاسی ایجاد کرده و همچنین رژیم دم از آزادی صدها زندانی سیاسی و کاهش کاربرد شکنجه بر علیه زندانیان سیاسی زده است، اما در عمل نه فشار اختناق آنچنان رخت بربسته بود که مخالفان احساس کنند از آزادی برخوردار شدهاند و نه امکان طرح انتقاد از عملکرد رژیم به معنای آن بود که هرکس هر ایراد و نظر مخالفی را که نسبت به سیاستهای رژیم و یا دولت مردان و مسئولین آن داشت میتوانست بدون ترس و واهمه ابراز نماید. همچنین اگر انتقاد و نقدی بر رژیم در مطبوعات صورت میگرفت تنها درباره برخی از سیاستها و عملکردهای رژیم در زمینههای اقتصادی آن هم به صورت بسیار ملایم بود.
مهمتر از همه این است که اگر مدعای رژیم نیز درست بود، از اواسط سال 1355 دیگر عملاً سازمانی وجود نداشت و تمام نیروهای مخالف تار و مار شده بودند و زندانیان سیاسی آزاد شده در عمل نیروی مخالف به حساب نمیآمدند. نه تشکیلات سازمانی مدنی در بیرون بود که آنان بتوانند از طریق آن تجمعی را بهوجود آورند و نه امکانات و رسانهای داشتندکه صدای انتقاد خود را بلند کنند. در عمل هیچ مجرایی وجود نداشت که از طریق آن مخالفان سیاسی که بهتازگی حق اظهار نظر پیدا کرده بودند از طرح فضای باز سیاسی بهرهبرداری کنند. به عبارتی تنها راه؛ انقلاب بود.
شاه پس از اعتراضهایی که در ماههای بهار و اوایل تابستان 1356صورت گرفت، شروع به نشان دادن واکنشهای مغشوش کرد و سیاست دوگانه خود را این بار با انتقاد از طرح فضای باز سیاسی نشان داد، به صورتی که در یک مصاحبه مطبوعاتی موضع خود را در قبال حقوق بشر روشن کرد: «ما با دفاع از حقوق بشر کاملاً موافقیم، مشروط به آنکه در جهت منافع اکثریت باشد، اما اگر این قضیه ما را به سمت قانون جنگل و شکست هدایت کند، در آن صورت دیگر نمیتوان آن را حقوق بشر نامید».( ماروین زونیس، شکست شاهانه، ترجمه عباس مخبر، تهران: طرح نو، 1370، ص203)
پس از این مصاحبه سرکوبها آغاز شد و در ابتدا آیتالله طالقانی، یکی از محبوبترین و سیاسیترین آیتاللههای تهران دستگیر شد و در یک دادگاه فرمایشی به ده سال زندان محکوم شد و هیچ یک از اصلاحات قضایی طرح فضای باز سیاسی شامل حال ایشان نشد. در ادامه این سرکوبها ادامه داشت و در سال 1356 گردهمایی مهمی در پایان ماه آبان شکل گرفت و در آن حدود یکهزار نفر از اعضا و هواداران جبهه ملی و سایر مخالفان رژیم در محلی خارج از تهران گرد آمدند و در واکنش به آن رژیم با حمله دویست نفر از چماقداران طرفدار شاه که طبق برنامه با اتوبوس به این محل آورده شده بودند، در هم شکست و پایان یافت.(همان، ص 205)
این روند سرکوب مخالفان دوباره از دی ماه 1356 روز به روز افزایش یافت به گونهای که سرکوب وحشیانه مردم مذهبی قم و تبریز را در آن برهه زمانی شاهد هستیم.
تغییر نخست وزیران نیز در عمل تفاوتی در سیاست های سرکوبگرانه رژیم نداشت و با اراده و خواست آمریکا صورت می گرفت. در مرداد 56 شاه با فشار کارتر دموکرات، جمشید آموزگار را برای ایجاد فضای باز سیاسی به نخست وزیری رساند. دولت آموزگار، یک سال بیشتر دوام نیاورد و در شهریور 1357، شریف امامی با شعار دولت آشتی ملی روی کار آمد، اما کشتار مردم در 17 شهریور 1357 درهمین دولت صورت گرفت. اقدام به کشتار مردم آن هم در دولتی با چنین شعار مسالمتجویانهای تناقضها و سردرگمی رژیم پهلوی را آشکار کرد. در واقع جمعه سیاه نشانه تناقض و عدم صداقت رژیم در ادعای اصلاحات و سیاست های دو گانه این رژیم بود.
سرالدون گریفیث، از نمایندگان سابق پارلمان انگلیس که شاهد تغییرات آن زمان ایران بود و با مقامات ایران ارتباط داشت، در کتاب خود با عنوان «ایران پرتلاطم»، در توصیف شریفامامی میگوید: انتخاب شریفامامی، رئیس مجلس سنا و بنیاد پهلوی، یعنی سازمانی که پول شاه و خانوادهاش را در هتلها و کازینوهای ایران و آسمانخراشهای نیویورک سرمایهگذاری میکرد، یک فاجعه بود. این گزینش در این میان سودمند نبود.( سر الدون گریفیث، ایران پرتلاطم، ترجمه فرید جواهرکلام، تهران، نشر آبی، ص 138.) سیر تحولات بعدی صحت ادعای او را ثبات کرد.
محسن میلانی ، استاد علوم سیاسی دانشگاه فلوریدای جنوبی آمریکا، شریفامامی را فردی واجد هوش سیاسی ولی فاقد پایگاه مردمی دانسته و او را «نماد یک نظام منحط و فرسوده» و از نظر وی ، او«آخرین شانس شاه برای مهار آشوب انفجارآمیز جاری به حساب میآمد»( محسن میلانی، شکلگیری انقلاب اسلامی از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی، ص 218.)
در شرایط بحرانی تابستان 1357 تغییر نخستوزیر نمیتوانست کارساز باشد، آن هم با برگزیدن چهره دیگری از نیروهای معتمد شاه که فاقد محبوبیت و اعتبار در میان مردم بود.
در طول بیش از دو دهه پایانی حکومت نامشروع پهلوی هزاران تن از مخالفان و منتقدان سیاسی در میان اقشار و جریانهای سیاسی و اجتماعی گوناگون دستگیر، شکنجه و سالیانی از عمر خود را در زندانهای حکومت سپری کردند و در آن میان دهها و صدها تن دیگر بهانحاء گوناگون کشته یا اعدام شدند. بنابراین فروکاستن دامنه سرکوبگریها و برخوردهای حکومت پهلوی با مخالفان سیاسی بههمان سالهای 1356- 1357 نوعی منحرف شدن افکار عمومی از فهم دقیقتر عمق و گستره دیرپای فرایند سرکوبگری حکومت پهلوی علیه ملت ایران است،
حتی اگر فقط همان 14- 15 ماهه پایانی عمر نظام شاهنشاهی پهلوی را معیاری برای سنجش نحوه برخورد و مواجهه حاکمیت با انقلاب اسلامی مردم ایران در نظر بگیریم، باز هم هیچ بهاین نتیجه نخواهیم رسید که شاه رفتاری عاری از خشونت و سرکوبگری با جامعه ایرانی در پیش گرفت.
البته این درست است که شاه تسلیم انقلاب مردم ایران شد، اما این عقبنشینی و تسلیم فقط بعد از آنی صورت گرفت که تقریباً همه شیوههای خشن و سرکوبگرانه در مواجهه با انقلابیون مورد آزمون قرار گرفته بود.
تا جایی که تحولات و رخدادهای دوران انقلاب نشان میدهد رژیم پهلوی در برخورد با انقلابیون از هیچ روش قهرآمیز و سرکوبگرانهای فروگذار نکرد و بهتبع آن شخص شاه فقط زمانی تصمیم گرفت خاک ایران را ترک کند که دیگر از ادامه مقابله مؤثر با مردم ایران دچار یأس و نومیدی شده بود.
به عبارت روشنتر شاه تسلیم مردم ایران شد، اما فقط زمانی این اتفاق افتاد که دیگر تمام اهرمهای سرکوبگرانه علیه انقلابیون را بهکار گرفته بود و دیگر بهکارآمدی این شیوهها امید چندانی نداشت. ضمن اینکه خروج شاه از کشور هم هنوز بهمعنای آن نبود که او بهادامه سرکوب انقلابیون نمیاندیشید. چهاینکه بعد از خروج شاه از کشور و تا آستانه پیروزی نهایی انقلاب اسلامی صدها تن دیگر از انقلابیون در شهرها و مناطق مختلف ایران توسط نیروهای امنیتی و انتظامی بهشهادت رسیدند و هزاران تن دیگر مجروح و مصدوم شدند. حتی شاه امیدوار بود بعد از خروجش از کشور برخورد نیروهای امنیتی و انتظامی با انقلابیون سرکوبگرانهتر ادامه یابد و در همان حال بر این تصور قرار داشت که حامیان آمریکایی او نظیر سال 1332 کودتایی نظامی را علیه انقلابیون سازماندهی خواهند کرد و موجبات بازگشت دوباره او بهقدرت را فراهم میکنند.
ادعای پرهیز شاه از کشتار و سرکوب بیشتر انقلابیون را بعدها طرفداران سلطنت ساقط شده پهلوی طرح کردهاند تا چنان وانمود کنند که گویا اگر شاه روند سرکوبگرانهتری را در مقابله با انقلابیون در پیش میگرفت، انقلاب اسلامی مردم ایران بهپیروزی نمیرسید، که مدعای بیاساسی بیش نیست و رژیم پهلوی هر آنچه توانست در برخورد قهرآمیز با مخالفان و انقلابیون انجام داد.
((www.farsnews.ir/news/13961026000598