خانه » همه » مذهبی » معرفی جابربن عبدالله انصاری صحابی بزرگ

معرفی جابربن عبدالله انصاری صحابی بزرگ

جابر بن عبداللّه انصاری (درگذشت بین سال‌های ۶۸ق تا ۷۹ق)، صحابی پیامبر اسلام(ص) و راوی حدیث لوح که دربردارنده نام امامان شیعه از زبان پیامبر(ص) است. وی همچنین در سلسله راویان احادیث مشهور شیعی مانند حدیث جابر، حدیث غدیر، حدیث ثقلین و حدیث شهر علم نیز قرار دارد.
جابر را از اصحاب پنج امام (از امام علی(ع) تا امام باقر(ع)) دانسته‌اند. او پس از واقعه عاشورا، نخستین زائر امام حسین(ع) بود که در روز اربعین به کربلا رسید. همچنین بنابر روایات، او سلام پیامبر(ص) را به امام باقر(ع) رساند.
جابِرِ بن عبدالله بن عَمرو بن حرام بن کعب بن غَنْم بن سلمة، نسبش به خَزْرَج می‌رسد.[۱] پدرش پیش از هجرت پیامبر اکرم(ص) به یثرب، مسلمان شد و در بیعت عَقَبة دوم با رسول خدا(ص) پیمان بست و جزو دوازده نقیبی شد که پیامبر(ص) آنان را به نمایندگی قبایل‌شان برگزید. پدر جابر در غزوه اُحُد به شهادت رسید.[۲] نخستین گزارش از زندگی جابر، حضور او با پدرش در بیعت عقبه دوم در سال سیزدهم بعثت است.
کنیه جابر، در منابع به صورت‌های گوناگون آمده، اما از میان آنها کنیه ابوعبداللّه صحیح‌تر دانسته شده است. [۳]بنا بر بعضی گزارش‌ها، پیوند میان پیامبر(ص) و جابر محبت‌آمیز و دوستانه بود. گفته شده است که پیامبر(ص) به وی بشارت عمر طولانی داده و در پاسخ به سؤال جابر، آیه‌ای نازل شد که به آیه کَلالَه[۴] شهرت دارد.[۵] ازدواج و فرزندان
در سال سوم هجری و پیش از غزوه ذاتُ الرِقاع، جابر با سُهَیمه، دختر مسعود بن اوس، ازدواج کرد.[۶]عبدالرحمان، محمد[۷] محمود، عبدالله[۸] و عقیل[۹] فرزندان جابر هستند. از وجود افرادی منتسب به جابر در افریقا (در محدوده تونس امروزی) [۱۰] و بخارا [۱۱] گزارش‌هایی در دست است. در ایران نیز عده‌ای از نسل او هستند که مشهورترین آنان شیخ مرتضی انصاری، فقیه و اصولی شیعه بود.[۱۲] شرکت در جنگ‌ها
جابر از افرادی است که در بیشتر غزوه‌ها و سَریّه‌ها حضور داشت. تعداد این غزوه‌ها به اختلاف ذکر شده است. به گزارش خود او، از ۲۷ غزوه پیامبر(ص) در ۱۹ غزوه شرکت داشته است.[۱۳] جابر در برخی از سَریّه‌ها نیز حضور داشته و درباره آنها گزارش داده است.[۱۴]وی در غزوه بدر و غزوه احد غایب بود.[۱۵] برخی گزارش‌ها او را از بَدریّون دانسته‌اند و از خود او نقل شده که در این واقعه آبرسان بوده است.[۱۶] در زمان خلفای سه‌گانه
از مواضع جابر درباره خلیفه اول سخنی در منابع نیامده است.[۱۷] در این دوران، وی بیشتر به فعالیت‌های علمی و تعلیمی می‌پرداخت و از امور سیاسی و نظامی دوری می‌جست. وی فقط در یک مأموریت جنگی شرکت کرد و آن نیز در آغاز فتوحات مسلمانان در دوره خلیفه دوم بود. جابر در گزارشی، از حضور خود در سپاه خالد بن ولید، که برای محاصره دمشق به کمک سپاه شام رفته بود، سخن گفته است.[۱۸]جابر در زمان خلافت عمر بن خطّاب، عَریف بود؛[۱۹] عریف فردی از قبیله بود که خلیفه وی را به ریاست قبیله یا طایفه منصوب می‌کرد و او رابط خلیفه و افراد قبیله به شمار می‌آمد.
از فعالیت‌های جابر در دوران خلیفه سوم، اطلاع چندانی در دست نیست، جز اینکه در آخرین روزهای خلافت عثمان، که معترضان مصری راهی مدینه شدند، وی به فرمان خلیفه همراه ۵۰ تن از انصار مأموریت یافت تا با معترضان گفتگو کند و آنان را به دیار خود بازگرداند.[۲۰] دوره امام علی(ع)
جابر در جنگ صفین از لشکریان امام علی(ع) بود.[۲۱] در اواخر خلافت امام علی(ع)، بُسر بن اَرْطاة بر مدینه یورش برد و از مردم مدینه، از جمله قبیله بنی سَلَمه (قبیله جابر)، نیز بیعت خواست. جابر که بیعت با بُسر را گمراهی می‌دانست، به خانه ام سلمه، همسر رسول خدا(ص)، پناه برد ولی به توصیه‌ ام‌سلمه، برای پرهیز از خونریزی، با بسر بیعت کرد.[۲۲] زمان حاکمیت امویان
جابر که دوره پیامبر(ص) را درک کرده و آگاه به قرآن و سنت بود، از بدعت‌ها و زشتکاری‌های امویان آزرده بود و آرزو می‌کرد که ناشنوا شود تا اخبار بدعت‌ها و تغییر ارزش‌های دینی را نشنود.[۲۳] معاویه پس از آنکه به حکومت رسید تصمیم داشت منبر رسول خدا(ص) را از مدینه به دمشق منتقل سازد (سال ۵۰). جابر از کسانی بود که نزد معاویه رفت و او را از این کار منصرف ساخت.[۲۴]حَجّاج بن یوسف که از طرف عبدالملک بن مروان اموی بین سال‌های سال ۷۲ قمری تا سال ۷۵ قمری. والی حجاز شد، در سال ۷۴ قمری. به مدت دو ماه به مدینه رفت و تا توانست مردم مدینه را تحقیر کرد. او همچون بردگان مهری بر گردن‌ اصحاب رسول خدا(ص)، از جمله جابر زد.[۲۵] با این همه، جابر واکنشی جز تغییر رفتار خود با حَجّاج نشان نداد[۲۶] و وصیت کرد که حَجّاج بر جنازه‌اش نماز نگزارد.[۲۷] ولی در رجال کشی آماده است که جابر به سبب سال‌خوردگی از تعقیب حجاج بن یوسف در امان مانده بود.[۲۸] سفرها
جابر در دهه ۵۰ به مصر سفر کرد. گروهی از مصریان از او روایت کرده‌اند.[۲۹] در این ایام مَسلَمه بن مُخَلَّد انصاری، هم‌قبیله‌ای جابر، والی مصر بود و به گزارش ابن مَنْدَه، جابر به همراه مسلمه به شام و مصر رفت.[۳۰]به گزارش منابع حدیثی، جابر برای شنیدن یک حدیث درباره قصاص از عبداللّه بن اُنَیس، به شام سفر کرد.[۳۱] ولی با بی‌اعتنایی معاویه روبه‌رو شد. جابر که از رفتار معاویه ناخرسند بود راه مدینه را در پیش گرفت و ۶۰۰ دینار اهدایی معاویه را نپذیرفت.[۳۲] وفات
جابر در اواخر عمر نابینا شد و یک سال در مکه زیست و سرانجام در مدینه درگذشت.[۳۳] مِزّی[۳۴] روایت‌هایی درباره سال وفات جابر آورده است که هر یک تاریخ متفاوتی را، بین سال‌های ۶۸ تا ۷۹، ذکر کرده‌اند و در یک خبر، به نقل از جمعی از مورخان و محدّثان، از وفات جابر در سال ۷۸ و در ۹۴ سالگی سخن گفته و اشاره کرده است که اَبان بن عثمان، والی مدینه، بر وی نماز گزارد.[۳۵]با توجه به اینکه در زمان اقامت حَجّاج در مدینه، جابر نیز در آنجا بوده است، اقوالی که مرگ او را بعد از سال ۷۴ قمری دانسته‌اند درست‌تر به نظر می‌رسد.
شخصیت روایی
جابر از صحابه‌ای است که احادیث فراوانی از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده است؛ از این رو، او را حافظ سنّت نبوی و مُکْثِر در حدیث خوانده‌اند.[۳۶] در منابع روایی و سیره و تاریخ، به روایات جابر استناد بسیار شده و روایات وی مورد توجه مذاهب اسلامی بوده است. جابر در حوزه احکام فقهی صاحب نظر بوده و فتوا می‌داده[۳۷] و از این رو، ذهبی [۳۸] او را مجتهد و فقیه خوانده است.
جابر چندان جویای یافتن معارف دینی بود که برای شنیدن بی‌واسطه حدیث پیامبر(ص) از یکی از صحابه، به شام سفر کرد. [۳۹] این شوق، جابر را در پایان عمر بر آن داشت که چندی مجاور خانه خدا شود تا احادیثی بشنود.[۴۰] او در زمینه حدیث، فردی خِبره و دقیق بود و در نقل اخبار و روایات از رقابت‌ها و تعصبات قبیله‌ای پرهیز می‌کرد.[۴۱]جابر افزون بر روایت‌هایی که به طور مستقیم از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده، از طریق صحابه و‌ گاهی تابعین نیز از ایشان روایت کرده است. علی بن ابی طالب(ع)، طلحة بن عبیدالله، عمار یاسر، معاذ بن جبل، و ابو سعید خدری از جمله صحابه‌ای هستند که جابر از آنها روایت کرده است. [۴۲]امام باقر(ع)، و نیز امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) به نقل از امام باقر(ع)، چند حدیث نبوی را از جابر نقل کرده‌اند.[۴۳] نام جابر در سلسله راویان برخی از احادیث مشهور شیعی آمده است، از جمله در نقل حدیث غدیر، [۴۴] حدیث ثقلین، [۴۵] حدیث شهر علم،[۴۶] حدیث منزلت، [۴۷] حدیث رد الشمس[۴۸]و حدیث سد الابواب. [۴۹] همچنین وی راوی حدیث جابر بوده که در آن، رسول خدا(ص) امامان پس از خود را نام برده است.[۵۰] و نیز ویژگی‌های حضرت مهدی(عج) را شناسانده است.[۵۱]حدیث لوح از جمله احادیث مشهوری است که جابر آن را روایت کرده و نام‌های ائمه اثناعشر جانشین پیامبر(ص) در آن آمده است.[۵۲] حلقه درسی
جابر در مسجد النبی حلقه درس داشت و حدیث املا می‌کرد و شماری از تابعین چون سعید بن مُسیب، حسن بن محمد بن حنفیه، عطاء بن أبی رباح، مجاهد بن جَبر، عمرو بن دینار مکی، عامر بن شراحیل شعبی، و حسن بصری[۵۳] حدیث او را می‌نوشتند.[۵۴] فقه و تفسیر
ذهبی [۵۵] از او با عنوان مفتی مدینه یاد کرده است. دکتر موسی بن علی بن محمد الامیر گزارش کاملی از نظرات فقهی جابر را از منابع گوناگون روایی استخراج و با عنوان جابر بن عبدالله و فقهه به چاپ رسانده است.[۵۶] [یادداشت ۱]در تفسیر قرآن کریم، از جابر روایات بسیاری نقل شده است.[۵۷] آرای تفسیری جابر درباره برخی آیات قرآن، همسو با دیدگاه تفسیری شیعه است.[۵۸] در منابع امامیه
شخصیت جابر در منابع رجالی امامیه محترم و مورد تأیید شمرده شده است. در برخی منابع رجالی آمده است که جابر، به دلیل شهرت روایاتی که در مدح او رسیده، نیازی به توثیق ندارد.[۵۹]وی از اصحاب ائمه (ع)، از امام علی(ع) تا امام باقر(ع)، دانسته شده است؛ [۶۰] اما باید توجه داشت که جابر در زمان امامت امام سجاد(ع) از دنیا رفت و امام باقر(ع) هنگام مرگ جابر، در دوره کودکی یا نوجوانی به سر می‌برد؛ از این رو، نمی‌توان جابر را از اصحاب امام باقر(ع) دانست. [۶۱]گرچه جابر در ماجرای سقیفه از یاران حضرت علی(ع) نبود، چندی بعد به ایشان پیوست و از یاران وفادار و مخلص اهل بیت(ع) شد.[۶۲] کَشّی، [۶۳] جابر را از اعضای گروهی دانسته است که فدایی حضرت علی(ع) و همواره گوش به فرمان آن حضرت بودند. این گروه به «‌شرطة الخمیس‌» شهرت داشتند.[۶۴] آثار
احادیث مسند جابر، که از طریق منابع روایی اهل سنّت نقل شده است، به ۵۴۰ حدیث می‌رسد که بخاری و مسلم در نقل ۵۸ حدیث آن اتفاق دارند. [۶۵] احمد بن حنبل روایات جابر را در مسند خود[۶۶] گرد آورده است. نسخه خطی مسند جابر بن عبداللّه، به روایت ابوعبدالرحمان عبداللّه بن احمد بن محمد بن حنبل، در خزانة الرباط (در مغرب) موجود است[۶۷] که احتمالاً همان روایات جابر در مسند احمد بن حنبل است. حسین واثقی نیز روایات جابر را از منابع روایی شیعه استخراج کرده و در کتاب خود، جابربن عبداللّه الانصاری حیاته و مسنده، به چاپ رسانده است.
مهم‌ترین اثری که در منابع از او یاد شده، صحیفه جابر است. این صحیفه را، که نمونه‌ای از کهن‌ترین صورت‌های تدوین حدیث است، سلیمان بن قیس یشکری گردآوری کرده اما به سبب درگذشت زودهنگام سلیمان، راویان دیگر بدون قرائت و شنیدن از متن صحیفه نقل کرده‌اند[۶۸] نسخه‌ای از این صحیفه در مجموعه شهید علی پاشا در کتابخانه سلیمانیه استانبول موجود است.[۶۹] محبت اهل بیت(ع)
سفارش به محبت علی (ع)
در نگاه جابر، علی(ع) چنان مقامی داشت که در زمان حیات پیامبر اکرم(ص)، میزان حق تلقی می‌شد و منافقان را با بغض داشتن به او می‌شناختند.[۷۰] سخن معروف جابر درباره حضرت علی(ع) «علی خیر البشر» (علی بهترینِ انسان‌ها است)، الهام‌بخش مؤلف شیعی، جعفر بن احمد قمی شد تا در کتابش به نام نوادر الاثر فی علی خیر البشر، یک‌سوم روایات خود را از جابر نقل کند.[۷۱] جابر و واقعه عاشورا
در هنگام وقوع حادثه کربلا و شهادت امام حسین (ع)، جابر پیرمردی سالخورده بود و در مدینه اقامت داشت. در اربعین شهادت امام حسین(ع)، جابر به همراه عطیه عوفی برای زیارت امام حسین به کربلا رفت و اولین زائر آن امام بود.[۷۲] وی که آن هنگام نابینا شده بود، در فرات غسل کرد، خود را خوشبو ساخت و گام‌های کوچک برداشت تا سر قبر حسین بن علی(ع) آمد و با راهنمایی عطیه، دست روی قبر نهاد و بیهوش شد، وقتی به هوش آمد، سه بار گفت: یا حسین! سپس گفت: «حَبیبٌ لا یجیبُ حَبیبَهُ. ..» آنگاه زیارتی خواند و روی به سایر شهداء کرد و آنان را هم زیارت نمود.[۷۳] در آغاز امامت امام سجاد(ع) یاران وی انگشت‌شمار بودند و جابر نیز از اندک یاران آن امام بود.
دیدار امام باقر(ع)
اجرای ملاقات جابر بن عبداللّه با امام باقر (ع) در منابع گزارش شده است.[۷۴] جابر از پیامبر اکرم (ص) شنیده بود که تو چندان عمر می‌کنی که فرزندی از ذریه من و همنام من را ملاقات می‌کنی، او شکافنده علم (یبْقَرُالعلم بَقْراً) است، پس سلام مرا به او برسان.[۷۵] جابر پیوسته در پی یافتن این فرزند بود تا جایی که در مسجد مدینه صدا می‌کرد: «‌یا باقَرالعلم»، سرانجام روزی محمدبن علی(ع) __ که در آن زمان در سنین نوجوانی یا جوانی بود __ را یافت و سخن پیامبر (ص) را یادآور شد، وی را بوسید و سلام پیامبر (ص) را به او رساند.[۷۶]برگرفته از پایگاه ویکی شیعه
پی‌نوشت:
1. رجوع کنید به ابن سعد، طبقات الکبری، ج۳، قسم ۲، ص۱۰۴ـ۱۰۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۱، ص۲۰۸.
2. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۸۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۱، ص۲۰۸، ۲۱۱؛ قس ابن حَبّان، مشاهیر علماء الامصار و اعلام فقهاء الاقطار، ص۳۰ که از حضور عبداللّه و فرزندش جابر در بیعتِ عقبه اول و دوم سخن گفته است.
3. رجوع کنید به ابن عبدالبرّ، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ۱۴۱۲، ج۱، ص۲۲۰؛ ابن اثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ۱۴۱۷، ج۱، ص۳۷۷.
4. ر.ک: سوره نساء: ۱۷۶.
5. ر.ک: طبری، جامع طبری؛ و محمد بن طوسی، التبیان فی التفسیر القرآن، ذیل آیه.
6. ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۴۸؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۹۹ـ۱۰۰.
7. رجوع کنید به ابن قتیبه، المعارف، ص۳۰۷..
8. رجوع کنید به ابن حزم، جمهره انساب العرب، ص۳۵۹.
9. رجوع کنید به یوسف بن عبدالرحمان مزّی، تهذیب الکمال فی اسماءالرجال، ج۴، ص۴۴۶.
10. رجوع کنید به ابن حزم، جمهره انساب العرب، ص۳۵۹..
11. ر.ک: ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶، ج۱۰، ص۵۴۵.
12. ر.ک: قمی، عباس قمی، تحفة الاحباب فی نوادر آثار الاصحاب، ص۴۰؛ برای آگاهی بیشتر درباره اعقاب جابر در ایران رجوع کنید به واثقی، حسین واثقی، جابربن عبداللّه الانصاری، ص۳۱ـ۳۴.
13. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۱، ص۲۱۴، ۲۱۶ـ۲۱۷، قس ص۲۱۹ که در آن به شرکت جابر در ۱۶غزوه اشاره کرده است.
14. مثلاً برای سریه خَبَط رجوع کنید به طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۲ـ۳۳.
15. ابن قتیبه، المعارف، ص۳۰۷.
16. رجوع کنید به ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۱، ص۲۱۶ـ ۲۱۷.
17. ر.ک: محمدبن عمر کشی، اختیار معرفة الرجال، ص۳۸
18. رجوع کنید به ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۱، ص۲۱۰؛ و ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۹۲.
19. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۹۴.
20. ابن شَبّه نمیری، تاریخ المدینه المنوره: اخبار المدینه النبویه، ج۳، ص۱۱۳۴ـ۱۱۳۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، قسم ۱، ص۴۴ـ ۴۵؛ و احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۹۳.
21. ر.ک: الامین، اعیان الشیعة، ج۴، ص۴۶؛ ابن بابویه، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۲۳۲.
22. ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ج۲، ص۶۰۲ـ۶۰۷؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۱، ص۲۳۵.
23. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۱، ص۲۳۵؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۹۳.
14. ر.ک: طبری، تاریخ طبری، ج۵، ص۲۳۹.
25. رجوع کنید به بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۸۸؛ طبری، تاریخ طبری، ج۶، ص۱۹۵.
26. رجوع کنید به ابن عساکر، ج۱۱، ص۲۳۴.
27. ابن حَجَر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۱، ص۴۳۵.
28. کشی، اختیار معرفة الرجال، ص۱۲۳ـ۱۲۴.
29. رجوع کنید به ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۱، ص۲۱۳ـ۲۱۴.
30. رجوع کنید به ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۱، ص۲۱۳ـ۲۱۴.
31. رجوع کنید به ابن حنبل، مسند الامام احمدبن حنبل، ج۳، ص۴۹۵.
32. مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۳۱۸ـ۳۱۹.
33. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۹۱ـ۱۹۲.
34. مزّی، تهذیب الکمال فی اسماءالرجال، ج۴، ص۴۵۳ـ۵۴۵.
35. نیز رجوع کنید به ابن قتیبه، المعارف، ص۳۰۷.
36. ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، قسم ۲، ص۱۲۷؛ ابن عبدالبرّ، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ۱۴۱۲، ج۱، ص۲۲۰.
37. ر.ک: ابن قیم جوزیه، اعلام الموقعین عن رب العالمین، ج۱، ص۱۲ که از او در زمره صحابه‌هایی که تعداد متوسطی فتوا از آنها نقل شده، نام برده است.
38. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۸۹.
39. خطیب بغدادی، الرّحلة فی طلب الحدیث، ۱۳۹۵، ۱۳۹۵، ص۱۰۹ـ ۱۱۸؛ ابن عبدالبرّ، جامع بیان العلم و فضله و ماینبغی فی روایته و حمله، ۱۴۰۲، ص۱۵۱ـ۱۵۲.
40. رجوع کنید به ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۹۱.
41. ر.ک: ابن اثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ۱۴۱۷، ج۱، ص۳۷۸.
42. ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۱، ص۲۰۸ـ۲۰۹؛ مزّی، تهذیب الکمال فی اسماءالرجال، ج۴، ص۴۴۴.
43. برای نمونه ر.ک: ابن اشعث کوفی، الاشعثیات (الجعفریات)، صص۲۲، ۴۴، ۴۷؛ کلینی، الاصول من الکافی، ج۱، ص۵۳۲، ج۲، ص۳۷۳، ج۳، ص۲۳۳ـ۲۳۴، ج۵، ص۵۲۸ ـ ۵۲۹، ج۸، ص۱۴۴، ۱۶۸ـ۱۶۹؛ ابن بابویه، عیون اخبارالرضا، ۱۴۰۴، ج۱، ص۴۷، ج۲، ص۷۴.
44. ر.ک: عبدالحسین امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج۱، ص۵۷ـ۶۰.
45. صفار قمی، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد «‌ص »، ص۴۱۴.
46. ر.ک: ابن ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۳۴.
47. ر.ک: ابن بابویه، معانی الاخبار، ۱۳۶۱ ش، ص۷۴.
48. ر.ک: مفید، الارشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، ج۱، ص۳۴۵ـ۳۴۶.
49. ر.ک: ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۸۹ـ۱۹۰.
50. ر.ک: ابن بابویه، کمال الدین و تمام النعمه، ۱۳۶۳ ش، ج۱، ص۲۵۸ـ۲۵۹؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۲۸۲.
51. ر.ک: ابن بابویه، کمال الدین و تمام النعمة، ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۲۵۳، ۲۸۶، ۲۸۸.
52. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الاصول من الکافی، ج۱، ص۵۲۷ ـ ۵۲۸؛ ابن بابویه، کمال الدین و تمام النعمه، ۱۳۶۳ ش، ج۱، ص۳۰۸ـ۳۱۳.
برای آگاهی از فهرست کامل راویان حدیث از جابر رجوع کنید به یوسف بن عبدالرحمان مزّی، تهذیب الکمال فی اسماءالرجال، ج۴، ص۴۴۴ـ ۴۴۸؛ 53. حسین واثقی، جابربن عبداللّه الانصاری، ص۱۰۸ـ ۱۱۸.
54. ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۱، ص۲۳۳؛ خطیب بغدادی، تقیید العلم، ۱۹۷۴، ص۱۰۴؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۱، ص۴۳۵.
55. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۹۰.
56. بیروت ۱۴۲۱.
57. برای نمونه رجوع کنید عبدالرزاق بن همام صنعانی، تفسیرالقرآن، ج۱، ص۸۹، ۱۲۹، ۱۳۱، ج۲، ص۲۱۱، ۲۳۱ـ ۲۳۲؛ محمدبن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۲، ص۱۱۲، ۳۰۲، ج۴، ص۱۵۵، ۱۶۶.
58. رجوع کنید به طَبْرِسی، ذیل احزاب: ۳۳؛ نساء: ۲۴.
59. رجوع کنید مازندرانی حائری، منتهی المقال فی احوال الرجال، ج۲، ص۲۱۲؛ خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۲، ۱۵.
60. رجوع کنید به احمدبن محمد برقی، کتاب الرجال، ص۳، ۷ـ۹؛ محمدبن حسن طوسی، رجال الطوسی، ص۵۹، ۹۳، ۹۹، ۱۱۱، ۱۲۹.
61. رجوع کنید به خوئی، ج۴، ص۱۶؛ تستری، ج۲، ص۵۱۹ ـ۵۲۱.
62. رجوع کنید به محمدبن عمر کشی، اختیار معرفة الرجال، ص۳۸.
63. محمدبن عمر کشی، اختیار معرفة الرجال، ص۵.
64. رجوع کنید به احمدبن محمد برقی، کتاب الرجال، ص۴.
65. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۹۴.
66. مسنداحمدبن حنبل، ج۳، ص۲۹۲ـ ۴۰۰.
67. خیرالدین زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۱۰۴.
68. رجوع کنید به خطیب بغدادی، الکفایة فی علم الروایة، ۱۴۰۶، ص۳۹۲؛ سزگین، ج ۱، ص۸۵؛ ترجمه عربی، ج۱، جزء ۱، ص۱۵۴ـ ۱۵۵.
69. ر.ک: نجم عبدالرحمان خلف، استدراکات علی تاریخ التراث العربی لفؤاد سزگین فی علم الحدیث، ص۳۲.
70. محمدبن عمر کشی، اختیار معرفة الرجال، ص۴۰ـ۴۱؛ نیز رجوع کنید به ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۲۸۴.
71. تستری، قاموس الرجال، ج۲، ص۵۲۵.
72. طوسی، مصباح المتهجد، ص۷۸۷؛ نیز رجوع کنید به محمدبن ابوالقاسم عمادالدین طبری، بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ص۷۴ـ ۷۵.
73. قمی، نفس المهموم، ۱۴۲۱ق، ص۴۹۳؛ مجلسی، بحارالانوار، داراحیاء التراث العربی، ج ۹۸، ص۱۹۶؛ محدثی، فرهنگ عاشوراء، ۱۳۷۶ش، ص ۲۰۴.
74. از جمله رجوع کنید به ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۶۴.
75. ر.ک: کلینی، الاصول من الکافی، ج۱، ص۳۰۴، ۴۵۰ـ۴۶۹؛ مفید، الارشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، ج۲، ص۱۵۹.
76. کشی، اختیار معرفة الرجال، ص۴۱ـ۴۲؛ نیز رجوع کنید به کلینی، الاصول من الکافی، ج۱، ص۴۶۹ـ۴۷۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۵۴، ص۲۷۵ـ۲۷۶.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد