۱۳۹۸/۰۵/۰۹
–
۴۱۴ بازدید
وقتی اسلام و قوانین اسلام در کشوری مثل ایران نیست و یا رعایت نمیشود چه طور میشود آزادی را در محدوده ی اسلام قرار داد؟آزادی بر مبنای سکولاریسم و اومانیسم و لیبرالیسم به چه معناست، در کشورهای اروپایی آزادی چه طور تعریف شده است؟
1.ممکن است در مواردی در کشور ما به قوانین اسلامی عمل نشود یا به طور کامل رعایت نشود اما این دلیل نمی شود که محدوده آزادی بر اساس قوانین اسلام تنظیم نشود. اجرا نشدن برخی از قوانین یک مساله است و تنظیم قوانین بر اساس معیارهای اسلامی مساله دیگری است در کشور اسلامی اسلام در همه امور حاکم است و آزادی نیز در چارچوب اسلام تعریف می شود.2.آزادی در کشورهای غربی به دلیل مبانی حاکم بر آن که همان سکولاریسم و اومانیسم و لیبرالیسم است ، مقدم بر دین و بر محور خواست انسان ها بوده و هیچ معیار اخلاقی و ارزشی برای آن وجود ندارد و تنها محدود به این است که مزاحم آزادی دیگران نشود.از این رو شاهدیم که همجنس بازی در برخی کشورها رسمیت پیدا می کند هر چند با فطرت انسانی منافات دارد. البته این در ظاهر است اما در حقیقت چنین نیست و به عنوان نمونه رعایت حجاب برای زنان در برخی کشورها منع شده است یا محدودیت هایی را بیشتر از سایر افراد برای مسلمانان ایجاد می کنند و… در ادامه به تفاوت های آزادی در نگاه اسلام و غرب می پردازیم. آزادی اسلامی و آزادی غربی، هم در منشأ و هم در نتایج کاملاً با هم متفاوت اند:1. آزادی در غرب برخاسته از خواسته ها و تمایلات نفسانی انسان هاست. فلسفه آزادی آنها اصالت انسان و خواسته های اوست و در این دیدگاه انسان باید آزاد باشد و هر چه خواست انجام دهد و آزادی و خواست انسان، مقدّم بر دین، و ارزش آن فوق دین است. در این تلقّی، حکومت و قانون برخواست مردم استوار است، مردم هر قانون و حکومتی را خواستند انتخاب می کنند و وظیفه ی حکومت و قانون گذار تأمین و حفظ هر چه بیشتر این نوع آزادی است.
در اسلام، اساس و ریشه آزادی در جهان بینی توحیدی است. در مفهوم آزادی اسلامی، توحید و عبودیّت انحصاری خداوند، نهفته است. اسلام برای انسان ها شخصیّت و ارزش ذاتی قایل است و او را بنده هیچ کس غیر خدا نمی داند. هر کسی اسلام و مبانی آن را پذیرفت، انسان را آزاد می داند؛ آزادیی که هم در بُعد اخلاقی و هم در بعد حقوقی خود، ظهور پیدا می کند. آزادی دینی تکلیف مدار است؛ انسان باید تنها از خداوند اطاعت نموده، به احکام و دستورهای او عمل نماید و حکومت و نظامی را بپذیرد که قانون و حاکمان آن از سوی خداوند تعیین شده باشند. آزادی اجتماعی و سیاسی مطلق، به این معنی که انسان ها هر چه خواستند انجام دهند و هر قانونی را به دلخواه وضع کنند، وجود ندارد. در اسلام، تمدن و مدنیّت به معنای پذیرفتن تکلیف و مسۆولیّت و قانون مداری است و آزادی دینی؛ یعنی رهایی انسان ها از قیدبندگی وحاکمیّت غیر خدا.
جوهره ی آزادی اسلام، رهایی از قید و بندهای نفسانی و اسارت بندگان، و آزادی غربی، عین اسارت و بندگی شیطان است
2. در جهان بینی اسلام، انسان موجودی با استعدادهای فراوان است که با سیر در مراتب روحی و معنوی، توانایی رشد و تکامل بی نهایت دارد و اگر خدا را بندگی و اطاعت نماید و تحت فرمان او باشد، کرامت و ارزش یافته، با فعلیّت یافتن استعدادهایش همه ی مسیرهای کمال برای او باز خواهد شد. تکالیف الهی در واقع برای رساندن انسان به حقّ اصیل خویش؛ یعنی همان کمال و سعادت جاودان است .در مقابل، نفی تکلیف، و آزادی از بندگی خدا، انسان را اسیر نفس و پیرو شیطان می سازد و او را در طبیعت محصور کرده، از سیر در طریق تعالی باز می دارد؛ پس جوهره ی آزادی اسلام، رهایی از قید و بندهای نفسانی و اسارت بندگان، و آزادی غربی، عین اسارت و بندگی شیطان است.
3. آزادی در اسلام موهبتی است که انسان با آن، راه سعادت خود را برمی گزیند. اسلام منادی آزادیی است که انسان ها را در مسیر انتخاب سعادت و کمال خود، با رفع موانع و ایجاد شرایط، آزاد گذاشته است. مکتب اسلام هم به دنبال رفع موانع درونی است و هم در صدد رفع موانع بیرونی. موانع بیرونی آزادی، حکومت های ناحق و قدرت های ظالم، و موانع درونی، حرص و طمع و تبعیت از شهوات است و هیچ عاملی مانند شهوت و هوی و هوس، انسان را برده نمی کند. اگر انسان اسیر هوای نفس شد، نه قادر است اعمال نیک و سعادت آور انجام دهد و نه از آنچه که موجب شقاوت است، پرهیز کند و این بدترین اسارت است. در عوض، کسی که در پرتو دین داری به آزادی درونی دست یافت، انجام کار نیک و ترک کار ناپسند برایش آسان است و این آزادی درونی به آزادی بیرونی خواهد انجامید. مکاتب غربی برای رفع موانع آزادی، تنها به عامل بیرونی، یعنی نفی حکومت های دیکتاتوری می پردازند و در مقابل، زمینه ی اسارت انسان ها را با دامن زدن به تمایلات و هوس ها و آزاد گذاشتن آنها فراهم نموده، راه بدبختی آنها را هموار می کنند و این مانع درونی، انسان را به ذلّت در برابر ابرقدرت های ظالم خواهد کشاند.
4.چون آزادی اجتماعی به سبک غربی هیچ گونه مبنا و دلیل منطقی ندارد، کسی به خاطر آن فداکاری و از خودگذشتگی نمی کند. ولی از آن جا که آزادی اسلامی یک امر الهی است اولاً، هر شخصی خود را موظّف می داند آن را همان گونه که خدا خواسته است بپذیرد و ثانیاً، دفاع و مبارزه برای حفاظت این ودیعه ی الهی را یک تکلیف و وظیفه ی دینی می داند.
5. اختلاف اساسی دیگر، در گستره ی قوانین و حد و مرز آزادی است. در عمل، هیچ جامعه ای دارای آزادی مطلق نیست و وجود قوانین برای اداره ی انسان ها امری ضروری است و هر قانونی در ذات خود، محدود کننده ی نوعی آزادی است.
در غرب، قانون تنها ناظر به مسائل اجتماعی است؛ یعنی تنظیم و اداره ی جامعه را بر عهده دارد؛ تا انسان ها در صحنه ی اجتماع بتوانند بدون برخورد و مزاحمت، به حدّاکثر خواسته های خود برسند و اگر کسی اسیر تمایلات و هوس های خود شود و سعادت و مصالح دنیوی و اخروی خود و دیگران را به خطر اندازد، مانعی ندارد. قوانین نه تنها برای محدود کردن این نوع آزادی وضع نشده، بلکه اساساً قانون گذار چنین حقّی را ندارد.
آزادی اسلامی یک امر الهی است اولاً، هر شخصی خود را موظّف می داند آن را همان گونه که خدا خواسته است بپذیرد و ثانیاً، دفاع و مبارزه برای حفاظت این ودیعه ی الهی را یک تکلیف و وظیفه ی دینی می داند
جامعه ای که هوی پرستی و پیروی از شیطان را آزاد بداند، جامعه ی مطلوب اسلام نیست و اسلام این را بردگی و اسارت انسان و مایه ی شقاوت او می داند نه آزادی؛ و از آنجا که اسلام خواهانِ سعادت و رستگاری انسان است، راه شقاوت او را تشریعاً بسته است. افراد حق ندارند منافع دنیوی و مصالح اخروی خود و دیگران را به خطر بیفکنند. بنابراین، قوانین اسلامی برای محدود کردن و جهت دادن به رفتار انسان ها، در راستای مصالح دنیوی و اخروی آنها وضع شده اند و به صورتی گسترده، رفتارهای اجتماعی و فردی را پوشش می دهند و نقض این قوانین، همانند نادیده گرفتن قوانین اخلاقی و فردی، در آخرت، بازخواست خواهد داشت.
article.tebyan.net/Article/AmpShow/221126
در اسلام، اساس و ریشه آزادی در جهان بینی توحیدی است. در مفهوم آزادی اسلامی، توحید و عبودیّت انحصاری خداوند، نهفته است. اسلام برای انسان ها شخصیّت و ارزش ذاتی قایل است و او را بنده هیچ کس غیر خدا نمی داند. هر کسی اسلام و مبانی آن را پذیرفت، انسان را آزاد می داند؛ آزادیی که هم در بُعد اخلاقی و هم در بعد حقوقی خود، ظهور پیدا می کند. آزادی دینی تکلیف مدار است؛ انسان باید تنها از خداوند اطاعت نموده، به احکام و دستورهای او عمل نماید و حکومت و نظامی را بپذیرد که قانون و حاکمان آن از سوی خداوند تعیین شده باشند. آزادی اجتماعی و سیاسی مطلق، به این معنی که انسان ها هر چه خواستند انجام دهند و هر قانونی را به دلخواه وضع کنند، وجود ندارد. در اسلام، تمدن و مدنیّت به معنای پذیرفتن تکلیف و مسۆولیّت و قانون مداری است و آزادی دینی؛ یعنی رهایی انسان ها از قیدبندگی وحاکمیّت غیر خدا.
جوهره ی آزادی اسلام، رهایی از قید و بندهای نفسانی و اسارت بندگان، و آزادی غربی، عین اسارت و بندگی شیطان است
2. در جهان بینی اسلام، انسان موجودی با استعدادهای فراوان است که با سیر در مراتب روحی و معنوی، توانایی رشد و تکامل بی نهایت دارد و اگر خدا را بندگی و اطاعت نماید و تحت فرمان او باشد، کرامت و ارزش یافته، با فعلیّت یافتن استعدادهایش همه ی مسیرهای کمال برای او باز خواهد شد. تکالیف الهی در واقع برای رساندن انسان به حقّ اصیل خویش؛ یعنی همان کمال و سعادت جاودان است .در مقابل، نفی تکلیف، و آزادی از بندگی خدا، انسان را اسیر نفس و پیرو شیطان می سازد و او را در طبیعت محصور کرده، از سیر در طریق تعالی باز می دارد؛ پس جوهره ی آزادی اسلام، رهایی از قید و بندهای نفسانی و اسارت بندگان، و آزادی غربی، عین اسارت و بندگی شیطان است.
3. آزادی در اسلام موهبتی است که انسان با آن، راه سعادت خود را برمی گزیند. اسلام منادی آزادیی است که انسان ها را در مسیر انتخاب سعادت و کمال خود، با رفع موانع و ایجاد شرایط، آزاد گذاشته است. مکتب اسلام هم به دنبال رفع موانع درونی است و هم در صدد رفع موانع بیرونی. موانع بیرونی آزادی، حکومت های ناحق و قدرت های ظالم، و موانع درونی، حرص و طمع و تبعیت از شهوات است و هیچ عاملی مانند شهوت و هوی و هوس، انسان را برده نمی کند. اگر انسان اسیر هوای نفس شد، نه قادر است اعمال نیک و سعادت آور انجام دهد و نه از آنچه که موجب شقاوت است، پرهیز کند و این بدترین اسارت است. در عوض، کسی که در پرتو دین داری به آزادی درونی دست یافت، انجام کار نیک و ترک کار ناپسند برایش آسان است و این آزادی درونی به آزادی بیرونی خواهد انجامید. مکاتب غربی برای رفع موانع آزادی، تنها به عامل بیرونی، یعنی نفی حکومت های دیکتاتوری می پردازند و در مقابل، زمینه ی اسارت انسان ها را با دامن زدن به تمایلات و هوس ها و آزاد گذاشتن آنها فراهم نموده، راه بدبختی آنها را هموار می کنند و این مانع درونی، انسان را به ذلّت در برابر ابرقدرت های ظالم خواهد کشاند.
4.چون آزادی اجتماعی به سبک غربی هیچ گونه مبنا و دلیل منطقی ندارد، کسی به خاطر آن فداکاری و از خودگذشتگی نمی کند. ولی از آن جا که آزادی اسلامی یک امر الهی است اولاً، هر شخصی خود را موظّف می داند آن را همان گونه که خدا خواسته است بپذیرد و ثانیاً، دفاع و مبارزه برای حفاظت این ودیعه ی الهی را یک تکلیف و وظیفه ی دینی می داند.
5. اختلاف اساسی دیگر، در گستره ی قوانین و حد و مرز آزادی است. در عمل، هیچ جامعه ای دارای آزادی مطلق نیست و وجود قوانین برای اداره ی انسان ها امری ضروری است و هر قانونی در ذات خود، محدود کننده ی نوعی آزادی است.
در غرب، قانون تنها ناظر به مسائل اجتماعی است؛ یعنی تنظیم و اداره ی جامعه را بر عهده دارد؛ تا انسان ها در صحنه ی اجتماع بتوانند بدون برخورد و مزاحمت، به حدّاکثر خواسته های خود برسند و اگر کسی اسیر تمایلات و هوس های خود شود و سعادت و مصالح دنیوی و اخروی خود و دیگران را به خطر اندازد، مانعی ندارد. قوانین نه تنها برای محدود کردن این نوع آزادی وضع نشده، بلکه اساساً قانون گذار چنین حقّی را ندارد.
آزادی اسلامی یک امر الهی است اولاً، هر شخصی خود را موظّف می داند آن را همان گونه که خدا خواسته است بپذیرد و ثانیاً، دفاع و مبارزه برای حفاظت این ودیعه ی الهی را یک تکلیف و وظیفه ی دینی می داند
جامعه ای که هوی پرستی و پیروی از شیطان را آزاد بداند، جامعه ی مطلوب اسلام نیست و اسلام این را بردگی و اسارت انسان و مایه ی شقاوت او می داند نه آزادی؛ و از آنجا که اسلام خواهانِ سعادت و رستگاری انسان است، راه شقاوت او را تشریعاً بسته است. افراد حق ندارند منافع دنیوی و مصالح اخروی خود و دیگران را به خطر بیفکنند. بنابراین، قوانین اسلامی برای محدود کردن و جهت دادن به رفتار انسان ها، در راستای مصالح دنیوی و اخروی آنها وضع شده اند و به صورتی گسترده، رفتارهای اجتماعی و فردی را پوشش می دهند و نقض این قوانین، همانند نادیده گرفتن قوانین اخلاقی و فردی، در آخرت، بازخواست خواهد داشت.
article.tebyan.net/Article/AmpShow/221126