طلسمات

خانه » همه » مذهبی » آیا اعتماد به خدا و واگذار کردن امور به خداوند به معنای این است که برای اهداف خود دعا نکنیم و رسیدن به آنها یا نرسیدن به آنها را واگذار به مصلحتی کنیم که خدا برایمان در نظر گرفته؟ شنیده ام اگر کسی واقعا برای خود دعا نکند و برای دیگری دعا کند ملک برای او دعا می کند برای این منظور باید تمام دعایی که در قنوت خوانده می شود و ضمیر متکلم مع الغیر دارد با ادعیه دیگر جایگزین شود؟

آیا اعتماد به خدا و واگذار کردن امور به خداوند به معنای این است که برای اهداف خود دعا نکنیم و رسیدن به آنها یا نرسیدن به آنها را واگذار به مصلحتی کنیم که خدا برایمان در نظر گرفته؟ شنیده ام اگر کسی واقعا برای خود دعا نکند و برای دیگری دعا کند ملک برای او دعا می کند برای این منظور باید تمام دعایی که در قنوت خوانده می شود و ضمیر متکلم مع الغیر دارد با ادعیه دیگر جایگزین شود؟

در پاسخ به عرض مى رساند که دعا خود از مصادیق سنت هاى الهى است. و از جمله قوانین و سنت هاى الهى این است که هیچ چیزى بدون سبب و علت تحقق پیدا نمى کند. مثلاً چیزى که خداوند مقدر کرده است که بسوزد باید آتش آنرا بسوزاند و از جمله این اسباب «دعا» است و چه بسا ممکن است دعا سبب شود بلایى رفع شود و یا نعمتى بدست آید. در هر صورت قضا و قدر الهى با دعا کردن در تضاد نیست. چنانکه شهید مطهرى مى نویسد این اشکالات از اینجا پیدا مى شود که گمان کرده اند. خود دعا بیرون از حوزه قضا و قدر الهى است. در صورتى که دعا و استجابت دعا نیز جزیى از قضا و قدر الهى است. و احیاناً جلو قضا و قدرهایى را مى گیرد به همین دلیل نه با رضاى خدا منافاتى دارد و نه با حکمت خداوند، (بیست گفتار، گفتار هجدهم). جهت اطلاع بیشتر ر.ک به: قرآن صاعد، پژوهشى پیرامون دعا در فرهنگ اسلامى علیرضا برازش، چاپ امیر کبیر، بخش 5، دعا و قضا و قدر. و اما درباره توکل: 1. توکل بدین معنا است که انسان خداوند را آگاه به نیاز خود و توانا و غیر بخیل در برآورده کردن آن و دلسوز و مهربان به حال خود بداند؛ پس اگر به وظایفى که خداوند براى او مقرر فرموده رفتار نماید به قطع مى داند آنچه براى او مقدر مى شود به صلاح او است. زیرا خداوند دانا از نیازهاى او آگاه است و بر برآوردن آنها توانا و غیر بخیل است و نسبت به او دلسوز و مهربان است. بنابراین، توکل به خداوند نوعى نگرش توحیدى در ربوبیت الهى است در مقام عمل و در همه امور 2. توکل به خداوند از دو حیث در نتیجه عمل تأثیر دارد: اول: انسان براى رسیدن به هدف خود در یک کار، به دو نوع از اسباب نیازمند است: اسباب مادى؛ و اسباب روحى. ممکن است با وجود فراهم بودن همه اسباب طبیعى، ضعف اسباب روحى، چون ضعف اراده، ترس، سستى، بى فکرى و… مانع رسیدن انسان به هدف شود. هرگاه انسان در افعال خود به خداوند توکل کند (به همان معنایى که ذکر شد) این ضعف ها جبران مى شود. دوم: از آنجا که توکل، نگرش توحیدى در مقام عمل است، از مراتب کمال نفس به شمار مى آید و انسان را لایق جذب رحمت الهى مى کند. این رحمت الهى به شکل خارق العاده یا طبیعى و عادى، باعث فراهم شدن اسباب موفقیت انسان در کارها مى گردد، (ر.ک: علامه طباطبایى، المیزان، ج 4، ص 67، ذیل آیات 172 – 175 سوره آل عمران؛ امام خمینى، چهل حدیث، حدیث 13).
حقیقت توکل آنست که به خودش ودعایش تکیه نکند بلکه کار را به خدا واگذار کند،بنابر این حتماً دعا لازم است ،ولی تکیه اصلی باید به خدا باشد زیرا تأثیر دعا هم به اذن اوست.
نکته ای که در فرهنگ اسلام مردم بدان ترغیب شده اند، دعا کردن برای دیگران است، خواه برای امور مادی و خواه برای امور معنوی آنان. دعا کردن برای دیگران علاوه بر آنکه توجّه انسان را به خدا زیاد می‌کند، علاقه و محبّت مؤمنان را نیز نسبت به هم زیادی می‌گرداند. حتی در مقام دعا، روح ایثار و علاقه به دیگران داشته باشد تجلّی می‌یابد. این روایت از حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) مشهور است که شبی بیدار بودم، شنیدم که مادرم، حضرت زهرا (علیها السلام) دعا می‌کرد. از ایشان پرسیدم: مادر جان، چرا در حقّ خودتان دعا نمی‌کنید؟ فرمود:«الجار ثم الدار؛(محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج43، باب 4، ص81 ، روایت 3)ابتدا همسایه؛ سپس اهل خانه». پس ارزش دعا برای دیگران از دعا در حق خود بسیار بالاتر است, به خصوص اگر برای امور معنوی مؤمنین باشد. بر درگاه دوست،آیت الله مصباح یزدی

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد