شاید این توهم پیش آید که انسان دارای سه روح یا نفس جداگانه باشد در حالی که این توهمی نادرست است. انسان یک روح و یک نفس بیشتر
ندارد. منتهی این یک نفس دارای مراتب و درجات متفاوتی است. یک مرتبه نازله از نفس همان نفس اماره است که به بدی ها امر می کند
مرتبه بالاتر از آن نفس لوامه و سرزنش کننده است که انسان را پس از ارتکاب گناه، سرزنش و نکوهش می کند.
مرتبه بالاتر از نفس لوامه، نفس مطمئنه است که انسان به یک آرامش و اطمینان نفسانی رسیده است.
بنابراین بستگی دارد که کدام یک از مراتب مذکور در انسان به فعلیت و شکوفایی رسیده باشد. البته ممکن است چند مرتبه از مراتب نفس در
انسان به فعلیت رسیده باشد، هم نفس اماره و هم نفس لوامه. اما پیروزی از آن مرتبه ای است که در انسان حالت ملکه و رسوخ پیدا کرده و
غالب شده باشد. استاد شهید مرتضی مطهری در ذیل آیه دوم سوره قیامت درباره مراتب نفس می فرمایند.
مراتب نفس انسان
نفس انسان در قرآن با سه صفت معرفی شده است که هر یک از این صفات نشان دهنده یک درجه و یک مرتبه از نفس انسان است. یکی از
نفس اماره که از زبان حضرت یوسف نقل می فرماید: « وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ َلأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ»(یوسف/53) در اینجا نفس
اماره- که «اماره» صیغه مبالغه است- یعنی نفس فرمان دهنده و به شدت فرمان دهنده و در کمال استبداد فرمان دهنده. مقصود
همان حالتی از نفس است که در آن حالت هواها بر انسان حاکم و غالب است و انسان صد در صد محکوم خواهش های نفسانی خودش است.
نفس اماره به سوء یعنی نفسی که به انسان فرمان به بدی می دهد و انسان یک خاصیت بیشتر ندارد و آن این است که همیشه فرمان به بدی می
دهد.
ولی در جای دیگر شکل دیگری دارد: نفس لوامه،نفس ملامتگر. نفس ملامتگر یعنی قوه ای که در درون انسان است و خود انسان را در
کار بد مورد ملامت قرار می دهد، یعنی اگر کار بد بکند ملامت می کند که چرا ما این کار را کردیم؟ و اگر کار خوب را نکرده یا کم کرده
است، باز خودش را ملامت می کند: چرا فلان کار خوب را من نکردم یا فلان کار خوب را من کم کردم. درست نقطه مقابل نفس اماره.
او فرمان به بدی می دهد؛ این برعکس، مثل یک قاضی عادل می آید انسان را و در واقع آن نفس اماره را مورد ملامت و سرزنش قرار می
دهدف می گوید چرا این کار را کردی، نمی بایست می کردی؛ چرا آن کار خوب را کم کردی؟
یکی دیگر صفت مطمئنه است که آن درجه بالاتر است: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (27)ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً (28)فَادْخُلی فی
عِبادی (29)وَ ادْخُلی جَنَّتی(30)(فجر/27-30)ای نفس آرامش یافته، این نفس به حقیقت واصل شده، ای نفس از هر گونه دغدغه و
شک و شبه و دو دلی و تردید و ترس و جبن و همه چیز رهایی یافته و به آرامش و طمأنینه کامل رسیده!
حال این چگونه است؟ آیا واقعا در انسان سه نفس، سه جان، سه روح وجود دارد: یک روح فرمان به بدی می دهد، یک روح ملامتگر است،
یک روح دیگر مطمئنه است؟ یا نه، انسان دارای یک روح و یک جان بیشتر نیست ولی انسان در مراحل و مراتب خودش مختلف است.
بعضی نفوس در مرحله حیوانیت اند، یک قدم از حیوانیت بالاتر نرفته اند. این گونه نفوس جز وسوسه های شیطانی چیزی در درونشان
نیست.تمام القائاتی که(در این نفوس) می شود شرور و بدیهاست. در واقع این گونه نفوس را باید نفوس ساقط شده و سقوط کرده تلقی
کرد. در اینها از انسانیت، دیگری چیز باقی نمانده و چیزی وجود ندارد. حیوانی هستند به صورت انسان. دائما در فکر شکم، در فکر
تن: از هر راهی و هر جور شده است، پول در بیاوریم، کجا را بخوریم، کجا را ببلعیم، چگونه بخوابیم و … اصلا غیر از این چیزی
سرش نمی شود.
اما انسان در یک درجه بالاتر، روح انسانی و روح ایمانی در او زنده است، او این گونه نیست، بلکه یک آدمی است دو شخصیتی، کأنه دارای دو
شخصیت است، هم نفس اماره بر او حاکم است هم نفس انسانی و روح ایمانی. این است که اگر کار بدی به حکم نفس اماره انجام بدهد او می
آید در مقابل ایستادگی می کند. اولا تا آنجا که بتواند نمی گذارد و ثانیا اگر کاری کرد لااقل این قدر هست که به حسابش می رسد، می آید و
می گوید: ای دل غافل! این چه کاری بود من کردم؟! همین چیزی که ما به آن «وجدان» می گوییم.
البته هر کسی دارای نفس لوامه است منتها بعضی افراد، حاکم بر آنها نفس اماره است و به نفس لوامه چندان مجالی داده نمی شود مگر وقتی
که کار از کار بگذرد.
ندارد. منتهی این یک نفس دارای مراتب و درجات متفاوتی است. یک مرتبه نازله از نفس همان نفس اماره است که به بدی ها امر می کند
مرتبه بالاتر از آن نفس لوامه و سرزنش کننده است که انسان را پس از ارتکاب گناه، سرزنش و نکوهش می کند.
مرتبه بالاتر از نفس لوامه، نفس مطمئنه است که انسان به یک آرامش و اطمینان نفسانی رسیده است.
بنابراین بستگی دارد که کدام یک از مراتب مذکور در انسان به فعلیت و شکوفایی رسیده باشد. البته ممکن است چند مرتبه از مراتب نفس در
انسان به فعلیت رسیده باشد، هم نفس اماره و هم نفس لوامه. اما پیروزی از آن مرتبه ای است که در انسان حالت ملکه و رسوخ پیدا کرده و
غالب شده باشد. استاد شهید مرتضی مطهری در ذیل آیه دوم سوره قیامت درباره مراتب نفس می فرمایند.
مراتب نفس انسان
نفس انسان در قرآن با سه صفت معرفی شده است که هر یک از این صفات نشان دهنده یک درجه و یک مرتبه از نفس انسان است. یکی از
نفس اماره که از زبان حضرت یوسف نقل می فرماید: « وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ َلأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ»(یوسف/53) در اینجا نفس
اماره- که «اماره» صیغه مبالغه است- یعنی نفس فرمان دهنده و به شدت فرمان دهنده و در کمال استبداد فرمان دهنده. مقصود
همان حالتی از نفس است که در آن حالت هواها بر انسان حاکم و غالب است و انسان صد در صد محکوم خواهش های نفسانی خودش است.
نفس اماره به سوء یعنی نفسی که به انسان فرمان به بدی می دهد و انسان یک خاصیت بیشتر ندارد و آن این است که همیشه فرمان به بدی می
دهد.
ولی در جای دیگر شکل دیگری دارد: نفس لوامه،نفس ملامتگر. نفس ملامتگر یعنی قوه ای که در درون انسان است و خود انسان را در
کار بد مورد ملامت قرار می دهد، یعنی اگر کار بد بکند ملامت می کند که چرا ما این کار را کردیم؟ و اگر کار خوب را نکرده یا کم کرده
است، باز خودش را ملامت می کند: چرا فلان کار خوب را من نکردم یا فلان کار خوب را من کم کردم. درست نقطه مقابل نفس اماره.
او فرمان به بدی می دهد؛ این برعکس، مثل یک قاضی عادل می آید انسان را و در واقع آن نفس اماره را مورد ملامت و سرزنش قرار می
دهدف می گوید چرا این کار را کردی، نمی بایست می کردی؛ چرا آن کار خوب را کم کردی؟
یکی دیگر صفت مطمئنه است که آن درجه بالاتر است: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (27)ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً (28)فَادْخُلی فی
عِبادی (29)وَ ادْخُلی جَنَّتی(30)(فجر/27-30)ای نفس آرامش یافته، این نفس به حقیقت واصل شده، ای نفس از هر گونه دغدغه و
شک و شبه و دو دلی و تردید و ترس و جبن و همه چیز رهایی یافته و به آرامش و طمأنینه کامل رسیده!
حال این چگونه است؟ آیا واقعا در انسان سه نفس، سه جان، سه روح وجود دارد: یک روح فرمان به بدی می دهد، یک روح ملامتگر است،
یک روح دیگر مطمئنه است؟ یا نه، انسان دارای یک روح و یک جان بیشتر نیست ولی انسان در مراحل و مراتب خودش مختلف است.
بعضی نفوس در مرحله حیوانیت اند، یک قدم از حیوانیت بالاتر نرفته اند. این گونه نفوس جز وسوسه های شیطانی چیزی در درونشان
نیست.تمام القائاتی که(در این نفوس) می شود شرور و بدیهاست. در واقع این گونه نفوس را باید نفوس ساقط شده و سقوط کرده تلقی
کرد. در اینها از انسانیت، دیگری چیز باقی نمانده و چیزی وجود ندارد. حیوانی هستند به صورت انسان. دائما در فکر شکم، در فکر
تن: از هر راهی و هر جور شده است، پول در بیاوریم، کجا را بخوریم، کجا را ببلعیم، چگونه بخوابیم و … اصلا غیر از این چیزی
سرش نمی شود.
اما انسان در یک درجه بالاتر، روح انسانی و روح ایمانی در او زنده است، او این گونه نیست، بلکه یک آدمی است دو شخصیتی، کأنه دارای دو
شخصیت است، هم نفس اماره بر او حاکم است هم نفس انسانی و روح ایمانی. این است که اگر کار بدی به حکم نفس اماره انجام بدهد او می
آید در مقابل ایستادگی می کند. اولا تا آنجا که بتواند نمی گذارد و ثانیا اگر کاری کرد لااقل این قدر هست که به حسابش می رسد، می آید و
می گوید: ای دل غافل! این چه کاری بود من کردم؟! همین چیزی که ما به آن «وجدان» می گوییم.
البته هر کسی دارای نفس لوامه است منتها بعضی افراد، حاکم بر آنها نفس اماره است و به نفس لوامه چندان مجالی داده نمی شود مگر وقتی
که کار از کار بگذرد.