خانه » همه » مذهبی » آیا نرمش امام حسن(ع) و قیام امام حسین(ع) نشان دهنده اختلاف روحیه آنها بوده است؟ چرا؟

آیا نرمش امام حسن(ع) و قیام امام حسین(ع) نشان دهنده اختلاف روحیه آنها بوده است؟ چرا؟

خیر، چهارده معصوم(ع) حقیقت واحدی دارند، به تعبیر دیگر «کلهم نورٌ واحد»، همه آنها جلوه کاملی از صفات الهی اند که هر کدام بنا بر شرایط زمان، بروز و جلوه خاصی داشته اند.
اتحاد نور معصومین «علیهم السلام »، به صراحت در روایات بسیاری از سنی و شیعه وارد شده است، برای مثال:« قال الله تعالی: «یا محمد انی خلقتک و خلقت علیا و فاطمة و الحسن و الحسین و الائمة من ولده نورا من نوری و عرضت ولایتکم علی اهل السماوات و الارض، فمن قبلها کان عندی من المؤمنین و من جحدها کان عندی من الکافرین یا محمد لو ان عبدا من عبیدی عبدنی حتی ینقطع و یصیر کالشن البالی ثم اتانی جاحدا لولایتکم ما غفرت له حتی یقرب بولایتکم…» (1)
حدیث فوق از احادیث معراجی است که حق تعالی خطاب به حضرت رسول «صلی الله علیه وآله » می فرماید: ای محمد «صلی الله علیه وآله »! من تو و علی، فاطمه، حسن، حسین و ائمه نسل حسین را از نور خودآفریدم و ولایت شما را بر اهل آسمانها و زمین عرضه داشتم، پس هر کس آن را بپذیرد،در پیشگاه من از مؤمنان به شمار می آید و هر کس آن را انکار کند، نزد من از کافران محسوب می گردد. ای محمد «صلی الله علیه وآله »! اگر بنده ای از بندگانم سر بر آستان عبودیت من بساید تابدانجا که جسمش فرسوده و نزار شود، سپس در حالتی نزد من آید که منکر ولایت شما باشد،هرگز او را نخواهم آمرزید، تا آن که به ولایت شما تقرب جوید…
هم صلح امام حسن(علیه السلام) و هم حادثه کربلاى امام حسین( علیه السلام) بر اساس تکلیف و مصلحت بوده است و تفکیکى میان این دو نیست. براى روشن شدن مسأله به مطلب زیر دقت فرمایید:
مطلب اول: خداوند متعال در شریعت اسلام احکامى را براى سعادت بشر تشریع فرمود که از آن به احکام تکلیفى یاد مى شود. و به پنج قسم واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح تقسیم مى شود. این احکام، به مقتضاى خاتمیت دین، ثابت و جاودان و همگانى هستند . یعنى براى همه بشر در همه ى زمان ها و مکان ها هستند.
از سوى دیگر زندگى بشر در طول تاریخ متحول مى شود و تغییر در آن راه دارد و باعث مى شود دو حکم با یکدیگر تزاحم کنند به گونه اى که انسان نتواند هر دو حکم را با هم امتثال کند. در این حالت در دایره ى احکام فردى، خود مکلف موظف است جانب حکم اهم را رعایت کند. مثال روشن آن در تحریم تنباکو توسط میرزاى شیرازى است که حکم ثابت دین در استعمال تنباکو اباحه است ولى اگر این اباحه با حکم وجوب مبارزه با استعمارگران تزاحم کرد و مبارزه با آن اقتضاى تحریم موقت تنباکو را داشته باشد، مى گویند حکم اباحه ى تنباکو به دلیل مصلحت برداشته شده است و مراد از مصلحت همان وجوب مبارزه با استعمارگران است.
پس هر جا مصلحت در مقابل تکلیف قرار مى گیرد، آن مصلحت هم خودش در ضمن یک تکلیف دیگرى است که الآن با آن تکلیف دیگر تزاحم پیدا کرده است.
مطلب دوم: در مثال صلح امام حسن(علیه السلام). حکم اولى آن این است که امام(علیه السلام) با حکومت ظالم معاویه صلح نکند و با او مبارزه کند. اما وجوب حفظ اصل دین در آن زمان اقتضا مى کرد که فعلاً با معاویه صلح شود تا هم از کشتار مسلمانان ناب و خاص جلوگیرى شود و هم افکار عمومى مردم معاویه را بهتر بشناسند. لذ مصلحتى که باعث صلح شد در ضمن وجوب حفظ اصل دین است. پس مصلحتى است که خودش در ضمن یک تکلیف است.
در مثال واقعه ى کربلاى امام حسین(علیه السلام) مصلحتى که برخى از آن صحبت مى کردند وجوب حفظ جان امام حسین و احترام زنان و خانواده ى محترم آن حضرت و بنى هاشم بود. و تکلیفى که امام(علیه السلام) از آن سخن مى گفت وجوب امر به معروف و نهى از منکر و وجوب مبارزه با حاکم جور بود. در اینجا نیز دو حکم با هم تزاحم کرده اند: یکى وجوب نهى از منکر و دیگرى وجوب حفظ جان و حریم امام حسین(علیه السلام) امام حکم اول را مهم تر تشخیص داد. در این جا نیز آن مصلحتى که دیگران از آن سخن مى گفتند در ضمن وجوب حفظ جان و حریم امام(علیه السلام) بود و تکلیفى که امام از آن سخن مى گفت خودش داراى مصلحت مهم تر بود.
نتیجه این که تکلیف و مصلحت گاه در مقابل هم قرار مى گیرند ولى هم آن مصلحت در ضمن یک تکلیف دیگر است و هم آن تکلیف داراى مصلحت است.
همانطور که در قسمتی از روایات خواهد آمد امام (علیه السلام) به طور سربسته و اجمال، علت این کار را وظیفه الهی آن حضرت (علیه السلام) که از طرف خدای متعال به انجام آن مامور شده بود ذکر کرده اند، و ما را از کاوش بیشتر در این باره بازداشته اند.
به هر حال شرایط زمان حضرت امام حسن (علیه السلام) با شرایط زمان امام حسین (علیه السلام) بسیار متفاوت بود و ناچار اقتضاى حرکت هاى متفاوتى داشت.
در زمان امام حسن (علیه السلام) مردم آمادگى روحى براى مبارزه اى سخت و طولانى با معاویه را نداشتند به دلیل:
الف) جنگ هاى قبلى (صفین- نهروان- جمل)
ب) حیله گرى و تزویر معاویه(2) و سست عنصرى گروه بسیارى از مردم
ج) خطرات بیرونى که مجموع جامعه اسلامى آن زمان را تهدید مى کرد و درگیرى داخلى آنان را براى حمله به مسلمانان بر مى انگیخت
د) حفظ خون شیعیان باقى مانده
ه) روشن کردن حیله گرى های معاویه و شناساندن چهره واقعی معاویه به مردم نا آگاه و سطحی نگر .
درتوضیح بیان می داریم:
در منابع تاریخى معتبر آمده است که امام (علیه السلام) سپاهى براى مقابله با معاویه تجهیز نمود و از نخیله حرکت داد اگر چه پدرش امام على(علیه السلام) این قصد را داشت و کوفیان را براى پیکار با معاویه فرا مى خواند و آنها سستى مى نمودند و بهانه گیرى مى کردند. با این همه اندکى فداکار بودند که همواره حامى اهل بیت بودند و مطیع فرمان آنها و جمعى نیز به امیال و غرایز و اهداف مختلف گرد آنها جمع شده و راهى جنگ شدند، ولى این ها بقدرى سست پیمان بودند که نه تنها پیمان شکستند بلکه قصد جان امام را کردند و به خیمه او حمله ور شدند، غیر از آن فرمانده سپاه امام (علیه السلام) نیز خیانت کرد و در سایاط یکى از خوارج بر حضرت (علیه السلام) جراحتى وارد کرد علاوه بر آن شایعات جاسوسان معاویه و زود باورى جمعى از سپاه امام (علیه السلام) درباره همکارى قیس بن سعد و سعید بن قیس، دو تن از فرماندهان سپاه امام(علیه السلام) با معاویه در بین سپاه امام پخش گردید که آنها هم مثل عبیداله بن عباس به سپاه معاویه پیوسته اند اوضاع و شرایط بسیار ناگوارى را براى امام (علیه السلام) پیش آورد، که سپاه امام (علیه السلام) یکسره دچار هرج و مرج شد و از هم پاشید و خطر شهادت امام (علیه السلام) توسط سپاه خود جدى شد که سرانجام امام(علیه السلام) از این صحنه نجات یافت. و با معدودى به مدائن رفت،
این جا بود که امام(علیه السلام) مصالح عمومى جامعه اسلامى را در آن دید که در اینگونه شرایط جنگ عملى نیست مگر به قسمت کشته شدن معدودى از دوستان و اصحاب على(علیه السلام) و صحابه پیامبر که حاصل سنت پیامبر و حافظ ارزش هاى دینى بودند، تمام مى شد و مصالح بیشمارى که براى انسان هاى عادى قابل درک نبود، و از طرفى امام (علیه السلام) چاره اى جز صلح در این شرایط و اوضاع آشفته نداشت با دست خالى و تنها که نمى شد جنگ کرد با خیانتکاران و عهدشکنان که نمى شد به جنگ نیرنگ بازى چون معاویه رفت، چون معاویه قابل مقایسه با یزید پسرش نبود, زیرا:
اولاً: معاویه , پیامبررا درک کرده بود و از صحابى به شمار مى آمد, برخلاف یزید؛
ثانیاً: عنوان کاتب الوحى را داشت . مى گویند: یکى از نویسندگان وحى آسمانى معاویه بود؛(3)
مهم تر از همه با این که فاسد و فاسق بود و رسول خدا و شریعتش را قبول نداشت (4) امّا مى دانست اگر بخواهدحکومتش دوام داشته باشد, باید شئون اسلامى را در ظاهر رعایت کند. در این امر به حدّى متظاهر بود که بسیارى از مردم حتّى برخى از زاهدان لشکر امام على علیه السلام مردد مى شدند که آیا حق با على است یا معاویه ! او در عقل معاش و امور دنیایی و مکر و حیله سرآمد همگان بود .(5)
دیگر آن که سال ها بود از طرف عمر و عثمان بر مردم شام حکم رانى مى کرد (6) و گروهى را با پول و ثروت , عده اى را با دادن پست و مقام و برخى را از طریق رعب و تهدید و بالاخره دستهء چهارم را با تزویر و تظاهر به اسلام وریاست ساکت کرده بود. کسى حرف نمى زد یا حق حرف زدن را نداشت . معاویه به گونه اى بر اوضاع مسلّط شده بود که مى توانست هر کسى را بخواهد بکشد و آب از آب تکان نخورد. به همین خاطر, امام حسین (علیه السلام) بعد از امام مجتبى (علیه السلام) ده سال با معاویه زندگى کرد, که جز انتقاد از طریق نامه و صحبت کارى نکرد.
وقتی امام علی (علیه السلام) (ع) به شهادت رسید، امام مجتبی (علیه السلام) تلاش نمود تا این فتنه را خاموش نماید، اما بدلایلی مجبور شد تا با معاویه صلح نماید. و امام (علیه السلام) تنها راهى که براى حفظ اساس دین و امامت امت اسلامى مى دید کناره گیرى از خلافت بود
این بود که امام (علیه السلام) از راه ناچارى , دندان بر جگر گذاشت و براى حفظ اسلام و حفظ شیعیان و نشان دادن چهره واقعى معاویه , صلحنامه را امضاء نمود, (چنان که در جنگ تحمیلى ایران و عراق , امام خمینی مجبور شدند باصدام ترک مخاصمه کند و کاسه زهر را سر بکشند. )
در صلح نامه موادّى گنجانده شده بود که از جمله این بود که معاویه متعرض امام (علیه السلام) نگردد و به کتاب وسنّت رسول خداو سیره خلفاى شایسته عمل کند و بعد از خود کسى را براى خلافت تعیین ننماید(7) و شیعیان على (علیه السلام) در شام و حجاز و عراق و یمن از شر او ایمن باشند.(8) نیز حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) را در نماز و منابر سب نکنند(9) و…روشن است عمل به این ها به ضرر معاویه تمام می شد اگر به آن ها عمل نکند, چهره واقعیش بین مردم آشکار خواهد شد ، مردم مى فهمند که معاویه پاى بند هیچ اصلى از اصول اسلامى نیست .همان طور که پیش بینی می شد،چون امام مجتبی (علیه السلام) با معاویه بیعت کرد معاویه به هیچکدام از مطالبی که در صلحنامه آمده بود و آن ها را خود نوشته بود و برای امام مجتبی(علیه السلام) ارسال کرده بود ،عمل نکرد و بدین وسیله چهره واقعی خود را برهمگان آشکار ساخت .
امام حسن (علیه السلام) هم علت صلح خود را ، وقتى شخصى به صلح حضرت (علیه السلام) اعتراض کرد، چنین بیان کردند:
من به این دلیل مجبور به قبول صلح با معاویه شدم و حکومت را به وى سپردم که در مقابل وى یارانى براى پیکار با او نداشتم، اگر یارانى داشتم شبانه روز با او مى جنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب مى شناسم و بارها آنها امتحان پس داده اند، آنها مردمان فاسدى هستند؛ اصلاح ناپذیر و سست پیمان و بی وفا که دو نفر آنها با همدیگر موافق نیستند، ظاهراً مطیع مایند ولى در عمل حامى دشمن ما و…(10)
و در روایت دیگری از زید بن وهب جهنی چنین آمده که؛ او گوید: هنگامی که امام حسن (علیه السلام) را خنجر زدند و در مدائن بستری و دردمند بود، به نزد آن حضرت (علیه السلام) رفته و گفتم: چه تصمیمی داری که مردم متحیر و سرگردان اند؟حضرت در پاسخ من چنین فرمود:
اری و الله معاویة خیرا لی من هؤلاء.یزعمون انهم لی شیعة ابتغوا قتلی و انتهبوا ثقلی، و اخذوا مالی، و الله لان آخذ من معاویة عهدا احقن به دمی و آمن به فی اهلی خیر من ان یقتلونی فتضیع اهل بیتی و اهلی، و الله لو قاتلت معاویة لاخذوا بعنقی حتی یدفعونی الیه سلما.
فو الله لان اسالمه و انا عزیز خیر من ان یقتلنی و انا اسیره او یمن علی فتکون سبة علی بنی هاشم الی آخر الدهر، و معاویة لا یزال یمن بها و عقبه علی الحی منا و المیت (11)
من به خدا معاویه را برای خودم بهتر از اینان می دانم که خیال می کنندشیعه من هستند و نقشه قتل مرا می کشند، و اثاثیه مرا غارت کرده و مالم را می برند، به خدا سوگند اگر من از معاویه پیمانی بگیرم که خونم را حفظ کنم و در میان خاندانم در امان باشم، بهتر است از اینکه اینان مرا بکشند و خانواده و خاندانم تباه گردند، به خدا سوگند اگر با معاویه بجنگم هم اینان (که ادعای شیعه گری مرا می کنند) گردنم را گرفته و تسلیم معاویه ام خواهند کرد.
به خدا سوگند اگر من با او مسالمت کنم در حالی که عزیز و محترم هستم، بهتر است که مرا بکشد در حالی که اسیر او باشم و یا بر من منت نهاده(و آزادم کند)و تا روز قیامت ننگی برای بنی هاشم باشد، و پیوسته معاویه و دودمانش بر زنده و مرده ما نت بگذارند .
و در حدیث دیگری چنین آمده :
شیخ صدوق (ره) در کتاب علل الشرایع به سند خود از ابی سعید عقیصا روایت کرده که وقتی به نزد امام حسن(علیه السلام) رفت و به آن حضرت (علیه السلام) عرض کرد: ای فرزند رسول خدا چرا با اینکه می دانستی حق با شماست با معاویه گمراه و ستمگر صلح کردی؟
امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود: «یا ابا سعید الست حجة الله تعالی ذکره علی خلقه، و اماما علیهم بعد ابی علیه السلام؟قلت: بلی!
قال: الست الذی قال رسول الله(ص)لی و لاخی: الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا؟ قلت: بلی!
قال: فانا اذن امام لو قمت و انا امام اذا قعدت یا با سعید علة مصالحتی لمعاویة علة مصالحة رسول الله(ص)لبنی ضمرة و بنی اشجع، و لاهل مکة حین انصرف من الحدیبیة، اولئک کفار بالتنزیل و معاویة و اصحابه کفار بالتاویل، یا با سعید اذا کنت اماما من قبل الله تعالی ذکره لم یجب ان یسفه رایی فیما اتیته من مهادنة او محاربة، و ان کان وجه الحکمة فیما اتیته ملتبسا.
الا تری الخضر(علیه السلام) لما خرق السفینة و قتل الغلام و اقام الجدار سخط موسی(علیه السلام) فعله، لاشتباه وجه الحکمة علیه حتی اخبره فرضی، هکذا انا سخطتم علی بجهلکم بوجه الحکمة فیه، و لولا ما اتیت لما ترک من شیعتنا علی وجه الارض احد الا قتل . (12)
ای ابا سعید آیا من حجت خدای تعالی بر خلق او و امام و رهبر آنها پس از پدرم (علیه السلام) نیستم! گفتم: چرا!
فرمود: آیا من نیستم که رسول خدا(ص)درباره من و برادرم حسین فرمود: «حسن و حسین(ع)هر دو امام هستند، چه قیام کنند و چه قعود؟گفتم: چرا!
فرمود: پس من اکنون امام و رهبرم چه قیام کنم و چه نکنم.ای ابا سعید علت مصالحه من با معاویه همان علت مصالحه ای است که رسول خدا(ص)با بنی ضمرة و بنی اشجع و مردم مکه در بازگشت از حدیبیة کرد، آنان کافر بودند به تنزیل(و ظاهر صریح آیات) قرآن، و معاویه و اصحاب او کافرند به تاویل(و باطن آیات)قرآن، ای ابا سعید وقتی من از جانب خدای تعالی امام هستم نمی توان مرا در کاری که کرده ام چه صلح و چه جنگ تخطئه کرد، اگر چه سر کاری که کرده ام برای دیگران روشن و آشکار نباشد.
آیا خضر (علیه السلام) را ندیدی که وقتی آن کشتی را سوراخ کرد، و آن پسر را کشت، و آن دیوار را بر پا داشت، کار او مورد اعتراض موسی(علیه السلام) قرار گرفت چون سر آن را نمی دانست، تا وقتی که علت را به او گفت راضی گشت، و همین گونه است کار من که شما به خاطر اینکه سر کار ما را نمی دانید مرا هدف اعتراض قرار داده اید، در صورتی که اگر این کار را نمی کردم احدی از شیعیان ما بر روی زمین باقی نمی ماند، و همه را می کشتند
و روایات دیگر مانند:
(ینابیع الموده ص 293 )
(حقایق پنهان، ص 215.)
(بحارالانوار، ج 44، ص 22،)
(سیره پیشوایان، ص 97.)
(بحارالانوار، ج 44، ص19)
(الامامة و السیاسة، ص 163)
(ملحقات احقاق الحق ، ج11، ص 161 پاورقی )
درباره صلح امام حسن(علیه السلام) نیز باید گفت: حکمت عمل آن امام معصوم (علیه السلام) و مظلوم برای بسیاری از مردم آن زمان و برخی از مردمان دیگری که بعدها آمدند و با نظری سطحی بدان نگریسته و یا تحت تاثیر اغراض پلید و تبلیغات مغرضانه و مسموم دشمنان این خاندان قرار گرفته و حاضر نبودند با دیده واقع بینانه و بی طرفانه به حوادث گذشته اسلام نظر کنند پوشیده ماند، ولی جریانات بعدی و حوادثی که به دنبال این صلح به دست معاویه و دودمان ننگین او و خاندان کثیف اموی در اسلام به وقوع پیوست سر این عمل قهرمانانه امام(علیه السلام) را آشکار ساخت، و بخوبی روشن ساخت که در آن مقطع تاریخی برای هر امامی که با چهره سالوسانه معاویه مواجه می شد، و در برابر پیشنهاد صلح چنین حاکم قدرتمند و بظاهر مسلمانی قرار می گرفت…-و شرایط دیگری که در کار بود و شمه ای از آن را خواندید…-چاره ای جز کناره گیری از حکومت و صلح با او، و نظاره کردن و خون دل خوردن نداشت…
بازتاب این رفتار به ترتیب تنها ماندن امام، ناامیدی از وصول به هدف به وسیله جنگ و پذیرش ترک مخاصمه بود و آثار صلح (بقای نظام امامت و بقای شیعیان و حفظ دین و رعایت مصلحت امت پیامبر و ترجیح امنیت بر اختلاف و تامین عزت واقعی ) هم نشان داد که دستاورد امام (علیه السلام) به مراتب بیشتر از دستاورد معاویه بود. همین اثار گویای این است که: صلح کارآمد، برابر با پیروزی، از روی هوشیاری، براساس حفظ خط مشی اصلی، شجاعت و رعایت مصالح امت اسلامی بود. همین صلح، آثاری را در پی داشت که قیام حماسی امام حسین(علیه السلام)آن را تکمیل کرد و بقای اسلام را تضمین نمود.
زمینه اصلی فکر ولایتعهدی یزید پس از شهادت امام حسن (علیه السلام) آغاز شد و معاویه در آخرین روزهای حیات خود، یزید را رسما به عنوان خلیفه معرفی کرد و لباس خلافت را بر تن او پوشاند.و در عهدی که برای یزید نوشت، خط مشی آینده حکومت بنی امیه را نیز مشخص نمود، او در این عهد ضمن قرار دادن یزید به عنوان خلیفه، به او گفت تا بنی امیه را و عبدشمس را بر بنی هاشم و آل عثمان را بر آل ابی طالب و ذریه او مقدم بدارد. (13)
بعد از مرگ معاویه پسرش یزید به عنوان امیرمؤمنان و خلیفه مسلمانان بر اریکه خلافت تکیه زد؛ کسى که پاى بند چیزى جز شهوات و تمایلات حیوانى نیست و علنا شراب مى خورد و با میمون ها بازى مى کند و…
یزید همه کوشش خود را صرف گرفتن بیعت از مخالفینی کرد که مخالفتشان می توانست شورشی علیه او بر پا کند . یزید به ولید بن عتبة بن ابی سفیان، والی خود در مدینه، نوشت تا بسرعت از عبد الله بن زبیر و حسین بن علی (علیه السلام) بیعت بگیرد.مروان، ولید را نیز واداشت تا همان شب در پی آنها فرستاده و اگر بیعت نکردند، همان جا گردنشان را بزند، چرا که به نظر او گذشتن آن شب فرصتی بود تا آنها سر به مخالفت برداشته و مردم را به سوی خود دعوت کنند.(14)
در چنین شرایطی امام حسین (علیه السلام) قیام نمود و این اهداف را دنبال نمود:
1ـ زنده کردن اسلام .
2ـ آگاه ساختن مسلمانان و افشاى ماهیت امویان .
3ـ احیاى سنّت نبوى و سیره علوى .
4ـ اصلاح جامعه و بیدار کردن امت .
5ـ از بین بردن سلطه استبدادى بنى امیه .
6ـ آزادسازى اراده ملّت از محکومیت سلطه و زور.
7ـ حاکم ساختن حق و نیروبخشیدن به حق پرستان .
8ـ تأمین قسط و عدل اجتماعى و اجراى قانون شرع .
9ـ از بین بردن بدعت ها و کج روى ها.
10ـ زنده کردن سنّت مهم فراموش شده امر به معروف و نهى از منکر. (15)
لذادر زمانى که امام حسین (علیه السلام) قیام نمود از یک سو حساسیت به وجود آمدن ناگهانى ارتداد کلان وجود نداشت از طرف دیگر انحراف دستگاه حکومت چند صد برابر شده بود. از نظر اجتماعى نیز شرایط بر اثر ظلم و بیدادگرى حاکم، مردم را به ستوه آورده و نارضایتى عمومى بیداد مى کرد. بنابراین یکى از شرایط پدید آوردن انقلاب فراهم آمده بود ولى شرط دیگر آن- که وجود روح حماسه و ایثارگرى است- جز در تعداد معدودى فراهم نبود. بنابراین بر امام (علیه السلام) لازم بود که از همین مقدار استفاده کند و موقعیت را از دست ندهد و هر چند در چنان وضعیتى نمى توانست پیروزى نظامى به دست آورد ولى حرکتى پدید آورد که پایه نظام هاى ستمگر را براى همیشه لرزاند و روح خروش و حماسه را در کالبد مسلمانان و همه آزادى خواهان جهان دمید و آثار بسیار گران بهایى در تاریخ بشریت بر جاى گذارد

معرفی چند اثر برای مطالعه بیشتر:
1. صلح امام حسن پر شکوه‌ترین نرمش قهرمانانه تاریخ، شیخ راضی آل‌یاسین، ترجمه سید علی خامنه‌ای.
2. سیری در سیره ائمه اطهار، شهید مرتضی مطهری
3. حقایق پنهان از زندگانی امام حسن (علیه السلام)، احمد زمانی.
5. زندگانی امام حسن مجتبی (علیه السلام) ، سید هاشم رسولی محلاتی.

پاورقی ها :
1- بحارالانوار، ج 36، ص 261.به نقل از سایت: http://www.hawzah.net
2- اخلاق و صفات معاویه
معاویه از نظر شخصیتی انسانی زیرک و دوراندیش و سیاس به معنای امروزی کلمه بوده است، او در حل و فصل مشکلات، روش خاصی داشت، در برابر رقبای سیاسی، با حیله یا سم خود را از مهلکه نجات می داد چنانکه برای کشتن حسن بن علی و سعد وقاص از همین شیوه استفاده کرد تا برای پسر خود یزید بیعت بگیرد ـ ( مختصر تاریخ العرب، سید امیرعلی، ص 62 / مقاتل الطالبین، ص .29 ) او مالک اشتر را نیز، در هنگام حرکت مالک به مصر، به همین نحو کشت، شخصی با تطمیع معاویه مالک را با عسل زهر آلود، مسموم نمود و لذا معاویه می گفت: خداوند سپاهیانی دارد که یکی از آنها عسل است.
همچنین وقتی احساس کرد که مردم شام به سوی عبدالرحمن بن خالد بن ولید، گرایش پیدا کرده اند او را به همین طرز سر به نیست کرد. ( تاریخ تمدن اسلام، جرجی زیدان، ج 4، ص .71)
سیاست های او بر مبنای تهدید و فشار و اختناق و گرسنه نگه داشتن مردم و همچنین احیای تمایلات قبیله ای و نژادی و دامن زدن به اختلافات در میان مخالفان و در نهایت تخدیر افکار عمومی بنام دین و رنگ دینی دادن به حکومت خود، بوده است.
معاویه بنیانگذار سلسله اموی از نژاد امیة بن عبد شمس بود، امیه مردی تاجر و مالدار بود و از فرزندان او حرب و العاص می باشند. ابی سفیان پدر معاویه فرزند حرب می باشد، مادر معاویه هند دختر عتبة بن ربیعة بن عبد الشمس بود،
معاویه 15 سال پیش از هجرت در مکه متولد شد و در فتح مکه او و پدر و برادر و مادرش مسلمان شدند، در آن وقت معاویه 23 سال داشت. (تاریخ سیاسی اسلام، حسن ابراهیم حسن، ص .333 )
در نقل دیگری آمده که معاویه در سال دهم هجری مسلمان شد و زمانی که در سال هشتم هجری پدرش ابوسفیان مسلمان شد، او نامه هایی برایش نوشت و وی را برای اینکار مورد سرزنش قرار داد . ( شبهای پیشاور، سلطان الواعظین شیرازی، ص .775 )
در دوران خلفاء او به همراه برادرش یزید برای شرکت در فتوحات به شام رفت، ابوبکر فرماندهی یکی از چهار سپاه را بر عهده یزید بن ابی سفیان گذاشت، عمر نیز حکومت دمشق را به او و حکمرانی قسمتی از شام را به برادرش معاویه داد. پس از درگذشت یزید بن ابی سفیان عمر، قلمرو حکومت وی را به معاویه داد. او حاکم دمشق شد و اندکی بعد امیری شامات (سوریه، اردن، لبنان، دمشق) را بدست آورد، بدین ترتیب معاویه در چهار سال پایانی خلافت عمر بر کل شامات حکومت می راند . (مختصر تاریخ دمشق، ج 25، صص20-17 ،) و در دوران عثمان موقعیت خود را استوار ساخت . ( الغدیر، ج 9، ص 35 از: تاریخ الطبری، ج 5، صص 88، 90، )
و بعد از قتل عثمان، از بیعت با علی (علیه السلام) امتناع کرد و به جنگ با آن حضرت برخاست.
وقتی امام علی (علیه السلام) به شهادت رسید، امام مجتبی تلاش نمود تا این فتنه را خاموش نماید، اما بدلایلی مجبور شد تا با معاویه صلح نماید.
بالاخره او در سال 60 هجری در سن 78 سالگی از دنیا رفت.( مختصر تاریخ دمشق، ج25، ص 92 )
3- الامام محمد ابن مکرم المعروف بابن منظور/ مختصر تاریخ دمشق / تحقیق: مامون الصاغری / دارالفکر دمشق / 1904 ه ، 1989 م / جلد 25 / ص 5 تا 16
4- سلطان الواعظین شیرازی / شبهای پیشاور / دارالکتب الاسلامیه / چاپ سی و ششم 1374 / ص 777 – 775.
5- حمدالله مستوفی / تاریخ گزیده / باهتمام دکتر عبد الحسین نوایی / انتشارات امیر کبیر / تهران 1364/ ص 260
6- مختصر تاریخ دمشق، ج 25، صص 20-17
7- احمد زمانی / حقایق پنهان / زمستان 1375 / انتشارات : دفتر تبلیغات اسلامی / ص 201
8- گروه تالیف :مجمع جهانی اهل البیت/ اعلام الهدایة الامام الحسن / نشر مجمع جهانی اهل البیت/ چاپ اول 1422ه / ص 148.
9- ابن جوزی / تذکرةالخواص / اصدار: مکتب نینوی الحدیث / طهران ناصر خسرو مروی / ص198.
10- بحارالانوار، ج 44، ص 43. به نقل از : سید هاشم رسولی محلاتی / زندگانی امام حسن مجتبی ( علیه السلام) / چاپ پنجم 1375 / انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی .
11- احتجاج طبرسی، ص 149 ر. ک. به :همان / ص237
12-علل الشرایع، ص 200. ر. ک. به : همان ص235
13- محمد احمد بن اعثم کوفی /الفتوح/ چاپ اول /دار الندوه الجدیده/ بیروت، لبنان/ ج 4، ص257
14- همان، ج 5، ص 10
15- جواد محدثى / فرهنگ عاشورا / نشر معروف / چاپ اسفند 1374/ ص 62ـ

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد