۱۳۹۹/۰۱/۱۱
–
۴۳۵ بازدید
آیا پیامبر در زمان خود به امثال ابوبکر و عمر،پست و مقام و فرماندهی هم داد؟اگر داد دلیلش چه بوده؟یعنی ابوبکر هنوز جهنمی نشده بود یا به خاطر این که ابوبکر حسن ظاهر داشته و خطایی در عیان از او سر نزده،پیامبر به او چنین مقام هایی میداد؟
در ویکی فقه آمده است :ابوبکر عبدالله ابن ابیقحافه، عثمان بن عامر بن عمرو، از تیره بنیتیم بن مرّه [۱][۲] بود.
ماجرای هجرت ابوبکر و همراهی او با پیامبر [۳][۴]و مصاحبت سه روزه با حضرت در غار ثور [۵]، مباحثی را در تاریخ و در کلام برانگیخته و بیشترین مباحثِ مربوط به زندگی او را شکل داده است. آغاز هجرت، به صورت پنهانی و با تعقیب و گریز همراه بود؛ از اینرو به ناچار سه روز در غار «ثور» توقّف کردند. آنچه در این نهانگاه بر آنان گذشت، مایه چند و چون بسیاری شده؛ به ویژه آنگاه که سپاه دشمن در جست و جوی پیامبر، تا نزدیک غار آمدند؛ به گونهای که به گفته ابوبکر، «اگر یکی از آنان جلو پایش را مینگریست، ما را زیر پایش میدید». این امر، موجب وحشت ابوبکر شد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به او دلداری داد.
این مصاحبت چند روزه در کتابهای شیعه و سنّی به گونههای مختلفی تحلیل شده است. [۶]ابوبکر با ورود به مدینه ، بنا به نقلی از محمد بن عمر ، بر حبیب بن یساف فرود آمد و بنابه روایتی دیگر از او، به خانه خارجة بن زید بن ابیزهیر وارد شد و با دختر او ازدواج کرد و تا زمان رحلت پیامبر در همان دیار،یعنی سُنح (محلی در یک میلی مدینه) [۷] نزد بنیالحارث بنخزرج زیست. [۸][۹]او، همچنین خانهای در کوچهبقیع، روبه روی خانه عثمان و خانه دیگری نزدیک مسجد برگزید. [۱۰]همسرش،اسماء بنت عمیس در این خانه زندگی میکرد. [۱۱]در ماجرای مؤاخات، رسول خدا، میان او و عمر، عقد برادری بست و بر اساس نقلی، درباره آنان گفت:این دو سروران کهنسالان بهشت (جز پیامبران و رسولان) هستند. [۱۲]این سخن، در مآخذ شیعی از حیث سند و دلالت نقد شده و آن را کوششی از طرف بنیامیه در تقابل با سخن رسولخدا درباره حسن و حسین (علیهماالسلام) که آن دو را سرور جوانان اهل بهشت خوانده دانستهاند. [۱۳][۱۴][۱۵][۱۶]حضور در عرصههای جنگ و سیاست
حضور ابوبکر، پس از این، در جنگها گزارش شده [۱۷]امّا در هیچیک از آنها، شگفتیآفرینی و شجاعت خاصّی از او دیده نمیشود.
غزوه بدر
در غزوه بدر ، جز مشاوره پیامبر (ص) با مسلمانان و از جمله او، ونیز ساختن سجدهگاهی برای حضرت نقل دیگری وجود ندارد. پس از جنگ ، او درمشاوره پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با تنی چند درباره اسیران، با طرح خویشاوندی آنان با مسلمانان، أخذ فدیه و آزادی را پیشنهاد کرد[۱۸]به نقل واقدی، اسیران مشرک او را به وساطت گرفتند و وی به بخشودن آنان اصرار کرد؛ هر چند عمر بر خلاف او، به کشتن آنان نظر داشت. [۱۹]در این جنگ، داستانهایی افسانهگونه نیز درباره ابوبکر نقل شده است. [۲۰]این که چنین کارکردی در جنگ، وی را در ردیف مجاهدان قرار میدهد یا خیر، محل بحث است. بنابراین، نقش وی در بدر، چندان چشمگیر و قوی نبوده است. [۲۱]غزوه احد
واقدی، او را در جنگ اُحد ، یکی از چهارده پایمرد به شمار میآورد؛ ولی وقتی هشت نفر (سه تن از مهاجران و پنج تن از انصار) را نام میبرد که تا پای جان بیعت و ایستادگی کردند، نام او در بین نیست. [۲۲]در بعضی منابع، نام او حتّی در میان گروه نخست نیز دیده نمیشود. [۲۳]از شجاعت او در این جنگ فقط همین را گفتهاند که وقتی فرزندش عبدالرّحمن (از افراد سپاه مشرکان) بر اسبی ظاهر شد، در حالیکه تمام صورتش را پوشانده بود و مبارز میطلبید، ابوبکر شمشیرش را بر کشید؛ امّا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به او فرمود:شمشیرت را در نیام کن. [۲۴]درجنگ بنی المصطلق، در سال ۵ هجری، او یکی از سوارهها بود که گفتهاند:پرچم مهاجران را در دست داشت؛ ولی بعضی، عمّار بن یاسر را پرچمدار مهاجران در آن جنگ دانستهاند. [۲۵]در کندن خندق، حضور ابوبکر نیز گزارش شده است. [۲۶]ابوبکر در سال ششم هجری، با ده سوار به جست و جوی قریش تا غمیم رفت و بیهیچ زد و خوردی بازگشت (سریه بنی لحیان). [۲۷] واقعه حدیبیه و جنگ خیبر
در واقعه حدیبیه نیز حضور داشت و در مخالفت عمر با پیمان حدیبیه، او را به همراهی با آن پیمان سفارش میکرد. او از گواهانِ پیمان یاد شده نیز هست. [۲۸]در سال هفتم هجری، درجنگ خیبر ، از فتح قلعه غموص ناتوان ماند؛ هرچند از درآمد خیبر، صد بار خرما سهم برد. [۲۹]در سال هشتم برای کمک به سپاه عمروعاص ، تحت فرماندهی ابوعبیده جراح ، به سوی قضاعه حرکت کرد [۳۰][۳۱]و پس از نقض عهد مکیان،ابوسفیان برای وساطت نزد او آمد؛ امّا وی وساطت آنان را نپذیرفت، وچون پیامبر به قصد تنبیه مکیان، در تب و تاب بود، ابوبکر چند بار نزدعایشه آمد و در پی کشف عزمِ حضرت، به پرس و جو پرداخت؛ امّا عایشه نیز از آن اطلاعی نداشت.[۳۲]در واقعه فتح مکه، فقط نقش او آوردن پدرش، ابوقحافه نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) (برای مسلمانشدن) ذکر شده است. [۳۳]در جنگ حنین ، نام او در میان برجستگان و پایمردان سپاه اسلام دیده نمیشود. [۳۴]وی در تبوک ، پرچمی را بهدست داشت؛ ولی طبق روایتی از حذیفة بن یمان ، هنگام بازگشت، از او و تنی چند از مسلمانان، عمل ناپسندی گزارش شدهاست. [۳۵]خواندن آیات سوره برائت به مشرکان
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در سال نهم هجری، ابوبکر را در نخستین حجّ اسلام، به ریاست آن گمارد؛ [۳۶][۳۷]ولی پس از نزول سوره برائت ابوبکر را عزل و علی (علیهالسلام) را به جای او نصب کرد و قرائت آیات نخستین سوره برائت را بر مشرکان، به علی (علیهالسلام) سپرده[۳۸][۳۹][۴۰]که منشأ مجادلههای کلامی بسیاری شده است. [۴۱][۴۲][۴۳]گفتهاند:چون آیات آغازین سوره برائت نازل شد، پیامبر آن را به ابوبکر سپرد و فرمان داد تا به مکه رفته، در روز قربانی در « منا» بر مردم بخواند. وقتی ابوبکر خارج شد، جبرئیل پیام آورد که ای محمد! آن را جز مردی از تو، نباید از طرف تو ادا کند؛ بدین جهت، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) علی (علیهالسلام) را به دنبال ابوبکر فرستاد که در «روحا» به وی رسید و آیات را از او گرفت. ابوبکر نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آمد و پرسید:آیا خداوند چیزی درباره من بر تو نازل کرد؟ فرمود:نه، خداوند فرمانم داد تا جز من یا مردی از من آن را ادا نکند. [۴۴][۴۵][۴۶]خوداری از شرکت در جنگ با رومیان
مسألهای که بیش از همه، مجادلههایی را در پی داشته، خودداری ابوبکر از شرکت در سپاه اسامة بن زید است. [۴۷]پیامبر در واپسین روزهای زندگیاش، مسلمانان را برای نبرد با روم، فراخواند و پرچمی برای اسامه بست و گفت به محل کشته شدن پدرت ( موته در فلسطین ) برو و فرمان داد تا همگان در این لشکر حضور یابند؛ [۴۸][۴۹]امّا با تعلّل و سستی عدّهای، به بهانه جوان بودن فرمانده [۵۰]و در نهایت بازگشت چند تن از سران، از جمله ابوبکر از اردوگاه جُرْف، این خواسته پیامبر تحقّقنیافت. [۵۱][۵۲]چون پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) متوجّه سرپیچی آنان شد، با تأکید خواست تا به سپاه پیوسته، اسامهرا همراهی کنند؛ امّا اصرار حضرت بینتیجهماند. [۵۳]به اعتقاد شیعه ، این نافرمانی، گناهی بزرگ بهشمار میآید؛ [۵۴][۵۵]چرا که پیامبر درنهایت، تأخیرکنندگان از حضور در سپاه اسامه را لعن کرد. [۵۶]امامت نماز
از فضیل بن عمرو فُقیمی نقل است که ابوبکر، سه بار امامت نماز جماعت را به عهده گرفت و به گفته عایشه، یک بار آن، با حضور خود حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) بود. [۵۷]عایشه، این قضیه را به گونههایی باز میگوید که شائبه توجیه اعمال انجامیافته بعدی را دارد؛ به ویژه که مدّعی است، وقتی پیامبر پدرم را برای اقامه نماز جماعتفرمان داد، من به جهت رقّت قلب و رأفت ابوبکر، از حفصه خواستم تا پدرش (عمر) را برای نماز بخواند؛ امّا پیامبر بر نمازِ ابوبکر تأکید ورزید. [۵۸]در همین واقعه او ادّعا میکند:پیامبر، برادرم را فراخواند و از او خواست استخوانِ شانهای بیاورد که در آن چیزی بنویسد تا مردم در خلافت ابوبکر اختلاف نکنند. [۵۹]از عایشه، سخنانی شگفتانگیزتر از این نیز ذکر شده است. وقتی از او پرسیدند:ایامالمؤمنین! پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) چه کسیرا جانشین خود کرد؟ گفت:ابوبکر. پرسیدند:پس از او چه کسی را؟ گفت:عمر. پرسیدند:و پس از او؟ گفت:ابوعبیده جراح. [۶۰]… ساختگیبودن ایناخبار، با توجّه به ماجراهایی که پس از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در گزینش جانشین پیش آمد، چنان آشکار است که نیازی به تفصیل بیشتر ندارد. بر اساس روایات شیعی، ابوبکر فقط یک بار بیاجازه پیامبر و به تشویق عایشه به امامت جماعت ایستاد که پیامبر با حضور خود در مسجد، در عین مریضی، او را کنار زد و خود به امامت ایستاد. [۶۱]پانویس
۱.↑ الطبقات، ج۳، ص۱۲۵ و ۱۲۶. ۲.↑ جمهرةانسابالعرب، ص۱۳۷. ۳.↑ یعقوبی ج۲، ص۳۹.۴.↑ الطبقات، ج۳، ص۱۲۹. ۵.↑ مسند احمد، ج۷، ص۲۸۳.۶.↑ الغدیر، ج۸، ص۴۱-۴۶. ۷.↑ معجمالبلدان، ج۳، ص۲۶۵. ۸.↑ الطبقات، ج۳، ص۱۳۰. ۹.↑ سیره ابنهشام، ج۲، ص۴۹۳.۱۰.↑ تاریخ المدینة، ج۱، ص۲۴۲. ۱۱.↑ یعقوبی ج۲، ص۱۲۷.۱۲.↑ الطبقات، ج۳، ص۱۳۰. ۱۳.↑ الاحتجاج، ج۲، ص۴۷۸.۱۴.↑ عیون اخبارالرضا، ج۲، ص۴۴۲.۱۵.↑ بحارالانوار، ج۵۰، ص۸۱. ۱۶.↑ بحارالانوار، ج۵۰، ص۸۰. ۱۷.↑ الطبقات، ج۳، ص۱۳۱. ۱۸.↑ الطبقات، ج۳، ص۱۳۱. ۱۹.↑ المغازی، ج۱، ص۱۰۷۱۱۰.۲۰.↑ المغازی، ج۱، ص۱۰۷۱۱۰.۲۱.↑ بحارالانوار، ج۶۹، ص۱۴۱. ۲۲.↑ المغازی، ج۱، ص۲۴۰.۲۳.↑ شرح نهجالبلاغه، ج۱۵، ص۱۷. ۲۴.↑ المغازی، ج۱، ص۲۵۷.۲۵.↑ المغازی، ج۱، ص۴۰۵ و ۴۰۷.۲۶.↑ المغازی، ج۲، ص۴۴۸ و ۴۴۹.۲۷.↑ المغازی، ج۲، ص۵۳۶.۲۸.↑ المغازی، ج۲، ص۶۰۶ و ۶۱۲.۲۹.↑ المغازی، ج۲، ص۶۹۴.۳۰.↑ المغازی، ج۲، ص۷۷۰.۳۱.↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۴۷.۳۲.↑ المغازی، ج۲، ص۷۹۳ و ۷۹۶.۳۳.↑ المستدرک، ج۳، ص۲۷۲.۳۴.↑ یعقوبی، ج۲، ص۶۲.۳۵.↑ بحارالانوار، ج۲۱، ص۲۲۳. ۳۶.↑ الطبقات، ج۳، ص۱۳۲. ۳۷.↑ المغازی، ج۳، ص۱۰۷۷.۳۸.↑ مسند احمد، ج۱، ص۷.۳۹.↑ سیره ابن هشام، ج۴، ص۵۴۵.۴۰.↑ حدیقةالشیعة، ج۱، ص۱۳۳.۴۱.↑ التفسیرالکبیر، ج۱۵، ص۲۱۸.۴۲.↑ التبیان، ج۵، ص۱۶۹. ۴۳.↑ الارشاد، مفید، ص ۶۵. ۴۴.↑ یعقوبی، ج۲، ص۷۶.۴۵.↑ روضالجنان، ج۹، ص۱۷۰.۴۶.↑ قمی، ج۱، ص۳۰۹.۴۷.↑ المغازی، ج۳، ص۱۱۱۷ ۱۱۲۱.۴۸.↑ سیره ابنهشام، ج۴، ص۶۰۶.۴۹.↑ بحارالانوار، ج۳۰، ص۴۲۸ تا ۴۳۰. ۵۰.↑ یعقوبی، ج۲، ص۱۱۳.۵۱.↑ المغازی، ج۳، ص ۱۱۲۰.۵۲.↑ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۱۳.۵۳.↑ بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۶۸. ۵۴.↑ الارشاد، مفید، ج۱، ص۱۸۳ و۱۸۴. ۵۵.↑ بحارالانوار، ج۳۰، ص۴۲۷و۴۲۸. ۵۶.↑ بحارالانوار، ج۲۷، ص۳۲۳ – ۳۲۴. ۵۷.↑ الطبقات، ج۳، ص۱۳۴. ۵۸.↑ الطبقات، ص۱۳۳ و ۱۳۴. ۵۹.↑ الطبقات، ج۳، ص۱۳۴. ۶۰.↑ الطبقات، ج۳، ص۱۳۵. ۶۱.↑ شرح نهجالبلاغه، ج۱۰، ص۳۴۰.
داستان عمربن خطاب هم مانند ابوبکر است . به همین سایت ویکی مراجعه کنید .
ماجرای هجرت ابوبکر و همراهی او با پیامبر [۳][۴]و مصاحبت سه روزه با حضرت در غار ثور [۵]، مباحثی را در تاریخ و در کلام برانگیخته و بیشترین مباحثِ مربوط به زندگی او را شکل داده است. آغاز هجرت، به صورت پنهانی و با تعقیب و گریز همراه بود؛ از اینرو به ناچار سه روز در غار «ثور» توقّف کردند. آنچه در این نهانگاه بر آنان گذشت، مایه چند و چون بسیاری شده؛ به ویژه آنگاه که سپاه دشمن در جست و جوی پیامبر، تا نزدیک غار آمدند؛ به گونهای که به گفته ابوبکر، «اگر یکی از آنان جلو پایش را مینگریست، ما را زیر پایش میدید». این امر، موجب وحشت ابوبکر شد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به او دلداری داد.
این مصاحبت چند روزه در کتابهای شیعه و سنّی به گونههای مختلفی تحلیل شده است. [۶]ابوبکر با ورود به مدینه ، بنا به نقلی از محمد بن عمر ، بر حبیب بن یساف فرود آمد و بنابه روایتی دیگر از او، به خانه خارجة بن زید بن ابیزهیر وارد شد و با دختر او ازدواج کرد و تا زمان رحلت پیامبر در همان دیار،یعنی سُنح (محلی در یک میلی مدینه) [۷] نزد بنیالحارث بنخزرج زیست. [۸][۹]او، همچنین خانهای در کوچهبقیع، روبه روی خانه عثمان و خانه دیگری نزدیک مسجد برگزید. [۱۰]همسرش،اسماء بنت عمیس در این خانه زندگی میکرد. [۱۱]در ماجرای مؤاخات، رسول خدا، میان او و عمر، عقد برادری بست و بر اساس نقلی، درباره آنان گفت:این دو سروران کهنسالان بهشت (جز پیامبران و رسولان) هستند. [۱۲]این سخن، در مآخذ شیعی از حیث سند و دلالت نقد شده و آن را کوششی از طرف بنیامیه در تقابل با سخن رسولخدا درباره حسن و حسین (علیهماالسلام) که آن دو را سرور جوانان اهل بهشت خوانده دانستهاند. [۱۳][۱۴][۱۵][۱۶]حضور در عرصههای جنگ و سیاست
حضور ابوبکر، پس از این، در جنگها گزارش شده [۱۷]امّا در هیچیک از آنها، شگفتیآفرینی و شجاعت خاصّی از او دیده نمیشود.
غزوه بدر
در غزوه بدر ، جز مشاوره پیامبر (ص) با مسلمانان و از جمله او، ونیز ساختن سجدهگاهی برای حضرت نقل دیگری وجود ندارد. پس از جنگ ، او درمشاوره پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با تنی چند درباره اسیران، با طرح خویشاوندی آنان با مسلمانان، أخذ فدیه و آزادی را پیشنهاد کرد[۱۸]به نقل واقدی، اسیران مشرک او را به وساطت گرفتند و وی به بخشودن آنان اصرار کرد؛ هر چند عمر بر خلاف او، به کشتن آنان نظر داشت. [۱۹]در این جنگ، داستانهایی افسانهگونه نیز درباره ابوبکر نقل شده است. [۲۰]این که چنین کارکردی در جنگ، وی را در ردیف مجاهدان قرار میدهد یا خیر، محل بحث است. بنابراین، نقش وی در بدر، چندان چشمگیر و قوی نبوده است. [۲۱]غزوه احد
واقدی، او را در جنگ اُحد ، یکی از چهارده پایمرد به شمار میآورد؛ ولی وقتی هشت نفر (سه تن از مهاجران و پنج تن از انصار) را نام میبرد که تا پای جان بیعت و ایستادگی کردند، نام او در بین نیست. [۲۲]در بعضی منابع، نام او حتّی در میان گروه نخست نیز دیده نمیشود. [۲۳]از شجاعت او در این جنگ فقط همین را گفتهاند که وقتی فرزندش عبدالرّحمن (از افراد سپاه مشرکان) بر اسبی ظاهر شد، در حالیکه تمام صورتش را پوشانده بود و مبارز میطلبید، ابوبکر شمشیرش را بر کشید؛ امّا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به او فرمود:شمشیرت را در نیام کن. [۲۴]درجنگ بنی المصطلق، در سال ۵ هجری، او یکی از سوارهها بود که گفتهاند:پرچم مهاجران را در دست داشت؛ ولی بعضی، عمّار بن یاسر را پرچمدار مهاجران در آن جنگ دانستهاند. [۲۵]در کندن خندق، حضور ابوبکر نیز گزارش شده است. [۲۶]ابوبکر در سال ششم هجری، با ده سوار به جست و جوی قریش تا غمیم رفت و بیهیچ زد و خوردی بازگشت (سریه بنی لحیان). [۲۷] واقعه حدیبیه و جنگ خیبر
در واقعه حدیبیه نیز حضور داشت و در مخالفت عمر با پیمان حدیبیه، او را به همراهی با آن پیمان سفارش میکرد. او از گواهانِ پیمان یاد شده نیز هست. [۲۸]در سال هفتم هجری، درجنگ خیبر ، از فتح قلعه غموص ناتوان ماند؛ هرچند از درآمد خیبر، صد بار خرما سهم برد. [۲۹]در سال هشتم برای کمک به سپاه عمروعاص ، تحت فرماندهی ابوعبیده جراح ، به سوی قضاعه حرکت کرد [۳۰][۳۱]و پس از نقض عهد مکیان،ابوسفیان برای وساطت نزد او آمد؛ امّا وی وساطت آنان را نپذیرفت، وچون پیامبر به قصد تنبیه مکیان، در تب و تاب بود، ابوبکر چند بار نزدعایشه آمد و در پی کشف عزمِ حضرت، به پرس و جو پرداخت؛ امّا عایشه نیز از آن اطلاعی نداشت.[۳۲]در واقعه فتح مکه، فقط نقش او آوردن پدرش، ابوقحافه نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) (برای مسلمانشدن) ذکر شده است. [۳۳]در جنگ حنین ، نام او در میان برجستگان و پایمردان سپاه اسلام دیده نمیشود. [۳۴]وی در تبوک ، پرچمی را بهدست داشت؛ ولی طبق روایتی از حذیفة بن یمان ، هنگام بازگشت، از او و تنی چند از مسلمانان، عمل ناپسندی گزارش شدهاست. [۳۵]خواندن آیات سوره برائت به مشرکان
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در سال نهم هجری، ابوبکر را در نخستین حجّ اسلام، به ریاست آن گمارد؛ [۳۶][۳۷]ولی پس از نزول سوره برائت ابوبکر را عزل و علی (علیهالسلام) را به جای او نصب کرد و قرائت آیات نخستین سوره برائت را بر مشرکان، به علی (علیهالسلام) سپرده[۳۸][۳۹][۴۰]که منشأ مجادلههای کلامی بسیاری شده است. [۴۱][۴۲][۴۳]گفتهاند:چون آیات آغازین سوره برائت نازل شد، پیامبر آن را به ابوبکر سپرد و فرمان داد تا به مکه رفته، در روز قربانی در « منا» بر مردم بخواند. وقتی ابوبکر خارج شد، جبرئیل پیام آورد که ای محمد! آن را جز مردی از تو، نباید از طرف تو ادا کند؛ بدین جهت، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) علی (علیهالسلام) را به دنبال ابوبکر فرستاد که در «روحا» به وی رسید و آیات را از او گرفت. ابوبکر نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آمد و پرسید:آیا خداوند چیزی درباره من بر تو نازل کرد؟ فرمود:نه، خداوند فرمانم داد تا جز من یا مردی از من آن را ادا نکند. [۴۴][۴۵][۴۶]خوداری از شرکت در جنگ با رومیان
مسألهای که بیش از همه، مجادلههایی را در پی داشته، خودداری ابوبکر از شرکت در سپاه اسامة بن زید است. [۴۷]پیامبر در واپسین روزهای زندگیاش، مسلمانان را برای نبرد با روم، فراخواند و پرچمی برای اسامه بست و گفت به محل کشته شدن پدرت ( موته در فلسطین ) برو و فرمان داد تا همگان در این لشکر حضور یابند؛ [۴۸][۴۹]امّا با تعلّل و سستی عدّهای، به بهانه جوان بودن فرمانده [۵۰]و در نهایت بازگشت چند تن از سران، از جمله ابوبکر از اردوگاه جُرْف، این خواسته پیامبر تحقّقنیافت. [۵۱][۵۲]چون پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) متوجّه سرپیچی آنان شد، با تأکید خواست تا به سپاه پیوسته، اسامهرا همراهی کنند؛ امّا اصرار حضرت بینتیجهماند. [۵۳]به اعتقاد شیعه ، این نافرمانی، گناهی بزرگ بهشمار میآید؛ [۵۴][۵۵]چرا که پیامبر درنهایت، تأخیرکنندگان از حضور در سپاه اسامه را لعن کرد. [۵۶]امامت نماز
از فضیل بن عمرو فُقیمی نقل است که ابوبکر، سه بار امامت نماز جماعت را به عهده گرفت و به گفته عایشه، یک بار آن، با حضور خود حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) بود. [۵۷]عایشه، این قضیه را به گونههایی باز میگوید که شائبه توجیه اعمال انجامیافته بعدی را دارد؛ به ویژه که مدّعی است، وقتی پیامبر پدرم را برای اقامه نماز جماعتفرمان داد، من به جهت رقّت قلب و رأفت ابوبکر، از حفصه خواستم تا پدرش (عمر) را برای نماز بخواند؛ امّا پیامبر بر نمازِ ابوبکر تأکید ورزید. [۵۸]در همین واقعه او ادّعا میکند:پیامبر، برادرم را فراخواند و از او خواست استخوانِ شانهای بیاورد که در آن چیزی بنویسد تا مردم در خلافت ابوبکر اختلاف نکنند. [۵۹]از عایشه، سخنانی شگفتانگیزتر از این نیز ذکر شده است. وقتی از او پرسیدند:ایامالمؤمنین! پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) چه کسیرا جانشین خود کرد؟ گفت:ابوبکر. پرسیدند:پس از او چه کسی را؟ گفت:عمر. پرسیدند:و پس از او؟ گفت:ابوعبیده جراح. [۶۰]… ساختگیبودن ایناخبار، با توجّه به ماجراهایی که پس از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در گزینش جانشین پیش آمد، چنان آشکار است که نیازی به تفصیل بیشتر ندارد. بر اساس روایات شیعی، ابوبکر فقط یک بار بیاجازه پیامبر و به تشویق عایشه به امامت جماعت ایستاد که پیامبر با حضور خود در مسجد، در عین مریضی، او را کنار زد و خود به امامت ایستاد. [۶۱]پانویس
۱.↑ الطبقات، ج۳، ص۱۲۵ و ۱۲۶. ۲.↑ جمهرةانسابالعرب، ص۱۳۷. ۳.↑ یعقوبی ج۲، ص۳۹.۴.↑ الطبقات، ج۳، ص۱۲۹. ۵.↑ مسند احمد، ج۷، ص۲۸۳.۶.↑ الغدیر، ج۸، ص۴۱-۴۶. ۷.↑ معجمالبلدان، ج۳، ص۲۶۵. ۸.↑ الطبقات، ج۳، ص۱۳۰. ۹.↑ سیره ابنهشام، ج۲، ص۴۹۳.۱۰.↑ تاریخ المدینة، ج۱، ص۲۴۲. ۱۱.↑ یعقوبی ج۲، ص۱۲۷.۱۲.↑ الطبقات، ج۳، ص۱۳۰. ۱۳.↑ الاحتجاج، ج۲، ص۴۷۸.۱۴.↑ عیون اخبارالرضا، ج۲، ص۴۴۲.۱۵.↑ بحارالانوار، ج۵۰، ص۸۱. ۱۶.↑ بحارالانوار، ج۵۰، ص۸۰. ۱۷.↑ الطبقات، ج۳، ص۱۳۱. ۱۸.↑ الطبقات، ج۳، ص۱۳۱. ۱۹.↑ المغازی، ج۱، ص۱۰۷۱۱۰.۲۰.↑ المغازی، ج۱، ص۱۰۷۱۱۰.۲۱.↑ بحارالانوار، ج۶۹، ص۱۴۱. ۲۲.↑ المغازی، ج۱، ص۲۴۰.۲۳.↑ شرح نهجالبلاغه، ج۱۵، ص۱۷. ۲۴.↑ المغازی، ج۱، ص۲۵۷.۲۵.↑ المغازی، ج۱، ص۴۰۵ و ۴۰۷.۲۶.↑ المغازی، ج۲، ص۴۴۸ و ۴۴۹.۲۷.↑ المغازی، ج۲، ص۵۳۶.۲۸.↑ المغازی، ج۲، ص۶۰۶ و ۶۱۲.۲۹.↑ المغازی، ج۲، ص۶۹۴.۳۰.↑ المغازی، ج۲، ص۷۷۰.۳۱.↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۴۷.۳۲.↑ المغازی، ج۲، ص۷۹۳ و ۷۹۶.۳۳.↑ المستدرک، ج۳، ص۲۷۲.۳۴.↑ یعقوبی، ج۲، ص۶۲.۳۵.↑ بحارالانوار، ج۲۱، ص۲۲۳. ۳۶.↑ الطبقات، ج۳، ص۱۳۲. ۳۷.↑ المغازی، ج۳، ص۱۰۷۷.۳۸.↑ مسند احمد، ج۱، ص۷.۳۹.↑ سیره ابن هشام، ج۴، ص۵۴۵.۴۰.↑ حدیقةالشیعة، ج۱، ص۱۳۳.۴۱.↑ التفسیرالکبیر، ج۱۵، ص۲۱۸.۴۲.↑ التبیان، ج۵، ص۱۶۹. ۴۳.↑ الارشاد، مفید، ص ۶۵. ۴۴.↑ یعقوبی، ج۲، ص۷۶.۴۵.↑ روضالجنان، ج۹، ص۱۷۰.۴۶.↑ قمی، ج۱، ص۳۰۹.۴۷.↑ المغازی، ج۳، ص۱۱۱۷ ۱۱۲۱.۴۸.↑ سیره ابنهشام، ج۴، ص۶۰۶.۴۹.↑ بحارالانوار، ج۳۰، ص۴۲۸ تا ۴۳۰. ۵۰.↑ یعقوبی، ج۲، ص۱۱۳.۵۱.↑ المغازی، ج۳، ص ۱۱۲۰.۵۲.↑ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۱۳.۵۳.↑ بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۶۸. ۵۴.↑ الارشاد، مفید، ج۱، ص۱۸۳ و۱۸۴. ۵۵.↑ بحارالانوار، ج۳۰، ص۴۲۷و۴۲۸. ۵۶.↑ بحارالانوار، ج۲۷، ص۳۲۳ – ۳۲۴. ۵۷.↑ الطبقات، ج۳، ص۱۳۴. ۵۸.↑ الطبقات، ص۱۳۳ و ۱۳۴. ۵۹.↑ الطبقات، ج۳، ص۱۳۴. ۶۰.↑ الطبقات، ج۳، ص۱۳۵. ۶۱.↑ شرح نهجالبلاغه، ج۱۰، ص۳۴۰.
داستان عمربن خطاب هم مانند ابوبکر است . به همین سایت ویکی مراجعه کنید .