اسماء الله – اسم اعظم – اسماء الله در قرآن
۱۳۹۶/۱۰/۰۹
–
۹۴۴۰ بازدید
لطفا در مورد خواص اسم اعظم خدا توضیح دهید و اینکه چه تفاوتی با اسما حسنی دارد؟ دقیقا کدام آیات قرآن حاوی اسم اعظم هست؟
اسم اعظم خدا میان اسمای حسنای الهی مخفی است و معلوم نیست که آیا یکی از اسمای حسنا است و یا اسمی دیگر است ولی این مطلب قطعی است که اسم اعظم الهی نوری است که روشن شدن آسمانهاى روح و زمینهاى نفس و طبعش به سبب همان نور است چنانکه خداى تعالى فرموده: وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها، و آن اسم اعظم و کلمه اتمّ است، و آن حقیقت رحمت و هدایت، و فتح و پیروزى و راه راست و راه پایدار و راه به سوى خدا و رستگارى و نجاح و غیر اینها از اسماى حسنى است که حدّى براى آنها نیست و در آیات و اخبار به آنها اشاره شده است.الف ) توضیحاتی پیرامون اسم اعظم:1- در روایات زیادی روی مسأله «اسم اعظم خدا» تکیه شده، و از آنها استفاده می شود که اگر کسی خدا را به اسم اعظمش بخواند دعای او مستجاب می گردد، و هرچه از خدا بخواهد به او می دهد، و لذا در ذیل بعضی از این روایات آمده است «وَالَّذی نَفْسی بِیَدِهِ لَقْد سَئَلَ اَللهَ باسمِهِ الاَعْظَمِ الَّذی اِذا سُئلَ بِه اَعْطاهُ وَ اِذا ادُعِی بِه اَجابَ» (بحار الانوار 93/ 225) [قسم به کسی که جانم بدست او است، او خدا را به اسم اعظمش خواند، همان اسمی که اگر خدا را به آن بخوانند عطا می کند و اگر دعا به آن کنند اجابت می نماید.] عرف مردم تصور مى کنند که اسم اعظم الهى , اسمى لفظى از اسماى الهى است که اگرخدا را با آن بخوانیم , دعاى ما را اجابت مى نماید . اما از آنجا که آنها چنین اثرى را در هیچ یک از اسماى معروف خداوند نیافته اند , حتى در اسم اللّه ,معتقد شده اند که این اسم مرکب است از حروفى ناشناخته و رمزى . برخى از کسانى که اهل دعا و به ظاهر متخصص در ادعیه اند نیز معتقدند که دلالت اسم اعظم به طبع است نه به وضع لغوى . البته حروف اسم اعظم با توجه به نیاز و مورد، ترکیبات گوناگون به خود مى گیرد . اما باید توجه داشت که خداوند تبارک و تعالى نظام على و معلولى را بر جهان حاکم کرده است . لذا نمى توان گفت صرف لفظ یا صورت یا حتى معنا توانایى خلق کارهاى عظیم دارد . بلکه آنچه تاثیر دارد حقایق اسماى الهى است که از دسترس انسان عادى به دور است . از ایـن رو بـایـد گـفت که معناى تعلیم اسماى اعظم به برخى انبیاء (ع ) این است که خداوند راه انـقـطاع به سوى خودش را به آنها تعلیم داده است ; و در این مسیر اگراسم یا لفظى نیز باشد به ایـن دلـیل است که الفاظ و معانى آنها وسیله و اسباب اند که به وسیله آنها حقایق به گونه خاصى حفظ مى گردند
2- گفتیم این تصور که اسم اعظم الهی ، از سنخ الفاظ است و هر کسی آنها را بداند و بخواند، قدرت تصرف در عالم را پیدا می کند! خیالی باطل است ؛ بلکه انسان تا خود مظهر اسم اعظم نشود، آن الفاظ اثرنخواهد کرد . گر انگشت سلیمانی نباشد———-چه خاصیت دهد نقش نگینی #یعنی آن اسمای الهی که بر انگشتر حضرت سلیمان نقش بسته است ، درصورتی اثر می گذارد که در انگشت شخصی همچون سلیمان باشد .از این رو اگر آن انگشتر به دست ما باشد، نخواهیم توانست کار سلیمانی کنیم ، به همین خاطرگفته اند : اسم اعظم در حقیقت اسم عینی است نه کتابتی و لفظی ؛ بلکه وجود انسان کامل – که دارای جمیع مظاهر حق می باشد – اسم اعظم الهی است ؛ همان گونه که قرآن می فرماید :« وعلم آدم الاسما کلها » چون آدم دارای جمیع اسمای الهی است ، مظهر اسم اعظم الهی نیز خواهد بود .پیامبرعظیم الشان اسلام نیز که مقامی فوق مقام حضرت آدم دارد – اسم اعظم الهی است . از این رو هر چه بخواهد و هر چه اراده کند، تحقق می یابد؛ از سبز شدن درخت خشک ، گویا شدن سوسمار وحشی ، شق القمر و…، به همین خاطر است که انسان هر چه بیشتر به آن حضرت تقرب پیدا کند، به اسم اعظم حق نزدیک شده است .
3- درباره اسم اعظم از پیامبر اکرم ( ص ) سوال کردند، آن حضرت فرمود :«کل اسم من اسماالله اعظم ففرغ قلبک عن کل ماسواه و ادعه بای اسم شیت فلیس فی الحقیقه لله اسم دون اسم بل هوالله الواحد القهار » . هراسمی از اسمای الهی ، اعظم است ( همان گونه که امام باقر ( ع ) در دعای عظیم الشان سحرهای ماه مبارک رمضان می فرماید « اللهم انی اسئلک من اسمائک باکبرها و کل اسمائک کبیره » لکن تو دلت را از غیر خدا خالی کن ودعا کن با هر اسمی که خواستی … ، ( مصباح الشریعه ، باب 19 ) و در تفسیرابوالفتوح رازی نقل شده است که شخصی از امام صادق ( ع ) درباره اسم اعظم سوال کرد، حضرت فرمودند که او را در آب بیندازند و اجازه ندادند که بیرون بیاید و از طرفی هم آن شخص با شنا آشنا نبود، نزدیک غرق شدن از ته دل صدا زد : «یا الله اغثنی ؛ ای خدا نجاتم بده » . آن گاه حضرت فرمودند : این اسم اعظم است و این اسم در صورتی اثر دارد که تو امیدت را از ما سوی الله قطع کنی و خالصانه حق تعالی را صدا بزنی . قرآن نیز می فرماید : « ادعونی استجب لکم » که اگر خالصانه مرا بخوانید ، اجابت خواهم کرد .لازم به ذکر است که اسمای لفظی ، اسمای اسما و سایه اسمای الهی هستند .پس عمده خود اسما ومسمای اسمای لفظی است .
اسم گفتی رو مسمی را بجوی——- ماه در بالاست نی در آب جوی
هیچ اسم بی مسمی دیده ای——–یا زگاف و لام گل ، گل چیده ای ؟!
که آن مسمیات اسماء، حقایق نوریه و اعیان کونیه اند؛ به همین خاطر خداوند برای اسماء، ضمیر «هم» می آورد که برای جمع ذوی العقول است«و عرضهم علی الملائکه » . از این رو است که آصف بن برخیا ( وزیر اعظم و وصی حضرت سلیمان ) در زمانی کمتر از چشم به هم زدن یا کمتر از رسیدن نورچشم به چیزی ، تخت بلقیس ( ملکه سبا ) را حاضر می کند.
4- امام باقر ( ع ) می فرماید : « ان اسم الله الاعظم علی ثلاثه و سبعین حرفا و انما کان عندآصف منها حرف واحد فتکلم به … ونحن عندنا من الاسم الاعظم اثنان و سبعون حرفا…» ؛« اسم اعظم الهی 73 حرف است که« آصف بن برخیا» دارای یک حرف بود و ما ائمه ( ع ) 72 حرف آن را داریم و یک حرف آن مختص خدا است » ( کافی ، کتاب حجت ) گفته شده است که مراد از آن یک حرف که به آصف داده شده است ، جمله « هو الحی القیوم » ، « ذوالجلال والاکرام » ، « الله الرحمان » و یا « یا الهنا و اله کل شی الها واحدا لا اله الا انت ایتنی بعرشها » می باشد .
از امیرالمومنین ( ع ) نقل شده است که فرمودند : « انه قال ( ع ) رایت الخضر فی المنام قبل بدر بلیله فقلت له علمنی شیئا انتصر به علی الاعدا فقال قل ( یا هو یا من لاهو الا هو ) فلما اصبحت قصصت علی رسول الله ( ص ) فقال یا علی علمت الاسم الاعظم ؛ شب قبل از جنگ بدر جناب خضر رادر خواب دیدم و از او پرسیدم : چیزی به من بیاموز تا بر دشمنان پیروز شوم ،جناب خضر فرمودند، بگو : « یا هو یا من لا هو الا هو » صبح همان روز جریان را به عرض پیامبر ( ص ) رساندم ، آن حضرت فرمودند : یا علی به تو اسم اعظم تعلیم شده است ».
5- مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار روایات زیادی درباره اسم اعظم و این که کدام یک از نامهای خدا است؟ نقل می کند که ذکر همه آنها به درازا می کشد، از جمله در روایتی از امام صادق (ع) آمده است «اسم الله الاعظم در سوره حمد پراکنده است». امام مجتبی ( ع ) نیز فرمودند : « بسم الله الرحمن الرحیم اقرب الی اسم الله الاعظم من سوا العین الی بیاضها- بسم الله الرحمن الرحیم به اسم اعظم نزدیکتر است تا از سیاهی چشم به سفیدی چشم » .از آنچه گفته شد، معلوم می شود که صرف اسم لفظی کارساز نیست ؛ بلکه انگشت سلیمانی نیز لازم دارد .
رنج بردم روز و شب عمر دراز——-تا به صد زاری دری کردندباز
تو بدین زودی بدین درچون رسی——وز نخستین پایه بر سر چون رسی «مولوی »
6- آموختیم که اسماء الهی صِرف لفظ نیستند، بلکه حقایقی وجودی اند که الفاظِ اسماء بر آنها دلالت دارند. اسماء خداوندی بر دو گونه اند: اسماء فعلیّه و اسماء ذاتیّه. اسماء فعلیّه عین وجود مخلوقات می باشند. البته توجّه شود: عین وجود مخلوقات نه عین خود مخلوقات. هر مخلوقی وجودی دارد و ماهیّتی، که ماهیّت او اعتباری است و وجودش، عین اراده ی خداست. همچون صور ذهنی ما که قالبشان عین اراده ی ما نیست ولی حقیقتشان چیزی جز اراده ی ما نیست. لذا به محض آنکه اراده ی خود را از آنها برگیریم، قالبها فانی می شوند. تمام مخلوقات نیز ماهیّات(قالبهایی) هستند که متنشان چیزی نیست جز اراده و مشیّت و فیض حضرت باری تعالی. امام صادق(ع) فرمودند:« خَلَقَ اللَّهُ الْمَشِیئَةَ بِنَفْسِهَا ثُمَّ خَلَقَ الْأَشْیَاءَ بِالْمَشِیئَة ــ خداوند مشیّت را به نفس خود مشیّت آفرید و تمام اشیاء را از مشیّت آفرید.» (الکافی، ج 1،ص110) امّا اسماء ذاتیّه، مصدر اسماء فعلیّه و مصدر اراده و خواست خداوند فیّاض بوده، عین ذات خدا می باشند. ذات اقدسش حقیقت واحدی است که به سبب محدودیّت فهم خودمان، مفاهیم کثیره ای از آن انتزاع می کنیم ؛ و بر آن مفاهیم، الفاظی را قرارداد نموده ، اسماء الله می خوانیم. کما اینکه فعل و اراده و مشیّت او نیز یک حقیقت بیش نیست؛ و آنچه کثیر است نمودها هستند که ماهیّات گفته می شوند. لذا چون پرده ی اعتباری ماهیّت فرو افتد جز امر واحد الهی چیزی در پس پرده نیست؛ « وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ» .
ب ) توضیحاتی راجع به اسمای حسنی :
شماره اسماء حسنى:
در آیات کریمه قرآن دلیلى که دلالت بر عدد اسماء حسنى کند و آن را محدود سازد وجود ندارد، بلکه از ظاهر سوره طه آیه 8 آیه” اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى ” « اللَّه که جز او معبودى نیست، براى او است اسماء حسنى. » و آیه” وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها” « سوره اعراف آیه 180» و جمله” لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ”» او راست اسماء حسنى، تسبیح مى کند او را آنچه که در آسمانها و زمین است. سوره حشر آیه 24 و امثال آن بر مى آید که هر اسمى در عالم که از جهت معنا احسن اسماء بوده باشد آن اسم از آن خداست، پس نمى توان اسماء حسنى را شمرد و به عدد معینى محدود کرد.
ولى آن مقدارى که در خود قرآن آمده” صد و بیست و هفت” اسم است:
(الف)- اله، احد، اول، آخر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوى، اهل المغفرة، اقرب، ابقى.
(ب)- بارى، باطن، بدیع، بر، بصیر.
(ت)- تواب.
(ج)- جبار، جامع.
(ح)- حکیم، حلیم، حى، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
(خ)- خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیر الماکرین، خیر الرازقین، خیر الفاصلین، خیر الحاکمین، خیر الفاتحین، خیر الغافرین، خیر الوارثین، خیر الراحمین، خیر المنزلین.
(ذ)- ذو العرش، ذو الطول، ذو انتقام، ذو الفضل العظیم، ذو الرحمة، ذو القوة، ذو الجلال و الاکرام، ذو المعارج.
(ر)- رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
(س)- سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
(ش)- شهید، شاکر، شکور، شدید العقاب، شدید المحال.
(ص)- صمد.
(ظ)- ظاهر.
(ع)- علیم، عزیز، عفو، على، عظیم، علام الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
(غ)- غنى، غفور، غالب، غافر الذنب، غفار.
(ف)- فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتاح.
(ق)- قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل التوب، القائم على کل نفس بما کسبت.
(ک)- کبیر، کریم، کافى.
(ل)- لطیف.
(م)- ملک، مؤمن، مهیمن، متکبر، مصور، مجید، مجیب، مبین، مولى، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
(ن)- نصیر، نور.
(و)- وهاب، واحد، ولى، والى، واسع، وکیل، ودود.
(ه)- هادى.
ظاهر جمله” وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى ” و همچنین جمله” لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى ” این است که معانى این اسماء را خداى تعالى به نحو اصالت داراست، و دیگران به تبع او دارا هستند، پس مالک حقیقى این اسماء خداست، و دیگران چیزى از آن را مالک نیستند مگر آنچه را که خداوند به ایشان تملیک کرده باشد، که بعد از تملیک هم باز مالک است و از ملکش بیرون نرفته، پس حقیقت علم- مثلا- از آن خدا است، و غیر از او کسى چیزى از این حقیقت را مالک نیست مگر آنچه را که او به ایشان بخشیده باشد که باز مالک حقیقى همان مقدار هم خدا است، چون بعد از تملیک از ملک و سلطنتش بیرون نرفته است.
و از جمله ادله بر این معنا، یعنى بر اینکه اسماء و اوصافى که هم بر خدا اطلاق مى شود و هم بر غیر او مشترک معنوى هستند، اسمایى است که به صیغه افعل التفضیل (یعنى بر وزن افعل) وارد شده است، مانند: اعلى و اکرم، زیرا صیغه افعل التفضیل به ظاهرش دلالت دارد بر اینکه مفضل علیه و مفضل هر دو در اصل معنى شریکند، و همچنین اسمایى که به نحو اضافه وارد شده مانند) خیر الحاکمین بهترین حکم کنندگان) و خیر الرازقین، و احسن الخالقین، زیرا اینگونه اسماء نیز ظهور در اشتراک دارند.
آیا اسماء خدا توقیفى است؟
از آنچه گذشت روشن گردید که در قرآن هیچ دلیلى بر توقیفى بودن اسماء خداى تعالى وجود ندارد بلکه دلیل بر عدم آن هست، آیه شریفه” وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ …” که بعضى با آن بر توقیفى بودن اسماء خدا استدلال کرده اند، استدلالشان وقتى صحیح است که” الف لام” در ” الاسماء” براى عهد باشد، و مراد از الحاد در اسماء تعدى از اسماء معین خدا و اضافه کردن اسمایى که از طریق نقل نرسیده، بوده باشد، و لیکن هم عهد بودن” الف لام” و هم به معناى تعدى بودن الحاد مورد نظر و اشکالى است که در سابق بیانش گذشت.
و اما روایات بسیارى که از طرق شیعه و سنى وارد شده که پیغمبر اکرم فرمود:” براى خدا نود و نه، یعنى صد منهاى یک اسم است، هر کس آنها را بشمارد داخل بهشت مى شود” و همچنین روایات دیگرى که قریب به این مضمون است هیچ یک دلالت بر توقیف ندارد، البته همانطورى که گفتیم این از نظر بحث تفسیرى است، نه بحث فقهى، ممکن است از نظر بحث فقهى و احتیاط در دین جایز نباشد انسان از پیش خود براى خدا اسم بگذارد، زیرا احتیاط اقتضا دارد که در اسم بردن از خدا به همان اسمایى اکتفاء شود که از طریق نقل رسیده باشد، همه این حرفها راجع به اسم گذاردن است، و اما صرف اطلاق، بدون اینکه پاى اسم گذارى در میان بیاید البته اشکالى نداشته و امر در آن آسان است. بحث روایتى [روایاتى که مى گویند براى خدا نود و نه اسم است …] در کتاب توحید به سند خود از حضرت رضا از پدران بزرگوارش از على (ع) روایت کرده که فرمود: براى خدا نود و نه اسم است که هر کس خدا را با آنها بخواند دعایش مستجاب مى شود و هر کس آنها را بشمارد داخل بهشت مى گردد « توحید ص 195 ط تهران.».
مؤلف: نظیر این روایت بزودى از طرق ائمه اهل بیت از رسول خدا (ص) خواهد آمد، و مراد از اینکه فرمود:” هر کس آنها را بشمارد داخل بهشت مى گردد” ایمان به این است که خداى تعالى متصف به جمیع آن صفاتى است که این اسماء دلالت بر آنها دارند، بطورى که درباره اتصاف خداوند به یکى از آنها بى ایمان نباشد.
و در الدر المنثور است که بخارى، مسلم، احمد، ترمذى، نسایى، ابن ماجه، ابن خزیمه، ابو عوانه، ابن جریر، ابن ابى حاتم، ابن حیان، طبرانى و ابو عبد اللَّه بن منده در کتاب” توحید” و ابن مردویه، ابو نعیم و بیهقى در کتاب” اسماء و صفات” همگى از ابى هریره روایت کرده اند که گفت: رسول خدا (ص) فرمود: براى خدا نود و نه اسم، یعنى صد منهاى یک اسم است که هر کس آنها را بشمارد داخل بهشت مى شود. آرى، خدا تک است و تک را دوست مى دارد « الدر المنثور ج 3 ص 147».
مؤلف: صاحب الدر المنثور این روایت را از ابى نعیم و ابن مردویه از ابى هریره نیز روایت کرده، و عبارت آن چنین است: رسول خدا (ص) فرمود: براى خدا صد اسم منهاى یک اسم است، هر کس خدا را به آن اسماء بخواند خداوند دعایش را مستجاب مى کند و نیز از دارقطنى در کتاب” غرائب” از ابى هریره روایت کرده و عبارت آن چنین است که رسول خدا (ص) فرمود: خداى تعالى فرموده: براى من نود و نه اسم است هر کس آنها را بشمارد داخل بهشت مى شود
و در الدر المنثور است که این روایت را ابى نعیم و ابن مردویه از ابن عباس و ابن عمر نیز نقل کرده و گفته اند که رسول خدا (ص) فرمود: براى خدا نود و نه، یعنى صد منهاى یک اسم است که هر کس آنها را بشمارد داخل بهشت مى شود
مؤلف: و نیز همین روایت را از ابى نعیم از ابن عباس و ابن عمر به این عبارت روایت کرده که رسول خدا (ص) فرمود: براى خدا نود و نه اسم است که هر کس آنها را بشمارد داخل بهشت مى شود، و این اسماء در قرآن کریم است « الدر المنثور ج 3 ص 148 ».
مؤلف: این روایت معارض است با روایاتى که در باره شمردن اسماء خدا بعدا نقل مى شود، زیرا همه آن روایات مشتمل است بر اسمایى که عین الفاظ آنها در قرآن نیست، مگر اینکه بگوییم مقصود این روایت این است که معانى آن اسماء در قرآن است.
و در کتاب توحید به سند خود از امام صادق از پدران بزرگوارش از على (ع) روایت کرده که فرمود: رسول خدا (ص) فرمودند: براى خداى تبارک و تعالى نود و نه اسم، یعنى صد منهاى یک اسم است که هر کس آنها را بشمارد داخل بهشت مى شود، و آن اسماء عبارتند از:” اللَّه، اله، واحد، احد، صمد، اول، آخر، سمیع، بصیر، قدیر، قاهر، على، اعلى، باقى، بدیع، بارى، اکرم، ظاهر، باطن، حى، حکیم، علیم، حلیم، حفیظ، حق، حسیب، حمید، حفى، رب، رحمان، رحیم، ذارى، رازق، رقیب، رؤوف، رائى، سلام، مؤمن، مهیمن، عزیز، جبار، متکبر، سید، سبوح، شهید، صادق، صانع، ظاهر، عدل، عفو، غفور، غنى، غیاث، فاطر، فرد، فتاح، فالق، قدیم، ملک، قدوس، قوى، قریب، قیوم، قابض، باسط، قاضى الحاجات، مجید، مولى، منان، محیط، مبین، مغیث، مصور، کریم، کبیر، کافى،
کاشف الضر، وتر، نور، وهاب، ناصر، واسع، ودود، هادى، وفى، وکیل، وارث، بر، باعث، تواب، جلیل، جواد، خبیر، خالق، خیر الناصرین، دیان، شکور، عظیم، لطیف، شافى” « توحید ص 194»
و در الدر المنثور است که ترمذى و ابن المنذر و ابن حبان و ابن منده و طبرانى و حاکم و ابن مردویه و بیهقى همگى از ابى هریره روایت کرده اند که گفت: رسول خدا (ص) فرمود: براى خدا نود و نه اسم یعنى صد منهاى یک اسم است که هر کس آنها را بشمارد داخل بهشت مى گردد، او تک است و تک را دوست مى دارد و آن اسماء عبارتند از:” اللَّه الذى لا اله الا هو، رحمان، رحیم، ملک، قدوس، سلام، مؤمن، مهیمن، عزیز، جبار، متکبر، خالق، بارى، مصور، غفار، قهار، وهاب، رازق، فتاح، علیم، قابض، باسط، خافض، رافع، معز، مذل، سمیع، بصیر، حکم، عدل، لطیف، خبیر، حلیم، عظیم، غفور، شکور، على، کبیر، حفیظ، مقیت، حسیب، جلیل، کریم، رقیب، مجیب، واسع، حکیم، ودود، مجید، باعث، شهید، حق، وکیل، قوى، متین، ولى، حمید، محصى، مبدى، معید، محیى، ممیت، حى، قیوم، واجد، ماجد، واحد، احد، صمد، قادر، مقتدر، مقدم، مؤخر، اول، آخر، ظاهر، باطن، بر، تواب، منتقم، عفو، رؤوف، مالک الملک، ذو الجلال و الاکرام، والى، متعال، مقسط، جامع، غنى، مغنى، مانع، ضار، نافع، نور، هادى، بدیع، باقى، وارث، رشید، صبور” « الدر المنثور ج 3 ص 148».
و نیز در همان کتاب است که ابن ابى الدنیا در کتاب دعا و هر دو طبرانى و ابو الشیخ و حاکم و ابن مردویه و ابو نعیم و بیهقى از ابى هریره روایت کرده اند که گفت: رسول خدا (ص) فرمود: براى خدا نود و نه اسم است که هر که آنها را بشمارد داخل بهشت مى شود، از خدا به این اسماء درخواست کن: اللَّه، رحمان، رحیم، اله، رب، ملک، قدوس، سلام، مؤمن، مهیمن، عزیز، جبار، متکبر، خالق، بارى، مصور، حکیم، علیم، سمیع، بصیر، حى، قیوم، واسع، لطیف، خبیر، حنان، منان، بدیع، غفور، ودود، شکور، مجید، مبدى، معید، نور، بادى- و در نقلى به جاى بادى لفظ قائم آمده- اول، آخر، ظاهر، باطن، عفو، غفار، وهاب، فرد- و در نقلى به جاى فرد، قادر آمده- احد، صمد، وکیل، کافى، باقى، مغیث، دائم، متعال، ذو الجلال و الاکرام، مولى، نصیر، حق، مبین، وارث، منیر، باعث، قدیر- و در نقلى به جاى قدیر مجیب آمده- محیى، ممیت، حمید- و در نقلى جمیل- صادق، حفیظ، محیط، کبیر، قریب، رقیب، فتاح، تواب، قدیم، وتر، فاطر، رزاق، علام، على، عظیم، غنى، ملیک، مقتدر، اکرم، رؤوف، مدبر، مالک، قاهر، هادى، شاکر، کریم، رفیع، شهید، واحد، ذو الطول، ذا المعارج، ذو الفضل، خلاق، کفیل، جلیل” « الدر المنثور ج 3 ص 148».
مؤلف: ذکر لفظ جلاله (اللَّه) در این چند روایت که اسماى خدا را مى شمردند خارج از عدد نود و نه بود، و تنها به منظور شمردن اسماى آن آمده بود.
و نیز در همان کتاب است که ابو نعیم از محمد بن جعفر روایت کرده که گفت من از پدرم جعفر بن محمد الصادق پرسیدم آن نود و نه اسمى که هر کس آنها را بشمار داخل بهشت مى شود کدام است؟ گفت: اسمایى است که در قرآن آمده، در سوره حمد پنج عدد آنها است و آن” یا اللَّه، یا رب، یا رحمان، یا رحیم، و یا مالک” است، و در سوره بقره سى و سه عدد آمده و آن” یا محیط، یا قدیر، یا علیم، یا حکیم، یا على، یا عظیم، یا تواب، یا بصیر، یا ولى، یا واسع، یا کافى، یا رؤوف، یا بدیع، یا شاکر، یا واحد، یا سمیع، یا قابض، یا باسط، یا حى، یا قیوم، یا غنى، یا حمید، یا غفور، یا حلیم، یا اله، یا قریب، یا مجیب، یا عزیز، یا نصیر، یا قوى، یا شدید، یا سریع، یا خبیر” است.
و در سوره آل عمران:” یا وهاب، یا قائم، یا صادق، یا باعث، یا منعم، یا متفضل” آمده است.
و در سوره نساء:” یا رقیب، یا حسیب، یا شهید، یا مقیت، یا وکیل، یا على، یا کبیر” آمده است.
و در سوره انعام:” یا فاطر، یا قاهر، یا لطیف، یا برهان” آمده. و در سوره اعراف:” یا محیى، یا ممیت” آمده. و در سوره انفال:” یا نعم المولى، یا نعم النصیر” آمده. و در سوره هود:
” یا حفیظ، یا مجید، یا ودود، یا فعالا لما یرید” آمده. و در سوره رعد:” یا کبیر، یا متعال”، و در سوره ابراهیم:” یا منان، یا وارث”، و در سوره حجر:” یا خلاق” آمده است.
و در سوره مریم:” یا فرد” و در سوره طه:” یا غفار” و در سوره قد افلح:” یا کریم” و در سوره نور:” یا حق، یا مبین” و در سوره فرقان:” یا هادى” و در سوره سبأ:” یا فتاح” و در سوره زمر:” یا عالم” و در سوره غافر:” یا غافر، یا قابل التوب، یا ذا الطول، یا رفیع” و در سوره ذاریات:” یا رزاق، یا ذا القوة، یا متین” و در سوره طور:” یا بر” آمده.
و در سوره اقترب:” یا ملیک، یا مقتدر” و در سوره رحمن:” یا ذو الجلال و الاکرام، یا رب المشرقین، یا رب المغربین، یا باقى، یا محسن” و در سوره حدید:” یا اول، یا آخر، یا ظاهر، یا باطن” و در سوره حشر:” یا ملیک، یا قدوس، یا سلام، یا مؤمن، یا مهیمن، یا عزیز، یا جبار، یا متکبر، یا خالق، یا بارى، یا مصور” و در سوره بروج:” یا مبدى، یا معید” و در سوره فجر:” یا وتر” و در سوره اخلاص:” یا احد، یا صمد” آمده است « الدر المنثور ج 3 ص 148».
2- گفتیم این تصور که اسم اعظم الهی ، از سنخ الفاظ است و هر کسی آنها را بداند و بخواند، قدرت تصرف در عالم را پیدا می کند! خیالی باطل است ؛ بلکه انسان تا خود مظهر اسم اعظم نشود، آن الفاظ اثرنخواهد کرد . گر انگشت سلیمانی نباشد———-چه خاصیت دهد نقش نگینی #یعنی آن اسمای الهی که بر انگشتر حضرت سلیمان نقش بسته است ، درصورتی اثر می گذارد که در انگشت شخصی همچون سلیمان باشد .از این رو اگر آن انگشتر به دست ما باشد، نخواهیم توانست کار سلیمانی کنیم ، به همین خاطرگفته اند : اسم اعظم در حقیقت اسم عینی است نه کتابتی و لفظی ؛ بلکه وجود انسان کامل – که دارای جمیع مظاهر حق می باشد – اسم اعظم الهی است ؛ همان گونه که قرآن می فرماید :« وعلم آدم الاسما کلها » چون آدم دارای جمیع اسمای الهی است ، مظهر اسم اعظم الهی نیز خواهد بود .پیامبرعظیم الشان اسلام نیز که مقامی فوق مقام حضرت آدم دارد – اسم اعظم الهی است . از این رو هر چه بخواهد و هر چه اراده کند، تحقق می یابد؛ از سبز شدن درخت خشک ، گویا شدن سوسمار وحشی ، شق القمر و…، به همین خاطر است که انسان هر چه بیشتر به آن حضرت تقرب پیدا کند، به اسم اعظم حق نزدیک شده است .
3- درباره اسم اعظم از پیامبر اکرم ( ص ) سوال کردند، آن حضرت فرمود :«کل اسم من اسماالله اعظم ففرغ قلبک عن کل ماسواه و ادعه بای اسم شیت فلیس فی الحقیقه لله اسم دون اسم بل هوالله الواحد القهار » . هراسمی از اسمای الهی ، اعظم است ( همان گونه که امام باقر ( ع ) در دعای عظیم الشان سحرهای ماه مبارک رمضان می فرماید « اللهم انی اسئلک من اسمائک باکبرها و کل اسمائک کبیره » لکن تو دلت را از غیر خدا خالی کن ودعا کن با هر اسمی که خواستی … ، ( مصباح الشریعه ، باب 19 ) و در تفسیرابوالفتوح رازی نقل شده است که شخصی از امام صادق ( ع ) درباره اسم اعظم سوال کرد، حضرت فرمودند که او را در آب بیندازند و اجازه ندادند که بیرون بیاید و از طرفی هم آن شخص با شنا آشنا نبود، نزدیک غرق شدن از ته دل صدا زد : «یا الله اغثنی ؛ ای خدا نجاتم بده » . آن گاه حضرت فرمودند : این اسم اعظم است و این اسم در صورتی اثر دارد که تو امیدت را از ما سوی الله قطع کنی و خالصانه حق تعالی را صدا بزنی . قرآن نیز می فرماید : « ادعونی استجب لکم » که اگر خالصانه مرا بخوانید ، اجابت خواهم کرد .لازم به ذکر است که اسمای لفظی ، اسمای اسما و سایه اسمای الهی هستند .پس عمده خود اسما ومسمای اسمای لفظی است .
اسم گفتی رو مسمی را بجوی——- ماه در بالاست نی در آب جوی
هیچ اسم بی مسمی دیده ای——–یا زگاف و لام گل ، گل چیده ای ؟!
که آن مسمیات اسماء، حقایق نوریه و اعیان کونیه اند؛ به همین خاطر خداوند برای اسماء، ضمیر «هم» می آورد که برای جمع ذوی العقول است«و عرضهم علی الملائکه » . از این رو است که آصف بن برخیا ( وزیر اعظم و وصی حضرت سلیمان ) در زمانی کمتر از چشم به هم زدن یا کمتر از رسیدن نورچشم به چیزی ، تخت بلقیس ( ملکه سبا ) را حاضر می کند.
4- امام باقر ( ع ) می فرماید : « ان اسم الله الاعظم علی ثلاثه و سبعین حرفا و انما کان عندآصف منها حرف واحد فتکلم به … ونحن عندنا من الاسم الاعظم اثنان و سبعون حرفا…» ؛« اسم اعظم الهی 73 حرف است که« آصف بن برخیا» دارای یک حرف بود و ما ائمه ( ع ) 72 حرف آن را داریم و یک حرف آن مختص خدا است » ( کافی ، کتاب حجت ) گفته شده است که مراد از آن یک حرف که به آصف داده شده است ، جمله « هو الحی القیوم » ، « ذوالجلال والاکرام » ، « الله الرحمان » و یا « یا الهنا و اله کل شی الها واحدا لا اله الا انت ایتنی بعرشها » می باشد .
از امیرالمومنین ( ع ) نقل شده است که فرمودند : « انه قال ( ع ) رایت الخضر فی المنام قبل بدر بلیله فقلت له علمنی شیئا انتصر به علی الاعدا فقال قل ( یا هو یا من لاهو الا هو ) فلما اصبحت قصصت علی رسول الله ( ص ) فقال یا علی علمت الاسم الاعظم ؛ شب قبل از جنگ بدر جناب خضر رادر خواب دیدم و از او پرسیدم : چیزی به من بیاموز تا بر دشمنان پیروز شوم ،جناب خضر فرمودند، بگو : « یا هو یا من لا هو الا هو » صبح همان روز جریان را به عرض پیامبر ( ص ) رساندم ، آن حضرت فرمودند : یا علی به تو اسم اعظم تعلیم شده است ».
5- مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار روایات زیادی درباره اسم اعظم و این که کدام یک از نامهای خدا است؟ نقل می کند که ذکر همه آنها به درازا می کشد، از جمله در روایتی از امام صادق (ع) آمده است «اسم الله الاعظم در سوره حمد پراکنده است». امام مجتبی ( ع ) نیز فرمودند : « بسم الله الرحمن الرحیم اقرب الی اسم الله الاعظم من سوا العین الی بیاضها- بسم الله الرحمن الرحیم به اسم اعظم نزدیکتر است تا از سیاهی چشم به سفیدی چشم » .از آنچه گفته شد، معلوم می شود که صرف اسم لفظی کارساز نیست ؛ بلکه انگشت سلیمانی نیز لازم دارد .
رنج بردم روز و شب عمر دراز——-تا به صد زاری دری کردندباز
تو بدین زودی بدین درچون رسی——وز نخستین پایه بر سر چون رسی «مولوی »
6- آموختیم که اسماء الهی صِرف لفظ نیستند، بلکه حقایقی وجودی اند که الفاظِ اسماء بر آنها دلالت دارند. اسماء خداوندی بر دو گونه اند: اسماء فعلیّه و اسماء ذاتیّه. اسماء فعلیّه عین وجود مخلوقات می باشند. البته توجّه شود: عین وجود مخلوقات نه عین خود مخلوقات. هر مخلوقی وجودی دارد و ماهیّتی، که ماهیّت او اعتباری است و وجودش، عین اراده ی خداست. همچون صور ذهنی ما که قالبشان عین اراده ی ما نیست ولی حقیقتشان چیزی جز اراده ی ما نیست. لذا به محض آنکه اراده ی خود را از آنها برگیریم، قالبها فانی می شوند. تمام مخلوقات نیز ماهیّات(قالبهایی) هستند که متنشان چیزی نیست جز اراده و مشیّت و فیض حضرت باری تعالی. امام صادق(ع) فرمودند:« خَلَقَ اللَّهُ الْمَشِیئَةَ بِنَفْسِهَا ثُمَّ خَلَقَ الْأَشْیَاءَ بِالْمَشِیئَة ــ خداوند مشیّت را به نفس خود مشیّت آفرید و تمام اشیاء را از مشیّت آفرید.» (الکافی، ج 1،ص110) امّا اسماء ذاتیّه، مصدر اسماء فعلیّه و مصدر اراده و خواست خداوند فیّاض بوده، عین ذات خدا می باشند. ذات اقدسش حقیقت واحدی است که به سبب محدودیّت فهم خودمان، مفاهیم کثیره ای از آن انتزاع می کنیم ؛ و بر آن مفاهیم، الفاظی را قرارداد نموده ، اسماء الله می خوانیم. کما اینکه فعل و اراده و مشیّت او نیز یک حقیقت بیش نیست؛ و آنچه کثیر است نمودها هستند که ماهیّات گفته می شوند. لذا چون پرده ی اعتباری ماهیّت فرو افتد جز امر واحد الهی چیزی در پس پرده نیست؛ « وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ» .
ب ) توضیحاتی راجع به اسمای حسنی :
شماره اسماء حسنى:
در آیات کریمه قرآن دلیلى که دلالت بر عدد اسماء حسنى کند و آن را محدود سازد وجود ندارد، بلکه از ظاهر سوره طه آیه 8 آیه” اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى ” « اللَّه که جز او معبودى نیست، براى او است اسماء حسنى. » و آیه” وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها” « سوره اعراف آیه 180» و جمله” لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ”» او راست اسماء حسنى، تسبیح مى کند او را آنچه که در آسمانها و زمین است. سوره حشر آیه 24 و امثال آن بر مى آید که هر اسمى در عالم که از جهت معنا احسن اسماء بوده باشد آن اسم از آن خداست، پس نمى توان اسماء حسنى را شمرد و به عدد معینى محدود کرد.
ولى آن مقدارى که در خود قرآن آمده” صد و بیست و هفت” اسم است:
(الف)- اله، احد، اول، آخر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوى، اهل المغفرة، اقرب، ابقى.
(ب)- بارى، باطن، بدیع، بر، بصیر.
(ت)- تواب.
(ج)- جبار، جامع.
(ح)- حکیم، حلیم، حى، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
(خ)- خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیر الماکرین، خیر الرازقین، خیر الفاصلین، خیر الحاکمین، خیر الفاتحین، خیر الغافرین، خیر الوارثین، خیر الراحمین، خیر المنزلین.
(ذ)- ذو العرش، ذو الطول، ذو انتقام، ذو الفضل العظیم، ذو الرحمة، ذو القوة، ذو الجلال و الاکرام، ذو المعارج.
(ر)- رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
(س)- سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
(ش)- شهید، شاکر، شکور، شدید العقاب، شدید المحال.
(ص)- صمد.
(ظ)- ظاهر.
(ع)- علیم، عزیز، عفو، على، عظیم، علام الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
(غ)- غنى، غفور، غالب، غافر الذنب، غفار.
(ف)- فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتاح.
(ق)- قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل التوب، القائم على کل نفس بما کسبت.
(ک)- کبیر، کریم، کافى.
(ل)- لطیف.
(م)- ملک، مؤمن، مهیمن، متکبر، مصور، مجید، مجیب، مبین، مولى، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
(ن)- نصیر، نور.
(و)- وهاب، واحد، ولى، والى، واسع، وکیل، ودود.
(ه)- هادى.
ظاهر جمله” وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى ” و همچنین جمله” لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى ” این است که معانى این اسماء را خداى تعالى به نحو اصالت داراست، و دیگران به تبع او دارا هستند، پس مالک حقیقى این اسماء خداست، و دیگران چیزى از آن را مالک نیستند مگر آنچه را که خداوند به ایشان تملیک کرده باشد، که بعد از تملیک هم باز مالک است و از ملکش بیرون نرفته، پس حقیقت علم- مثلا- از آن خدا است، و غیر از او کسى چیزى از این حقیقت را مالک نیست مگر آنچه را که او به ایشان بخشیده باشد که باز مالک حقیقى همان مقدار هم خدا است، چون بعد از تملیک از ملک و سلطنتش بیرون نرفته است.
و از جمله ادله بر این معنا، یعنى بر اینکه اسماء و اوصافى که هم بر خدا اطلاق مى شود و هم بر غیر او مشترک معنوى هستند، اسمایى است که به صیغه افعل التفضیل (یعنى بر وزن افعل) وارد شده است، مانند: اعلى و اکرم، زیرا صیغه افعل التفضیل به ظاهرش دلالت دارد بر اینکه مفضل علیه و مفضل هر دو در اصل معنى شریکند، و همچنین اسمایى که به نحو اضافه وارد شده مانند) خیر الحاکمین بهترین حکم کنندگان) و خیر الرازقین، و احسن الخالقین، زیرا اینگونه اسماء نیز ظهور در اشتراک دارند.
آیا اسماء خدا توقیفى است؟
از آنچه گذشت روشن گردید که در قرآن هیچ دلیلى بر توقیفى بودن اسماء خداى تعالى وجود ندارد بلکه دلیل بر عدم آن هست، آیه شریفه” وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ …” که بعضى با آن بر توقیفى بودن اسماء خدا استدلال کرده اند، استدلالشان وقتى صحیح است که” الف لام” در ” الاسماء” براى عهد باشد، و مراد از الحاد در اسماء تعدى از اسماء معین خدا و اضافه کردن اسمایى که از طریق نقل نرسیده، بوده باشد، و لیکن هم عهد بودن” الف لام” و هم به معناى تعدى بودن الحاد مورد نظر و اشکالى است که در سابق بیانش گذشت.
و اما روایات بسیارى که از طرق شیعه و سنى وارد شده که پیغمبر اکرم فرمود:” براى خدا نود و نه، یعنى صد منهاى یک اسم است، هر کس آنها را بشمارد داخل بهشت مى شود” و همچنین روایات دیگرى که قریب به این مضمون است هیچ یک دلالت بر توقیف ندارد، البته همانطورى که گفتیم این از نظر بحث تفسیرى است، نه بحث فقهى، ممکن است از نظر بحث فقهى و احتیاط در دین جایز نباشد انسان از پیش خود براى خدا اسم بگذارد، زیرا احتیاط اقتضا دارد که در اسم بردن از خدا به همان اسمایى اکتفاء شود که از طریق نقل رسیده باشد، همه این حرفها راجع به اسم گذاردن است، و اما صرف اطلاق، بدون اینکه پاى اسم گذارى در میان بیاید البته اشکالى نداشته و امر در آن آسان است. بحث روایتى [روایاتى که مى گویند براى خدا نود و نه اسم است …] در کتاب توحید به سند خود از حضرت رضا از پدران بزرگوارش از على (ع) روایت کرده که فرمود: براى خدا نود و نه اسم است که هر کس خدا را با آنها بخواند دعایش مستجاب مى شود و هر کس آنها را بشمارد داخل بهشت مى گردد « توحید ص 195 ط تهران.».
مؤلف: نظیر این روایت بزودى از طرق ائمه اهل بیت از رسول خدا (ص) خواهد آمد، و مراد از اینکه فرمود:” هر کس آنها را بشمارد داخل بهشت مى گردد” ایمان به این است که خداى تعالى متصف به جمیع آن صفاتى است که این اسماء دلالت بر آنها دارند، بطورى که درباره اتصاف خداوند به یکى از آنها بى ایمان نباشد.
و در الدر المنثور است که بخارى، مسلم، احمد، ترمذى، نسایى، ابن ماجه، ابن خزیمه، ابو عوانه، ابن جریر، ابن ابى حاتم، ابن حیان، طبرانى و ابو عبد اللَّه بن منده در کتاب” توحید” و ابن مردویه، ابو نعیم و بیهقى در کتاب” اسماء و صفات” همگى از ابى هریره روایت کرده اند که گفت: رسول خدا (ص) فرمود: براى خدا نود و نه اسم، یعنى صد منهاى یک اسم است که هر کس آنها را بشمارد داخل بهشت مى شود. آرى، خدا تک است و تک را دوست مى دارد « الدر المنثور ج 3 ص 147».
مؤلف: صاحب الدر المنثور این روایت را از ابى نعیم و ابن مردویه از ابى هریره نیز روایت کرده، و عبارت آن چنین است: رسول خدا (ص) فرمود: براى خدا صد اسم منهاى یک اسم است، هر کس خدا را به آن اسماء بخواند خداوند دعایش را مستجاب مى کند و نیز از دارقطنى در کتاب” غرائب” از ابى هریره روایت کرده و عبارت آن چنین است که رسول خدا (ص) فرمود: خداى تعالى فرموده: براى من نود و نه اسم است هر کس آنها را بشمارد داخل بهشت مى شود
و در الدر المنثور است که این روایت را ابى نعیم و ابن مردویه از ابن عباس و ابن عمر نیز نقل کرده و گفته اند که رسول خدا (ص) فرمود: براى خدا نود و نه، یعنى صد منهاى یک اسم است که هر کس آنها را بشمارد داخل بهشت مى شود
مؤلف: و نیز همین روایت را از ابى نعیم از ابن عباس و ابن عمر به این عبارت روایت کرده که رسول خدا (ص) فرمود: براى خدا نود و نه اسم است که هر کس آنها را بشمارد داخل بهشت مى شود، و این اسماء در قرآن کریم است « الدر المنثور ج 3 ص 148 ».
مؤلف: این روایت معارض است با روایاتى که در باره شمردن اسماء خدا بعدا نقل مى شود، زیرا همه آن روایات مشتمل است بر اسمایى که عین الفاظ آنها در قرآن نیست، مگر اینکه بگوییم مقصود این روایت این است که معانى آن اسماء در قرآن است.
و در کتاب توحید به سند خود از امام صادق از پدران بزرگوارش از على (ع) روایت کرده که فرمود: رسول خدا (ص) فرمودند: براى خداى تبارک و تعالى نود و نه اسم، یعنى صد منهاى یک اسم است که هر کس آنها را بشمارد داخل بهشت مى شود، و آن اسماء عبارتند از:” اللَّه، اله، واحد، احد، صمد، اول، آخر، سمیع، بصیر، قدیر، قاهر، على، اعلى، باقى، بدیع، بارى، اکرم، ظاهر، باطن، حى، حکیم، علیم، حلیم، حفیظ، حق، حسیب، حمید، حفى، رب، رحمان، رحیم، ذارى، رازق، رقیب، رؤوف، رائى، سلام، مؤمن، مهیمن، عزیز، جبار، متکبر، سید، سبوح، شهید، صادق، صانع، ظاهر، عدل، عفو، غفور، غنى، غیاث، فاطر، فرد، فتاح، فالق، قدیم، ملک، قدوس، قوى، قریب، قیوم، قابض، باسط، قاضى الحاجات، مجید، مولى، منان، محیط، مبین، مغیث، مصور، کریم، کبیر، کافى،
کاشف الضر، وتر، نور، وهاب، ناصر، واسع، ودود، هادى، وفى، وکیل، وارث، بر، باعث، تواب، جلیل، جواد، خبیر، خالق، خیر الناصرین، دیان، شکور، عظیم، لطیف، شافى” « توحید ص 194»
و در الدر المنثور است که ترمذى و ابن المنذر و ابن حبان و ابن منده و طبرانى و حاکم و ابن مردویه و بیهقى همگى از ابى هریره روایت کرده اند که گفت: رسول خدا (ص) فرمود: براى خدا نود و نه اسم یعنى صد منهاى یک اسم است که هر کس آنها را بشمارد داخل بهشت مى گردد، او تک است و تک را دوست مى دارد و آن اسماء عبارتند از:” اللَّه الذى لا اله الا هو، رحمان، رحیم، ملک، قدوس، سلام، مؤمن، مهیمن، عزیز، جبار، متکبر، خالق، بارى، مصور، غفار، قهار، وهاب، رازق، فتاح، علیم، قابض، باسط، خافض، رافع، معز، مذل، سمیع، بصیر، حکم، عدل، لطیف، خبیر، حلیم، عظیم، غفور، شکور، على، کبیر، حفیظ، مقیت، حسیب، جلیل، کریم، رقیب، مجیب، واسع، حکیم، ودود، مجید، باعث، شهید، حق، وکیل، قوى، متین، ولى، حمید، محصى، مبدى، معید، محیى، ممیت، حى، قیوم، واجد، ماجد، واحد، احد، صمد، قادر، مقتدر، مقدم، مؤخر، اول، آخر، ظاهر، باطن، بر، تواب، منتقم، عفو، رؤوف، مالک الملک، ذو الجلال و الاکرام، والى، متعال، مقسط، جامع، غنى، مغنى، مانع، ضار، نافع، نور، هادى، بدیع، باقى، وارث، رشید، صبور” « الدر المنثور ج 3 ص 148».
و نیز در همان کتاب است که ابن ابى الدنیا در کتاب دعا و هر دو طبرانى و ابو الشیخ و حاکم و ابن مردویه و ابو نعیم و بیهقى از ابى هریره روایت کرده اند که گفت: رسول خدا (ص) فرمود: براى خدا نود و نه اسم است که هر که آنها را بشمارد داخل بهشت مى شود، از خدا به این اسماء درخواست کن: اللَّه، رحمان، رحیم، اله، رب، ملک، قدوس، سلام، مؤمن، مهیمن، عزیز، جبار، متکبر، خالق، بارى، مصور، حکیم، علیم، سمیع، بصیر، حى، قیوم، واسع، لطیف، خبیر، حنان، منان، بدیع، غفور، ودود، شکور، مجید، مبدى، معید، نور، بادى- و در نقلى به جاى بادى لفظ قائم آمده- اول، آخر، ظاهر، باطن، عفو، غفار، وهاب، فرد- و در نقلى به جاى فرد، قادر آمده- احد، صمد، وکیل، کافى، باقى، مغیث، دائم، متعال، ذو الجلال و الاکرام، مولى، نصیر، حق، مبین، وارث، منیر، باعث، قدیر- و در نقلى به جاى قدیر مجیب آمده- محیى، ممیت، حمید- و در نقلى جمیل- صادق، حفیظ، محیط، کبیر، قریب، رقیب، فتاح، تواب، قدیم، وتر، فاطر، رزاق، علام، على، عظیم، غنى، ملیک، مقتدر، اکرم، رؤوف، مدبر، مالک، قاهر، هادى، شاکر، کریم، رفیع، شهید، واحد، ذو الطول، ذا المعارج، ذو الفضل، خلاق، کفیل، جلیل” « الدر المنثور ج 3 ص 148».
مؤلف: ذکر لفظ جلاله (اللَّه) در این چند روایت که اسماى خدا را مى شمردند خارج از عدد نود و نه بود، و تنها به منظور شمردن اسماى آن آمده بود.
و نیز در همان کتاب است که ابو نعیم از محمد بن جعفر روایت کرده که گفت من از پدرم جعفر بن محمد الصادق پرسیدم آن نود و نه اسمى که هر کس آنها را بشمار داخل بهشت مى شود کدام است؟ گفت: اسمایى است که در قرآن آمده، در سوره حمد پنج عدد آنها است و آن” یا اللَّه، یا رب، یا رحمان، یا رحیم، و یا مالک” است، و در سوره بقره سى و سه عدد آمده و آن” یا محیط، یا قدیر، یا علیم، یا حکیم، یا على، یا عظیم، یا تواب، یا بصیر، یا ولى، یا واسع، یا کافى، یا رؤوف، یا بدیع، یا شاکر، یا واحد، یا سمیع، یا قابض، یا باسط، یا حى، یا قیوم، یا غنى، یا حمید، یا غفور، یا حلیم، یا اله، یا قریب، یا مجیب، یا عزیز، یا نصیر، یا قوى، یا شدید، یا سریع، یا خبیر” است.
و در سوره آل عمران:” یا وهاب، یا قائم، یا صادق، یا باعث، یا منعم، یا متفضل” آمده است.
و در سوره نساء:” یا رقیب، یا حسیب، یا شهید، یا مقیت، یا وکیل، یا على، یا کبیر” آمده است.
و در سوره انعام:” یا فاطر، یا قاهر، یا لطیف، یا برهان” آمده. و در سوره اعراف:” یا محیى، یا ممیت” آمده. و در سوره انفال:” یا نعم المولى، یا نعم النصیر” آمده. و در سوره هود:
” یا حفیظ، یا مجید، یا ودود، یا فعالا لما یرید” آمده. و در سوره رعد:” یا کبیر، یا متعال”، و در سوره ابراهیم:” یا منان، یا وارث”، و در سوره حجر:” یا خلاق” آمده است.
و در سوره مریم:” یا فرد” و در سوره طه:” یا غفار” و در سوره قد افلح:” یا کریم” و در سوره نور:” یا حق، یا مبین” و در سوره فرقان:” یا هادى” و در سوره سبأ:” یا فتاح” و در سوره زمر:” یا عالم” و در سوره غافر:” یا غافر، یا قابل التوب، یا ذا الطول، یا رفیع” و در سوره ذاریات:” یا رزاق، یا ذا القوة، یا متین” و در سوره طور:” یا بر” آمده.
و در سوره اقترب:” یا ملیک، یا مقتدر” و در سوره رحمن:” یا ذو الجلال و الاکرام، یا رب المشرقین، یا رب المغربین، یا باقى، یا محسن” و در سوره حدید:” یا اول، یا آخر، یا ظاهر، یا باطن” و در سوره حشر:” یا ملیک، یا قدوس، یا سلام، یا مؤمن، یا مهیمن، یا عزیز، یا جبار، یا متکبر، یا خالق، یا بارى، یا مصور” و در سوره بروج:” یا مبدى، یا معید” و در سوره فجر:” یا وتر” و در سوره اخلاص:” یا احد، یا صمد” آمده است « الدر المنثور ج 3 ص 148».