خانه » همه » مذهبی » اسناد نهج البلاغه ـ شبهه مدح عمر در نهج البلاغه ـ خطبه ۲۲۸

اسناد نهج البلاغه ـ شبهه مدح عمر در نهج البلاغه ـ خطبه ۲۲۸


اسناد نهج البلاغه ـ شبهه مدح عمر در نهج البلاغه ـ خطبه ۲۲۸

۱۳۹۶/۱۲/۱۵


۳۴۸۲ بازدید

من دختری ۲۰ ساله و مجرد هستم و دیپلم دارم. می خواستم بدونم آیا حدیث جعلی در نهج البلاغه وجود دارد؟ اگر دارد به چه دلیل و لطفا مثال بزنید، مانند خطبه ۲۲۸ ، که برخی گفته اند، در مدح عمر می باشد.

بخش اول. کتاب شریف نهج البلاغه نیز مانند هر کتاب حدیثی دیگری نیاز به بررسی سندی کلمات و سخنان حضرت دارد. هرچند سید رضی (رحمه الله) آن را بدون سند و سلسله اسناد روایی نقل کرده است ولی نمی توان با قاطعیت گفت: همه نهج البلاغه سند ندارد، چرا که بعضی از بزرگان شیعه به جمع آوری مستندات و مدارک نهج البلاغه پرداختند و کتابهای بسیار مهمی مانند مستدرک نهج البلاغه را تألیف نموده اند در عین حال اگر شما خطبه، نامه یا کلمه قصار خاصی مورد نظرتان هست را بفرمایید تا به بررسی سندی آن پرداخته شود.
بخش دوم سوال شما که اشاره به یک شبهه دارد در حقیقت به معنای جعلی بودن کلام حضرت نیست بلکه شارحین نهج البلاغه اعم از اهل سنت و شیعیان، در برداشت از کلام حضرت دچار اختلاف شده اند.
امیدوارم عدم یا کم آشنایی شما با متن نهج البلاغه که اخ القرآن می باشد، باعث کسالت و عدم پیگیری تان برای اقناع خود و دیگران منجر نشود، به همین خاطر و برای توضیح بیشتر و ابهام زدایی از شما و دیگران خلاصه شبهه و پاسخ های آن را در ذیل ذکر می شود.
شبهه:
حضرت علی(علیه السلام) خلیفه دوم، عمر و بنا به قولی، ابوبکر را ستوده است و فرموده: «لله بلاء فلان… » در روایتی آمده: «لله بلاد فلان».
ابن أبی الحدید می گوید: در باره ی این شخص از نقیب ابوجعفر یحیی بن ابی زید علوی (استاد او بوده) پرسیدند به من گفت: او عمر بن الخطاب است، گفتم: آیا امیرمؤمنان او را اینگونه می ستاید؟ گفت: آری … »
( إبن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد ، متوفای655 هـ، شرح نهج البلاغة، ج 12، ص 3، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت / لبنان، الطبعة: الأولی، 1418هـ – 1998م )
اصل خطبه در نهج البلاغه:
ابتدا این توضیح لازم است که شماره خطبه در نسخه های مختلف نهج البلاغه تفاوت دارد: ( نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه: ش228؛ فیض الإسلام، خطبه ش 219، محمد عبدة، خطبه: ش222؛ ابن أبی الحدید، خطبه: ش223.)
حضرت علی (علیه السلام) می فرماید:
«… لِلَّهِ بِلَاد فُلَانٍ (بلاء فلان) فَقَدْ قَوَّمَ الْأَوَدَ وَدَاوَی الْعَمَدَ وَأَقَامَ السُّنَّةَ وَخَلَّفَ الْفِتْنَةَ. ذَهَبَ نَقِیَّ الثَّوْبِ قَلِیلَ الْعَیْبِ أَصَابَ خَیْرَهَا وَسَبَقَ شَرَّهَا أَدَّی إِلَی اللَّهِ طَاعَتَهُ وَاتَّقَاهُ بِحَقِّهِ. رَحَلَ وَ تَرَکَهُمْ فِی طُرُقٍ مُتَشَعِّبَةٍ لَا یَهْتَدِی فِیهَا الضَّالُّ وَلَا یَسْتَیْقِنُ الْمُهْتَدِی. خدا شهرهای فلان را برکت دهد و نگاه دارد که (خدا او را در آنچه آزمایش کرد پاداش خیر دهد که) کجی ها را راست، و بیماری ها را درمان، و سنّت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را به پاداشت، و فتنه ها را پشت سر گذاشت. با دامن پاک، و عیبی اندک، درگذشت، به نیکی های دنیا رسیده و از بدی های آن رهایی یافت، وظائف خود نسبت به پروردگارش را انجام داد، و چنانکه باید از کیفر الهی می ترسید. خود رفت و مردم را پراکنده بر جای گذاشت، که نه گمراه، راه خویش شناخت، و نه هدایت شده به یقین رسید.» ( خطبه 228 )
همان طور که ملاحظه می شود، آن چه در متن نهج البلاغه آمده کلمه «فلان» است؛ این که مقصود از «فلان» چه کسی است، از خود نهج البلاغه استفاده نمی شود. شارحان نهج البلاغه نیز در این باره دیدگاه های متفاوتی دارند، در هر صورت، چهار احتمال و نظریه در توجیه و تفسیر این کلمه وجود دارد:
1. منظور عمر باشد؛
2. کنایه از عثمان و مذمت او باشد؛
3. مقصود برخی از یاران آن حضرت باشد؛
4. اشاره به عمر و از باب تقیه باشد.
5. مال اشتر نخعی( از یاران خاص حضرت و والی مصر)
6. سلمان فارسی ( با توجه به این والی مدائن از زمان خلیفه دوم تا 36 هجری قمری یعنی حدود یکسال هم در زمان خلافت ظاهری امام بود)
اهل سنت و به ویژه ابن أبی الحدید معتزلی و محمد بن عبده معتقدند که مقصود از «فلان» عمر بن خطاب یا ابوبکر است.
بدون شک گفتار شخصی همچون ابن أبی الحدید و محمد عبده که هر دو از دانشمندان سنی مذهب هستند، برای ما ارزش نداشته و چیزی را ثابت نمی کند؛ به ویژه که همین روایت در کتاب های اهل سنت از زبان اشخاصی همچون مغیرة بن شعبه نقل شده است. طبیعی است که آن دو با توجه به رسوبات ذهنی و اعتقادات از پیش پذیرفته شده ای که دارند، کلمه «فلان» را به عمر بن خطاب تفسیر نمایند.
نکته بسیار مهمی که وجود دارد این است که اگر اهل سنت بخواهند ثابت کنند که این جملات را امیر مؤمنان (علیه السلام) در باره خلیفه دوم گفته است، باید سه مقدمه را ثابت نموده و بپذیرند:
1. بپذیرند که گوینده این سخنان امیر مؤمنان است؛ این یعنی پذیرش نهج البلاغه از سوی حضرت، و این نکته با مواضع آنان که نهج متعلق به حضرت نیست؛ سازگاری ندارد!
2. ثابت کنند که مقصود از کلمه فلان، عمر است؛ اثبات این نکته در نهج ممکن نیست و باید به روایات، احادیث، سیره حضرت و تاریخ خارج از نهج البلاغه روی بیاورند!
3. ثابت کنند که هدف امام علیه السلام، مدح عمر بوده است.
در حالی که هیچ یک از آن ها دلیلی جز سخن و نقل قول ابن أبی الحدید ندارند که آن هم نه شیعه و نه حتی خود اهل سنت را قانع می کند.
نقد دیدگاه ابن أبی الحدید:
ابن أبی الحدید در شرح این خطبه می نویسد:
«و قد وجدت النسخة التی بخط الرضی أبی الحسن جامع نهج البلاغة و تحت فلان عمر، حدثنی بذلک فخار بن معد الموسوی الأودی الشاعر، و سألت عنه النقیب أبا جعفر یحیی بن أبی زید العلوی، فقال لی: هو عمر، فقلت له: أیثنی علیه أمیر المؤمنین رضی الله عنه هذا الثناء؟ فقال: نعم… فإذا اعترف أمیر المؤمنین بأنه أقام السنة، وذهب نقی الثوب، قلیل العیب، و أنه أدی إلی الله طاعته، واتقاه بحقه، فهذا غایة ما یکون من المدح.»
نسخه ای به خط سید رضی، گرد آورنده نهج البلاغه دیده شده که زیر کلمه «فلان» عمر، نوشته شده است.
این مطلب را برای من فخار بن معد الموسوی که شاعر بوده؛ نقل کرده است. از ابوجعفر نقیب در این باره پرسیدم، گفت: مقصود عمر است. گفتم: آیا امیرمؤمنان که خداوند از او راضی باد، عمر را چنین می ستاید. گفت: بلی.
هنگامی که امیرمؤمنان اعتراف کند که عمر سنّت پیامبر را به پاداشت، و با دامن پاک، و عیبی اندک، درگذشت، وظائف خود نسبت به پروردگارش را انجام داد و تقوای الهی را رعایت کرد، این بالاترین درجه مدح و ستایش است.
ابن أبی الحدید با زیرکی تمام، در آغاز کلام خود چنین وانمود می کند که هر خواننده ای در لحظه اول یقین می کند که خود او در نسخه ای به قلم سید رضی دیده که او نام عمر را در کنار کلمه «فلان» نوشته است. و اگر کسی جمله دوم را نخواند گمان می کند که عبارت چنین است «وَجَدتُ» یعنی خودم دیدم؛ اما هنگامی که خوب دقت شود می گوید «وُجِدَت» چنین نسخه ای دیده شده است. و این سخن در واقع اعتبار و حجیت تاریخی و حدیثی ندارد چرا که راوی و گوینده آن مشخص نیست.!
علت گفتن این سخن مشخص نیست:
بر فرض که اگر مقصود از کلمه «فلان» عمر باشد، بازهم نمی توان ثابت کرد که علت گفتن این سخنان مدح است؛ زیرا شاید از روی تقیه یا کنایه به شخص دیگری مانند عثمان باشد، که بررسی آن خواهد آمد.
این سخن امام با سخنان دیگر حضرت در باره خلفا منافات دارد:
این سخن با آن چه که در کتاب های شیعه و سنی و حتی خطبه سوم نهج البلاغه بنام خطبه شقشقیه از حضرت نسبت به خلیفه اول، دوم و سوم نقل شده است منافات دارد که به چند مورد اشاره می کنیم:
امیر المؤمنین (ع)، خلیفه دوم را دروغگو، خیانتکار، ستمگر، فاجر و… می داند:
مسلم نیشابوری در صحیح خود، نظر حقیقی امیرمؤمنان علیه السلام را در باره خلیفه اول و دوم بیان کرده است.
«ثُمَّ تُوُفِّیَ أَبُو بَکْرٍ وَأَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلی الله علیه وسلم- وَوَلِیُّ أَبِی بَکْرٍ فَرَأَیْتُمَانِی کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا. پس از مرگ ابوبکر، من جانشین پیامبر و ابوبکر شدم، شما دو نفر مرا خائن، دروغگو حلیه گر و گناهکار خواندید.»
منبع: ( النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757، کِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّیَرِ، بَاب حُکْمِ الْفَیْءِ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.)
عبد الرزاق صنعانی نیز با سند صحیح از خلیفه دوم نقل کرده است که به عباس و امیر مؤمنان (علیه السلام) گفت که شما مرا ستمگر و فاجر می دانید:
«ثم ولیتها بعد أبی بکر سنتین من إمارتی فعملت فیها بما عمل رسول الله (ص) و أبو بکر و أنتما تزعمان أنی فیها ظالم فاجر….» من پس از ابوبکر دو سال حکومت کردم و روش رسول و ابوبکر را ادامه دادم؛ اما شما دو نفر مرا ستمگر و فاجر می دانستید.
منبع: ( إبن أبی شیبة الکوفی، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای235 هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج 5، ص 469، ح9772، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد – الریاض، الطبعة: الأولی، 1409هـ.)
این اعتقاد واقعی امیرمؤمنان علیه السلام نسبت به خلیفه اول و دوم است که هیچ اشکالی در سند و دلالت آن وجود ندارد.
حضرت در خطبه شقشقیه (خ3) نسبت به خلیفه دوم می فرماید:
«فَصَیَّرَهَا فِی حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ یَغْلُظُ کَلْمُهَا وَ یَخْشُنُ مَسُّهَا وَ یَکْثُرُ الْعِثَارُ فِیهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا. فَصَاحِبُهَا کَرَاکِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ. فَمُنِیَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ. سرانجام اوّلی حکومت را به راهی در آورد، و به دست کسی (عمر) سپرد که مجموعه ای از خشونت، سختگیری، اشتباه و پوزش طلبی بود. مانند زمامداری که بر شتری سرکش سوار است، اگر عنان محکم کشد، پرده های بینی حیوان پاره می شود، و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط می کند. سوگند به خدا مردم در حکومت دومی، در ناراحتی و رنج مهمّی گرفتار آمده بودند، و دچار دو رویی ها و اعتراض ها شدند.»
نمونه های بسیاری از این دست در باره خلیفه اول و دوم در کتاب های شیعه و سنی یافت می شود که به همین اندازه بسنده می کنیم.
بنابراین، از وجدان های بیدار و حقیقت طلب می پرسیم: چگونه می توان باورد داشت که مقصود از کلمه «فلان» خلیفه دوم باشد؛ با این که امیرمؤمنان (علیه السلا) عمل به سیره او را مشروع نمی دانست و حتی دوست نداشت چهره عمر را ببیند؟
چگونه می توان ستایش هایی همچون « قوم الأود، داوی العمد، أقام السنة، خلفه الفتنة، نقی الثوب، قلیل العیب و… » با جملاتی دیگر همانند: «دروغگو، حیله گر، خیانت کار ، گناهکار، ستمگر، فاجر، خشن و…» در کنار هم قرار داد و آن ها را از یک نفر دانست؟
آیا امکان دارد که شخصی همانند امیر مؤمنان علیه السلام، این چنین متناقض سخن بگوید؟
آیا مقصود اصحاب و یاران امام است؟
برخی از شارحان نهج البلاغه و اندیشه‌وران شیعه و سنی تصریح کرده اند که مقصود از کلمه «فلان» یکی از اصحاب آن حضرت است.
صبحی صالح از دانشمندان معاصر و بنام اهل سنت، در عنوان و تیتر این خطبه می گوید: « من کلامه علیه السلام: ما یرید به بعض أصحابه.»
از سخنان علی علیه السلام که در آن یکی از اصحابش را مدح کرده است. منبع: ( نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 228، ص 350 )
قطب الدین راوندی از عالمان شیعه که قبل از ابن ابی الحدید معتزلی می زیسته، نیز اعتقاد دارد که مقصود از «فلان» برخی از اصحاب آن حضرت است:
« و روی «بلاء فلان» أی صنیعه وفعله الحسن، مدح بعض أصحابه بحسن السیرة وأنه مات قبل الفتنة التی وقعت بعد رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله من الاختیار و الایثار. بلاء فلان» یعنی کارهایی که او انجام داده، نیکو است. امیر مؤمنان علیه السلام با این جمله بعضی از اصحابش را که سیره نیکو داشتند، تمجید کرده است و این شخص پیش از فتنه ای که بعد از رسول خدا اتفاق افتاد، از دنیا رفته است.
نظر ایشان بر مالک اشتر نخعی است.
منبع: ( الراوندی، قطب الدین سعید بن هبة الله ، متوفای573هـ؛ منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، ج 2، ص 402، مصحح: سید عبد اللطیف کوهکمری، ناشر: کتابخانه آیت الله مرعشی ـ قم، 1364هـ ش.)
در نتیجه می توان گفت از میان دیدگاه های موجود، این دیدگاه با منطق و واقعیت های تاریخی سازگارتر است؛ زیرا نظر امیرمؤمنان (علیه السلام) در باره خلیفه دوم آن بود که گذشت؛ از این رو نمی تواند مقصود خلیفه دوم باشد. از طرف دیگر امکان دارد که یکی از اصحاب آن حضرت؛ همچون مالک اشتر نخعی رضوان الله تعالی علیه باشد. سخن صریح صبحی صالح که از علما و دانشمندان اهل سنت است، نیز این دیدگاه را تقویت می کند.
آیا این سخنان می تواند از باب تقیه باشد؟
ابن أبی الحدید در ذیل خطبه می نویسد: اما الامامیة فیقولون: إن ذلک من التقیة و استصلاح أصحابه… شیعیان می گویند: علی علیه السلام این سخنان را از روی تقیه و خیر خواهی یارانش گفته است.
منبع: ( إبن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد ، متوفای655 هـ، شرح نهج البلاغة، ج 12، ص 3، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت / لبنان، الطبعة: الأولی، 1418هـ – 1998م.)
بنابراین، خود ابن ابی الحدید هم با قاطعیت کلمه «فلان» را به عمر نسبت نمی دهد و این نظریه را نیز نقل می کند که ممکن است از باب تقیه بوده است؛ همانگونه که رسول خدا (صل الله علیه و آله) از قوم عائشه تقیه می کرد.
استفهام انکاری در سخن علی (علیه السلام)
استاد شهید مطهری پس از نقل کلام طبری می نویسد:
ولی برخی از متتبعین عصر حاضر از مدارک دیگر غیر از طبری داستان را به شکل دیگر نقل کرده اند و آن اینکه علی پس از آنکه بیرون آمد و چشمش به مغیره افتاد به صورت سؤال و پرسش فرمود: آیا دختر ابی خیثمه آن ستایش ها را که از عمر می کرد راست می گفت؟
علیهذا جمله های بالا نه سخن علی (ع) است و نه تأییدی از ایشان است نسبت به گوینده و زنی است بنام خیثمه و سید رضی (ره) که این جمله ها را ضمن کلمات نهج البلاغه آورده است دچار اشتباه شده است.
منبع: ( مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، ص 164، ناشر: انتشارات صدرا ـ قم )
نتیجه گیری:
بنابراین، این دیدگاه که مقصود از «فلان» خلیفه دوم باشد، هرگز نمی توان آن را پذیرفت؛ زیرا:
اولاً: هیچ دلیل محکم و موثق تاریخی داخل یا خارج از نهج البلاغه برای آن وجود ندارد و سخن ابن أبی الحدید و محمد عبده از طرفی برای شیعیان اعتبار نداشته و از طرفی نیز با اسناد موثق روایی و تاریخی بیان نشده است.
ثانیاً: با واقعیت های مسلّم تاریخی، سیره حضرت و دیگر سخنان قطعی امیر مؤمنان (علیه السلام) که در کتاب های شیعه و سنی وارد شده، سازگاری ندارد.
تنها نظری که می تواند مورد تأیید شیعه قرار گیرد، نظر مرحوم قطب راوندی است؛ زیرا کلام یک عالم مورد وثوق سنی و شیعه است و در عین حال قبل از ابن ابی الحدید زندگی کرده و شرح خود را نیز قبل از شرح او تألیف کرده است. همچنین در کتاب خود ایشان نیز موجود است – یعنی مانند نظر اول نیست که منسوب به شیعه باشد؛ و فردی سنی آن را نقل کرده باشد.
ثالثاً: وی با نظرهای سید رضی بیش از دیگران آشنایی داشته است؛ به ویژه این که برخی از عالمان اهل سنت نیز این نظر را پذیرفته اند. که منظور از فلان یکی از اصحاب حضرت باشد.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد