۱۳۹۷/۰۵/۰۸
–
۱۹۰۳ بازدید
دیدگاه اشاعره در مورد قضا و قدر چیست؟
آدمی مختار است و هر کسی قادر است به تغییر وضع خویش؛ امّا خود همین مختار بودن نیز به قضای الهی است؛ یعنی خداوند متعال مقدّر نموده که آدمی مختار باشد؛ و آنچه خدا مقدّر نموده بی چون و چرا شدنی است. لذا محال است که انسان مختار نباشد. پس اختیار ما خودش تحت قضاست نه در عرض قضای الهی؛ به عبارت دیگر، قضا و قدر، پشتوانه ی اختیار است. انسان مختار است، چون خدا او را مختار خواسته، و خواست خدا محال است نقض شود. به تعبیری ما در هر حال تحت قضای الهی هستیم. اگر در حادثه ای آسیب دیدیم به قضای اوست، و اگر به تدبیر خود یا بی تدبیر خود از آسیب رستیم بازهم به قضای اوست. لذا خروج از حیطه ی قضا امری است ناممکن؛ بی آنکه اختیار ما خدشه دار شود. ما اگر فعلی را اختیار کنیم به قضا و قدر الهی است؛ و اگر اختیار نکنیم باز هم قضا و قدر الهی است؛ چون وقتی او ما را مختار خواسته، پس اختیار ما هر گونه عمل کند، از تحت قضا و قدر خارج نمی شود. قضا و قدر در نگاه متکلمین بر دو گونه است ؛ قضا و قدر تشریعی و قضا و قدر تکوینی ؛ مراد از قضا و قدر تشریعی ، اوامر و نواهی الهی است که در کتاب و سنّت آمده است . امّا قضا و قدر تکوینی ، بر دو گونه است : قضا و قدر علمی و قضا و قدر عینی . مراد از قضای علمی ، علم خداوند متعال است بر ضرورت وجود اشیاء ، آن هنگام که تمام علل و اسباب و شرائط آن فراهم بوده و مانعی در کار نباشد ؛ و مراد از تقدیر علمی این است که خداوند متعال به حدود وجودی هر چیزی قبل از ایجادش علم دارد. امّا مراد از قضاء عینی این است که هر گاه علّت تامّه ی چیزی تحقق داشت وجود آن چیز ضروری است ؛ و محال است که با وجود علت تامّه ، معلول آن تحقق نیابد ؛ و تقدیر عینی عبارت از خصوصیّاتی است که هر چیزی از علّت تامّه ی خود می گیرد . ( ر.ک: تلخیص محاضرات فی الالهیّات ، جعفر سبحانی ، ص 223) قضا و قدر، از عقاید بحثبرانگیز دینی. قضا به معنای حتمیت پیدا کردن پدیدههای عالم با استناد به علت تامه خود است و قدر به معنای نسبتی است که حدود اشیاء به ذات باری تعالی دارند.
هر کدام از قضا و قدر، به علمی و عینی تقسیم میشود. قضای علمی عبارت است از علم الهی که منشأ ضرورت و حتمیت اشیاء و قضای عینی، همان ضرورت و حتمیت شیاء از جهت استناد به واجب الوجود است. همچنین، قدر علمی، علمی است که منشأ حدود و اندازه اشیاء است و قدر عینی همان تعین وجود و اندازه اشیاء است از این جهت که به واجب الوجود منتسب میشوند. به اعتبار جهات دیگر، تقسیمبندیهای دیگری نیز در مورد قضا و قدر مطرح شده است، از جمله مهمترین این تقسیمبندیها، تقسیم قضا و قدر به قضا و قدر تکوینی و تشریعی است.
مفهومشناسی
کلمۀ «قضا» به حسب اصل لغت، همان طور که راغب در مفرداتالقرآن میگوید به معنی فیصله دادن است،[۱] خواه فعلی باشد و خواه قولی، خواه به خداوند نسبت داده شود و یا به غیر خداوند.[۲]کلمه «قدر» به معنی اندازه است. موارد استعمال این کلمه همین مفهوم را میرساند، مثل إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ[ قمر–۴۹] بنابراین، کلمۀ «تقدیر» به معنای اندازهگیری کردن و یا تعیین و تشخیص اندازۀ یک شئ است.[۳] در تجرید و شروح آن، در مبحث افعال باری، ادعا شده است که هر یک از قضا و قدر به سه معنا اطلاق شده است: خلق، الزام و ایجاب، اعلام.[۴] ولی به نظر میرسد که این مطلب صحیح نیست. همۀ مواردی که ادعا شده است که به معنای «خلق» یا «اعلام» استعمال شده است، همان مفهوم «فیصله دادن و قطعی کردن» را میدهد. بنابراین، معنی قضای الهی دربارۀ حوادث جهان، این است که این حوادث از ناحیۀ ذات حق قطعیت و حتمیت یافتهاند و معنای تقدیر الهی این است که اشیاء اندازۀ خود را از آن ناحیه کسب کردهاند.[۵]قضا
قضا عبارت است از ایجاد نسبت ضروری و قطعی میان موضوع و محمول. در تحلیل حقیقی این مفهوم و انطباق آن بر هر یک از پدیدههای عینی، قضا بدین معناست که آن پدیده از سوی علت تامۀ خود ضرورت و قطعیت داشته، آن علت مبدأ قطعی بودن و حتمی بودن وجود آن شده است. از آنجا که ضرورت و قطعیت همۀ پدیدههای امکانی از ذات خداوند و علم و قدرت و ارادۀ ازلی او سرچشمه میگیرد، قضاء الهی عبارت است از قطعی شدن وجود حادثهای که نتیجۀ تعلق اراده و قدرت و علم ذاتی و ازلی خدا به آن شئ است.[۶]تبیین فلسفی قضا
حکما و فلاسفۀ اسلامی قضای الهی را به گونهای خاص تفسیر میکنند. آنها:
اولاً قضای الهی را فعل الهی میدانند؛
ثانیاً آن را عبارت از نوعی وجود علمی اشیاء در مرتبهای از مراتب وجود میدانند؛
و ثالثاً آن را عام و شامل همهچیز میدانند.
ایشان، معمولاً در تعریف «قضای الهی» میگویند: القضاءُ عبارة عن وجود جمیع الموجودات فی العالم العقلی و مجتمعة و مجملة علی سبیل الابداع. ترجمه: قضای عبارت است از وجود همه اشیاء به نحو بسیط در عالم عقل.[۷]مراتب قضا
قضا به اعتبار «مرتبه»ی مورد ملاحظه به قضای علمی و عینی تقسیم میشود.
قضای علمی: قضای علمی عبارت است از علمی الهی که منشأ حتمیت و ضرورت اشیاء است.
قضای عینی: قضای عینی عبارت است از نفس ضرورت و حتمیت اشیاء از آن جهت که به واجب الوجود منتسب است.[۸]قدر
قدر به معنای اندازه است. قدر الهی عبارت است از نسبتی که حدود اشیاء به ذات باری تعالی دارند.[۹] به بیان دقیقتر، اندازه و حدودِ صفات و آثار هر چیز، قدر است؛ و تقدیر، تعیین این اندازه و حدود است. در تحلیل حقیقیِ این معنا و منطبق ساختن آن بر پدیدههای عینی، قدر همان حدودی است که موجودات مادی از جانب هر یک از علتهای ناقصۀ خود پیدا میکنند، و صورتهای علمی این حدود در عالمِ مافوق عالم ماده است.[۱۰]مراتب قدر
قدر نیز به اعتبار مرتبه بر دو قسم است: قدر علمی، قدر عینی؛
قدر علمی: قدر علمی عبارت است از علمی که منشأ حدود و اندازۀ اشیاء است.
قدر عینی: قدر عینی عبارت است از نفس تعین وجود و اندازۀ وجود اشیاء از آن جهت که به واجب الوجود منتسب است.[۱۱]اختلاف آرا در باب قضا و قدر
دیدگاه اشاعره
در نظر اشاعره، قضاء خداوند، اراده ازلی است که از ازل به اشیاء بدانگونه که هستند تعلق گرفته است و قدر آن است که خدا آنها را در اندازه معین و تقدیر مشخص (راجع به ذات و احوال آنها) ایجاد بکند.[۱۲]
اشاعره قضا و قدر الهی را عام و دربرگیرندۀ همه موجودات، از جمله افعال اختیاری انسان، میدانند. آنها برای اثبات ادعای خود ادلۀ گوناگونی آوردهاند؛ مثلاً به آیاتی از قرآن کریم استناد میکنند،[یادداشت ۱] یا برای تأیید ادعای خود به اجماع بر اطلاق این جمله استناد کردهاند که از پیامبر (ص) روایت شده است: آنچه خدا بخواهد محقق میشود و آنچه نخواهد محقق نمیشود[یادداشت ۲][۱۳]
در مورد نظر اشاعره این نکته لازم به یادآوری است که بر اساس این دیدگاه، شمول قضا و قدر الهی نسبت به تمامی کائنات، از جمله رفتار انسانها به گونهای است که استناد آن افعال به قدرت و ارادهای غیر از اراده و قدرت خدا شرک است. به همین خاطر قدرت موثر در ایجاد فعل را تنها قدرت خداوند دانسته، قدرت انسان را در افعال فاقد تأثیر میدانند و نقش انسان را تنها «کسب» فعل معرفی میکنند.[۱۴]نیز ر.ک: ابن منظور، ذیل «قضی»
1 و 2- مطهری، مجموعه آثار، ص۱۰۶۵ و ص 1066
3-علامه حلی، ص۴۳۳
4- مطهری، مجموعه آثار، ص۱۰۶۶
5- ربانی گلپایگانی، ص۱۰۱؛ با اندکی تصرف
6 و 7 و 8 -مطهری، مجموعه آثار، ص۱۰۶۸و ص 1069
9- طباطبائی، ص۲۹۴ – ۲۹۵
10- مطهری، مجموعه آثار، ص۱۰۶۹
11 و 12 و 13 و 14 – جرجانی، ج۸، ص۲۰۰ – ۲۰۱ -194 -164
یادداشت یک : از جمله آیات مورد استناد اشاعره میتوان بدین آیات مثال زد: وَلَوْ شَاءَ اللَّـهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَىٰ (ترجمه: و اگر خداوند میخواست آنان را بر طریق هدایت فرا میآورد)[ انعام–٣٥] ، فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ (ترجمه: و اگر میخواست همگی شما را هدایت میکرد)[ انعام–١٤٩] و إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ (ترجمه: سخن ما درباره چیزی که ارادهاش را کردهایم فقط این است که به آن میگوییم موجود شو، و بیدرنگ موجود میشود)[ نحل–٤٠] ؛ ر.ک: جرجانی، ج۸، ص۱۹۷-۱۹۹
به نقل از پایگاه ویکی شیعه :
http://fa.wikishia.net
هر کدام از قضا و قدر، به علمی و عینی تقسیم میشود. قضای علمی عبارت است از علم الهی که منشأ ضرورت و حتمیت اشیاء و قضای عینی، همان ضرورت و حتمیت شیاء از جهت استناد به واجب الوجود است. همچنین، قدر علمی، علمی است که منشأ حدود و اندازه اشیاء است و قدر عینی همان تعین وجود و اندازه اشیاء است از این جهت که به واجب الوجود منتسب میشوند. به اعتبار جهات دیگر، تقسیمبندیهای دیگری نیز در مورد قضا و قدر مطرح شده است، از جمله مهمترین این تقسیمبندیها، تقسیم قضا و قدر به قضا و قدر تکوینی و تشریعی است.
مفهومشناسی
کلمۀ «قضا» به حسب اصل لغت، همان طور که راغب در مفرداتالقرآن میگوید به معنی فیصله دادن است،[۱] خواه فعلی باشد و خواه قولی، خواه به خداوند نسبت داده شود و یا به غیر خداوند.[۲]کلمه «قدر» به معنی اندازه است. موارد استعمال این کلمه همین مفهوم را میرساند، مثل إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ[ قمر–۴۹] بنابراین، کلمۀ «تقدیر» به معنای اندازهگیری کردن و یا تعیین و تشخیص اندازۀ یک شئ است.[۳] در تجرید و شروح آن، در مبحث افعال باری، ادعا شده است که هر یک از قضا و قدر به سه معنا اطلاق شده است: خلق، الزام و ایجاب، اعلام.[۴] ولی به نظر میرسد که این مطلب صحیح نیست. همۀ مواردی که ادعا شده است که به معنای «خلق» یا «اعلام» استعمال شده است، همان مفهوم «فیصله دادن و قطعی کردن» را میدهد. بنابراین، معنی قضای الهی دربارۀ حوادث جهان، این است که این حوادث از ناحیۀ ذات حق قطعیت و حتمیت یافتهاند و معنای تقدیر الهی این است که اشیاء اندازۀ خود را از آن ناحیه کسب کردهاند.[۵]قضا
قضا عبارت است از ایجاد نسبت ضروری و قطعی میان موضوع و محمول. در تحلیل حقیقی این مفهوم و انطباق آن بر هر یک از پدیدههای عینی، قضا بدین معناست که آن پدیده از سوی علت تامۀ خود ضرورت و قطعیت داشته، آن علت مبدأ قطعی بودن و حتمی بودن وجود آن شده است. از آنجا که ضرورت و قطعیت همۀ پدیدههای امکانی از ذات خداوند و علم و قدرت و ارادۀ ازلی او سرچشمه میگیرد، قضاء الهی عبارت است از قطعی شدن وجود حادثهای که نتیجۀ تعلق اراده و قدرت و علم ذاتی و ازلی خدا به آن شئ است.[۶]تبیین فلسفی قضا
حکما و فلاسفۀ اسلامی قضای الهی را به گونهای خاص تفسیر میکنند. آنها:
اولاً قضای الهی را فعل الهی میدانند؛
ثانیاً آن را عبارت از نوعی وجود علمی اشیاء در مرتبهای از مراتب وجود میدانند؛
و ثالثاً آن را عام و شامل همهچیز میدانند.
ایشان، معمولاً در تعریف «قضای الهی» میگویند: القضاءُ عبارة عن وجود جمیع الموجودات فی العالم العقلی و مجتمعة و مجملة علی سبیل الابداع. ترجمه: قضای عبارت است از وجود همه اشیاء به نحو بسیط در عالم عقل.[۷]مراتب قضا
قضا به اعتبار «مرتبه»ی مورد ملاحظه به قضای علمی و عینی تقسیم میشود.
قضای علمی: قضای علمی عبارت است از علمی الهی که منشأ حتمیت و ضرورت اشیاء است.
قضای عینی: قضای عینی عبارت است از نفس ضرورت و حتمیت اشیاء از آن جهت که به واجب الوجود منتسب است.[۸]قدر
قدر به معنای اندازه است. قدر الهی عبارت است از نسبتی که حدود اشیاء به ذات باری تعالی دارند.[۹] به بیان دقیقتر، اندازه و حدودِ صفات و آثار هر چیز، قدر است؛ و تقدیر، تعیین این اندازه و حدود است. در تحلیل حقیقیِ این معنا و منطبق ساختن آن بر پدیدههای عینی، قدر همان حدودی است که موجودات مادی از جانب هر یک از علتهای ناقصۀ خود پیدا میکنند، و صورتهای علمی این حدود در عالمِ مافوق عالم ماده است.[۱۰]مراتب قدر
قدر نیز به اعتبار مرتبه بر دو قسم است: قدر علمی، قدر عینی؛
قدر علمی: قدر علمی عبارت است از علمی که منشأ حدود و اندازۀ اشیاء است.
قدر عینی: قدر عینی عبارت است از نفس تعین وجود و اندازۀ وجود اشیاء از آن جهت که به واجب الوجود منتسب است.[۱۱]اختلاف آرا در باب قضا و قدر
دیدگاه اشاعره
در نظر اشاعره، قضاء خداوند، اراده ازلی است که از ازل به اشیاء بدانگونه که هستند تعلق گرفته است و قدر آن است که خدا آنها را در اندازه معین و تقدیر مشخص (راجع به ذات و احوال آنها) ایجاد بکند.[۱۲]
اشاعره قضا و قدر الهی را عام و دربرگیرندۀ همه موجودات، از جمله افعال اختیاری انسان، میدانند. آنها برای اثبات ادعای خود ادلۀ گوناگونی آوردهاند؛ مثلاً به آیاتی از قرآن کریم استناد میکنند،[یادداشت ۱] یا برای تأیید ادعای خود به اجماع بر اطلاق این جمله استناد کردهاند که از پیامبر (ص) روایت شده است: آنچه خدا بخواهد محقق میشود و آنچه نخواهد محقق نمیشود[یادداشت ۲][۱۳]
در مورد نظر اشاعره این نکته لازم به یادآوری است که بر اساس این دیدگاه، شمول قضا و قدر الهی نسبت به تمامی کائنات، از جمله رفتار انسانها به گونهای است که استناد آن افعال به قدرت و ارادهای غیر از اراده و قدرت خدا شرک است. به همین خاطر قدرت موثر در ایجاد فعل را تنها قدرت خداوند دانسته، قدرت انسان را در افعال فاقد تأثیر میدانند و نقش انسان را تنها «کسب» فعل معرفی میکنند.[۱۴]نیز ر.ک: ابن منظور، ذیل «قضی»
1 و 2- مطهری، مجموعه آثار، ص۱۰۶۵ و ص 1066
3-علامه حلی، ص۴۳۳
4- مطهری، مجموعه آثار، ص۱۰۶۶
5- ربانی گلپایگانی، ص۱۰۱؛ با اندکی تصرف
6 و 7 و 8 -مطهری، مجموعه آثار، ص۱۰۶۸و ص 1069
9- طباطبائی، ص۲۹۴ – ۲۹۵
10- مطهری، مجموعه آثار، ص۱۰۶۹
11 و 12 و 13 و 14 – جرجانی، ج۸، ص۲۰۰ – ۲۰۱ -194 -164
یادداشت یک : از جمله آیات مورد استناد اشاعره میتوان بدین آیات مثال زد: وَلَوْ شَاءَ اللَّـهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَىٰ (ترجمه: و اگر خداوند میخواست آنان را بر طریق هدایت فرا میآورد)[ انعام–٣٥] ، فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ (ترجمه: و اگر میخواست همگی شما را هدایت میکرد)[ انعام–١٤٩] و إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ (ترجمه: سخن ما درباره چیزی که ارادهاش را کردهایم فقط این است که به آن میگوییم موجود شو، و بیدرنگ موجود میشود)[ نحل–٤٠] ؛ ر.ک: جرجانی، ج۸، ص۱۹۷-۱۹۹
به نقل از پایگاه ویکی شیعه :
http://fa.wikishia.net