اشغال افغانستان و عراق- همکاری ایران و آمریکا
۱۳۹۶/۰۹/۳۰
–
۱۶۴ بازدید
میگن ایران به آمریکا در اشغال عراق و افغانستان در دوران ریاست جمهوری خاتمی کمک کرده و نیروها و خاکش رو در اختیارشون قرار داده
در جریان حمله آمریکا به افغانستان و عراق با توجه به هم مرز بودن ایران با این دو کشور ، هماهنگی هایی در زمینه حریم هوایی و مرزها صورت گرفته است ، اما جمهوری اسلامی هیچگاه اجازه استفاده از خاک خود علیه این دو کشور را نداده و هیچ نیروی به این دو کشور ارسال نکرده است .هوشیار زیباری وزیر امور خارجه وقت عراق، در مصاحبه با روزنامه الحیات، در این باره اظهار داشت: «آمریکایی ها پیش از جنگ، با ایرانی ها در ژنو در سطح مسئولان چندین بار گفت و گو کردند. دو طرف درباره مسائل فنی عملیاتی، حریم های هوایی و مرز، تبادل نظر کردند. این دیدار ها تا زمان جنگ و پس از سرنگونی صدام ادامه داشت اما پس از آن آمریکایی ها ارتباط را قطع کردند.»(www.tabnak.ir/fa/news/357970)زلمی خلیل زاد، سفیر سابق آمریکا در عراق، افغانستان، سازمان ملل و افسر سابق دولت جورج بوش، رئیس جمهور سابق آمریکا در کتاب جدید خود نوشت، مقامات آمریکایی قبل از اینکه به عراق حمله نظامی بکنند، در این رابطه جلساتی را با مقامات سیاسی ایران برگزار کردند و از ایران خواستند در رابطه با جنگنده های هوایی آمریکا ـ که احتمالاً به اشتباه به مرزهای غربی ایران وارد می شوند ـ تعامل لازم را داشته باشند و آن ها را مورد اصابت موشک های خود قرار ندهند.( www.irdiplomacy.ir/fa/page/1956996)
البته در این بین برخی با استناد به این هماهنگی ها و با دستاوریز قرار دادن آن و شیطنت علیه کشور ما، جمهوری اسلامی را به همکاری با آمریکا متهم نموده اند از جمله رایان کراکر از دیپلمات های باتجربه آمریکایی در کتاب خاطرات خود نوشته است یک هفته پس از حملات 11 سپتامبر به پاریس و ژنو پرواز داشته تا با مقامات کشورهای مختلف از جمله مذاکره کنندگانی از ایران دیدار داشته باشد. وی نوشته است:« شوک وارد شده بر آمریکا باعث شده بود که واشنگتن با تمام شرکای محتمل و غیرمحتمل وارد معامله شده و برای جنگ علیه افغانستان آماده شود. من نیز به عنوان معاون وزیر خارجه در حوزه ایران، عراق و خلیج فارس رفته بودم تا با فرستادگانی از تهران گفت وگو کنم. »
کراکر ادامه داده است: در آغاز دوره کاری من در اوایل دهه 1970، فارسی را یاد گرفتم و در ایران خدمت کردم. اما آن قبل از انقلاب اسلامی بود و در سال 2001 به مدت 20 سال آمریکا تقریباً هیچ رابطه مستقیمی با دولت ایران نداشت. مذاکرات ژنو محرمانه نبود. ما در تالار مذاکرات سازمان ملل گفت وگو کردیم، درحالی که هیچ کس دیگری در آنجا نبود. مذاکرات ما درباره افغانستان ساعت ها طول کشید و به شب رسید. ما گفت وگوهای خود را در سوئیت های هتل پی گرفتیم و تا صبح حرف هایمان ادامه داشت… گاهی طلوع آفتاب از پشت کوه های آلپ را تماشا می کردیم. »
در ادامه وی مدعی می شود هیات ایران خواستار اشغال افغانستان از سوی آمریکا می شود و در این رابطه نوشته است: اما آنچه که برایم جالب تر از همه بود، اشتیاق آنان نسبت به اعزام نیروهای آمریکا، همان «شیطان بزرگ»، به حیاط خلوت ایران یعنی افغانستان بود. (www.avapress.com/vdcbfsb8.rhbfgpiuur.html)
همچنین گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی افغانستان نیز ایران را متهم به همکاری با دشمنان اسلام کرد و گفت که این کشور در طول تاریخ در کنار دشمنان اسلام ایستاده و بر مسلمانان ظلم کرده است.
وی که در جمعی از هوادارانش در ولایت «خوست» صحبت میکرد، مدعی شد که ایران در اشغال عراق با آمریکا همکاری کرده است.
وی افزود: ایران نه تنها در عراق بلکه در سوریه و یمن نیز با آمریکا دست به یکی کرده و بر امت مسلمان این کشورها ظلم کرده است.( www.mehrnews.com/news/4167859)
این اتهامات در حالی است که سیاست کشور ما همواره بر این استوار بوده است که مسائل منطقه باید به دست خود کشورهای منطقه حل و فصل شود و نیازی به دخالت سایر کشورها به ویژه آمریکا نیست .
اشغال افغانستان و عراق توسط آمریکا در راستای حضور و نفوذ در منطقه پر اهمیت خاور میانه و تسلط بر منابع این منطقه و تحت تأثیر قرار دادن برخی کشورهای منطقه و استفاده از آنان در جهت پیشبرد اهداف خود و فروش تسلیحات و حفظ امنیت رژیم صهیونیستی و کاستن از نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه بود که در نقطه مقابل سیاست جمهوری اسلامی است .
آقای موسویان عضو اسبق تیم مذاکرهکننده هستهای نیز اظهار داشت : در سال 2001 مذاکراتی جدی و پرمحتوا بین دولتهای ایران و آمریکا برای یافتن راههای همکاری بین دو کشور در افغانستان آغاز گردید. رایان کراکر، معاون دستیار وزیر امور خارجه وقت آمریکا که تیم آمریکایی را در مذاکرات مزبور رهبری میکرد، در سخنرانی خود در بنیاد کارنگی، فضای حاکم بر جلسات را اینگونه توصیف میکند؛ «در روزهای پیش از حمله (آمریکا به افغانستان)- یادتان هست که حملات هوائی اوائل اکتبر 2001 آغاز گردید- حرف ایرانیها بر این بود که شما چه اطلاعاتی لازم دارید که سر آنها را به سنگ بکوبید. شما آرایش جنگی آنها را میخواهید؟ نقشهاش اینجاست. میخواهید بدانید از نظر ما نقاط ضعف آنها کجاست؟ اینجا، اینجا و اینجا. میخواهید بدانید ما فکر میکنیم آنها به حملات هوائی چگونه واکنش نشان میدهند؟… از ما بپرسید، ما جوابش را داریم… این دوران بیسابقهای در روابط ایران و آمریکا از زمان انقلاب بود. مذاکره بین ایرانیها و آمریکائیها بر روی موضوعی خاص که هر دو در آن منافع مشترک داشتند».
به نوشته موسویان «در پائیز 2012، با جیمز دابینز که تیم آمریکائی را در سال 2001 پس از سقوط طالبان در کنفرانس بن برای تاسیس حکومت جانشین در افغانستان هدایت میکرد، ضمن کنفرانسی در برلین ملاقات داشتم. وی به من گفت که حمید کرزای کاندیدای مورد علاقه آمریکا برای رهبری افغانستان بود و ایرانیها او را حمایت کردند. دابینز بر نقش جواد ظریف، که در آن وقت معاون وزارت امور خارجه در امور بینالملل بود، در موفقیت نهائی کنفرانس بن و تشکیل حکومت جدید افغانستان تاکید داشت».
موسویان ادامه میدهد: مذاکرات بین ایران و آمریکا حتی بعد از کنفرانس بن نیز ادامه پیدا کرد. اما ناگهان، به معنای واقع کلمه، بمبی منفجر شد. پرزیدنت بوش تنها چند هفته بعد از کنفرانس بن همه ما را با قرار دادن ایران در «محور شرارت»، طی سخنان سالیانهاش در ژانویه 2002، غرق حیرت کرد. بعد از یکی از جلسات شورای عالی امنیت ملی، قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس، با ابراز احساس ناگواری که نسبت به حرکت بوش، در پاسخ به کمکهای پر ارزش ایران، به او دست داده بود به من گفت، «از همان آغاز من این شک را داشتم که تقاضای آمریکا برای کمک تنها جنبه تاکتیکی داشته و هدف آنها یک همکاری دراز مدت نیست.
موسویان میافزاید: در پی سخنان بوش خاتمی به من گفت؛ «من مطمئنم که بوش میخ آخر را به تابوت رابطه ایران و آمریکا زد من فکر میکنم بهبود روابط را، حداقل در دوران ریاست جمهوری من، باید از سر به در کرد». رهبر عالی ایران آیتالله خامنهای به یکی از مقامات در همان ابتدای مذاکرات با آمریکا گفته بود که «دعوت آمریکائیها برای همکاری جنبه تاکتیکی دارد».(www.rajanews.com/news/174129)
اثبات این اظهارات جای بحث و بررسی دارد ، اما صرف نظر از صحت و سقم این مطالب و درستی یا نادرستی چنین سیاست و رویکردی ، هماهنگی صورت گرفته بین دو کشور با توجه به هم مرز بودن کشورما با کشور افغانستان و عراق را نباید با اجازه استفاده از خاک کشور و ارسال نیرو و مشارکت مستقیم در جنگ یکسان شمرد .
حادثه 11 سپتامبر 2001 صرف نظر از علل و انگیزههای آن، منشا تحولات عظیمی در مفاهیم امنیتی و سیاسی در جهان به ویژه در افغانستان گردید. این حادثه باعث تبدیل شدن افغانستان به کانون توجهات جهانی و نیز همکاری بینالمللی و برهم خوردن موازنه قوای داخلی در افغانستان شد. همچنین در سطح بینالمللی موجب آغاز رایزنیهای منطقهای و بینالمللی با جمهوری اسلامی ایران برای همکاری در خصوص افغانستان و از سوی دیگر تلاش بازیگران منطقهای و فرامنطقهای برای تاثیرگذاری بر این بحران شد. چند دلیل عمده باعث گردید که ایران نیز در مسیر حوادث افغانستان وارد گردد. علاوه بر نابودی طالبان که خود از نظر امنیتی به نفع جمهوری اسلامی ایران بود، بلکه استقرار نیروهای آمریکایی در افغانستان، در قالب گروه آیساف22 و پس از آن نیروهای ناتو، مشکلات امنیتی ایران را گسترش میداد و جنبههای مختلف تهدیدات امنیتی را شامل میشد. همچنین علاوه بر عنصر همسایگی عواملی از قبیل قرابت فرهنگی، مشترکات تاریخی و مذهبی، تضاد با مشی گروه طالبان موجب شده بود تا ایران نقش تاریخی خود را در قبال تحولات ناشی از 11 سپتامبر 2001 در افغانستان ایفا نماید.
موقعیت ممتاز و استراتژیک ایران، وجود مرزهای طولانی میان دو کشور، حضور بیش از 3 میلیون آواره افغانی در ایران، نفوذ تاریخی و فرهنگی ایران در افغانستان، باعث شد که از ابتدا نقش و جایگاه ایران مورد توجه جهانیان و به ویژه کشورهای عضو ائتلاف ضد تروریسم به رهبری آمریکا قرار گیرد. از طرف دیگر حذف طالبان از صحنه سیاسی افغانستان به هدف مشترک ایران و آمریکا مبدل گشت که برای نیل به این هدف همکاریهایی را نیز با هم صورت دادند که از طرف ایران حذف طالبان از صحنه سیاسی و اجتماعی افغانستان، از بین رفتن تهدید ایدئولوژیک و امنیتی به عنوان هدف به شمار میرفت. پس از سقوط طالبان در کنفرانس بن1 در دسامبر سال 2001 میلادی که در اصل در خصوص بررسی اوضاع افغانستان و تصمیمگیری برای آینده آن و همچنین پیامدهای منطقهای و بینالمللی آن کشور تشکیل شده بود، جمهوری اسلامی ایران هم در آن حضور فعالی داشت. آمریکا برای اینکه به اهداف استراتژیک خود در قالب نظام بینالملل دست یابد، ناگزیر از این بود در این زمینه با جمهوری اسلامی ایران همکاری کند، چون جمهوری اسلامی ایران مهمترین قدرتی بود که در افغانستان، در جبهه مخالف طالبان، هم از نظر سیاسی و هم عملیاتی حضور فعالی داشت، همچنین اینکه ایجاد نوعی دولت در افغانستان بدون مشارکت جمهوری اسلامی ایران غیر ممکن مینمود. جمهوری اسلامی ایران در جریان ائتلاف بینالمللی علیه طالبان و در اجلاس بن1 و همچنین تشکیل دولت موقت و انتقالی نقش موثری ایفا کرد که مورد توجه آمریکا قرار گرفت و جامعه جهانی هم این نقش را تأیید کرد. نقش جمهوری اسلامی ایران در کنفرانس بن1 و سهم آن در ثبات و توسعه افغانستان تا حدی بود که حتی مقامات رسمی آمریکا نیز آن را مورد تأیید قرار دادهاند، همچنین ایران حدود 560 میلیون دلار برای بازسازی افغانستان در کنفرانس توکیو در سال 2002 به آن کشور اهدا کرد.
در 5 دسامبر 2011، اجلاس بن2 با حضور فعال جمهوری اسلامی ایران برگزار شد و سه هدف اصلی را دنبال میکرد. این سه هدف عبارت هستند از: واگذاری تامین امنیت به افغانها؛ تسریع در روند صلح و آشتی ملی و نیز تخصیص اعتبار و کمک جامعه جهانی به افغانستان که این اهداف تا سال 2014 باید تحقق مییافت. حال در مورد این سه هدف ایراداتی وارد است، در مورد هدف اول باید گفت که نیروهای بومی باید آموزش لازم را ببینند و امکانات لازم در اختیارشان قرار گیرد، حال آنکه در طول مدت ده سال گذشته که افغانستان در اشغال بوده این اتفاق نیفتاده و چگونه این اتفاق میتواند در آینده رخ دهد؟ در مورد هدف دوم همین بس که طالبان به دلیل عدم پذیرش آن به عنوان جزئی از حاکمیت افغانستان در آن کنفرانس شرکت نکرد و پاکستان نیز از شرکت در آن خودداری نمود، این موضوعات موجبات چالش در ایجاد آشتی ملی را فراهم کرد. در مورد هدف سوم نیز باید گفت که عدم وجود امنیت در افغانستان بر هدف سوم نیز تأثیرگذار بوده و زمینه عدم موفقیت آن را فراهم میکند. در حقیقت بن2 بیشتر نوعی بازگشت به گذشته بود و اهمیت خود را از بن1 وام گرفت.
در اینجا باید در نظر داشت که جمهوری اسلامی ایران در افغانستان در رابطه با آمریکا، مابهازای ایرانی نخواست، بلکه مابهازای افغانی خواست، یعنی جمهوری اسلامی ایران صرفنظر از روابط خود با آمریکا، صرفا برای دستیابی به اهداف خود در افغانستان در چارچوب کنفرانس بن1 در کنار آمریکا قرار گرفت .ولی به طور مطلق، جمهوری اسلامی ایران با هژمونی آمریکا مخالف است و حضور آمریکا در کنار مرزهای خود را ناقض امنیت ملی خود میداند. بنابراین این حضور، حوزههای تهدید امنیتی جدیدی را برای جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک قدرت دارای نفوذ در مسائل افغانستان مطرح کرد که برخی از آنها از قبل وجود داشت و در اثر تحرکات و حضور آمریکا شدت بیشتری گرفت و برخی دیگر همگام با حضور آمریکا در صحنه افغانستان به گونهای نوظهور مطرح شد. بنابراین آنچه در شرایط فعلی برای ایران اهمیت خاصی دارد موضوع ثبات افغانستان است اما این ثبات از سوی آمریکاییها به گونهای تعریف میشود که نتیجه آن بیثباتی جمهوری اسلامی ایران میباشد. این موضوع نیز نشات گرفته از این حقیقت است که تضاد ایران با آمریکا به طور خاص در خارج از افغانستان مورد توجه قرار میگیرد و این تضاد در صحنه افغانستان نیز به عنوان یکی از مناطق نفوذ جمهوری اسلامی ایران جلوهگر میشود و تهدیداتی را در حوزههای مختلف نظامی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایجاد کرده است.
موارد تاثیرگذار بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران با حضور آمریکا در افغانستان
اگرچه بر اثر اقدام آمریکا و حذف طالبان از قدرت، حذف یک منبع تهدید دائم امنیتی در مرزهای شرقی صورت گرفته است اما این تغییر، آمریکا را در همسایگی ایران قرار داده است و تقابلات جمهوری اسلامی ایران و آمریکا به عنوان دو کشوری که دارای منافعی متعارض در روابط بینالملل هستند و هر یک اصول سیاست خارجی منطبق بر اهداف و اصول پذیرفته شده متفاوتی را دارند، بیش از پیش افزایش داده است. همچنین باید به این نکته توجه داشت که ثبات درونزا در افغانستان قطعا به نفع جمهوری اسلامی ایران است ولی ثبات برونزایی که آمریکا آن را به وجود آورد کاملا در تقابل با امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران قرار میگیرد .استراتژی جمهوری اسلامی ایران در این دوره مبتنی بر عقلانیت ناشی از فضای ایجاد شده پس از حادثه 11 سپتامبر 2001 بوده است که این استراتژی، آمریکا و حضور مستقیم این کشور در حوزه نفوذ منطقهای جمهوری اسلامی ایران و مقابله با آن را مدنظر داشته است.
(نوذر شفیعی ، صدیف عطائی ، مهرداد پهلوانی؛ تأثیر حضور آمریکا در افغانستان بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران با تأکید بر واقعگرایی تهاجمی : basirat.ir/fa/news/269757/2001-2012)
البته در این بین برخی با استناد به این هماهنگی ها و با دستاوریز قرار دادن آن و شیطنت علیه کشور ما، جمهوری اسلامی را به همکاری با آمریکا متهم نموده اند از جمله رایان کراکر از دیپلمات های باتجربه آمریکایی در کتاب خاطرات خود نوشته است یک هفته پس از حملات 11 سپتامبر به پاریس و ژنو پرواز داشته تا با مقامات کشورهای مختلف از جمله مذاکره کنندگانی از ایران دیدار داشته باشد. وی نوشته است:« شوک وارد شده بر آمریکا باعث شده بود که واشنگتن با تمام شرکای محتمل و غیرمحتمل وارد معامله شده و برای جنگ علیه افغانستان آماده شود. من نیز به عنوان معاون وزیر خارجه در حوزه ایران، عراق و خلیج فارس رفته بودم تا با فرستادگانی از تهران گفت وگو کنم. »
کراکر ادامه داده است: در آغاز دوره کاری من در اوایل دهه 1970، فارسی را یاد گرفتم و در ایران خدمت کردم. اما آن قبل از انقلاب اسلامی بود و در سال 2001 به مدت 20 سال آمریکا تقریباً هیچ رابطه مستقیمی با دولت ایران نداشت. مذاکرات ژنو محرمانه نبود. ما در تالار مذاکرات سازمان ملل گفت وگو کردیم، درحالی که هیچ کس دیگری در آنجا نبود. مذاکرات ما درباره افغانستان ساعت ها طول کشید و به شب رسید. ما گفت وگوهای خود را در سوئیت های هتل پی گرفتیم و تا صبح حرف هایمان ادامه داشت… گاهی طلوع آفتاب از پشت کوه های آلپ را تماشا می کردیم. »
در ادامه وی مدعی می شود هیات ایران خواستار اشغال افغانستان از سوی آمریکا می شود و در این رابطه نوشته است: اما آنچه که برایم جالب تر از همه بود، اشتیاق آنان نسبت به اعزام نیروهای آمریکا، همان «شیطان بزرگ»، به حیاط خلوت ایران یعنی افغانستان بود. (www.avapress.com/vdcbfsb8.rhbfgpiuur.html)
همچنین گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی افغانستان نیز ایران را متهم به همکاری با دشمنان اسلام کرد و گفت که این کشور در طول تاریخ در کنار دشمنان اسلام ایستاده و بر مسلمانان ظلم کرده است.
وی که در جمعی از هوادارانش در ولایت «خوست» صحبت میکرد، مدعی شد که ایران در اشغال عراق با آمریکا همکاری کرده است.
وی افزود: ایران نه تنها در عراق بلکه در سوریه و یمن نیز با آمریکا دست به یکی کرده و بر امت مسلمان این کشورها ظلم کرده است.( www.mehrnews.com/news/4167859)
این اتهامات در حالی است که سیاست کشور ما همواره بر این استوار بوده است که مسائل منطقه باید به دست خود کشورهای منطقه حل و فصل شود و نیازی به دخالت سایر کشورها به ویژه آمریکا نیست .
اشغال افغانستان و عراق توسط آمریکا در راستای حضور و نفوذ در منطقه پر اهمیت خاور میانه و تسلط بر منابع این منطقه و تحت تأثیر قرار دادن برخی کشورهای منطقه و استفاده از آنان در جهت پیشبرد اهداف خود و فروش تسلیحات و حفظ امنیت رژیم صهیونیستی و کاستن از نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه بود که در نقطه مقابل سیاست جمهوری اسلامی است .
آقای موسویان عضو اسبق تیم مذاکرهکننده هستهای نیز اظهار داشت : در سال 2001 مذاکراتی جدی و پرمحتوا بین دولتهای ایران و آمریکا برای یافتن راههای همکاری بین دو کشور در افغانستان آغاز گردید. رایان کراکر، معاون دستیار وزیر امور خارجه وقت آمریکا که تیم آمریکایی را در مذاکرات مزبور رهبری میکرد، در سخنرانی خود در بنیاد کارنگی، فضای حاکم بر جلسات را اینگونه توصیف میکند؛ «در روزهای پیش از حمله (آمریکا به افغانستان)- یادتان هست که حملات هوائی اوائل اکتبر 2001 آغاز گردید- حرف ایرانیها بر این بود که شما چه اطلاعاتی لازم دارید که سر آنها را به سنگ بکوبید. شما آرایش جنگی آنها را میخواهید؟ نقشهاش اینجاست. میخواهید بدانید از نظر ما نقاط ضعف آنها کجاست؟ اینجا، اینجا و اینجا. میخواهید بدانید ما فکر میکنیم آنها به حملات هوائی چگونه واکنش نشان میدهند؟… از ما بپرسید، ما جوابش را داریم… این دوران بیسابقهای در روابط ایران و آمریکا از زمان انقلاب بود. مذاکره بین ایرانیها و آمریکائیها بر روی موضوعی خاص که هر دو در آن منافع مشترک داشتند».
به نوشته موسویان «در پائیز 2012، با جیمز دابینز که تیم آمریکائی را در سال 2001 پس از سقوط طالبان در کنفرانس بن برای تاسیس حکومت جانشین در افغانستان هدایت میکرد، ضمن کنفرانسی در برلین ملاقات داشتم. وی به من گفت که حمید کرزای کاندیدای مورد علاقه آمریکا برای رهبری افغانستان بود و ایرانیها او را حمایت کردند. دابینز بر نقش جواد ظریف، که در آن وقت معاون وزارت امور خارجه در امور بینالملل بود، در موفقیت نهائی کنفرانس بن و تشکیل حکومت جدید افغانستان تاکید داشت».
موسویان ادامه میدهد: مذاکرات بین ایران و آمریکا حتی بعد از کنفرانس بن نیز ادامه پیدا کرد. اما ناگهان، به معنای واقع کلمه، بمبی منفجر شد. پرزیدنت بوش تنها چند هفته بعد از کنفرانس بن همه ما را با قرار دادن ایران در «محور شرارت»، طی سخنان سالیانهاش در ژانویه 2002، غرق حیرت کرد. بعد از یکی از جلسات شورای عالی امنیت ملی، قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس، با ابراز احساس ناگواری که نسبت به حرکت بوش، در پاسخ به کمکهای پر ارزش ایران، به او دست داده بود به من گفت، «از همان آغاز من این شک را داشتم که تقاضای آمریکا برای کمک تنها جنبه تاکتیکی داشته و هدف آنها یک همکاری دراز مدت نیست.
موسویان میافزاید: در پی سخنان بوش خاتمی به من گفت؛ «من مطمئنم که بوش میخ آخر را به تابوت رابطه ایران و آمریکا زد من فکر میکنم بهبود روابط را، حداقل در دوران ریاست جمهوری من، باید از سر به در کرد». رهبر عالی ایران آیتالله خامنهای به یکی از مقامات در همان ابتدای مذاکرات با آمریکا گفته بود که «دعوت آمریکائیها برای همکاری جنبه تاکتیکی دارد».(www.rajanews.com/news/174129)
اثبات این اظهارات جای بحث و بررسی دارد ، اما صرف نظر از صحت و سقم این مطالب و درستی یا نادرستی چنین سیاست و رویکردی ، هماهنگی صورت گرفته بین دو کشور با توجه به هم مرز بودن کشورما با کشور افغانستان و عراق را نباید با اجازه استفاده از خاک کشور و ارسال نیرو و مشارکت مستقیم در جنگ یکسان شمرد .
حادثه 11 سپتامبر 2001 صرف نظر از علل و انگیزههای آن، منشا تحولات عظیمی در مفاهیم امنیتی و سیاسی در جهان به ویژه در افغانستان گردید. این حادثه باعث تبدیل شدن افغانستان به کانون توجهات جهانی و نیز همکاری بینالمللی و برهم خوردن موازنه قوای داخلی در افغانستان شد. همچنین در سطح بینالمللی موجب آغاز رایزنیهای منطقهای و بینالمللی با جمهوری اسلامی ایران برای همکاری در خصوص افغانستان و از سوی دیگر تلاش بازیگران منطقهای و فرامنطقهای برای تاثیرگذاری بر این بحران شد. چند دلیل عمده باعث گردید که ایران نیز در مسیر حوادث افغانستان وارد گردد. علاوه بر نابودی طالبان که خود از نظر امنیتی به نفع جمهوری اسلامی ایران بود، بلکه استقرار نیروهای آمریکایی در افغانستان، در قالب گروه آیساف22 و پس از آن نیروهای ناتو، مشکلات امنیتی ایران را گسترش میداد و جنبههای مختلف تهدیدات امنیتی را شامل میشد. همچنین علاوه بر عنصر همسایگی عواملی از قبیل قرابت فرهنگی، مشترکات تاریخی و مذهبی، تضاد با مشی گروه طالبان موجب شده بود تا ایران نقش تاریخی خود را در قبال تحولات ناشی از 11 سپتامبر 2001 در افغانستان ایفا نماید.
موقعیت ممتاز و استراتژیک ایران، وجود مرزهای طولانی میان دو کشور، حضور بیش از 3 میلیون آواره افغانی در ایران، نفوذ تاریخی و فرهنگی ایران در افغانستان، باعث شد که از ابتدا نقش و جایگاه ایران مورد توجه جهانیان و به ویژه کشورهای عضو ائتلاف ضد تروریسم به رهبری آمریکا قرار گیرد. از طرف دیگر حذف طالبان از صحنه سیاسی افغانستان به هدف مشترک ایران و آمریکا مبدل گشت که برای نیل به این هدف همکاریهایی را نیز با هم صورت دادند که از طرف ایران حذف طالبان از صحنه سیاسی و اجتماعی افغانستان، از بین رفتن تهدید ایدئولوژیک و امنیتی به عنوان هدف به شمار میرفت. پس از سقوط طالبان در کنفرانس بن1 در دسامبر سال 2001 میلادی که در اصل در خصوص بررسی اوضاع افغانستان و تصمیمگیری برای آینده آن و همچنین پیامدهای منطقهای و بینالمللی آن کشور تشکیل شده بود، جمهوری اسلامی ایران هم در آن حضور فعالی داشت. آمریکا برای اینکه به اهداف استراتژیک خود در قالب نظام بینالملل دست یابد، ناگزیر از این بود در این زمینه با جمهوری اسلامی ایران همکاری کند، چون جمهوری اسلامی ایران مهمترین قدرتی بود که در افغانستان، در جبهه مخالف طالبان، هم از نظر سیاسی و هم عملیاتی حضور فعالی داشت، همچنین اینکه ایجاد نوعی دولت در افغانستان بدون مشارکت جمهوری اسلامی ایران غیر ممکن مینمود. جمهوری اسلامی ایران در جریان ائتلاف بینالمللی علیه طالبان و در اجلاس بن1 و همچنین تشکیل دولت موقت و انتقالی نقش موثری ایفا کرد که مورد توجه آمریکا قرار گرفت و جامعه جهانی هم این نقش را تأیید کرد. نقش جمهوری اسلامی ایران در کنفرانس بن1 و سهم آن در ثبات و توسعه افغانستان تا حدی بود که حتی مقامات رسمی آمریکا نیز آن را مورد تأیید قرار دادهاند، همچنین ایران حدود 560 میلیون دلار برای بازسازی افغانستان در کنفرانس توکیو در سال 2002 به آن کشور اهدا کرد.
در 5 دسامبر 2011، اجلاس بن2 با حضور فعال جمهوری اسلامی ایران برگزار شد و سه هدف اصلی را دنبال میکرد. این سه هدف عبارت هستند از: واگذاری تامین امنیت به افغانها؛ تسریع در روند صلح و آشتی ملی و نیز تخصیص اعتبار و کمک جامعه جهانی به افغانستان که این اهداف تا سال 2014 باید تحقق مییافت. حال در مورد این سه هدف ایراداتی وارد است، در مورد هدف اول باید گفت که نیروهای بومی باید آموزش لازم را ببینند و امکانات لازم در اختیارشان قرار گیرد، حال آنکه در طول مدت ده سال گذشته که افغانستان در اشغال بوده این اتفاق نیفتاده و چگونه این اتفاق میتواند در آینده رخ دهد؟ در مورد هدف دوم همین بس که طالبان به دلیل عدم پذیرش آن به عنوان جزئی از حاکمیت افغانستان در آن کنفرانس شرکت نکرد و پاکستان نیز از شرکت در آن خودداری نمود، این موضوعات موجبات چالش در ایجاد آشتی ملی را فراهم کرد. در مورد هدف سوم نیز باید گفت که عدم وجود امنیت در افغانستان بر هدف سوم نیز تأثیرگذار بوده و زمینه عدم موفقیت آن را فراهم میکند. در حقیقت بن2 بیشتر نوعی بازگشت به گذشته بود و اهمیت خود را از بن1 وام گرفت.
در اینجا باید در نظر داشت که جمهوری اسلامی ایران در افغانستان در رابطه با آمریکا، مابهازای ایرانی نخواست، بلکه مابهازای افغانی خواست، یعنی جمهوری اسلامی ایران صرفنظر از روابط خود با آمریکا، صرفا برای دستیابی به اهداف خود در افغانستان در چارچوب کنفرانس بن1 در کنار آمریکا قرار گرفت .ولی به طور مطلق، جمهوری اسلامی ایران با هژمونی آمریکا مخالف است و حضور آمریکا در کنار مرزهای خود را ناقض امنیت ملی خود میداند. بنابراین این حضور، حوزههای تهدید امنیتی جدیدی را برای جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک قدرت دارای نفوذ در مسائل افغانستان مطرح کرد که برخی از آنها از قبل وجود داشت و در اثر تحرکات و حضور آمریکا شدت بیشتری گرفت و برخی دیگر همگام با حضور آمریکا در صحنه افغانستان به گونهای نوظهور مطرح شد. بنابراین آنچه در شرایط فعلی برای ایران اهمیت خاصی دارد موضوع ثبات افغانستان است اما این ثبات از سوی آمریکاییها به گونهای تعریف میشود که نتیجه آن بیثباتی جمهوری اسلامی ایران میباشد. این موضوع نیز نشات گرفته از این حقیقت است که تضاد ایران با آمریکا به طور خاص در خارج از افغانستان مورد توجه قرار میگیرد و این تضاد در صحنه افغانستان نیز به عنوان یکی از مناطق نفوذ جمهوری اسلامی ایران جلوهگر میشود و تهدیداتی را در حوزههای مختلف نظامی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایجاد کرده است.
موارد تاثیرگذار بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران با حضور آمریکا در افغانستان
اگرچه بر اثر اقدام آمریکا و حذف طالبان از قدرت، حذف یک منبع تهدید دائم امنیتی در مرزهای شرقی صورت گرفته است اما این تغییر، آمریکا را در همسایگی ایران قرار داده است و تقابلات جمهوری اسلامی ایران و آمریکا به عنوان دو کشوری که دارای منافعی متعارض در روابط بینالملل هستند و هر یک اصول سیاست خارجی منطبق بر اهداف و اصول پذیرفته شده متفاوتی را دارند، بیش از پیش افزایش داده است. همچنین باید به این نکته توجه داشت که ثبات درونزا در افغانستان قطعا به نفع جمهوری اسلامی ایران است ولی ثبات برونزایی که آمریکا آن را به وجود آورد کاملا در تقابل با امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران قرار میگیرد .استراتژی جمهوری اسلامی ایران در این دوره مبتنی بر عقلانیت ناشی از فضای ایجاد شده پس از حادثه 11 سپتامبر 2001 بوده است که این استراتژی، آمریکا و حضور مستقیم این کشور در حوزه نفوذ منطقهای جمهوری اسلامی ایران و مقابله با آن را مدنظر داشته است.
(نوذر شفیعی ، صدیف عطائی ، مهرداد پهلوانی؛ تأثیر حضور آمریکا در افغانستان بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران با تأکید بر واقعگرایی تهاجمی : basirat.ir/fa/news/269757/2001-2012)