۱۳۹۷/۰۱/۲۰
–
۹۲۳ بازدید
آیا حکم کسی ک ایمان ب خدا و نماز دارد ولی از روی تنبلی نماز نمیخواند با کسی که اصلا به این امور اعتقاد نداردو نماز نمیخواند یکی است؟؟جایگاهشان فرقی باهم دارد؟؟
فرق این دو به اجمال عبارت است از اینکه:
1ـ اوّلی (معتقد به خدا) خود را موجودی ابدی می داند ولی دومی ( منکر خدا) خود را موجودی موقّت می پندارد. این نوع نگاه در رفتار هر کدام نیز اثری مستقیم دارد.اوّلی در کارهایش ابدیّت را هم لحاظ می کند؛ لذا حاضر نیست به هر کاری دست بزند. ولی دومی فقط تا لحظه ی مرگ را در نظر دارد. لذا حاضر است هر کاری بکند تا قبل از مرگ نصیب خود را از زندگی ببرد. از اینرو موجودی است خطرناک که ممکن است به هر کاری دست بزند. لذا ابداً موجودی قابل اعتماد نخواهد بود. برای چنین موجودی خیلی ساده است که از بمب اتم یا بمب میکروبی یا بمب شیمیایی و امثال آن استفاده کند؛ یا دیگری را بکشد تا اعضای او را به عنوان عضو پیوندی استفاده کند.
2ـ اوّلی خود را موجودی مقدّس و دارای هدف غایی می داند، لذا حاضر نیست به کارهای زشت و خلاف هویّت قدسی خود دست بزند؛ ولی دومی خود را حیوانی باهوش می شناسد ؛ و قداستی برای خود و دیگران نمی شناسد. لذا مثل حیوانات هر کاری را مجاز می داند؛ و تابع قانون جنگل است. شعار اوّلی این است که: « من برتر و شریفتر از آنم که خود را به زشتی بیالایم» لذا چه بسا حاضر است کشته شود ولی دست به برخی امور آلوده نکند. و شعار دومی آن است که:« اگر نخوری می خورندت» یا « حقّ با آن است که قویتر است». چنین موجودی به خود اجازه می دهد که تجاوز کند؛ قصاص قبل از جنایت کند؛ و … .
3ـ اوّلی منطق حیات دارد. چون می داند که انسان در دنیا خود را برای ابدیّت می سازد. پس طبق یک منطق غایت نگر زندگی می کند. امّا دومی منطقاً نمی تواند هدف داشته باشد؛ بلکه چاره ای جز پوچ گرایی ندارد. چون وقتی معتقد است که آدمی با مرگ نابود می شود، هر کاری و هر هدفی بیهوده و گزافه خواهد بود. اگرمرگ آخر کارآدمی است، پس چه فرقی می کند که چند سال عمر کند و چگونه زیست نماید؟! تلخی عدم شدن، تمام شیرینی ها را هم تلخ می کند. البته از آنجا که انسان ذاتاً میل به بقا دارد، این گونه افراد سعی می کنند سر خودشان را با اهدافی گرم کنند تا تلخی پوچی را احساس نکنند. هر کدام نیز برای این منظور سرگرمی های مخصوصی را انتخاب می کنند. امروز اگر سرگرمی های موجود را از بشریّت بگیرند، و اجازه سرگرمی ندهند، خدا می داند که اکثر مردم دنیا دچار پوچگرایی شده دست به خودکشی می زنند.
4ـ اوّلی موجودی است دیگر دوست؛ چون آن را کمالی در مسیر خودسازی برای ابدیّت می داند. لذا موجودی است متمایل به تحکیم ارکان اجتماعی. امّا دومی منطقاً نمی تواند دیگر دوست باشد. بلکه سعی می کند همه را خرج خود کند. لذا تمایل به ستیز با ارکان اجتماعی همچون خانواده و ازدواج و امثال آن دارد. از اینروست که این گونه افراد، دائماً سعی می کنند با تبلیغ روابط آزاد و افسار گسیخته انسانها ، ارتباطات ضابطه مند را ـ که ارکان اجتماع را حفظ می کنند ـ پاره نمایند.
1ـ اوّلی (معتقد به خدا) خود را موجودی ابدی می داند ولی دومی ( منکر خدا) خود را موجودی موقّت می پندارد. این نوع نگاه در رفتار هر کدام نیز اثری مستقیم دارد.اوّلی در کارهایش ابدیّت را هم لحاظ می کند؛ لذا حاضر نیست به هر کاری دست بزند. ولی دومی فقط تا لحظه ی مرگ را در نظر دارد. لذا حاضر است هر کاری بکند تا قبل از مرگ نصیب خود را از زندگی ببرد. از اینرو موجودی است خطرناک که ممکن است به هر کاری دست بزند. لذا ابداً موجودی قابل اعتماد نخواهد بود. برای چنین موجودی خیلی ساده است که از بمب اتم یا بمب میکروبی یا بمب شیمیایی و امثال آن استفاده کند؛ یا دیگری را بکشد تا اعضای او را به عنوان عضو پیوندی استفاده کند.
2ـ اوّلی خود را موجودی مقدّس و دارای هدف غایی می داند، لذا حاضر نیست به کارهای زشت و خلاف هویّت قدسی خود دست بزند؛ ولی دومی خود را حیوانی باهوش می شناسد ؛ و قداستی برای خود و دیگران نمی شناسد. لذا مثل حیوانات هر کاری را مجاز می داند؛ و تابع قانون جنگل است. شعار اوّلی این است که: « من برتر و شریفتر از آنم که خود را به زشتی بیالایم» لذا چه بسا حاضر است کشته شود ولی دست به برخی امور آلوده نکند. و شعار دومی آن است که:« اگر نخوری می خورندت» یا « حقّ با آن است که قویتر است». چنین موجودی به خود اجازه می دهد که تجاوز کند؛ قصاص قبل از جنایت کند؛ و … .
3ـ اوّلی منطق حیات دارد. چون می داند که انسان در دنیا خود را برای ابدیّت می سازد. پس طبق یک منطق غایت نگر زندگی می کند. امّا دومی منطقاً نمی تواند هدف داشته باشد؛ بلکه چاره ای جز پوچ گرایی ندارد. چون وقتی معتقد است که آدمی با مرگ نابود می شود، هر کاری و هر هدفی بیهوده و گزافه خواهد بود. اگرمرگ آخر کارآدمی است، پس چه فرقی می کند که چند سال عمر کند و چگونه زیست نماید؟! تلخی عدم شدن، تمام شیرینی ها را هم تلخ می کند. البته از آنجا که انسان ذاتاً میل به بقا دارد، این گونه افراد سعی می کنند سر خودشان را با اهدافی گرم کنند تا تلخی پوچی را احساس نکنند. هر کدام نیز برای این منظور سرگرمی های مخصوصی را انتخاب می کنند. امروز اگر سرگرمی های موجود را از بشریّت بگیرند، و اجازه سرگرمی ندهند، خدا می داند که اکثر مردم دنیا دچار پوچگرایی شده دست به خودکشی می زنند.
4ـ اوّلی موجودی است دیگر دوست؛ چون آن را کمالی در مسیر خودسازی برای ابدیّت می داند. لذا موجودی است متمایل به تحکیم ارکان اجتماعی. امّا دومی منطقاً نمی تواند دیگر دوست باشد. بلکه سعی می کند همه را خرج خود کند. لذا تمایل به ستیز با ارکان اجتماعی همچون خانواده و ازدواج و امثال آن دارد. از اینروست که این گونه افراد، دائماً سعی می کنند با تبلیغ روابط آزاد و افسار گسیخته انسانها ، ارتباطات ضابطه مند را ـ که ارکان اجتماع را حفظ می کنند ـ پاره نمایند.