بارها در مطبوعات و رسانه ها اصطلاحاتی نظیر انقلاب های رنگی، براندازی نرم شنیده
ایم، اما پیرامون ماهیت این نوع انقلابها، اهداف، بازیگران و روشهای اجرائی آن و
اینکه آیا اساساً در ایران قابل تحقق می باشند، و نحوه مقابله با آن، چگونه می
اندیشیم؟! آنچه که در ادامه می آید در صدد تبیین و بررسی دقیق این موضوعات مهم
است.
مفهوم شناسی
انقلاب مخملی(velvet
revolution)،
انقلاب رنگی(Color revolution)،
انقلاب گلی (Flower revolutions)
و براندازی نرم (soft subversion)
واژه هایی جدید در ادبیات سیاسی می باشند که منظور از آن انجام اقداماتی در چارچوب
قانون، بدون
خشونت، با دخالت بیگانگان جهت دگرگونی نظام
سیاسی حاکم
و یا نخبگان اجرایی در یک کشور است. در انقلابهای کلاسیک ساختار سیاسی و حاکمان به
طور کامل تغییر میکنند، قدرت با ابزارهای نظامی و خشونت آمیز مانند ترور، بمب
گذاری، تخریب و… از یک گروه به گروه دیگر منتقل میشود و نهادهای جدید سیاسی،
اقتصادی و اجتماعی پدید میآیند. در این فرایند اِعمال خشونت، هزینههای تغییر را
بالا میبرد و باعث ایجاد هرج و مرج در جامعه، حتی به طور موقت میگردد. اما در
انقلابهای مخملی یا براندازی نرم خشونت وجود ندارد، یا کمتر به کار گرفته میشود
و بیشتر روی حرکتهای مسالمتآمیز، مدیریت رسانه ای و متغیرهای اجتماعی همانند
آموزش، ایجاد شناخت و آگاهی نسبت به مسایل
مختلف، بسیج
افکار عمومی، برای تغییرات سیاسی تکیه میگردد.[1]
در این نوع جدید
براندازی، تلاش می شود در بستری از چارچوب های قانونی و ارتباطات اجتماعی، ابتدا
میزان
مشروعیت و مقبولیت مهاجم در جامعه هدف افزایش یابد و سپس از طریق کانال های به
اصطلاح دمکراتیک و با پشتوانه قدرت اجتماعی، دگرگونی نظام سیاسی و یا نخبگان
اجرایی محقق
شود.[2]
پیشینه
پس از پایان جنگ
سرد و فروپاشی بلوک شرق، کشورهای رها یافته از سیطره کمونیست این بار به دام
اقتدارگرایی گرفتار گردیده و اولین هدف انقلابهای رنگی واقع می شوند؛ در سال 1989
یک نوع تئوری جدید برای ایجاد تغییرات در نظامهای استبدادی، کمونیستی و سوسیالیستی
ارائه گردید که در جوامع پسا کمونیستی در اروپای شرقی، مرکزی و آسیای مرکزی توسعه
یافت و احتمالاً در حال نفوذ به دیگر مناطق از جمله خاور میانه است.[3] این
تحولات با وقوع «انقلاب مخملی» ۱۹۸۹ در چکسلواکی آغاز میشود و با وقوع تحولات
مشابهی به شکل زنجیرهای در صربستان (دو مرحله ۱۹۹۷ و ۲۰۰۰)، انقلاب گل رُز یا گل
سرخ گرجستان (۲۰۰۳)،انقلاب نارنجی اوکراین(۲۰۰۴) و انقلاب گل لاله قرقیزستان(۲۰۰۵)
ادامه یافته و هیات حاکمه این کشورها جای خود را به حکومتهای یکسره طرفدار غرب
می دهد. هدف اصلی این انقلابها حذف کامل موانع بزرگ هژمونی آمریکا بر جهان یعنی
چین، روسیه و اسلام است، این تلاشها در قالب یک جنگ سرد غیرایدئولوژیک همچنان در
جریان است و هنوز نتیجه نهایی خود را آشکار نساختهاست.[4]
ویژگی ها
تمامی دگرگونیهای
سیاسی که از آنها با نام انقلابهای رنگین یاد میشود، واجد ویژگیهای پیوسته و
همگون در
علل و شکل تحولات میباشند، نظیر:
1.
بدون استفاده از ابزارهای خشونتآمیز و طی راهپیمایی خیابانی به پیروزی می رسند.
(به جز قرقیزستان)
2.
دلیل اصلی وقوع انقلاب وجود خصوصیاتی چون اقتدارگرایی، فقدان چرخش نخبگان،
ناکارآمدی در حل مشکلات عمومی و عدم مقبولیت عمومی حکومت وقت می باشد و جرقه انقلاب
به دنبال بروز خطایی از سوی حکومت، نظیر تقلب در انتخابات روشن می شود.
3.
با شعارهایی مبتنی بر دموکراسی خواهی و لیبرالیسم انجام می گیرد.
4. نقش داشجویان و
نهادهای غیردولتی(NGO)
در بروز آنها پررنگ است.[5]
5.
همواره در براندازی نرم، نقش قدرت های بیگانه ضروری و بسیار پراهمیت است ؛ در این
راستا محورهای مختلفی را می توان مبنای عملکرد کشور مهاجم برای براندازی نرم دانست:
سازماندهی گسترده و مستمر جنگ روانی – رسانه ای؛ تضعیف انسجام اجتماعی و احساس تعلق
مردم به حاکمیت؛ بی اعتمادی به مسؤولان و کارگزاران نظام؛ ناکارآمد نشان دادن
عملکرد مجموعه نظام؛ تشویق و ایجاد زمینه تغییرات سیاسی؛ اصلاح و آزادسازی اقتصادی؛
تشویق و ترغیب اصلاحات آموزشی؛ دامن زدن به اختلافات و شکاف های قومی و فرقه ای؛
تشویق به گسترش نقش زنان در اقتصاد و سیاست.
6. مهمترین ویژگیهای
انقلابهای
مخملی، از بین بردن وحدت و
یکپارچگی یک ملت و دامن زدن به مسائل قومی، نژادی و مذهبی است که در هر کشوری بنا
به
بافت جمعیتی آن اِعمال میشود.
شرایط
و زمینه ها
تحقق و موفقیت
انقلاب های مخملی نیازمند شرایط لازم و زمینه های مساعدی است؛ در این نوع انقلاب
ها، طی فرایندی طولانی و مستمر به دلیل عدم اجرای صحیح و مؤثر کارکردهای دولتی
بخشی از وفاداری
مردم جامعه و مقبولیت نظام به کانون های اقتدار دیگری مانند سازمان های غیردولتی و
یا
نهادهای قومی منتقل می شود. و در این میان عوامل خارجی نیز زمانی می
تواند براندازی نرم را مدیریت نماید که زمینه های اجتماعی لازم برای شکل گیری و
گسترش آن در جامعه هدف فراهم گردیده باشد. برخی از مهمترین این زمینه ها و شرایط
عبارتند از:
1. نابسامانی های
سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به گونه ای که
امید اندکی برای اصلاح آن متصور باشد؛ عدم تأمین مطالبات مردم از قبیل تأمین
اجتماعی، رسیدگی به بیماران خاص، امور شهری، مهار تورم، امنیت اجتماعی توسط حاکمیت
و تغییر ساختار جمعیت و پیدایش گروه های جدید با مطالبات جدید، محدودیت های سیاسی،
کمرنگ شدن هویت ملی، افزایش اختلافات طبقاتی و فاصله حاکمان با مردم زمینه را برای
بروز انقلابهای رنگی فراهم مینماید.
2. ایجاد و شکل گیری
سازمان ها و گروه های غیردولتی که خود را مستعد کنترل
و
سازماندهی بخشی از جامعه می دانند و از ابزارهای مختلف رسانه ای و روانی برای
تأثیر بر اذهان مردم استفاده می کنند.
3. وابستگی و عضویت
بخشی مهمی از جامعه به سازمان های فوق الذکر که
قدرت بسیج را به آنها می
دهد؛[6]
4.
انقلابهای مخملی بیشتر در هنگام انتخابات روی میدهد و کشورهایی که انتخابات آزاد
و رقابتی نداشته باشند، مستعد انقلاب مخملی هستند. به این معنی که گروههای مخالفِ
هیأت حاکمه در موقع انتخابات که فضای آزاد بیشتری به وجود میآید با همدیگر متحد
میشوند و با استفاده از قدرت رسانهای داخلی و خارجی با برپایی تجمعات
مسالمتآمیز و اعتراضات گسترده، به گروه حاکم که از برگزاری انتخابات آزاد جلوگیری
میکنند اعتراض مینمایند و باعث انفعال طرفداران نظام انحصارگرا می شوند که در
نتیجه آن انتخابات از حالت انحصار خارج میشود و کاندیداهای مخالف نظام موجود
انتخاب میشوند.
5. دولت های دارای
دشمنان پایا و قدرتمند
همواره در معرض اقدامات دشمن برای ایجاد زمینه های لازم جهت اجرای طرح های براندازی
از
روش های نوین هستند.
6. به طور کلی ضعف
دمکراسی، انحصارگرایی، فقر اقتصادی، بیهویتی ملی، فساد اداری و سرکوب منتقدان
زمینه را برای بروز انقلابهای مخملی فراهم میکند، در چنین شرایطی رسانههای داخلی
و خارجی اطلاعرسانی کرده و باعث اتحاد جنبشهای مردمی و دانشجویی میشوند.[7]
بر این اساس ریشه
های اصلی براندازی نرم را باید در نارضایتی عمومی در نتیجه ناکارآمدی نظام سیاسی
جستجو کرد. از طرف دیگر اصلاحات عملی و آزادیهای سیاسی انتخابات آزاد، پاسخگویی
حاکمیت و چرخش قدرت مانع تحقق انقلابهای رنگین میشود و تا زمانی که یک نظام از
کارآمدی لازم و پشتوانه مردمی برخوردار باشد، انقلاب های رنگین و
براندازی نرم هرچند از حمایت های گسترده مخالفین و بیگانگان برخوردار باشد، کارساز
نخواهد بود.
بازیگران
انقلاب
های
مخملی
بازیگران
متعددی در صحنه انقلاب
های رنگین به ایفای نقش می پردازند،
از جمله :
1. پتانسیل های
واگرایی موجود در جامعه (مانند اقوام و اقلیت ها)؛ 2. رسانه ها و
مطبوعات؛ 3. نخبگان سیاسی،
اجتماعی و علمی؛ 4. جنبش های
اجتماعی مانند جنبش زنان، دانشجویان، کارگری، صنفی
و…؛ 5. اپوزیسیون خارج از
حاکمیت ؛ 6. و بالآخره سازمان های غیردولتی و مدنی.
در ادامه به دلیل اهمیت نقش این سازمان ها در انقلاب های رنگین به بررسی یکی از
مهمترین این سازمان ها می پردازیم :
براساس واقعیت های
موجود سازمان های غیردولتی (NGO)
نقش بسیار مهمی در این انقلاب ها داشته و دارند.
یک از اصلی ترین
نهادهای برنامه ریز و هدایت کننده، بنیاد(Open
Society)
یا «جامعه باز»
است. این بنیاد متعلق به «جورج سوروس» یکی از
شاگردان کارل ریموند پوپر نظریه پرداز لیبرال دموکراسی است. بنیاد سوروس که با
سرمایه های یهودیان آمریکایی اداره می شود نقشی جدی در کشورهای تازه استقلال یافته
و در تغییر دولت ها به نفع آمریکا از خود به جا گذاشته است. این بنیاد از طرف دولت
آمریکا با تزریق ثروت های کلان به ناراضیان، شرایط سیاسی- اجتماعی را به بحران
تبدیل کرده و در نهایت با نشاندن عوامل بومی جیره خوار آمریکایی جریان را به نفع
سیاست های آمریکا تغییر می دهد. بنیاد سوروس دومین سازمان رسانهای جهان است که
بیشترین
شبکههای تلویزیونی، خبرگزاریها، سایتها، خبرنامهها و روزنامهها را در سطح جهان
مدیریت و هدایت میکند.
بسیاری از
صاحبنظران سیاسی بواسطه وجود اسناد مرتبط با فعالیت بنیاد سوروس در بسیاری کشورها،
معتقدند که
هدف این بنیاد در کشورهای مختلف چیزی نیست جز `براندازی نرم و خاموش` و دیگر
فعالیتهای آن نظیر؛ کمکهای انسان دوستانه، بهداشت عمومی، رعایت حقوق بشر،
اصلاحات اقتصادی، حقوقی و سیاسی، حمایت از رسانههای مستقل و… همه جنبه پوششی و
کارویژه منحرف نمودن اذهان را پیدا میکند. از این رویکرد، سوروس به منظور ظاهرسازی
این مساله سعی نموده در هر کشور
فعالیتهای مالی و مطالعاتی را به همراه یکدیگر دنبال نماید. و سپس با ارزیابی
مخالفان دولت مرکزی و
حمایت از مطبوعات مخالف دولت، زمینه را برای انقلابی آرام و به شکست کشاندن دولت و
یا
حکومت فراهم نموده است. عمدهترین فعالیت این بنیاد در حوزه کشورهای آسیای میانه
و
قفقاز میباشد.
در
واقع برای اولین بار درسال 1997 و در جریان
ورشکستگی مالی و اقتصادی کشورهای جنوب شرق آسیا، فعالیت بنیاد مذکور به آسیای میانه
کشیده شد و در کشورهای این منطقه نمایندگیهایی را تحت عنوان «جامعه باز» تأسیس
نمود.[8]
هدف این بنیاد از تأسیس این نمایندگیها، به راه انداختن انقلابهای مخلمی و تحقق
دمکراسی موردنظر سوروس در
کشورهای هدف و
تغییر نظام سیاسی این کشورها بود.
خود
سوروس در مصاحبه ای مطبوعاتی اشاره می کند که طرح وی «در گرجستان موفقیت آمیز است،
و در دیگر کشورها هم اجرا می شود.»[9]
هم اکنون
بنیاد سوروس در بیش از 30 کشور جهان از جمله
جمهوریهای آذربایجان، ارمنستان، ازبکستان، اوکراین، تاجیکستان، روسیه، گرجستان،
قرقیزستان، قزاقستان و مولداوی دارای نمایندگیهای فعال است.
براندازی نرم در ایران
رهبران
آمریکا هیچ گاه سیاست خود مبنی بر حمایت از حرکت های داخلی در ایران برای تغییر
نظام اسلامی پنهان نکرده اند.[10]
برای نخستین بار تهدید به
انقلاب
مخملی
در
ایران از سوی یک
جناح افراطی و در آستانه انتخابات مجلس ششم مطرح شد.این طرح زمانی مورد توجه قرار
گرفت که گرجستان تازه تحولات شبه انقلابی خود را پشت سرگذاشته بود و طراحان آن در
ایران از این پروژه به عنوان گرجستانیزه کردن انتخابات یاد می کردند.
اقداماتی
چون تحصن
و استعفای دسته جمعی برخی نمایندگان و مدیران که با واکنش سریع رئیس مجلس
وقت و رئیس جمهور سابق مواجه شد، در همین راستا صورت پذیرفت. اما بی اعتنایی بدنه
اجتماعی و ناآگاهی جناح افراطی از ظرفیت اجتماعی خود موجب شد اعتنایی از سوی جامعه
به
این اقدامات رخ ندهد. این در حالی بود که رسانه های حامی این جناح افراطی و
امپراطوری رسانه ای غرب تمام تلاش خود را برای تقویت پروژه به کار می
بستند.
اجرایی کردن این پروژه برای انتخابات ریاست جمهوری نهم نیز در دستور کار
قرار گرفت اما شکاف عظیم جناح افراطی با بدنه اجتماعی موجب ناکامی دوباره این پروژه
گردید.[11]
آخرین تحرکات برای انقلاب رنگی در ایران، توسط بنیاد سوروس با واسطه افرادی چون
هاله اسفندیاری، کیان تاجبخش و رامین جهانبگلو انجام شد. در این راستا بنیاد سوروس
از مؤسسات و مراکزی که به دنبال ایجاد «نافرمانی مدنی» در جمهوری اسلامی ایران
هستند، حمایت میکند. مهمترین مورد آن، حمایت و پشتیبانی بنیاد سوروس از مرکز
آمریکایی “ویلسون” است که «هاله اسفندیاری» از مدیران بخش خاورمیانهای آن میباشد.
طبق اعتراف اسفندیاری، بنیاد سوروس با حمایت از برنامه خاورمیانهای مرکز ویلسون،
به دنبال ایجاد یک شبکه ارتباط غیر رسمی در ایران در جهت عملی نمودن اهداف براندازی
نرم بوده است.
کیان تاجبخش مدیر و نماینده بنیاد آمریکایی سوروس در ایران نیز، اجرایی کردن اهداف
بنیاد سوروس را از طریق راهاندازی کارگاههای مطالعاتی با حضور دانشجویان و جوانان
و تدریس اصول و مبانی شبکهسازی اجتماعی به مثابه اصلیترین مبنای براندازی نرم
حکومتها دنبال نمود. وی از سال 1383 با حضور در کلاسهای “جامعهشناسی شهری”
پیرامون کیفیت “شبکهسازی اجتماعی” در مقام یک “سرمایه اجتماعی” به ایراد سخنرانی
می پردازد. و با چاپ کتاب “سرمایه اجتماعی اعتماد، دموکراسی و توسعه” در مهرماه
1385، یک نظریه اجتماعی و استراتژیک و الگویی ساختاری را برای سرمایههای پنهان
براندازی نرم صورتبندی میکند، و نسخه ایرانی اندیشههای براندازانه فرانسیس
فوکویاما را در این حوزه به ادبیات شبه روشنفکری ایران وارد می نماید.
… ادامه دارد
پی نوشت ها:
[1]–
ر.ک : فرهنگ علوم سیاسی، علی آقابخشی، تهران : چاپار، 1383، ص 721.
[2]–
براندازی نرم؛ راهبردها و راهکارهای مقابله،
محمدعلی داداشی، مجله مجله پگاه شماره 224.
[3]–
انقلاب رنگی، ویکیپدیا، دانشنامهٔ
آزاد.
[4]–
کرمی، مهران. «جنگ بی دود و تفنگ». هفتهنامه تحلیلی-خبری شهروند امروز. ۷
مرداد ۱۳۸۶، شماره ۳۹،ص ۲۷.
[5]–
اصطباری، امیرحسین. «جهانی
شدن و انقلاب». هفتهنامه تحلیلی-خبری شهروند امروز. ۷ مرداد ۱۳۸۶، شماره
۳۹،ص ۲۸.
[6]–
براندازی نرم؛ راهبردها و راهکارهای مقابله، محمدعلی داداشی، مجله مجله
پگاه شماره
224.
[7]–
انقلاب مخملی چیست؟، هفته نامه نصیر بوشهر.
[8]–
ر.ک : جامعه باز و
انقلاب
مخملی،
محمدمهدی شیرمحمدی، پایگاه خانه ملت، سه شنبه 13 تیر 1385.
[9]–
روایتی از انقلاب مخملی،
محمدتقی فهیم، روزنامه کیهان، پنجشنبه 8 دی 1384.
[10]–
شکست اصلاح طلبان در جنگ نرم شوالیه های ناتوی فر هنگی -49 فصل پنجم، پیام
فضلی نژاد، سه شنبه 30 بهمن 1386.
[11]–
جامعه باز و
انقلاب
مخملی،
محمدمهدی شیرمحمدی، پایگاه خانه ملت، سه شنبه 13 تیر 1385.