۱۳۹۷/۰۶/۰۵
–
۱۳۳۳ بازدید
با توجه به آیات ۲ سوره فتح و ۱۹ سوره محمد، چرا اهل سنت عصمت پیامبر(ص) را فقط در دریافت وحی می پذیرند؟
انا فتحنا لک فتحا مبینا * لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر؛ ما تو را پیروزى بخشیدیم پیروزى درخشانى * تا خداوند از گناه گذشته و آینده تو درگذرد .در آیات فوق فتح، به عنوان علت و سبب مغفرت گناه پیامبر بیان شده است. خداوند مى فرماید: ما این فتح را نصیب تو کردیم تا گناهت بخشیده شود، لذا این سؤال مطرح مى شود که چه ربطى است بین فتح و پیروزى بر مشرکین مکه و مغفرت گناه پیامبر؟ آیا این که خداوند فتح و پیروزى را نصیب پیامبر اکرم کند مى تواند علت و سبب آمرزش گناه او باشد؟ این چه گناهى است که فتح و پیروزى موجب مغفرت آن است؟ پاسخ این است که نه «ذنب» در این آیه به معناى ارتکاب حرام و مخالفت با امر خداوند است و نه «مغفرت» به معناى بخشیدن عقاب از مستحق آن، مى باشد. زیرا غفران ذنب متقدم و متأخر پیامبر، به دلیل فتح مکه دانسته شده است و حال آن که، هیچ ربطى بین اعطاى پیروزى و بخشش گناهان شرعى نیست. بلکه این دو کلمه در معناى لغوى خود به کار رفته است. معناى لغوى ذنب،عبارت است از «هر کارى که داراى پیامدها و دنباله هاى ناگوار دارد» و مغفرت هم به معناى «هر چیزى پوشش نهادن» است.دعوت پیامبر به اسلام و مبارزه با کفر و بت پرستى و اعتقادات و آداب و رسوم مشرکین، پیش از هجرت و ادامه آن پس از هجرت در جنگ ها وغزوه ها از دیدگاه مشرکین مکه، گناه محسوب مى شد و تا وقتى مشرکین داراى قدرت بودند، رسول اکرم از عواقب و پیامدهاى ناگوار این گناهى که مشرکین براى او برمى شمردند در امان نبود. اما با فتح مکه و شکسته شدن قدرت و شوکت مشرکین و تسلط پیامبر بر آنان، این گناه پوشانده شد و آثار و عواقب آن از پیامبر اکرم مرتفع گردید. بنابراین، فتح و پیروزى سبب و علت براى مغفرت ذنب پیامبر بود. (یعنى سبب پوشیده شدن و مرتفع شدن آثار و عواقب سوئى که از ناحیه مشرکین بر عمل پیامبر اکرم قبل و بعد از هجرت، مترتب مى شد). بنابراین، آیه فوق هیچ دلالتى بر ارتکاب گناه و مخالفت با امر مولوى خداوند، ندارد و اما آیه 19 سوره محمد: واستغفر لذنبک و للمؤمنین والمؤمنان…؛ براى گناه خویش آمرزش جوى و براى مؤمنین و مؤمنات. به عنوان مقدمه باید گفت: گناه و نافرمانى داراى مراتبى است که پیش تر باید روشن شود عصمت از کدام یک از آنها مورد ادعاى ما مى باشد. به همین منظور لازم است مراحل و مراتب گناه را بازشناسیم: الف) گناه قانونى و شرعى: این همان معناى مشهور گناه است و منظور از آن تخلف از قانون مطاع اعم از قانون دینى یا غیر آن) است. این مرحله در امور شرعى مطابق است با تخلف از اوامر و نواهى مولوى – که در نکته اول به آن اشاره شد – و ما معتقدیم که تمامى انبیا از ارتکاب این قسم از گناه معصومند.
ب ) گناه اخلاقى: یعنى کارى از شخص سرزند که مخالف مکارم اخلاق باشد، هر چند که از حیث قانون و شرع ممنوع و حرام نباشد. گناه اخلاقى نسبت به موقعیت اجتماعى افراد متفاوت است. مثلاً نسبت به برخى از افراد هیچ اشکال اخلاقى ندارد که فى المثل یک نوشیدنى را به دست گرفته، در معابر عمومى مشغول نوشیدن آن باشند. اما ممکن است چنین عملى براى افرادى که از نظر موقعیت اجتماعى و دینى در مرتبه بالایى قرار دارند، خلاف اخلاق محسوب شود و مرتکب آن، مورد سرزنش قرار گیرد.طبیعى است افرادى که از نظر اجتماعى و دینى الگوى دیگرانند باید از این نوع گناهان نیز مبرا باشند. آشکار است کسى که خداوند اخلاق او را تأیید کرده، خطاب به او مى فرماید: انک لعلى خلق عظیم؛ و او را الگو و اسوه تمامى آدمیان معرفى مى نماید: لقد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنه. از این نوع تخلفات هم معصوم و مصون خواهد بود. کسى که هدف از بعثتش تکمیل مکارم اخلاقى و یا به تعبیر دیگر، رسیدن به اوج و نهایت مکارم اخلاق است، نمى تواند خود نقصى در این زمینه داشته باشد هر چند که مخالفت با چنین عصمتى منافاتى با عصمت آنان از گناهان شرعى ندارد، مگر این که گفته شود برخى از امورى که نسبت به عموم مردم گناه اخلاقى شمرده مى شود، در مورد انبیا گناه شرعى محسوب مى گردد در این صورت، عصمت از این قسم از گناه نیز داخل در قسم اول خواهد شد.
ج) گناه در مقام محبت: مقام محبت لوازم و اقتضائاتى دارد که اگر محب به یکى از آن اقتضائات و آداب عمل نکند و از آن غفلت نماید، این کار را بزرگترین گناه براى خویش دانسته و پیوسته از آن استغفار و اظهار پشیمانى مى کند. اقتضاى محبت کامل این است که محب تمام توجهش به محبوب باشد و نهایت انقیاد و فرمانبردارى را از او داشته باشد و هیچ گاه از او غافل نشود. تنها و تنها به محبوب و خواسته هاى او بنگرد و همّ و غمش جلب رضایت او باشد. روشن است که در این حالات، مسأله وجوب و حرمت شرعى و امور اخلاقى و نفسانى مطرح نیست، حساب دیگرى در کار است و سر و رمزى ویژه داردکه جز آنان که در آن وادى اند، خبرى از آن ندارند. محبت الهى نیز مستثناى از این حکم کلى نیست. البته موقعیت همه عاشقان و محبان نسبت به خداوند، یکسان نیست، بلکه مقام محبت، خود نیز داراى مراتب مختلفى است که هر مرتبه اى، آداب خاص خود رادارد. در ضمن همه پیامبران هم در یک سطح نیستند «تلک الرسل فضلنا بعضهم على بعض». به هر حال، هر چه مرتبه تقرب آدمى به خداوند نزدیک تر شود، مراتب گناه هم لطیفتر و عظیم تر خواهد شد و با عظمت و بزرگى گناه در مقام محبت براى محبان و عاشقان، به مراتب بزرگتر از محرماتى باشد که دیگران مرتکب مى شوند. «حسنات الابرار سیئات المقربین». حال ممکن است این سؤال مطرح شود که چه چیز باعث مى شود انبیا و اولیاى الهى به لوازم مقام محبت عمل نکرده، به این قسم از گناه گرفتار آیند؟ پاسخ این است که هیچ موجود مادى با حفظ تمرکز کامل نسبت به خداوند در تمامى مراحل حیات، نمى تواند زندگى کند. لازمه زندگى دنیوى، توجه – هر چند اندک – به مخلوقات است. حتى ممکن است که این توجهات از نظر شرعى واجب باشند. مثلاً: خداوند حکیم خود دستور به انجام ازدواج، خوردن غذا، تأمین معاش و معاشرت با مردم داده است، ولى لازمه عمل به این واجبات شرعى این است که مقدارى از توجهات محب به غیر محبوب معطوف شود. کسى که در مقام محبت سیر مى کند، این گونه امور را براى خویش گناه و کوتاهى (نسبت به آن مقام) تلقى مى نماید و در صدد استغفار و طلب رحمت از خدا برمى آید. روشن است که حتى مقرب ترین انسان ها و افضل و اشرف انبیا نیز نمى تواند بدون چنین امورى که به حسب مقام محبت، گناه تلقى مى شوند، زندگى کند و معصوم از آنها باشد، بنابراین عصمت، شامل این نوع از گناه نمى شود.
با توجه به مقدمه فوق، گناه منافى با عصمت، نوع اول و دوم یعنى مخالفت با اوامر مولوى و گناه اخلاقى است اما نوع سوم منافاتى با عصمت ندارد و اساسا لازمه وجود انسان با محدودیت هایى که دارد، این گناه است «وجودنا ذنب».
علاوه بر این که، ادله متعدد عقلى و نقلى، بر عصمت انبیاء دلالت دارد که در اینجا به عنوان نمونه تنها یک دلیل عقلى را ذکر مى کنیم: دلیل نقض غرض: کردار پیامبران همانند گفتارشان حجت است و اساسا حصول اطمینان از سخنان هر گوینده اى در صورتى است که رفتار او برگفتارش صحه گذارد؛ یعنى تناقضى بین رفتار و گفتار که موجب سلب اعتماد و اطمینان مى گردد به چشم نخورد. بنابراین اگر پیامبر الهى مردم را از عملى نهى نماید و در عین حال، خود مرتکب آن شود، مردم در تشخیص راه صحیح دچار مشکل شده، قهرا غرض از بعثت – که شناساندن راه صحیح به مردم بود – حاصل نخواهد شد. چون از یک طرف، مردم عمل پیامبر را دلیل بر جواز فعل مى پندارند، ولى از طرف دیگر، نهى پیامبر به معناى حرمت فعل و عدم جواز آن مى باشد. در این صورت، اگر خود پیامبر نیز به خطاى خود اعتراف کرده، بگوید من نیز گاه، همانند شما، مرتکب خلاف مى شوم، اثرى نخواهد داشت. زیرا مردم به چه دلیل باید سخن پیامبر را بر عمل او مقدم بدارند و عکس آن را انجام ندهند؟
تأثیر تناقض بین گفتار و کردار در سلب اعتماد از مخاطب، در امور بسیار مهم، بیشتر روشن مى شود. مثلاً اگر شخصى که تا به حال از او دروغى نشنیده ایم، بگوید: «منزل من و شما در حال آتش گرفتن است و اهل خانه در آن گرفتار آمده اند»، در عین حال، خود با خونسردى تمام دست به هیچ اقدامى نزند، آیا رفتار او موجب بى اعتمادى به گفتار او نخواهد شد؟ حال، اگر پیامبر خبر از حرمت امورى بدهد و استحقاق عقاب را بر انجام آنها گوشزد نماید – آن هم عقابى که قابل قیاس با عقاب هاى دنیوى نیست – ولى خود برخلاف سخن خویش رفتار نماید، چگونه مى توان به سخنان او اعتماد نمود.
در مورد دلایل عقلى و نقلى عصمت انبیا و پاسخ به اشکالاتى که با توجه به آیات قرآن، در این زمینه مى شود مانند گناه آدم – یونس و… به کتب ذیل مراجعه کنید:
1- پژوهشى در عصمت معصومان، حسن یوسفیان، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه؛
2- راه و راهنماشناسى، آیت الله محمد تقى مصباح یزدى؛
3- تنزیه انبیاء از آدم تا خاتم، آیت الله معرفت، انتشارات نبوغ؛
4- سیره پیامبران در قرآن، آیت الله جوادى آملى، تفسیر موضوعى ج 6 و 7، نشر اسراء.
ب ) گناه اخلاقى: یعنى کارى از شخص سرزند که مخالف مکارم اخلاق باشد، هر چند که از حیث قانون و شرع ممنوع و حرام نباشد. گناه اخلاقى نسبت به موقعیت اجتماعى افراد متفاوت است. مثلاً نسبت به برخى از افراد هیچ اشکال اخلاقى ندارد که فى المثل یک نوشیدنى را به دست گرفته، در معابر عمومى مشغول نوشیدن آن باشند. اما ممکن است چنین عملى براى افرادى که از نظر موقعیت اجتماعى و دینى در مرتبه بالایى قرار دارند، خلاف اخلاق محسوب شود و مرتکب آن، مورد سرزنش قرار گیرد.طبیعى است افرادى که از نظر اجتماعى و دینى الگوى دیگرانند باید از این نوع گناهان نیز مبرا باشند. آشکار است کسى که خداوند اخلاق او را تأیید کرده، خطاب به او مى فرماید: انک لعلى خلق عظیم؛ و او را الگو و اسوه تمامى آدمیان معرفى مى نماید: لقد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنه. از این نوع تخلفات هم معصوم و مصون خواهد بود. کسى که هدف از بعثتش تکمیل مکارم اخلاقى و یا به تعبیر دیگر، رسیدن به اوج و نهایت مکارم اخلاق است، نمى تواند خود نقصى در این زمینه داشته باشد هر چند که مخالفت با چنین عصمتى منافاتى با عصمت آنان از گناهان شرعى ندارد، مگر این که گفته شود برخى از امورى که نسبت به عموم مردم گناه اخلاقى شمرده مى شود، در مورد انبیا گناه شرعى محسوب مى گردد در این صورت، عصمت از این قسم از گناه نیز داخل در قسم اول خواهد شد.
ج) گناه در مقام محبت: مقام محبت لوازم و اقتضائاتى دارد که اگر محب به یکى از آن اقتضائات و آداب عمل نکند و از آن غفلت نماید، این کار را بزرگترین گناه براى خویش دانسته و پیوسته از آن استغفار و اظهار پشیمانى مى کند. اقتضاى محبت کامل این است که محب تمام توجهش به محبوب باشد و نهایت انقیاد و فرمانبردارى را از او داشته باشد و هیچ گاه از او غافل نشود. تنها و تنها به محبوب و خواسته هاى او بنگرد و همّ و غمش جلب رضایت او باشد. روشن است که در این حالات، مسأله وجوب و حرمت شرعى و امور اخلاقى و نفسانى مطرح نیست، حساب دیگرى در کار است و سر و رمزى ویژه داردکه جز آنان که در آن وادى اند، خبرى از آن ندارند. محبت الهى نیز مستثناى از این حکم کلى نیست. البته موقعیت همه عاشقان و محبان نسبت به خداوند، یکسان نیست، بلکه مقام محبت، خود نیز داراى مراتب مختلفى است که هر مرتبه اى، آداب خاص خود رادارد. در ضمن همه پیامبران هم در یک سطح نیستند «تلک الرسل فضلنا بعضهم على بعض». به هر حال، هر چه مرتبه تقرب آدمى به خداوند نزدیک تر شود، مراتب گناه هم لطیفتر و عظیم تر خواهد شد و با عظمت و بزرگى گناه در مقام محبت براى محبان و عاشقان، به مراتب بزرگتر از محرماتى باشد که دیگران مرتکب مى شوند. «حسنات الابرار سیئات المقربین». حال ممکن است این سؤال مطرح شود که چه چیز باعث مى شود انبیا و اولیاى الهى به لوازم مقام محبت عمل نکرده، به این قسم از گناه گرفتار آیند؟ پاسخ این است که هیچ موجود مادى با حفظ تمرکز کامل نسبت به خداوند در تمامى مراحل حیات، نمى تواند زندگى کند. لازمه زندگى دنیوى، توجه – هر چند اندک – به مخلوقات است. حتى ممکن است که این توجهات از نظر شرعى واجب باشند. مثلاً: خداوند حکیم خود دستور به انجام ازدواج، خوردن غذا، تأمین معاش و معاشرت با مردم داده است، ولى لازمه عمل به این واجبات شرعى این است که مقدارى از توجهات محب به غیر محبوب معطوف شود. کسى که در مقام محبت سیر مى کند، این گونه امور را براى خویش گناه و کوتاهى (نسبت به آن مقام) تلقى مى نماید و در صدد استغفار و طلب رحمت از خدا برمى آید. روشن است که حتى مقرب ترین انسان ها و افضل و اشرف انبیا نیز نمى تواند بدون چنین امورى که به حسب مقام محبت، گناه تلقى مى شوند، زندگى کند و معصوم از آنها باشد، بنابراین عصمت، شامل این نوع از گناه نمى شود.
با توجه به مقدمه فوق، گناه منافى با عصمت، نوع اول و دوم یعنى مخالفت با اوامر مولوى و گناه اخلاقى است اما نوع سوم منافاتى با عصمت ندارد و اساسا لازمه وجود انسان با محدودیت هایى که دارد، این گناه است «وجودنا ذنب».
علاوه بر این که، ادله متعدد عقلى و نقلى، بر عصمت انبیاء دلالت دارد که در اینجا به عنوان نمونه تنها یک دلیل عقلى را ذکر مى کنیم: دلیل نقض غرض: کردار پیامبران همانند گفتارشان حجت است و اساسا حصول اطمینان از سخنان هر گوینده اى در صورتى است که رفتار او برگفتارش صحه گذارد؛ یعنى تناقضى بین رفتار و گفتار که موجب سلب اعتماد و اطمینان مى گردد به چشم نخورد. بنابراین اگر پیامبر الهى مردم را از عملى نهى نماید و در عین حال، خود مرتکب آن شود، مردم در تشخیص راه صحیح دچار مشکل شده، قهرا غرض از بعثت – که شناساندن راه صحیح به مردم بود – حاصل نخواهد شد. چون از یک طرف، مردم عمل پیامبر را دلیل بر جواز فعل مى پندارند، ولى از طرف دیگر، نهى پیامبر به معناى حرمت فعل و عدم جواز آن مى باشد. در این صورت، اگر خود پیامبر نیز به خطاى خود اعتراف کرده، بگوید من نیز گاه، همانند شما، مرتکب خلاف مى شوم، اثرى نخواهد داشت. زیرا مردم به چه دلیل باید سخن پیامبر را بر عمل او مقدم بدارند و عکس آن را انجام ندهند؟
تأثیر تناقض بین گفتار و کردار در سلب اعتماد از مخاطب، در امور بسیار مهم، بیشتر روشن مى شود. مثلاً اگر شخصى که تا به حال از او دروغى نشنیده ایم، بگوید: «منزل من و شما در حال آتش گرفتن است و اهل خانه در آن گرفتار آمده اند»، در عین حال، خود با خونسردى تمام دست به هیچ اقدامى نزند، آیا رفتار او موجب بى اعتمادى به گفتار او نخواهد شد؟ حال، اگر پیامبر خبر از حرمت امورى بدهد و استحقاق عقاب را بر انجام آنها گوشزد نماید – آن هم عقابى که قابل قیاس با عقاب هاى دنیوى نیست – ولى خود برخلاف سخن خویش رفتار نماید، چگونه مى توان به سخنان او اعتماد نمود.
در مورد دلایل عقلى و نقلى عصمت انبیا و پاسخ به اشکالاتى که با توجه به آیات قرآن، در این زمینه مى شود مانند گناه آدم – یونس و… به کتب ذیل مراجعه کنید:
1- پژوهشى در عصمت معصومان، حسن یوسفیان، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه؛
2- راه و راهنماشناسى، آیت الله محمد تقى مصباح یزدى؛
3- تنزیه انبیاء از آدم تا خاتم، آیت الله معرفت، انتشارات نبوغ؛
4- سیره پیامبران در قرآن، آیت الله جوادى آملى، تفسیر موضوعى ج 6 و 7، نشر اسراء.