توحید (یکتایى خداوند) داراى سه مرتبه است: توحید ذاتى، توحید صفاتى و توحید افعالى. به اقتضاى سؤال، از توحید ذاتى (یکتایى ذات خداوند) و توحید صفاتى (وحدت و عنیت تمامى صفات با ذات حق تعالى، مى گذریم؛ زیرا سخن بر سر توحید افعالى و دفع شبهه جبر است. بنابر توحید افعالى، هر فعل و اثرى در عالم هستى، حدوثاً و بقاء فعل حق است و به اراده ازلى حق تعالى منسوب است و هیچ کس نمى تواند به اراده مستقل خود، فعلى یا اثرى را تحقق بخشد. خداى متعال، هم خالق تمام جهان هستى، هم مربّى عالم و هم رازق و حاکم بر آفرینش مى باشد و هیچ کس نیست که در این امور شریک او باشد، (الهیات شفا، ج 2، ص 43). هر فعلى در عالم، منسوب به خدا و مشمول اراده حق است و هیچ کس با او در هیچ اراده و فعلى شرکت ندارد؛ بنابراین، هر اراده و فعلى که از انسان صادر مى شود، در حقیقت فعل و اراده خدا و منسوب به او است. در بیان اهمیت این مسئله، حکیم متأله، مرحوم «صدر المتألهین شیرازى» در کتاب قیّم «اسفار» فرموده است: «این مسئله نیز یکى از مسائل بسیار پیچیده و در عین حال شریف فلسفه است و کسانى که به باطن و نهایت فهم آن رسیده باشد، بسیار اندکند از آن رو آرا و نظریات، نسبت به آن مختلف و مذاهب گوناگون گشته اند؛ به گونه اى که این اختلاف فهم، مردمان را دچار حیرت نموده و آرا و نظریات بزرگان دانش را گرفتار اضطراب نموده است.»
نظریه معتزله در توحید افعالى مرحوم صدرا درباره نظریه معتزله در توحید افعالى فرموده است: «معتزله چنین اعتقاد دارند که خداى تبارک و تعالى بندگان را آفرید و آنها را بر افعال خویش قدرت بخشید و تمام اختیار را به ایشان تفویض فرمود؛ در نتیجه، انسان خالق افعال خود گردید و در اراده، قدرت و عمل، به استقلال رسید. ایشان از این طریق خواستند که صحّت تکلیف، کفر و ایمان، وعده و عید و استحقاق ثواب و عقاب را توجیه نمایند و ساحت اقدس اله را از قبایح، شرور، اراده کفر و عصیان پاک سازى نمایند، غافل از این که توحید افعالى حق تعالى را به کلى انکار نموده و هر انسانى را شریک در خالقیت و ربوبیت خداى متعال معرفى نموده اند.»
نظریه اشاعره نسبت به توحید افعالى: «اشاعره – بر عکس معتزله – بر این اعتقادند که تمام آنچه در هستى است، بدون واسطه به اراده خداى متعال منسوب است و هر فعلى که در عالم واقع مى شود، به قضا و قدر الهى تحقق مى یابد. تمام کارها، اراده ها، شوق ها، حرکت ها، طاعت ها و حتى معصیت هاى بندگان، به اراده خداوند انجام مى شود و همگان مجبورند در این امور مطابق میل او رفتار نمایند و از خویش اراده اى نداشته باشند.» سپس به روایتى از پیامبر اکرم(ص) تمسک مى جویند که آن حضرت(ص) فرموده است: «آنچه را خداى متعال بخواهد، مى شود و آنچه را نخواهد، نمى شود» و نتیجه مى گیرند که «پس هیچ خالق و مؤثرى جز خداى متعال در عالم نیست و در مورد امورى که داراى اسباب و علل خاصى مى باشند، سنت و عادت الهى بر آن است که چنین باشند.» «عقل را نیز مجالى براى تحسین و یا تقبیح اعمال نیست؛ زیرا که هر عملى از حق تعالى صادر مى شود و معلوم است که هر عملى از او حسن است.» «این اعتقاد برتر است؛ زیرا موجب تعظیم قدرت الهى و تقدیس آن حضرت از شائبه نقص و نیاز به واسطه چیزى دیگر در تأثیر است؛ غافل از این که با نظریه خود، اراده آزاد انسان و قدرت انتخاب او را به کلى نفى نموده، صحت تکلیف، وعد و وعید، استحقاق ثواب و عقاب و حسن و قبح ذاتى اعمال را زیر سؤال مى برند و [آن را] غیر قابل توجیه مى نمایند.»
نظریه حکماى پیشین امامیه: مرحوم ملا صدرا نظریه متکلمین و حکماى پیشین طایفه امامیه (رضوان الله علیهم) را چنین مطرح مى کند: «ایشان بر این باور به سر مى برند که قابلیت اشیا در قبول فیض وجود از مبدأ متعال، متفاوتند؛ زیرا که فیض وجود از خداى متعال بر ممکنات، مطابق با ترتیب و نظام خاص و به حسب تفاوتى که در قابلیت ها و امکانات آن ها موجود است، صورت مى گیرد؛ در نتیجه برخى از موجودات مستقیماً از مبدأ هستى صادر مى شوند و برخى دیگر به واسطه آفرینش نخستین – با یک واسطه – صادر مى شوند و بسیارى نیز صدورشان وابسته به علل، اسباب و واسطه هاى بسیار است. بنابراین برخى از اشیا موجود نمى شوند، مگر پس از امورى که سبب و علت وجود و پیدایش او هستند و خداى متعال البته در رأس تمامى علل و اسباب، علت تمام علل و مسبب کل اسباب است.» محقق طوسى(رض) در این زمینه در بیانى بسیار مختصر و رسا فرموده است: «حاصل این طریقه، آن است که بگویى، بدرستى که ابتدا خداى تبارک و تعالى، قدرت و اراده را در بندگان ایجاد نموده است، سپس این قدرت و اراده عبد است که موجب صدور عمل از انسان مى شود؛ در نتیجه، هر کارى که توسط انسان انجام مى شود، فعال نزدیکش انسان و فعال دورش، خداى متعال است و اراده انسان در طول اراده خداوند قرار دارد.» ترتیب علل و اسباب نیز موجب نقصان قدرت بى نهایت مبدأ متعال نیست، (اسفار، ج 6، ص 371). چگونه در قدرت حقیقى توهم نقصان مى شود؛ در حالى که اسباب متوسط نیز هم صادر از اوست و او در خلق و ایجاد اشیا هرگز نیازمند کسى نیست! بنابراین، هر عملى که از انسان صادر مى شود، نخست منسوب به اراده انسان است؛ یعنى فاعل مى باشد و قریب آن آدمى است و در مرتبه بعدى منسوب به حق تعالى – به عنوان فاعل تسبیبى و بعید – مى باشد؛ زیرا که اصل وجود، اراده و قدرت عبد، همگى منسوب به خالق او است و بنده، هیچ تأثیر مستقلى نسبت به امور ندارد. سپس مرحوم «صدرا» نتیجه مى گیرد که این نظریه، نسبت به نظر اشاعره و معتزله، هم صحیح تر است و هم اشکالات کم ترى دارد؛ زیرا نظریه معتدلى میان جبر و تفویضى است و خیر الامور اوسطها
نظر منسوب به حکمت متعالیه در توحید افعالى: پس از این، مرحوم «صدرالمتألهین» به طایفه دیگرى اشاره مى کند که ایشان را راسخ در علم و از خواص «اهل الله» مى نامد و مى نویسد: «ایشان معتقدند موجودات در عین حال که از حیث ذات و صفات و افعال و مراتب قرب و بُعد نسبت به حق تعالى متباین هستند، همگى در ذات احدى و حقیقت واحد الهى، وحدت و جمعیت مى یابند: ذات واحدى حق تعالى که قیوم همه اشیا و قاهر ومحیط بر تمام آن ها است؛ بنابراین همان گونه که در تمام هستى، شأنى جز شأن الهى تحقق ندارد، تمام افعال نیز منسوب به حق تعالى است و فعل «زید» در عین حال که حقیقتاً فعل «زید» است، حقیقتاً کار خداى نیز هست و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم . مبناى این نظریه، همان قول مشهور مرحوم صدرا درباره وحدت و کثرت – یعنى قاعده «وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت» مى باشد؛ لذا مرحوم «سبزوارى» در حاشیه اسفار فرموده است: «در طریقه راسخین در علم، خداى متعال فاعل قریب است، در عین بُعد، و فاعل بعید است، در عین قرب (در حالى که در نظریه «محقق طوسى» و حکماى قدیم امامیه، حق تعالى تنها فاعل بعید بود (مسبب الاسباب و عبد فاعل قریب بود و مباشر عمل) مطابق این نظریه، هر کارى که از انسان صادر مى شود، در عین حال که فعل او است، منسوب به حق تعالى نیز هست و در عین حال که منسوب به حق تعالى است، فعل عبد نیز مى باشد. تنها بدین وسیله است که معناى روایت امام الموحدین، على(ع) روشن مى شود که فرمود: لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین و این گونه، شبهات وارد بر خلق اعمال، دفع مى گردد، (اسفار، ج 6، از ص 369 تا ص 375) .
به بیان دیگر، مشکل اشاعره و معتزله این بوده است که قادر به تصور نسبت افعال با دو فاعل و دو اراده نبوده اند، لذا اشاعره، فاعلیت و اراده را تنها منحصر به خداى متعال و معتزله آن را تنها منحصر به انسان دانسته اند؛ بنابراین گروه اول، تنها قائل به توحید فاعل و گروه دوم تنها قائل به اراده انسان گردیده اند. در مقابل ایشان، حکماى قدیم امامیه قرار دارند که فعل ارادى انسان را هم منسوب به انسان دانسته، اراده آزاد انسان را مى پذیرند و هم منسوب به خداوند مى دانند و توحید فاعلى را اثبات مى نمایند. استدلال این گروه این است که اسناد فعل به دو فعال، در صورتى محال است که آن دو فاعل در عرض هم باشند و نه در طول هم؛ بنابراین چنانچه آن دو در طول هم تصور شوند، مشکلى نخواهد بود. اینان با تصورى که نسبت به ترتیب صدور افعال از حق تعالى ارائه مى دهند، فاعلیت را به طور کلى طولى مى دانند و معتقدند که مبدأ متعال، ابتدا صادر اول را آفرید و سپس صادر اول، صادر دوم را به وجود آورد و دوم، سوم را و هکذا؛ در این صورت، فاعلیت حق اوّل، نسبت به اصل وجود و قدرت و اراده معلول اول، بدون واسطه و مباشر مى باشد و نسبت به خود فعل و خالقیت معلول اول و همچنین ذات، صفات و افعال سایر معالیل، با واسطه مى باشد. مطابق این نظریه، هم اصل وجود انسان از خدا و مستند به حق تعالى است. هم شئون وجودى اش، مانند اراده و فعل، در عین حال که فعل و اراده اوست، مستند به خداوند است؛ اگر چه با چندین واسطه باشد. بر اساس حکمت متعالیه، اگر چه هر علتى نسبت به معلول خودش از نوعى استقلال نسبى برخوردار است؛ ولى خالقیت حقیقى منحصر به خداى متعال مى باشد و سایر علت ها و معلول ها، نسبت به خداى متعال در عین فقر و وابستگى مى باشند و هیچ استقلالى ندارند. در فلسفه صدرایى، اگر چه انسان ها و صفات و افعالشان با هم متباینند و هر کس مستقلاً داراى اراده و عملى است، در عین حال تمامى اشیا – از جمله انسان – داراى وجود ربطى و عین فقر و نیاز به خداى متعال مى باشند، (آموزش فلسفه، ج 2، ص 387 تا 392).
نظریه معتزله در توحید افعالى مرحوم صدرا درباره نظریه معتزله در توحید افعالى فرموده است: «معتزله چنین اعتقاد دارند که خداى تبارک و تعالى بندگان را آفرید و آنها را بر افعال خویش قدرت بخشید و تمام اختیار را به ایشان تفویض فرمود؛ در نتیجه، انسان خالق افعال خود گردید و در اراده، قدرت و عمل، به استقلال رسید. ایشان از این طریق خواستند که صحّت تکلیف، کفر و ایمان، وعده و عید و استحقاق ثواب و عقاب را توجیه نمایند و ساحت اقدس اله را از قبایح، شرور، اراده کفر و عصیان پاک سازى نمایند، غافل از این که توحید افعالى حق تعالى را به کلى انکار نموده و هر انسانى را شریک در خالقیت و ربوبیت خداى متعال معرفى نموده اند.»
نظریه اشاعره نسبت به توحید افعالى: «اشاعره – بر عکس معتزله – بر این اعتقادند که تمام آنچه در هستى است، بدون واسطه به اراده خداى متعال منسوب است و هر فعلى که در عالم واقع مى شود، به قضا و قدر الهى تحقق مى یابد. تمام کارها، اراده ها، شوق ها، حرکت ها، طاعت ها و حتى معصیت هاى بندگان، به اراده خداوند انجام مى شود و همگان مجبورند در این امور مطابق میل او رفتار نمایند و از خویش اراده اى نداشته باشند.» سپس به روایتى از پیامبر اکرم(ص) تمسک مى جویند که آن حضرت(ص) فرموده است: «آنچه را خداى متعال بخواهد، مى شود و آنچه را نخواهد، نمى شود» و نتیجه مى گیرند که «پس هیچ خالق و مؤثرى جز خداى متعال در عالم نیست و در مورد امورى که داراى اسباب و علل خاصى مى باشند، سنت و عادت الهى بر آن است که چنین باشند.» «عقل را نیز مجالى براى تحسین و یا تقبیح اعمال نیست؛ زیرا که هر عملى از حق تعالى صادر مى شود و معلوم است که هر عملى از او حسن است.» «این اعتقاد برتر است؛ زیرا موجب تعظیم قدرت الهى و تقدیس آن حضرت از شائبه نقص و نیاز به واسطه چیزى دیگر در تأثیر است؛ غافل از این که با نظریه خود، اراده آزاد انسان و قدرت انتخاب او را به کلى نفى نموده، صحت تکلیف، وعد و وعید، استحقاق ثواب و عقاب و حسن و قبح ذاتى اعمال را زیر سؤال مى برند و [آن را] غیر قابل توجیه مى نمایند.»
نظریه حکماى پیشین امامیه: مرحوم ملا صدرا نظریه متکلمین و حکماى پیشین طایفه امامیه (رضوان الله علیهم) را چنین مطرح مى کند: «ایشان بر این باور به سر مى برند که قابلیت اشیا در قبول فیض وجود از مبدأ متعال، متفاوتند؛ زیرا که فیض وجود از خداى متعال بر ممکنات، مطابق با ترتیب و نظام خاص و به حسب تفاوتى که در قابلیت ها و امکانات آن ها موجود است، صورت مى گیرد؛ در نتیجه برخى از موجودات مستقیماً از مبدأ هستى صادر مى شوند و برخى دیگر به واسطه آفرینش نخستین – با یک واسطه – صادر مى شوند و بسیارى نیز صدورشان وابسته به علل، اسباب و واسطه هاى بسیار است. بنابراین برخى از اشیا موجود نمى شوند، مگر پس از امورى که سبب و علت وجود و پیدایش او هستند و خداى متعال البته در رأس تمامى علل و اسباب، علت تمام علل و مسبب کل اسباب است.» محقق طوسى(رض) در این زمینه در بیانى بسیار مختصر و رسا فرموده است: «حاصل این طریقه، آن است که بگویى، بدرستى که ابتدا خداى تبارک و تعالى، قدرت و اراده را در بندگان ایجاد نموده است، سپس این قدرت و اراده عبد است که موجب صدور عمل از انسان مى شود؛ در نتیجه، هر کارى که توسط انسان انجام مى شود، فعال نزدیکش انسان و فعال دورش، خداى متعال است و اراده انسان در طول اراده خداوند قرار دارد.» ترتیب علل و اسباب نیز موجب نقصان قدرت بى نهایت مبدأ متعال نیست، (اسفار، ج 6، ص 371). چگونه در قدرت حقیقى توهم نقصان مى شود؛ در حالى که اسباب متوسط نیز هم صادر از اوست و او در خلق و ایجاد اشیا هرگز نیازمند کسى نیست! بنابراین، هر عملى که از انسان صادر مى شود، نخست منسوب به اراده انسان است؛ یعنى فاعل مى باشد و قریب آن آدمى است و در مرتبه بعدى منسوب به حق تعالى – به عنوان فاعل تسبیبى و بعید – مى باشد؛ زیرا که اصل وجود، اراده و قدرت عبد، همگى منسوب به خالق او است و بنده، هیچ تأثیر مستقلى نسبت به امور ندارد. سپس مرحوم «صدرا» نتیجه مى گیرد که این نظریه، نسبت به نظر اشاعره و معتزله، هم صحیح تر است و هم اشکالات کم ترى دارد؛ زیرا نظریه معتدلى میان جبر و تفویضى است و خیر الامور اوسطها
نظر منسوب به حکمت متعالیه در توحید افعالى: پس از این، مرحوم «صدرالمتألهین» به طایفه دیگرى اشاره مى کند که ایشان را راسخ در علم و از خواص «اهل الله» مى نامد و مى نویسد: «ایشان معتقدند موجودات در عین حال که از حیث ذات و صفات و افعال و مراتب قرب و بُعد نسبت به حق تعالى متباین هستند، همگى در ذات احدى و حقیقت واحد الهى، وحدت و جمعیت مى یابند: ذات واحدى حق تعالى که قیوم همه اشیا و قاهر ومحیط بر تمام آن ها است؛ بنابراین همان گونه که در تمام هستى، شأنى جز شأن الهى تحقق ندارد، تمام افعال نیز منسوب به حق تعالى است و فعل «زید» در عین حال که حقیقتاً فعل «زید» است، حقیقتاً کار خداى نیز هست و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم . مبناى این نظریه، همان قول مشهور مرحوم صدرا درباره وحدت و کثرت – یعنى قاعده «وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت» مى باشد؛ لذا مرحوم «سبزوارى» در حاشیه اسفار فرموده است: «در طریقه راسخین در علم، خداى متعال فاعل قریب است، در عین بُعد، و فاعل بعید است، در عین قرب (در حالى که در نظریه «محقق طوسى» و حکماى قدیم امامیه، حق تعالى تنها فاعل بعید بود (مسبب الاسباب و عبد فاعل قریب بود و مباشر عمل) مطابق این نظریه، هر کارى که از انسان صادر مى شود، در عین حال که فعل او است، منسوب به حق تعالى نیز هست و در عین حال که منسوب به حق تعالى است، فعل عبد نیز مى باشد. تنها بدین وسیله است که معناى روایت امام الموحدین، على(ع) روشن مى شود که فرمود: لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین و این گونه، شبهات وارد بر خلق اعمال، دفع مى گردد، (اسفار، ج 6، از ص 369 تا ص 375) .
به بیان دیگر، مشکل اشاعره و معتزله این بوده است که قادر به تصور نسبت افعال با دو فاعل و دو اراده نبوده اند، لذا اشاعره، فاعلیت و اراده را تنها منحصر به خداى متعال و معتزله آن را تنها منحصر به انسان دانسته اند؛ بنابراین گروه اول، تنها قائل به توحید فاعل و گروه دوم تنها قائل به اراده انسان گردیده اند. در مقابل ایشان، حکماى قدیم امامیه قرار دارند که فعل ارادى انسان را هم منسوب به انسان دانسته، اراده آزاد انسان را مى پذیرند و هم منسوب به خداوند مى دانند و توحید فاعلى را اثبات مى نمایند. استدلال این گروه این است که اسناد فعل به دو فعال، در صورتى محال است که آن دو فاعل در عرض هم باشند و نه در طول هم؛ بنابراین چنانچه آن دو در طول هم تصور شوند، مشکلى نخواهد بود. اینان با تصورى که نسبت به ترتیب صدور افعال از حق تعالى ارائه مى دهند، فاعلیت را به طور کلى طولى مى دانند و معتقدند که مبدأ متعال، ابتدا صادر اول را آفرید و سپس صادر اول، صادر دوم را به وجود آورد و دوم، سوم را و هکذا؛ در این صورت، فاعلیت حق اوّل، نسبت به اصل وجود و قدرت و اراده معلول اول، بدون واسطه و مباشر مى باشد و نسبت به خود فعل و خالقیت معلول اول و همچنین ذات، صفات و افعال سایر معالیل، با واسطه مى باشد. مطابق این نظریه، هم اصل وجود انسان از خدا و مستند به حق تعالى است. هم شئون وجودى اش، مانند اراده و فعل، در عین حال که فعل و اراده اوست، مستند به خداوند است؛ اگر چه با چندین واسطه باشد. بر اساس حکمت متعالیه، اگر چه هر علتى نسبت به معلول خودش از نوعى استقلال نسبى برخوردار است؛ ولى خالقیت حقیقى منحصر به خداى متعال مى باشد و سایر علت ها و معلول ها، نسبت به خداى متعال در عین فقر و وابستگى مى باشند و هیچ استقلالى ندارند. در فلسفه صدرایى، اگر چه انسان ها و صفات و افعالشان با هم متباینند و هر کس مستقلاً داراى اراده و عملى است، در عین حال تمامى اشیا – از جمله انسان – داراى وجود ربطى و عین فقر و نیاز به خداى متعال مى باشند، (آموزش فلسفه، ج 2، ص 387 تا 392).