۱۳۹۷/۰۷/۰۹
–
۳۶۳ بازدید
برخی دوستانم معتقدند قبل از بله گفتن باید عاشق شده باشی، برخی دیگر عشق را متولد دوران نامزدی می دانند و بقیه می گویند عشق واقعی، بعد از ازدواج به وجود می آید. کدام درست است؟
خواهر محترم؛ ارتباط با شما را به عنوان، جوانی که می خواهد در مهم ترین هیجان های زندگی اش هم، دست در دست منطق باشد، قدردانیم. خوب است بدانید صاحبان اندیشه معتقدند عشق، نیرویی است که شخص را متوجه راحتی و سعادت معشوق می کند. برآورده شدن نیازها، آرامش و سلامتی معشوق، در عاشق ایجاد رضایت، لذت و آرامش می نماید. عاشق اهل ایثار است، بدون این که به بهایش بیندیشد. او اهل تبادل نیست و به منفعت خود فکر نمی کند. اگر به جایی رسیدید که می توانید این گونه رفتار کنید، شما عاشق هستید.
جناب عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد[ حافظ.]
به نظر می رسد در فضای فعلی جامعه، عشق قبل از ازدواج، از اهمیت چشم گیری برخوردار شده است. اغلب محصولات رسانه ای مانند فیلم ها، سریال ها و رمان ها، مذاق اندیشه و ترجیحات هیجانی و رفتاری افراد را به سمت افراط در اهمیت دادن به هیجانات پیش از ازدواج برده است. برخی دخترها به دنبال تجربه احساس های دختری هستند که پسر پادشاه، همه ی دنیا را به خاطر او و فقط با داشتن یک لنگه کفش، گشته است! و برخی پسرها، تجربه ی پسری را می جویند که با پری دریایی آشنا شد یا آن که دختر پادشاه را از دست دیو نجات داد! از سوی دیگر برخی والدین، عشق را داستان کتاب ها و دست مایه ی فروش فیلم ها و سریال ها می دانند و معتقدند قبلاً که از این داستان ها خبری نبود، زندگی ها از خوب و خوشی، چیزی کم نداشت. حتی بعضی وقت ها دختر و پسر تا شب عروسی یکدیگر را نمی دیدند، اما در ادامه زندگی به یکدیگر الفت پیدا می کردند و احساس خوشبختی داشتند.
تفاوت این برداشت ها یکی از دلایل تعارض سبک های سنتی و مدرن ازدواج است. لذا گاهی این سؤال مطرح می شود که «به وجود آمدن عشق در کدام دوره بهتر و درست تر است؟ آشنایی، نامزدی یا زندگی مشترک؟» یا به این شکل بیان می شود که «عشقِ قبل از ازدواج بهتر است یا بعد از آن؟».
خوب است در ابتدا به ساختار عشق نگاهی بیندازیم تا پاسخ سؤال های فوق، روشن تر گردد.
در توضیح این ساختار، توصیف استرنبرگ[ Sternberg, R. J. (1986 & 1987).] را انتخاب می کنیم. عشق از نظر استرنبرگ شامل سه بُعد «شوریدگی یا هوس»[ poassion.]، «صمیمیت»[ intimacy.] و «تعهد» است. هریک از این ابعاد سه ضلع یک مثلث را تشکیل می دهند و «نظریه مثلث عشق»[ Triangular theory of love.] استرنبرگ را می سازند[ از نظر استرنبرگ سه بُعد عشق، به ندرت در فردی به طور مساوی جمع می شود. در بسیاری از روابط، ما شاهد تبلور یک و یا دو ویژگی از ویژگی های مطرح شده، به طور مجزا هستیم که متأسفانه به خطا عشق گفته شده اند. از ترکیب ابعاد عشق ما شاهد 8 حالت یا نوع عشق هستیم که عبارتند از:
1) فقدان عشق (Nonlove): زمانی است که ابعاد سه گانه ی عشق در روابط افراد بسیار کمرنگ است یا اصلاً وجود ندارد. مثل بسیاری از روابط رسمی که افراد مرتبط با همدیگر دارند.
2) مهر و علاقه (Linking): به نوعی رابطه اجتماعی قلمداد می شود که طرفین نسبت به یکدیگر احساس صمیمیت می کنند. بدون آن که در این رابطه تعهد، شور و هیجان دخیل باشد. در واقع کشش و تمایلی است که به سبب شباهت رفتاری میان دو نفر ایجاد شده است، مانند علاقه دو همکار به یکدیگر.
3) دلباختگی (وسوسه یا شور و شوق) (Infatuated Love): تنها ظهور بی شائبه ی احساس و هیجان نسبت به دیگری است و جایی برای صمیمیت و تعهد نیست. مانند ابراز تمایل به دیگری در سنین التهابات جنسی و جسمی. در این نوع عشق بُعد شوریدگی و هوس بر روابط افراد حاکم است و احساس های جنسی و اشتیاق شدید به شریک و یار، آن ها را درگیر می کند.
4) عشق تهی (خالی) (Empty Love): در واقع نوعی رابطه ی اجتماعی است که از ویژگی تعهد و وفاداری بهره مند است، بدون آن که درگیری احساسی و عاقلانه ای در میان باشد. مثل تعصب نسبت به دوست. در این نوع عشق، انسان ها دارای رابطه ی عاطفی طولانی متقابل هستند و یا آن قدر با هم مانده اند که به هم عادت کرده اند و یا به علت ترس از بی پناهی و بی کسی به وجود می آید. مانند همسرانی که در عین اختلاف با یکدیگر و سردی عاطفی، به خاطر فرزندان یا آبروی اجتماعی یا … در کنار یکدیگر باقی مانده اند.
5) عشق رمانتیک (Romantic Love): از شور و هیجان و صمیمیت بهره مند است ولی تعهد در آن دیده نمی شود. در این رابطه، طرفین احساس یکدیگر را به تلاطم می کشند و از شباهت رفتار و کردار یکدیگر به صمیمیت می رسند، اما چون تعهد و وفاداری حضور ندارد، برای رشد و بالندگی یکدیگر عهد و پیمانی ندارند. خودافشایی بسیار بالاست و طرفین به دلیل این خودافشایی و بیان عقاید خود، ترس از طرد شدن ندارند. با این حال به دلیل فقدان تعهد امکان تداوم این عشق اندک است. مانند ابتدای رابطه دو جنس مخالف که هوس و صمیمیت شدید است، اما به اندازه کافی شناخت یا تجربه های مشترک ندارند تا متقابلاً احساس تعهد کنند.
6) عشق رفاقتی (Companionate Love): این نوع عشق همراه با نوعی تعهد و صمیمیت است اما روابط جنسی در آن نیست یا خیلی کمرنگ است. گاهی این عشق بین زوج هایی دیده می شود که به مدت طولانی با هم هستند و از یکدیگر رضایت دارند، اما بخش عاطفی و جنسی رابطه را یکنواخت نگه داشته اند.
7) عشق ابلهانه (ساده لوحانه) (Fatuous Love): ترکیبی از شوریدگی و تعهد است. تأیید عقل و آگاهی را نادیده می گیرد و فقط از شور و هیجان و تعهد شکل می گیرد. این تمایل همان رفتاری است که فردی خودش را برای دیگری به آب و آتش می زند، ولی هیچ گاه نیندیشیده است که به چه دلیل و براساس چه عقل و تدبیری چنین می کند؟ این حالت گردبادی از هیجانات است که زود فروکش می کند. استرنبرگ می گوید: در این حالت افراد در نگاه اول عاشق هم می شوند و خیلی زود و بدون اینکه یکدیگر را بشناسند تعهد می کنند که یک رابطه ی طولانی داشته باشند.
8) عشق کامل (آرمانی) (Consummate Love): نوعی رابطه اجتماعی است که به طور همزمان سه ویژگی صمیمیت، شور و تعهد حضور داشته باشد. فرآیندی دو سویه است که طرفین در جهت رشد و بالندگی یکدیگر حاضر به هرگونه گذشت هستند. در اینجا تعهد، از هرز رفتن هر یک از طرفین، جلوگیری می نماید. تعهد و مسؤولیت امکان ارتکاب طرفین به خطا و اشتباه را کاهش می دهد و وظیفه ی انسان سازی هر یک را یادآوری می کند. استرنبرگ می گوید رسیدن به این مرحله خیلی آسان تر از نگه داشتن آن است.].
واضح است که منظور از عشق در سؤال های فوق، عشق کامل است که از هر سه بُعد بهره مند است وگرنه بقیه انواع عشق، حاصلی جز آسیب در رابطه همسری ندارد.
اگر عشق در دوره ی آشنایی رخ نماید به معنای حضور مؤلفه ی تعهد است و این به معنای گرفتن تصمیم به ماندن در رابطه، قبل از تکمیل شناخت هاست و اگر بخواهیم ایجاد آن را به دوره ی زندگی مشترک، واگذاریم، به معنای این است که خواسته ایم با عقد، متعهد به رابطه ای شویم که هنوز شور، هیجان و صمیمیت کافی در آن وجود ندارد. حتی ممکن است که این تعهد، درون سو و انتخابی نباشد و این ها زمینه های قوی ای برای فروپاشی رابطه است.
پس این گونه می توان به پرسش های مذکور پاسخ داد که مقداری از کشش عاطفی و علاقه، قبل از ازدواج (جواب مثبت دادن به طرف مقابل) لازم و ضروری است تا تسهیل کننده شناخت و انگیزه ای برای تداوم آشنایی باشد[ کشش شناختی، کفایت نمی کند. برخی جوانان اظهار می کنند که طرف مقابل و خانواده اش را خیلی قبول دارم، افکارمان خیلی شبیه یکدیگر است و همه معیارهای من را داراست، اما آن شوقی که همیشه فکر می کردم باید در چنین موقعیتی داشته باشم، ندارم. باید گفت اگر جلسات متعدد با یکدیگر داشته اید و به مقدار لازم چهره و ظاهر یکدیگر را دیده اید و همچنان به آن تجربه عاطفی و کشش احساسی دست نیافته اید، بهتر است در ادامه دادن این رابطه، تأمل کنید.]. این یعنی عشق به معنای شور و هیجان زیاد، آسیب زاست؛ عیب ها و نقایص، کوچک تر و محدودتر از اندازه ی واقعی خود دیده می شوند و ویژگی های مثبت، بزرگ تر و فراگیرتر. بدین ترتیب، منطق طرفین را تحت تأثیر قرار داده و شناخت ها را سطحی و کم اعتبار می کند. اما تبدیل این جذبه و کشش به عشق، در زمانی که تصمیم طرفین بر ادامه رابطه و تشکیل زندگی مشترک، قطعی می شود (چه در دوره عقد و چه بعد از عروسی) بر گرما و استحکام رابطه خواهد افزود. چون کوچک تر و محدودتر شدن عیب ها و نقایص، پذیرش[ acceptance.] آن ها را راحت تر می کند و بزرگ تر و فراگیرتر شدن نکات مثبت، انگیزه ی بیشتری برای عبور از ناهمواری های ابتدای رابطه فراهم می نماید.
آن چه مهم است، انتخاب آگاهانه باشد و با بهره گیری از مشورت خانواده وافرادی که تجربه قبلی دارند مقدمات آشنایی فراهم شود و تداوم زندگی مشترک با محبت و گذشت باشد و بر نکات مثبت همدیگر تأکید شود و نکات منفی کم رنگ دیده شود.
برای دستیابی به این الگوی موفق، باید از سطحی نگری در هنگام انتخاب و عشق های ناپایدار و ناخواسته دوری کرد.
جناب عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد[ حافظ.]
به نظر می رسد در فضای فعلی جامعه، عشق قبل از ازدواج، از اهمیت چشم گیری برخوردار شده است. اغلب محصولات رسانه ای مانند فیلم ها، سریال ها و رمان ها، مذاق اندیشه و ترجیحات هیجانی و رفتاری افراد را به سمت افراط در اهمیت دادن به هیجانات پیش از ازدواج برده است. برخی دخترها به دنبال تجربه احساس های دختری هستند که پسر پادشاه، همه ی دنیا را به خاطر او و فقط با داشتن یک لنگه کفش، گشته است! و برخی پسرها، تجربه ی پسری را می جویند که با پری دریایی آشنا شد یا آن که دختر پادشاه را از دست دیو نجات داد! از سوی دیگر برخی والدین، عشق را داستان کتاب ها و دست مایه ی فروش فیلم ها و سریال ها می دانند و معتقدند قبلاً که از این داستان ها خبری نبود، زندگی ها از خوب و خوشی، چیزی کم نداشت. حتی بعضی وقت ها دختر و پسر تا شب عروسی یکدیگر را نمی دیدند، اما در ادامه زندگی به یکدیگر الفت پیدا می کردند و احساس خوشبختی داشتند.
تفاوت این برداشت ها یکی از دلایل تعارض سبک های سنتی و مدرن ازدواج است. لذا گاهی این سؤال مطرح می شود که «به وجود آمدن عشق در کدام دوره بهتر و درست تر است؟ آشنایی، نامزدی یا زندگی مشترک؟» یا به این شکل بیان می شود که «عشقِ قبل از ازدواج بهتر است یا بعد از آن؟».
خوب است در ابتدا به ساختار عشق نگاهی بیندازیم تا پاسخ سؤال های فوق، روشن تر گردد.
در توضیح این ساختار، توصیف استرنبرگ[ Sternberg, R. J. (1986 & 1987).] را انتخاب می کنیم. عشق از نظر استرنبرگ شامل سه بُعد «شوریدگی یا هوس»[ poassion.]، «صمیمیت»[ intimacy.] و «تعهد» است. هریک از این ابعاد سه ضلع یک مثلث را تشکیل می دهند و «نظریه مثلث عشق»[ Triangular theory of love.] استرنبرگ را می سازند[ از نظر استرنبرگ سه بُعد عشق، به ندرت در فردی به طور مساوی جمع می شود. در بسیاری از روابط، ما شاهد تبلور یک و یا دو ویژگی از ویژگی های مطرح شده، به طور مجزا هستیم که متأسفانه به خطا عشق گفته شده اند. از ترکیب ابعاد عشق ما شاهد 8 حالت یا نوع عشق هستیم که عبارتند از:
1) فقدان عشق (Nonlove): زمانی است که ابعاد سه گانه ی عشق در روابط افراد بسیار کمرنگ است یا اصلاً وجود ندارد. مثل بسیاری از روابط رسمی که افراد مرتبط با همدیگر دارند.
2) مهر و علاقه (Linking): به نوعی رابطه اجتماعی قلمداد می شود که طرفین نسبت به یکدیگر احساس صمیمیت می کنند. بدون آن که در این رابطه تعهد، شور و هیجان دخیل باشد. در واقع کشش و تمایلی است که به سبب شباهت رفتاری میان دو نفر ایجاد شده است، مانند علاقه دو همکار به یکدیگر.
3) دلباختگی (وسوسه یا شور و شوق) (Infatuated Love): تنها ظهور بی شائبه ی احساس و هیجان نسبت به دیگری است و جایی برای صمیمیت و تعهد نیست. مانند ابراز تمایل به دیگری در سنین التهابات جنسی و جسمی. در این نوع عشق بُعد شوریدگی و هوس بر روابط افراد حاکم است و احساس های جنسی و اشتیاق شدید به شریک و یار، آن ها را درگیر می کند.
4) عشق تهی (خالی) (Empty Love): در واقع نوعی رابطه ی اجتماعی است که از ویژگی تعهد و وفاداری بهره مند است، بدون آن که درگیری احساسی و عاقلانه ای در میان باشد. مثل تعصب نسبت به دوست. در این نوع عشق، انسان ها دارای رابطه ی عاطفی طولانی متقابل هستند و یا آن قدر با هم مانده اند که به هم عادت کرده اند و یا به علت ترس از بی پناهی و بی کسی به وجود می آید. مانند همسرانی که در عین اختلاف با یکدیگر و سردی عاطفی، به خاطر فرزندان یا آبروی اجتماعی یا … در کنار یکدیگر باقی مانده اند.
5) عشق رمانتیک (Romantic Love): از شور و هیجان و صمیمیت بهره مند است ولی تعهد در آن دیده نمی شود. در این رابطه، طرفین احساس یکدیگر را به تلاطم می کشند و از شباهت رفتار و کردار یکدیگر به صمیمیت می رسند، اما چون تعهد و وفاداری حضور ندارد، برای رشد و بالندگی یکدیگر عهد و پیمانی ندارند. خودافشایی بسیار بالاست و طرفین به دلیل این خودافشایی و بیان عقاید خود، ترس از طرد شدن ندارند. با این حال به دلیل فقدان تعهد امکان تداوم این عشق اندک است. مانند ابتدای رابطه دو جنس مخالف که هوس و صمیمیت شدید است، اما به اندازه کافی شناخت یا تجربه های مشترک ندارند تا متقابلاً احساس تعهد کنند.
6) عشق رفاقتی (Companionate Love): این نوع عشق همراه با نوعی تعهد و صمیمیت است اما روابط جنسی در آن نیست یا خیلی کمرنگ است. گاهی این عشق بین زوج هایی دیده می شود که به مدت طولانی با هم هستند و از یکدیگر رضایت دارند، اما بخش عاطفی و جنسی رابطه را یکنواخت نگه داشته اند.
7) عشق ابلهانه (ساده لوحانه) (Fatuous Love): ترکیبی از شوریدگی و تعهد است. تأیید عقل و آگاهی را نادیده می گیرد و فقط از شور و هیجان و تعهد شکل می گیرد. این تمایل همان رفتاری است که فردی خودش را برای دیگری به آب و آتش می زند، ولی هیچ گاه نیندیشیده است که به چه دلیل و براساس چه عقل و تدبیری چنین می کند؟ این حالت گردبادی از هیجانات است که زود فروکش می کند. استرنبرگ می گوید: در این حالت افراد در نگاه اول عاشق هم می شوند و خیلی زود و بدون اینکه یکدیگر را بشناسند تعهد می کنند که یک رابطه ی طولانی داشته باشند.
8) عشق کامل (آرمانی) (Consummate Love): نوعی رابطه اجتماعی است که به طور همزمان سه ویژگی صمیمیت، شور و تعهد حضور داشته باشد. فرآیندی دو سویه است که طرفین در جهت رشد و بالندگی یکدیگر حاضر به هرگونه گذشت هستند. در اینجا تعهد، از هرز رفتن هر یک از طرفین، جلوگیری می نماید. تعهد و مسؤولیت امکان ارتکاب طرفین به خطا و اشتباه را کاهش می دهد و وظیفه ی انسان سازی هر یک را یادآوری می کند. استرنبرگ می گوید رسیدن به این مرحله خیلی آسان تر از نگه داشتن آن است.].
واضح است که منظور از عشق در سؤال های فوق، عشق کامل است که از هر سه بُعد بهره مند است وگرنه بقیه انواع عشق، حاصلی جز آسیب در رابطه همسری ندارد.
اگر عشق در دوره ی آشنایی رخ نماید به معنای حضور مؤلفه ی تعهد است و این به معنای گرفتن تصمیم به ماندن در رابطه، قبل از تکمیل شناخت هاست و اگر بخواهیم ایجاد آن را به دوره ی زندگی مشترک، واگذاریم، به معنای این است که خواسته ایم با عقد، متعهد به رابطه ای شویم که هنوز شور، هیجان و صمیمیت کافی در آن وجود ندارد. حتی ممکن است که این تعهد، درون سو و انتخابی نباشد و این ها زمینه های قوی ای برای فروپاشی رابطه است.
پس این گونه می توان به پرسش های مذکور پاسخ داد که مقداری از کشش عاطفی و علاقه، قبل از ازدواج (جواب مثبت دادن به طرف مقابل) لازم و ضروری است تا تسهیل کننده شناخت و انگیزه ای برای تداوم آشنایی باشد[ کشش شناختی، کفایت نمی کند. برخی جوانان اظهار می کنند که طرف مقابل و خانواده اش را خیلی قبول دارم، افکارمان خیلی شبیه یکدیگر است و همه معیارهای من را داراست، اما آن شوقی که همیشه فکر می کردم باید در چنین موقعیتی داشته باشم، ندارم. باید گفت اگر جلسات متعدد با یکدیگر داشته اید و به مقدار لازم چهره و ظاهر یکدیگر را دیده اید و همچنان به آن تجربه عاطفی و کشش احساسی دست نیافته اید، بهتر است در ادامه دادن این رابطه، تأمل کنید.]. این یعنی عشق به معنای شور و هیجان زیاد، آسیب زاست؛ عیب ها و نقایص، کوچک تر و محدودتر از اندازه ی واقعی خود دیده می شوند و ویژگی های مثبت، بزرگ تر و فراگیرتر. بدین ترتیب، منطق طرفین را تحت تأثیر قرار داده و شناخت ها را سطحی و کم اعتبار می کند. اما تبدیل این جذبه و کشش به عشق، در زمانی که تصمیم طرفین بر ادامه رابطه و تشکیل زندگی مشترک، قطعی می شود (چه در دوره عقد و چه بعد از عروسی) بر گرما و استحکام رابطه خواهد افزود. چون کوچک تر و محدودتر شدن عیب ها و نقایص، پذیرش[ acceptance.] آن ها را راحت تر می کند و بزرگ تر و فراگیرتر شدن نکات مثبت، انگیزه ی بیشتری برای عبور از ناهمواری های ابتدای رابطه فراهم می نماید.
آن چه مهم است، انتخاب آگاهانه باشد و با بهره گیری از مشورت خانواده وافرادی که تجربه قبلی دارند مقدمات آشنایی فراهم شود و تداوم زندگی مشترک با محبت و گذشت باشد و بر نکات مثبت همدیگر تأکید شود و نکات منفی کم رنگ دیده شود.
برای دستیابی به این الگوی موفق، باید از سطحی نگری در هنگام انتخاب و عشق های ناپایدار و ناخواسته دوری کرد.