۱۳۹۷/۰۵/۲۳
–
۹۳۹ بازدید
چرا شیعه قائل به بطلان تثلیث است؟
آنچه در مسیحیت کنونى وجود دارد، مبتنى بر نوعى نگرش اعتقادى؛ یعنى، آموزه تثلیث(Thriad) است که اساساً باطل و محال مى باشد و تاکنون بسیارى از اندیشمندان مسیحى براى توجیه عقلى(Justification) آن به تکاپو افتاده و کتاب هایى به نگارش درآورده اند؛ ولى همه این تلاش ها با بن بست مواجه شد و همواره کلام مسیحى(Christian Theology) از این جهت آسیب مند است. در نگرش مسیحى حضرت عیسى خدا است (خداى پسر) و خداوند متعال خداى پدر است. اما آیا از نظر کارکرد شناختى و فونکسیونولوژیک(Functionologic) چنین ترسیمى از رابطه خدا وانسان بهتر است یا شیوه هاى جایگزین؟ به نظر مى رسد چنین ترسیمى اشکالات عدیده اى دارد. در ادبیات اسلامى روش هاى بدیل(Alternative) بهترى به جاى آن وجود دارد. اشکالاتى که در ترسیم مسیحى وجود دارد عبارت است از:
1- نگرش انسان به خداوند را تنزل مى دهد و خداوند را موجودى جسمانى و «انسان وار»(Manlike) مى نمایاند و این با تنزه و تعالى(xhaltness) خداوند بزرگ ناسازگار است.
2- «پدر» از جنس مذکر است و نماد ارتباط با جنسیت خاصى است و از عوارض نگرش پدرسالارانه(Patriavchic) تهى نیست، در حالى که رابطه انسان و خدا عارى از چنین شوائبى مى باشد.
3- کلمه «پدر» بالاترین واژه براى بیان لطف و مهر در مناسبات انسانى نیست و واژه هاى دیگرى مانند «مادر» بار عاطفى افزون ترى دارد. ازاین رو حتى برخى از متکلمان(Theologist) مسیحى برآنند که واژه پدر را حذف و به جاى آن کلمه «مادر» را جایگزین کنند. جالب است بدانید اخیراً نحله اى کلامى به نام «خداشناسى زن گرا»(Feminist Theology) در غرب پدید آمده است که معتقد است در همه جاى اناجیل باید کلمه «پدر» را به «مادر» تبدیل کرد و برخى از کشیشان نیز چنین اجازه اى داده اند و چاپ هاى جدیدى از اناجیل با این تغییر تولید و توزیع شده است. آرى وقتى که قرار باشد نصوص دینى براساس سلیقه هاى بشرى تنظیم شود، این گونه دگرگونى ها و تحریفات به سادگى امکان پذیر است؛ یعنى، همان طور که به جاى «خدا»، «پدر» به دست بشر وارد نصوص دینى شد، همان بشر هم مى تواند چند روزى «مادر» را جایگزین خدا سازد و چند سالى دیگر خواهر و خاله و عمه و… .
4- پدر در ادبیات مسیحى به معناى پدر انسان ها نیست، بلکه پدر حضرت عیسى(خداى پدر، پدر خدا) مى باشد. بنابراین چنین واژه اى فاقد ترسیم رابطه انسان ها و آفریدگار هستى است.
5- واژگانى که درباره رابطه انسان و خدا به کار مى رود باید افزون بر توصیف پیوند صمیمى و دوستانه بیانگر جایگاه منیع الهى، مالکیت، ربوبیت، احاطه قیومى و معیت دائمى و صاحب اختیارى خداوند بر انسان نیز باشد. از نظر کارکرد شناختى چنین واژگانى هم پیوند محبت آمیز بین انسان و خدا ایجاد مى کند و هم جایگاه انسان را در پیشگاه خدا یادآور مى شود و مى فهماند با کسى روبروست که همه کاره او است، صاحب اختیار او است، بنابراین هم باید در برابر او کرنش و تواضع کند و هم در همه امور به او توکل نماید. چنین واژگانى دو چراغ «عشق و هیبت» و دو مشعل «امید و رجا» را در دل آدمى برمى افروزد. ازاین رو در ادبیات اسلامى از واژه هاى دیگرى استفاده شده است؛ از جمله واژه «ولى». چنان که در قرآن مجید آمده است: «اَللَّهُ وَلِیُّ اَلَّذِینَ آمَنُوا{1-4}2:257/}. ولى به معناى نزدیکى، دوستى و زمامدارى است. چنین واژه اى هیچ یک از اشکالات وارد بر واژه «پدر» را دارا نیست و از مزیت هایى نیز برخوردار است، از جمله:
1- بیانگر رابطه نزدیک و دائمى بین خدا و انسان است. به عبارت دیگر به طور ضمنى مفادى مانند آیه «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ {32-37}57:4/} دارد؛ یعنى، او همواره با انسان است. صداى او را مى شنود و خواسته هاى او را اجابت مى کند. در حالى که واژه پدر هرگز مفید چنین معیت جدایى ناپذیر(Insepareable) نیست.
2- بیانگر پیوند صمیمى و محبت آمیز بین خالق و مخلوق است.
3- بیانگر رابطه زمامدارى و صاحب اختیارى خداوند است. این ولایت مراتب و مراحل مختلفى دارد، از جمله:
الف) ولایت و حاکمیت تکوینى الهى بر کل نظام هستى.
ب ) ولایت و ربوبیت تشریعى عام خداوند بر کل انسان ها.
ج ) ولایت خاص الهى بر بندگان صالح و شایسته که به موجب آن امورشان را تدبیر و اصلاح نموده و در مسائل مختلف از آنان دستگیرى مى کند. آیه اى که اشاره شد ناظر به این قسم از ولایت مى باشد. نکته دیگرى که باید به آن توجه داشت، این است که رابطه انسان و خدا هرگز به صورت «ارباب و بنده» ترسیم نگردیده است؛ بلکه اساساً قرآن نافى چنین پیوندى است و مى فرماید: «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اَللَّهُ اَلْواحِدُ اَلْقَهَّارُ»{w4-11w}12:39/}، (یوسف، آیه 39). آنچه در اسلام است «ربّ» است، نه «ارباب» و رابطه «رب» و «مربوب» یک رابطه حقیقى و تکوینى است و رحیمانه و خیرخواهانه است نه قراردادى و ظالمانه. امیرالمؤمنین(علیه السلام ) در مناجات مسجد کوفه مى فرمایند: مولاى یا مولاى انت الرّب و انا المربوب و هل یرحم المربوب الا الرّب؛ آقاى من آقاى من، تو ربّ (پرورش دهنده، تربیت کننده) هستى و من مربوب (تربیت شونده و پرورش یابنده) ام. آیا «مربوب» را جز «رب» ترحم کننده اى و خیرخواهى هست؟ هم چنین ترسیم رابطه «بنده – خدا» از بهترین و معنادارترین گونه هاى تبیین رابطه انسان با آفریدگار و مدبر خویش است که شرح آن مجال واسع ترى مى طلبد و اهل معنا و حقیقت و عرفان بیش از هر چیز چنین رابطه اى را مى جویند و مى ستایند؛ زیرا اوج کمال انسان در عبودیت و بندگى است. چنان که گفته اند: العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة؛ سرسپارى و بندگى حقیقى است که ژرفاى آن ربوبیت است. ولى متأسفانه جهان غرب براى گریز از تکلیف الهى نسبت به این تعابیر واکنش منفى نشان داد و آثار زیان بار آن در قالب هاى التقاطى به جهان اسلام نیز راه یافته است. براى آشنایى بیشتر درباره گونه هاى ترسیم رابطه انسان و خدا به مناجات امیرالمؤمنین(علیه السلام) در مسجد کوفه مراجعه کنید.
1- نگرش انسان به خداوند را تنزل مى دهد و خداوند را موجودى جسمانى و «انسان وار»(Manlike) مى نمایاند و این با تنزه و تعالى(xhaltness) خداوند بزرگ ناسازگار است.
2- «پدر» از جنس مذکر است و نماد ارتباط با جنسیت خاصى است و از عوارض نگرش پدرسالارانه(Patriavchic) تهى نیست، در حالى که رابطه انسان و خدا عارى از چنین شوائبى مى باشد.
3- کلمه «پدر» بالاترین واژه براى بیان لطف و مهر در مناسبات انسانى نیست و واژه هاى دیگرى مانند «مادر» بار عاطفى افزون ترى دارد. ازاین رو حتى برخى از متکلمان(Theologist) مسیحى برآنند که واژه پدر را حذف و به جاى آن کلمه «مادر» را جایگزین کنند. جالب است بدانید اخیراً نحله اى کلامى به نام «خداشناسى زن گرا»(Feminist Theology) در غرب پدید آمده است که معتقد است در همه جاى اناجیل باید کلمه «پدر» را به «مادر» تبدیل کرد و برخى از کشیشان نیز چنین اجازه اى داده اند و چاپ هاى جدیدى از اناجیل با این تغییر تولید و توزیع شده است. آرى وقتى که قرار باشد نصوص دینى براساس سلیقه هاى بشرى تنظیم شود، این گونه دگرگونى ها و تحریفات به سادگى امکان پذیر است؛ یعنى، همان طور که به جاى «خدا»، «پدر» به دست بشر وارد نصوص دینى شد، همان بشر هم مى تواند چند روزى «مادر» را جایگزین خدا سازد و چند سالى دیگر خواهر و خاله و عمه و… .
4- پدر در ادبیات مسیحى به معناى پدر انسان ها نیست، بلکه پدر حضرت عیسى(خداى پدر، پدر خدا) مى باشد. بنابراین چنین واژه اى فاقد ترسیم رابطه انسان ها و آفریدگار هستى است.
5- واژگانى که درباره رابطه انسان و خدا به کار مى رود باید افزون بر توصیف پیوند صمیمى و دوستانه بیانگر جایگاه منیع الهى، مالکیت، ربوبیت، احاطه قیومى و معیت دائمى و صاحب اختیارى خداوند بر انسان نیز باشد. از نظر کارکرد شناختى چنین واژگانى هم پیوند محبت آمیز بین انسان و خدا ایجاد مى کند و هم جایگاه انسان را در پیشگاه خدا یادآور مى شود و مى فهماند با کسى روبروست که همه کاره او است، صاحب اختیار او است، بنابراین هم باید در برابر او کرنش و تواضع کند و هم در همه امور به او توکل نماید. چنین واژگانى دو چراغ «عشق و هیبت» و دو مشعل «امید و رجا» را در دل آدمى برمى افروزد. ازاین رو در ادبیات اسلامى از واژه هاى دیگرى استفاده شده است؛ از جمله واژه «ولى». چنان که در قرآن مجید آمده است: «اَللَّهُ وَلِیُّ اَلَّذِینَ آمَنُوا{1-4}2:257/}. ولى به معناى نزدیکى، دوستى و زمامدارى است. چنین واژه اى هیچ یک از اشکالات وارد بر واژه «پدر» را دارا نیست و از مزیت هایى نیز برخوردار است، از جمله:
1- بیانگر رابطه نزدیک و دائمى بین خدا و انسان است. به عبارت دیگر به طور ضمنى مفادى مانند آیه «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ {32-37}57:4/} دارد؛ یعنى، او همواره با انسان است. صداى او را مى شنود و خواسته هاى او را اجابت مى کند. در حالى که واژه پدر هرگز مفید چنین معیت جدایى ناپذیر(Insepareable) نیست.
2- بیانگر پیوند صمیمى و محبت آمیز بین خالق و مخلوق است.
3- بیانگر رابطه زمامدارى و صاحب اختیارى خداوند است. این ولایت مراتب و مراحل مختلفى دارد، از جمله:
الف) ولایت و حاکمیت تکوینى الهى بر کل نظام هستى.
ب ) ولایت و ربوبیت تشریعى عام خداوند بر کل انسان ها.
ج ) ولایت خاص الهى بر بندگان صالح و شایسته که به موجب آن امورشان را تدبیر و اصلاح نموده و در مسائل مختلف از آنان دستگیرى مى کند. آیه اى که اشاره شد ناظر به این قسم از ولایت مى باشد. نکته دیگرى که باید به آن توجه داشت، این است که رابطه انسان و خدا هرگز به صورت «ارباب و بنده» ترسیم نگردیده است؛ بلکه اساساً قرآن نافى چنین پیوندى است و مى فرماید: «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اَللَّهُ اَلْواحِدُ اَلْقَهَّارُ»{w4-11w}12:39/}، (یوسف، آیه 39). آنچه در اسلام است «ربّ» است، نه «ارباب» و رابطه «رب» و «مربوب» یک رابطه حقیقى و تکوینى است و رحیمانه و خیرخواهانه است نه قراردادى و ظالمانه. امیرالمؤمنین(علیه السلام ) در مناجات مسجد کوفه مى فرمایند: مولاى یا مولاى انت الرّب و انا المربوب و هل یرحم المربوب الا الرّب؛ آقاى من آقاى من، تو ربّ (پرورش دهنده، تربیت کننده) هستى و من مربوب (تربیت شونده و پرورش یابنده) ام. آیا «مربوب» را جز «رب» ترحم کننده اى و خیرخواهى هست؟ هم چنین ترسیم رابطه «بنده – خدا» از بهترین و معنادارترین گونه هاى تبیین رابطه انسان با آفریدگار و مدبر خویش است که شرح آن مجال واسع ترى مى طلبد و اهل معنا و حقیقت و عرفان بیش از هر چیز چنین رابطه اى را مى جویند و مى ستایند؛ زیرا اوج کمال انسان در عبودیت و بندگى است. چنان که گفته اند: العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة؛ سرسپارى و بندگى حقیقى است که ژرفاى آن ربوبیت است. ولى متأسفانه جهان غرب براى گریز از تکلیف الهى نسبت به این تعابیر واکنش منفى نشان داد و آثار زیان بار آن در قالب هاى التقاطى به جهان اسلام نیز راه یافته است. براى آشنایى بیشتر درباره گونه هاى ترسیم رابطه انسان و خدا به مناجات امیرالمؤمنین(علیه السلام) در مسجد کوفه مراجعه کنید.