فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
دوش میآمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزدهای سوخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جامهای بود که بر قامت او دوخته بود
جان عشاق سپند رخ خود میدانست
و آتش چهره بدین کار برافروخته بود
گر چه میگفت که زارت بکشم میدیدم
که نهانش نظری با من دلسوخته بود
کفر زلفش ره دین میزد و آن سنگین دل
در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود
دل بسی خون به کف آورد، ولی دیده بریخت
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود
شرح لغت: دوخته بود: به جای دوخته شده بود به کار رفته است /کفر زلف: پردهی زلف، تشبیه صریح ولی به ایهام مراد و مقصود زلف کافر کیش و عاشق کش یار است.
تفسیر عرفانی:
دیشب در حالی که چهرهای افروخته داشت، آمد تا ببینی دل کدام عاشق را سوزانده بود. مقصود او از این شعر این است که هر چند حضرت دوست، عاشقان را در راه پرپیچ و خم عشق رها میکند، اما شعلهای از وجود خود را برای هدایت دلدادگان قرار میدهد. از این رو بر عاشقان لازم است که معشوق را هیچ گاه از دست ندهند، زیرا هرکس معشوق را به بهانه اندکی در برابر خناسان روزگار از دست دهد، سودی نکرده است.
تعبیر غزل:
یاری داشتی که بسیار به او علاقهمند بودی. روزگار خوشی داشتید و عاشق هم بودید. زمان اکنون هم چیز را از یادش برده و افسوس گذشتهها را میخوری و خاطراتت را مرور میکنی.