طلسمات

خانه » همه » مذهبی » توضیح کامل و جامع درباره علم الهی پیامبران و مفاهیم مربوط به آن.

توضیح کامل و جامع درباره علم الهی پیامبران و مفاهیم مربوط به آن.


معنای لغوی غیب
«غَیب» در زبان عرب به معنای چیز ناپیدا و نهانی است (در واقع، کاربرد «غیب» در معنای مورد اشاره، از قبیل استعمال مصدر به معنای اسم فاعل است. ر.ک: راغب اصفهانی، حسین، مفردات القرآن، ص 373؛ تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 1، ص 60) و در برابر «شهادت» به کار می رود. از این رو، کسانی را که در جمعی حضور ندارند، «غایب» می گویند؛ چنان که پیامبر اکرم(ص) در غدیر خم فرمود: «الا فلیبلغ الشاهد الغائب؛ کسانی که در این جا حاضرند، سخن مرا به دیگران برسانند که غایبند». (ابن صباغ مالکی،‌علی، الفصول المهمه، ص 40؛ بحارالانوار، ج 42، ص 156) همچنین امام علی(ع) در گلایه از برخی یاران سست پیمان خویش، این تعبیر را به کار گرفته است: «ما اراکم اشباحا بلاارواح و ارواحا بلا اشباح … و ایقاضا نوما و شهودا غیبا؛ چیست که شما را چون کالبدهایی می بینم بی جان، و جان هایی بی کالبد و [در کار ناتوان] … بیدارانی خوابیده، حاضرانی نهان از دیده.» (نهج البلاغه، خطبه 108، ص 101، همچنین، ر.ک: خطبه 173، ص 179 و نامه 74، ص 357؛ ابن حنبل، احمد، المسند، ج 1، ص 180)
غیب و مشتقاتش در برابر واژه «حضور» نیز به کار می روند؛ چنان که سعدی شیرازی می گوید: هرگز وجود حاضر غایب شنیده ای ××××× من در میان جمع و دلم جای دیگر است (کلیات سعدی، غزلیات، ص 435) نمونه ای دیگر از این کاربرد را در سخنان امیربیان، علی(ع) پی می گیریم و واژه شناسی را بهانه ای برای بهره مندی از پندهای حکیمانه می سازیم: «من لا ینفعه حاضر لبه فعازبه عنه اعجز و غائبه اعوز … ؛ آن را که سودش ندهد خردی که دارد، چگونه از خردی که با او نیست (به عقیده ابن ابی الحدید، مقصود از عقل غایب، عقل و خرد دیگران است(ر.ک: شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 290)) سود بردارد، که آن غایب، ناتوان تر است از آن چه پیدا است و آن پنهان، محتاج تر است از آن چه هویدا است.»(نهج البلاغه، خطبه 120، ص 118)
لغت شناسان بر این نکته پای می فشارند که نهان بودن از دیدگان، به معنای پنهان بودن از دل و جان نیست: «الغیب ما غاب عن العیون و ان کان محصلاً فی القلوب». (ابن منظور، محمد، لسان العرب، ج 10، ص 151، و ر.ک: طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج 2، ص 135) بنابراین ایمان به غیب، پذیرفتن اموری است نادیدنی که وجود آنها با دلایلی همچون عقل و فطرت به اثبات رسیده است. (ر.ک: تفسیر البیضاوی، ج 1، ص 28؛ جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 8، ص 53) بر این اساس نزد امام علی(ع) خداوند اگرچه غیب است و از دسترس دیدگانْ دور، در دل مؤمنان، در نهایت روشنی است و ظهور (لم أکن بالذی أعبد ربا لم أره؛ (بحارالانوار، ج 4، ص 27 و ج 10، ص 118)): «بدو ایمان داریم؛ ایمان کسی که غیب ها را به چشم دیده و بر آن چه وعده داده اند آگاه گردیده.»(نهج البلاغه، خطبه 114، ص 112) با این همه برخی اقسام غیب، نه تنها نادیدنی، بلکه اساس برای انسان عادی دست نایافتنی اند و در این جا است که سخن از علم غیب آدمیان، گاه با انکار و تردید رو به رو می گرددو از چند و چون آن پرسش می شود.
نکته ای دیگر که باید در این جا بیفزاییم، این است که غیبی بودن، امری نسبی و اضافی است؛ (ر.ک: سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج 8، ص 286؛ حسینی تهرانی، محمد حسین، امام شناسی، ج 12، ص 21، غرویان، محسن و دیگران، بحثی مبسوط در آموزش عقاید، ج 2، ص 24-25) زیرا اولا همه آن چه برای ما نهان است، برای خداوند آشکار و عیان است: «کل سر عندک علانیه و کل غیب عندک شهاده؛ هر رازی نزد تو آشکار است و هر نهانی نزد تو پدیدار». (نهج البلاغه، خطبه 109، ص 103، نیز ر.ک: بحار الانوار، ج 4، ص 82) ثانیا اگر کسی از رویدادی مربوط به آینده خبر دهد یا از واقعه ای که در مکانی دیگر رخ داده، پرده بردارد، بی گمان یب گویی کرده است؛ در حالی که همین رویداد برای کسانی که آن را دیده اند یا خواهند دید، غیبی نیست.
غیب در اصطلاح کتاب و سنت قرآن کریم و روایات معصومین(ع) هر چند در معنای اصلی واژه غیب تغییری نداده اند، آن را در مواردی گوناگون به کار گرفته اند (برخی از این امور قابل بازگشت به یکدیگرند؛ اما برای برجسته سازی بیش تر، آنها را جدا ساخته ایم.) که برخی از آن ها را با محور قرار دادن سخنان امام علی(ع) از نظر می گذرانیم: 1. حقایق دست نایافتنی برخی پدیده های غیبی، هیچ گاه از پشت پرده برون نمی افتند و نه تنها حس و تجربه، بلکه عقل و کشف و شهود نیز از راه یابی به قلمرو آن ها ناتوان است. در این جاست که به حق باید گفت:
زسر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان ××××× کدام محرم دل ره در این حرم دارد (دیوان حافظ، ص221)
ذات و حقیقت و خداوند از این گونه غیب های دست نایافتنی است که فرزانگان جهان درباره آن نمی اندیشند و می دانند که آن را نتیجه ای نیست. از این رو، امام علی(ع) با این که در شناخت و معرفت چنان توانمند است که اگر پرده ها کنار روند، ذره ای بر یقینش افزوده نخواهد شد، (لو کشف لی الغطاء ما ازددت یقیناً. (ابن شهرآشوب، محمد، مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 317، و ر.ک: بحارالانوار، ج 46، ص 135)) بر ناتوانی آدمی از شناخت کنه ذات خداوند تأکید می روزد و می فرماید: «کسانی در علم دیناستوارند که اعتراف به نادانی بی نیازشان کرده است تا نااندیشیده پا در میان گذارند و فهم آن چه را در پس پرده های غیب نهان است، آسان انگارند … . پس بدین بس کن! بزرگی خدای سبحان را با میزان خرد خود مسنج، تا از تباه شدگان مباشی. او توانایی است که اگر وهم ما چون تیر پران شود تا خود را به سر حد قدرت او رساند و اندیشه مبرا از وسوسه بکوشد تا سمند فکرت به ژرفای غیب ملکوتش براند و دل ها خود را در راه شناخت صفات او سرگشته و شیدا گرداند و باریک اندیشی خرد خواهد تا به صفات او نرسیده، ذات وی را داند، دست قدرت بازش گرداند؛ چه خواهد پرده های تاریک غیب را درد، و راه به س احت خدای بی عیب برد». (نهج البلاغه، خطبه 91، ص 75، همچنین ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 135؛ حال دون غیبه المکنون حجب من الغیوب)
2. امور فراتر از تجربه حسی
قرآن کریم در آیات آغازین سوره بقره، ایمان به غیب را از صفات برجسته پرهیزگاران می شمارد که مصداق روشن آن، ایمان به وجود خداوند متعال است؛ (ر.ک: طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج 1، ص 46) چنان که امیرمؤمنان(ع) در پاسخ به این پرسش که «آیا پروردگارت را دیده ای؟» فرمود: «من کسی نیستم که خدای نادیده را بپرستم.» سپس فرمود: «چشم ها با مشاهده ظاهری او را نبینند بلکه ایمان به غیب، پیمانی قلبی است.» (بحارالانوار، ج 4، ص 53)
افزون بر وجود حق تعالی، بسیاری دیگر از حقایق جهان هستی با ابزار حسی بشر به چنگ نمی آیند. از این رو، کتاب و سنت، آنها را از اور غیبی به شمار آورده اند؛ چنان که امام سجاد(ع)‌ وحی را از مصادیق غیب بر می شمارد و فرشتگان را موجوداتی می داند که این حقیقت نادیدنی را به پیامبران می رسانند. (و حمال الغیب إلی رسلک (الصحیفه السجادیه، دعای سوم، ص 28))
3. پدیده های اخروی
آگاهی از زمان فرا رسیدن قیامت، در انحصار خداوند است و از غیب هایی است که هیچ گاه برای آدمیان آشکار نخواهد گشت. (نهج البلاغه، خطبه 128) پدیده های دیگراخروی نیز هر چند به خودی خود، غیبی و نهانی اند در پرتو تعالیم پیامبران تا اندازه ای از پس پرده غیب به در آمده اند و تصویری -هرچند ناقص- از آنها فراهم گشه است. امام علی(ع) می فرماید: «هر چیز از دنیا، شنیدن آن بزرگ تر از دیدن آن است و هر چیز از آخرت دیدن آن بزرگ تر از شنیدن آن است. پس (اکنون که دیدن نتوانید) به شنیدن بسنده کنید و از آن چه در نهان است خبری به دست آورید». (همان، خطبه 114)
4. راز نهانی
اسرار ناگفته آدمی یکی دیگر از امور نهانی است که قرآن کریم واژه غیب را درباره آن ها به کار می گیرد؛ چنان که در سوره توبه می فرماید: «الم یعلموا ان الله یعلم سرهم و نجواهم و ان الله علام الغیوب؛ آیا ندانسته اند که خدا راز و نجوای آنان را می داند و خدا دانای رازهای نهانی است؟» (توبه، آیه 78) امیرمؤمنان(ع) نیز -که مفسر راستین قرآن است- با پای فشردن بر این که خداوند از اندیشه های نهفته دردل آگاهی دارد (ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 91، ص 83 و خطبه 192، ص 210؛ ابن جمعه، عبدعلی، تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 469) می فرماید: «علم او درون پرده های غیب را شکافت و بر عقیده های نهفته و رازهای پنهان احاطه یافت». (نهج البلاغه، خطبه 108، ص 100)
5 رویدادهای گذشته و آینده
آن چه در گشته روی داده است یا در آینده روی می دهد، هر چند در زمان خود به چنگ حس و تجربه می افتد برای کسانی که در زمانی دیگر زندگی می کنند، از امور غیبی به شمار می رود. (ر.ک: سبحانی، جعفر، منشور جاوید ج 8، ص 288) پیامبر اکرم(ص) بی درس آموی در مکتب خانه های بشری، «مسأله آموز صد مدرس» بود و به تعلیم الهی، از سرگذشت راستین پیامبران پیشین خبر می داد. از این رو، قرآن کریم، آن گاه که داستان پیامبران گذشته را برای رسول خدا(ص)‌باز می گوید، تعبیرهایی از این دست با آن همراه می سازد: «تلک من انباء الغیب نوحیها إلیک ما کنت تعلمها أنت و لا قومک من قبل هذا؛ این از خبرهایغیب است که آن را به تو وحی می کنیم. پیش از این نه تو آن را می دانستی و نه قوم تو». (هود، آیه 49 و ر.ک: آل عمران، آیه 44، و یوسف، آیه 102) امام علی(ع) نیز در خطبه ای که در آن، اوضاع نابسمان کوفه را پیش می گوید و از تسلط حجاج بن یوسف ثقفی خبر می دهد بر این آگاهی خدادادی، نام علم غیب می نهد و می فرماید: «اگر آن چه می دانم -و غیب آن بر شما پوشیده است- می دانستید، به بیان ها بیرون می شدید و بر کرده های خویش می گریستید، به سر و سینه می زدید و مال های خود را بی نگهبان وا می گذاشتید و کسی را بر آن نمی گماشتید … . به خدا، به زودی مردی از ثقیف بر شما چیره شود، سبک سر، گردنکش و ستمگر که مالتان را ببرد و پوستتان را بدرد». (نهج البلاغه، خطبه 116، ص 116)
علم غیب ذاتی، ویژه خدا
نزد امام علی(ع) آن که در ذات خود آگاه از نهان هاست و این دانش را از دیگری فرا نگرفته است، کسی جز خدای تعالی نیست. «العالم بلا إکتساب و لا ازدیاد و لا علم مستفاد؛ دانا است بی اندوختن و افزودن دانش و نه دانشی فرا گرفته به کوشش.» (همان، خطبه 213، ص 245) از این رو، آدمیان هر چند دیوارهای زمان و مکان را -به اذن الهی- فرو ریزند و به رازگشایی از گذشته و پیش گویی آینده بپردازند، سزاوار آن نیست که به گونه مطلق، دانای نهان ها به شمار آیند. (ر.ک: مصنفات الشیخ المفید (اوائل المقالات)، ج 4، ص 67؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج 3، ص 403، و ج 5، صص 313-314) بر این اساس، امام در پاسخ به کسی که از اخبار غیبی آن حضرت به شگفت آمده بود و گویا علم غیب، تصویری جز دانش ذاتی و غیر اکتسابی نداشت، (از برخی نقل های تاریخی چنین بر می آید که این برداشت در آن زمان رواج داشته است. برای نمونه، ر.ک: مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 26، ص 103؛ ری شهری، محمد، موسوعه الامام علی بن ابی طالب(ع)، ج 7، ص 206) فرمود: «لیس هو بعلم غیب و انما هو تعلم من ذی علم؛ این علم غیب نیست؛ علمی است که از ارنده علم آموخته شده است.» (نهج البلاغه، خطبه، 128، ص 127)
گستره علم خداوند همه چیز را در بر می گیرد؛ به گونه ای که شمار قطره های باران ستارگان آسمان را می داند. (همان، خطبه 178، ص 186) از این رو، جای شگفتی نیست اگر شمار موهای سر انسانی را به بنده برگزیده اش بیاموزد. (ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 14) ابوذرغفاری همراه با امام علی(ع) از جایی می گذشت که با انبوهی از مورچگان رو به رو گشت. ابوذر از روی شگفتی گفت: «چه بزرگ است خدایی که شمار این ها را می داند!» امام فرمود: «به جای این سخن بگو: چه بزرگ است آفریدگارشان! زیرا سوگند به خدایی که تو را پدید آورد، من (نیز) به اذن خداوند شمار این مورچگان را می دانم و نر و ماده شان را از هم باز می شناسم.» (شرف الدین استرآبادی، علی، تأویل الآیات الظاهره، ج 2، ص 490) همچنین اگر امیرمؤمنان(ع)‌از درون آدمیان خبر می دهد ودوست را از دشمن می شناسد، (ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 438؛ فیض کاشانی،ملا محسن الوافی، ج 3، ص 542 و حر عاملی، محمد، اثبات الهداه، ج 2، صص 495، 460 و 457) خود، بر این حقیقت پای می فشاد که آن را از خزانه علم خداوندی به دست آورده است؛ خدایی که «بر هر چه پوشیده است، دانا است، و هر راز نزد او هویدا است.» (نهج البلاغه، خطبه 132ص، ص 130)
حاجت موردی به علم غیب بداند **** در بُن چاهی به زیر صخره صما (کلیات سعدی، غزلیات، ص 411)
معصومان و برخورداری از علوم غیبی
آن چه از زبان امیربیان آوردیم، گونه ای برشمردن و جمع کردن میان دسته های مختلف از آیاتی است که درباره علم غیب سخن می گویند. از آیه هایی که به روشنی بر این حقیقت گواهی می دهند که هر چند علم غیب ذاتی ویژه خداوند است او بندگان برگزیده اش را نیز از آن برخوردار می سازد. آیه است که می فرماید: «عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتی من رسول؛ دانای نهان است و کسی را بر غیب خود آگاه نمی کند جز فرستاده ای که از او خشنود باشد». (جن، آیات 26-27)
امام علی(ع) در برخی از روایات، خود را یکی از مصادیق «من ارتضی من رسول» می شمارد. (انا ذالک المرتضی من الرسول الذی اظهره -عزوجل- علی غیبه. (بحار الانوار، ج 42، ص 53، نیز ر.ک: طبرسی، احمد، الاحتجاج، ج 1، ص 593؛ ابن جمعه، عبدعلی، تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 444)) بر این اساس، در «زیارت جامعه» امامان معصوم را با این جمله خطاب می کنیم: «و ارتضاکم لغیبه و اختارکم لسره (بحارالانوار، ج 99، ص 129)؛ خداوند شما را برای غیب خود پسندیده و برای رازش برگزیده است.» (برای آشنایی با معنای «رسول» در آیه شریفه و چگونگی انطباق آن بر کسان دیگری غیر از پیامبران، ر.ک: همان، ص 137؛ آلوسی، محمود، روح المعانی، ج 29، صص 97-98)
برخی از دانشوران اهل سنت پنداشته اند که تنها غیبی که بر آدمیان آشکار می گردد، احکام و معارف شریعت است که انبیا آن را در قالب وحی دریافت می کنند، و سخن از آگاهی ازغیب در موارد دیگر از بدعت های شیعیان است. (طبرسی در مجمع البیان (ج 3، ص 403، و ج 5، ص 313) این سخن را از یکی از مفسران اهل سنت گزارش می کند. در همین باره ر.ک: زمخشری، محمود،‌الکشاف، ج 4، ص 632) پیش از آن که پاسخ این پندار ناصواب را در سخنان گهربار امیرمؤمنان(ع) بجوییم، دو نکته را به یاد می آوریم:
1. پیامبر الهی، به تصریح قرآن کریم، افزون بر معارف دینی از بسیاری موضوعات غیبی در قلمرو فردی و اجتماعی آگاهی داشته اند؛(ر.ک: سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج8، ص336-325) چنانکه که به گواهی آیات آغازین سوره تحریم، پیامبر گرامی اسلام(ص) رازی را با یکی از همسرانش در میان گذاشت و هنگامی که او را راز را برای زن دیگری بازگفت، رسول خدا(ص) به تعلیم الهی از آن آگاه شد: پس چون پیامبر مطلب را به آن زن خبر داد، وی گفت: چه کسی این را به تو خبر داده؟» گفت: « مرا آن دانای آگاه خبر داده است.»(تحریم/3)
2. افزون بر منابع روایی شیعه، در کتب اهل سنت نیز می توان روایاتی را یافت که در آنها برخی کسان که پیامبر نیستند، مطلع از غیب شمرده شده اند؛ چنانکه حذیفه می گوید: « اخبر رسول الله(ص) بما هو کائن الی ان تقوم الساعه(صحیح مسلم، ج4، ص2217؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، الاصابه، ج2، ص40)؛ رسول خدا(ص) مرا از آنچه تا قیامت روی خواهد داد، آگاه کرد.»(برای آشنایی با روایاتی دیگر در این باره، ر.ک: خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، ج2، ص49، حاکم نیسابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص224) این در حالی است که کسی از اندیشه‌مندان مسلمان این حکایات را با آموزه های قرآنی ناسازگار نیافته است.(ر.ک علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج5، ص62-60)
به هر حال، امام علی(ع) که به فرموده رسول گرامی اسلام(ص) همسنگ و مفسر راستین قرآن است، افزون بر اخبار غیبی و پیشگویی های شگفت انگیز، بر علوم غیبی پیامبراکرم(ص) و اهل بیت تأکید ورزیده و گنجینه ای گرانبها فراروی جویندگان معرفت برنهاده است. برای نمونه، در جنگ تبوک، امیرمؤمنان(ع)- که به فرموده پیامبر(ص) در مدینه مانده بود- از توطئه ای برای کشتن رسول خدا(ص) آگاه شد. برخی مسلمانان از او خواستند پیکی همراه نامه ای به سوی پیامبر(ص) گسیل کند و او را از ماجرا آگاه سازد. امام در پاسخ فرمود: « پیک الهی زودتر از هر پیک دیگری به پیامبرش خواهد رسید.»(طبرسی، احمد، احتجاج، ص121، حر عاملی، محمد، اثبات الهداه، ج2، ص447)
در روایتی دیگر از امیرمؤمنان(ع) چنین آمده است: « جز پنج سری که در آخر سوره لقمان آمده‌ است، چیزی بر پیامبرتان پوشیده نیست.»(ابن حسام الدین هندی، کنزالعمال، ج2، ص479) همچنین، آن حضرت در گفتاری دیگر، درباره گسترده دانش رسول خدا(ص) می فرماید: « علم النبی علم جمیع النبیین و علم ما کان و ما هو کائن الی قیام الساعه؛ علم پیامبر بر مجموعه دانش های همه پیامبران است و آن حضرت از آنچه در گذشته روی داده و تا قیامت روی خواهد داد، آگاه است.»(صفار قمی، محمد، بصائر الدرجات، ص127)
به فرموده امیرمؤمنان(ع) همه این علوم با همین گستره در عترت رسول خدا(ص) گرد آمده اند و آنان از این دانش های خدادادی بهره مندند:(ان العلم الذی هبط به آدم و جمیع ما فضلت به النبیون خاتم النبیین فی عتره محمد.(شیخ مفید، محمد، الارشاد، ج1، ص232ف نیز ر.ک: بحرانی، سیدهاشم، ینابیع المعاجز، ص15-14)
علم خدا بر دو گونه است: علمی که ان را برای خود برگزیده، هیچ پیامبر و فرشته ای را از آن آگاه نمی سازد و … علمی که آن را به فرشتگان می آموزد و آنان، در اختیار پیامبر و اهل بیتش می نهند و بزرگ و کوچک این خاندان تا قیامت از آن بهره می برند.(مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج26، ص102)
در دیدگاه امام علی(ع)، اهل بیت همان راسخان در علم اند که قرآن آنان را می ستاید(نهج البلاغه، خطبه 144، ص140)؛ دانش در پرتو آنان نیرو و حیات می گیرد و جهل و نادانی در پی حضورشان به سرای نیستی می رود(فانهم عیش العلم و موت الجهل(نهج البلاغه، خطبه147، ص144 و خطبه 239، ص268) و کسی از آنان آگاه تر نیست تا چیزی بدانان بیاموزد(حر عاملی، محمد، اثبات الهداه، ج1، ص631) و کوتاه سخن اینکه «راز پیامبر بدانها سپرده ا ست و هر کس آنان را پناه گیرد به حق راه برده است. مخزن علم پیامبرند و احکام شریعت او را بیانگر.»(نهج البلاغه، خطبه2، ص9) نکته در خور توجه آن است که این علوم به گونه ای نیستند که از راه تعلیم و تعلم حاصل آیند؛ بلکه اتصال با عالمی دیگر می خواهند و همنیشنی با فرشتگان: نحن شجره النبوه و محط الرساله و مختلف الملائکه و معادن العلم و ینابیع الحکم؛ ما درخت نبوتیم و فرودآمدن گاه رسالت و جای آمد و شد فرشتگان رحمت و کان های دانش و چشمه سارهای بینش.»(همان، خطبه 109، ص106، نیز ر.ک: کلینی، الکافی، ج1، ص221)
خاستگاه علوم غیبی
پیامبران و امامان دانش های غیبی خود را از راه هایی گوناگون به دست می آورند که در این جا به مهمترین آنها اشاره می کنیم:
1. وحی و الهام
وحی آسمانی- که خود پدیده ای غیبی و فراتر از تجربه عادی است- دریچه های جهان غیب را به روی پیامبران الهی می گشاید و آنان را با حقایقی آشنا می سازد که ابزار ادارکی انسان، به خودی خود، توان دستیابی به آنها را ندارد. چنانکه پیش تر گذشت، انبیاء نه تنها در امور مربوط به شریعت، بلکه در قلمرو موضوعات فردی و اجتماعی نیز از این سرچشمه دانش بهره می برند و ارتباط خود را با جهان دیگر بیشتر آشکار می سازند. برای نمونه، در جنگ تبوک، گم شدن شتر پیامبر بهانه ای به دست منافقان داد تا علم غیب آن حضرت را به زیر سوال برند. در این هنگام فرشته الهی فرود آمد و با رازگشایی از محل استقرار شتر، به طعنه های دشمنان پایان داد.(کلینی، الکافی، ج8، ص221، بحارالانوار، ج18، ص109؛ ابن هشام، السیره النبویه، ج4، ص166؛ ابن کثیر، اسماعیل، السیره النبویه، ج4، ص16، ابن اثیر، عزالدین، اسدالغابه، ج2، ص146)
از سوی دیگر، هر چند با رحلت پیامبراکرم(ص) باب وحی بسته شد(نهج البلاغه، خطبه 235، ص226)، راه الهام برای اولیای الهی، همچنان باز است:
همواره خدا را- که بخشش های او بی شمار است و نعمت هایش بسیار- در پاره ای از روزگار پس از پاره ای دیگر و در زمانی میان آمدن دو پیامبر، بندگانی است از راه اندیشه با آنان در راز است و از طریق خرد دمساز.(همان، خطبه 222، ص255)
چگونگی بهره مندی امامان معصوم(ع) از این خزانه غیبی، تفاوتی چندانی با بهره مندی پیامبران(ع) از آن ندارد، چنانکه رسول خدا(ع) خطاب به امیرمؤمنان(ع) می فرماید: « انک تسمع ما اسمع و تری ما أری الا انک لست بنبی؛ تو می شنوی آنچه را من می شنوم و می بینی آنچه را من می بینم، جز اینکه تو پیامبر نیستی.»(همان، خطبه، 192، ص223-222)
براین اساس، امام علی(ع) در برخی روایات، خود را مانند ذوالقرنین می داند که هر چند پیامبر نبود، خداوند با او رازگویی می کرد.(ابن عیاش، محمد، تفسیر العیاشی، ج2، ص365؛ بحارالانوار، ج12، ص180 و ج26، ص73) همچنین آن حضرت در جایی دیگر، با اشاره به لوح محفوظ الهی، می فرماید: « الهمنی الله- عزوجل- علم ما فیه؛ خداوند از راه الهام مرا از آنچه در لوح محفوظ است، آگاه ساخته است.»
امامان معصوم(ع) در روایاتی فراوان، محدث خوانده شده اند؛
امامان معصوم(ع) در روایاتی فراوان، مُحدث خوانده شده اند(برای نمونه، ر.ک: صفار قمی، محمد، بصارالدرجات، ص139؛ بحارالانوار، ج26، ص85-66)؛ چنانکه امیرمؤمنان(ع) می فرماید: « من و جانشینانم … محدث هستیم.»(بحارالانوار، ج26، ص79) بنابر برخی از این احادیث، محدث کسی است که صدای فرشته را می شنود، هر چند او را نمی بیند.(شیخ مفید، محمد، الاختصاص، ص329) تعبیری دیگر که در این باره به کار رفته، برقراری ارتباط با «روح الهی»(برخی از روایات، روح را موجودی دانسته اند که برتر از جبرئیل و میکائیل است. ر.ک: کلینی، الکافی، ج1، ص274-273) است؛ چنانکه امام علی(ع) می فرماید: « کسی که روح الهی را درمی یابد … از رویدادهای گذشته آینده و … آنچه را در دل مردمان و زمین و آسمان است، آگاه می گردد.(بحارالانوار، ج26، ص5)
2. رؤیای صادق
پیامبران و امامان(ع) نه تنها در بیداری که در خواب نیز از تأیید الهی برخوردارند و از این راه، بر بسیاری از حقایق جهان دست می یابند(مصنفات الشیخ المفید(اوائل المقالات)، ج4، ص70؛ همو تصحیح الاعتقاد، ص100) چنانکه ابراهیم(ع) در خواب از مأموریت ذبح فرزندش آگاه شد(صافات/102) و پیامبر گرامی اسلام(ص) ورود مسلمانان به مسجدالحرام و انجام اعمال عمره را در آینه رؤیا دید.(فتح/27) از این روست که در روایاتی بسیار، رؤیای صادق، شاخه از نبوت به شمار آمده است و اندیشه مندان مسلمان آن را گونه ای وحی و الهام دانسته اند. امامان معصوم(ع) نیز بر بسیاری از امور غیبی از این راه آگاه می شدند و در حقانیت آن، تردیدی به خود راه نمی دادند. برای نمونه، امام علی(ع) در خواب از رحلت سلمان فارسی آگاهی یافت. سپس به مدائن رفت و به غسل و کفن او پرداخت.(راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، ج2، ص562 و ج1، ص233)
3. آموختن از پیامبر و امام پیشین
امیرمؤمنان(ع) هنگام رازگشایی از امور نهانی و غیبی، بارها بر این حقیقت پای می فشارد ه این آگاهی را از رسول خدا(ص) به دست آورده است.(ر.ک: ابن حنبل، احمد، المسند، ج1، ص258-257) در اینجا برای نمونه، به چند حکایت اشاره می کنیم:
در روایتی امام علی(ع) در گفتاری به یادماندنیف آمادگی خود را برای پاسخ به مشکلات علمی جامعه اعلام می کند:
از من بپرسید، پیش از آنکه مرا نیابید. به خدا قسم، نمی پرسید از گروهی که صد تن را به راه راست می خواند و صد تن دیگر را گمراه می سازد. جز آنکه شما را آگاه کنم از آن کس که مردم را بدان می خواند و آنکه آنان را می راند.
در این هنگام، یکی از حاضران از روی طعن و استهزا از شمار موهای سر و صورت خود پرسید. امام در پاسخ فرمود:
به خدا قسم، حبیبم(پیامبر(ص)) به من خبر داده است که بر هر دسته از موهایت فرشته ای گمارده شده است که تو را لعنت می کند و … در خانه ات فرزندی است که پسر رسول خدا را می کشد.(در برخی از نقل ها، این جملات نیز بر پاسخ امام افزوده شده است: « به خدا قسم، من شما موهایت را می دانم، اما اگر بگویم، تو چگونه می توانی به درستی گفتارم پی ببری؟»(ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج10، ص14)
این فرزند، کسی نبود جز سنان بن أنس نخعی که در به شهادت رساندن امام حسین(ع) سهمی چشمگیر داشت.(همان، ج2، ص286)
همچنین نقل است که امیرمؤمنان(ع) برده ای- که «سالم» نامیده می شد- خرید و آزاد کرد. سپس فرمود: « رسول خدا(ص) به من خبر داده است: نامی که پدرت بر تو نهاده، میثم است.» مشاهده این معجزه، وی را از یاران نزدیک امام ساخت.(همان، ج2، ص291)
در ماجرایی، داوری شگفت انگیز امیرمؤمنان(ع) میان چند برادر و خواهر، آنان را واداشت که آن حضرت را- به دلیل آگاهی از غیب- پروردگار خود بخوانند. امام با تأکید بر ناروا بودن این پندار، فرمود: « به من خبر داده بود که این حادثه در چنین روزی و در این ساعت روی خواهد داد.»(بحارالانوار، ج4، ص242)
نیز نقل است یکی از یاران امام علی(ع) پس از شنیدن پیشگویی های آن حضرت، شگفت زده، پرسید: « ای امیرمؤمنان، تو را علم غیب داده اند؟» امام در پاسخ فرمود:
این، علم غیب نیست، علمی است که از دارنده علم آموخته ام. علم غیب، علم قیامت است و آنچه خدا در گفته خود شمرده است که «إن الله عنده علم الساعه … . پس این علم غیب است که جز خدا کسی آن را نداند و جز این، علمی است که خدا آن را به پامبرش آموخته و او نیز مرا آموخته و دعا کرده است که سینه من آن را فرا گیرد و دلم آن علم را در خود بپذیرد.»(نهج البلاغه، خطبه128، ص127)
امیرمؤمنان(ع) بارها از شهادت خود و چگونگی اش خبر داده است و این گونه بر تردیدناپذیری اش پای فشرده است: « به خدا سوگند، چنین خواهد شد. دروغ نمی گویم و به من دروغ نگفته اند.»(مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج2، ص418، 413) گاه می فرمود: « در انتظار روزی هستم که وعده رسول خدا(ص) تحقق یابد و محاسنم با خون سر خضاب گردد.»(شیخ صدوق، محمد، علل الشرایع، ج1، ص206؛ ابن حجر مکی، احمد، الصواعق المحرقه، ص134. نیز ر.ک: ابن حنبل، احمد، المسند، ج1، ص219، ح802) در برخی دیگر از روایات، امام با استناد به سخن پیامبراکرم(ص) روز دقیق ضربت خوردن و شهادت خود را نیز تعیین کرده است.(ر.ک: ابن حسام الدین هندی، کنزالعمال، ج13، ص197)
اندیشه مندان شیعه و سنی در اینکه علی(ع) بیش از هر کس از گنجینه علوم نبری بهره برده و در محضر رسول خدا(ص) دانش اندوخته است، اتفاق نظر دارند. احادیثی از این دست در کتب هر دو گروه فراوان به چشم می خورد که امیرمؤمنان(ع) فرموده است: «هر گاه از رسول خدا(ص) می پرسیدیم، پاسخ می داد و چون ساکت می شدیم، خود آغاز به سخن می کرد.»(سنن ترمذی، ج5، ص637، ح3722؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج2، ص338؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج2، ص351. همچنین ر.ک: نهج البلاغه، خطبه210) اما نکته در خور توجه آن است که این بهره گیری همواره به گونه عادی نبوده و چه بسا راه فراگیری علوم غیبی، خود نیز پدیده ای استثنایی بوده است، چنانکه امام علی(ع) می فرماید:
« رسول خدا هزار درِ دانش را به روی من گشود … که هر دری خود به هزار درِ دیگر رهنمون است … به گونه ای که اکنون از زمان فرا رسیدن مرگ و پیشامدهای ناگوار خبر دارم و با دانش خدادادی به داوری می پردازم.(بحارالانوار، ج26، ص30؛ بحرانی، سیدهاشم، ینابیع المعاجز، ص147)
ناگفته پیداست که درهای دانش که در این حدیث آمده است، چیزی فراتر از اصل و قانون کلی است که می توان از آن، فروع گوناگون را با روش معمولِ اجتهاد، استنباط کرد. در هیچ مکتب بشری نمی توان اصلی را یافت که بسط و گسترش آن، به چنین آگاهی های غیبی بینجامد.(برای آشنایی با تفاسیر دیگری از این حدیث، ر.ک: مصنفات الشیخ المفید(الفصول المختاره، ج2، ص107-106)
به فرموده امیرمؤمنان(ع) این دانش های غیبی در اختیار یکی از شایستگان اهل بیتش قرار گرفته است و تا روز قیمامت از نسلی به نسل دیگر منتقل خواهد شد.(بحارالانوار، ج26، ص179) بر این اساس، امام معصوم(ع) همواره بر این حقیقت پای فشرده اند که دانش آنان از پدرانشان و سرانجام از رسول خدا(ص) به ارث رسیده است.(ر.ک: کلینی، الکافی، ج1، ص264؛ فیض کاشانی، ملا محسن، الوافی، ج3، ص607، شیخ مفید، الامالی، ص23؛ و بحارالانوار، ج46، ص308 و 307) گفتنی است که بخشی از این انتقال دانش، به کمک صحیفه هایی همچون جَفر و جامعه، کتاب علی و مصحف فاطمه(س) صورت پذیرفته(ر.ک: الکافی، ج، ص242-238؛ صفار قمی، محمد، بصارالدرجات، ص161-142؛ ری شهری، محمد، اهل البیت فی الکتاب و السنه، ص225-215) که ویژگی های آنها چندان برای ما روشن نیست، اما بی گمان پیشوایان معصوم(ع) بسیاری از خبرهای غیبی خود را به این کتابها مستند ساخته اند و به ویژه درباره مصحف فاطمه(س) بر این حقیقت پای فشرده اند که رویدادهای آینده در آن پیشگویی شده است.(الکافی، ج1، ص240، صفار قمی، بصارالدرجات، ص157)
4. فهم بطون قرآن
به گواهی روایات فراوان، قرآن کریم افزون بر معنای ظاهری، دارای معانی باطنی است(ر.ک: بحارالانوار، ج2، ص284 و ج5، ص231 و ج89، ص84 و ج96، ص318) و بر این اساس جای شگفتی نیست اگر گفته شود خبر های مربوط به آسمان و زمین و گذشته و آینده را در آن می توان یافت.(فیه خبر السماء و خبرالارض و خبر ما کان و خبر ما هو کائن.(الکافی، ج1، ص240)) امیرمؤمنان(ع) که در پرتو عنایات الهی از نیروی ویژه ای برای ادراک برخوردار است(ان ربی وهب لی قلبا عقولا و لسانا سؤلا.(خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، ص90؛ و ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج2، ص338) و ظاهر و باطن قرآن را می داند،(ابونعیم اصفهانی، احمد، حلیه الاولیاء، ج1، ص65) توانایی خود را برای بهره گیری از کتاب الهی چنین شرح می دهد:
از آن (قرآن) بخواهید تا سخن گوید و هرگز سخن نگوید،‌ اما من شما را از آن خبر می دهم. بدانید که در قرآن دانش آینده و حدیث گذشته. درد شما را درمان است و راه سامان دادن کارتان در آن است.(نهج البلاغه، خطبه 158، ص159)
گستره علم غیب
بی گمان، هیچ چیز در امور مربوط به شریعت و حلال و حرام الهی بر بندگان برگزیده ای سزاوار دریافت علوم غیبی اند، مخفی نمی ماند و خداوند در غیب را به روی آنان می گشاید.(برخی از دانشمندان چون سیدمرتضی(متوفای436ق) و شیخ طوسی(460-385ق) آگاهی امام را به بیش از این امور لازم نمی دانند.(ر.ک: سیدمرتضی، علی، الشافی فی الامامه، ج2، ص26، شیخ طوسی، محمد، تخلیص الشافی، ج1، ص252) گزارش های تاریخی خدشه ناپذیر و روایات فراوانی که در کتب شیعه و سنی آمده اند، گواه آنند که اولیای الهی از بسیاری از امور دیگر نیز آگاهند(ر.ک: قاری، ملاعلی، شرح الشفاء، ج2، ص209) و گاه از امور نهانی خبر می داده اند.(ر.ک: ابن حنبل، احمدف المسند، ج4، ص506، 354، 214؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج5، ص4-3) چگونگی این آگاهی و این که همیشگی و بی شرط بوده است، یا به خواست و اراده آنان و یا به مصلحت الهی بستگی داشته است، در مباحث آینده خواهد آمد. اکنون تنها برآنیم که به برخی از ابعاد دانش غیبی معصومان نظر اندازیم و یا خوشه چینی از روایات، دورنمایی از گستره علم غیب را به دیده آوریم.
1. علم الکتاب
در آیه ای از قرآن کریم، سخن از شخصی به میان آمده است که دارای علم الکتاب است و بر حقانیت رسول خدا(ص) گواهی می دهد.(قُلْ کَفى بِاللّهِ شَهیدًا بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ(رعد/43)) روایات فراوانی از شیعه و سنی، مصداق این تعبیر قرآنی را امام علی بن ابیطالب(ع) دانسته اند(ر.ک: ابن مغازلی، علی، مناقب علی بن ابی طالب، ص314؛ قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، ج5، ص236؛ حاکم حسکانی، عبیدالله، شواهد التنزیل، ج1، ص310-307) چنانکه خود آن حضرت می فرماید: « منم آن کس که دارنده علم الکتاب است.»(طبرسی، احمد، الاحتجاج، ج1، ص368؛ کتاب سلیم بن قیس الهلالی،‌ ص423؛ صفار قمی، محمد، بصائرالدرجات، ص216) از سوی دیگر، درباره مقصود از علم الکتاب، نظریه هایی گوناگون مطرح است(ر.ک: المیزان، ج11، ص387-384) که در این نوشتار نمی توان بدان پرداخت؛ اما از مقایسه این عبارت با تعبیر دیگر قرآنی که می فرماید: «عِلْمُ الْکِتابِ»،(نمل/40) می توان به این نتیجه رسید که دارنده علم الکتاب به درجاتی بالا از عمل علم و معرفت دست یافته است و از حقایق آگاهی دارد که انسان‌های عادی از آن بهره اند. آصف بن برخیا، یکی از کارگزاران سلیمان نبی(ع)، به دلیل برخورداری از دانش اندکی از کتاب(علمٌ مِن الکتاب) توانست ملکه سبا را در یک چشم بر هم زدن، نزد سلیمان حاضر سازد؛ در حالی که امیرمؤمنان(ع) دانش همه کتاب(علم الکتاب) را یکجا در اختیار دارد(ر.ک: الکافی، ج1، ص257، 229؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج1، ص367؛ ابن عبدالوهاب، حسین، عیون المعجزات، ص39؛ بحرانی، سیدهاشم، ینابیع المعاجز، ص22-13) و به فرموده خود،‌ همه علومش را نزد فرزندان معصوم خویش میراث گذشته است.(بحارالانوار، ج26، ص179)
امام علی(ع) در گفتاری دیگر، برخورداری از علم الکتاب را به آگاهی از اسم اعظم خدا پیوند زده، می فرماید: آصف بن برخیا،‌ تنها یک حرف از اسم اعظم را می دانست … در حالی که ما هفتاد دو حرف را می دانیم و البته یک حرف در علم غیب خدا باقی مانده(و برای کسی آشکار نگشته) است.(همان، ج27، ص37، بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القران، ج5، ص58، همو، ینابیع المعاجز، ص34)
2. شرایع آسمانی
امیرمؤمنان(ع) که نمونه والای دارندگان علوم غیبی است، نه تنها تفسیر و تأویل قرآن و شأن نزول آیات قرآنی را می داند و ناسخ و منسوخ، محکم و نتشابه و خاص و عامش را از یکدیگر بازمی شناسد(ر.ک: حاکم کسانی، عبیدالله، شواهد التنزیل، ج1، ص38-29؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج2، ص338؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج2، ص351؛ بخاری،‌ اسماعیل،‌ التاریخ الکبیر، ج8، ص165) بلکه به فرموده خود، آگاهی اش به تورات و انجیل از خود یهودیان و مسیحیان بیشتر است و می تواند در میان هر گروه، بر اساس کتاب آسمانی شان داوری کند.(کتاب سلیم بن قیس، ص463، 433، 432؛ تفسیر فرات الکوفی، ص188، 68؛ شیخ طوسی، محمد، الامالی، ص523) این دانش گسترده، برگرفته از مکتب پیامبری است که با اتصال به خزانه غیب الهی، مسئله آموز صد مدرس بود.
3. گذشته و آینده
امام علی(ع) با اشاره به اینکه دانش پیامبران پیشین در پیامبراسلام(ص) گرد آمده و ایشان از وقایع گذشته و حوادث آینده آگاه است، خود را وارث علم او می خواند و می فرماید: «سوگند به کسی که جانم به دست او است، من نیز از آنچه پیامبر می دانست، آگاهم و از حوادثی که تا کنون روی داده است، یا تا قیامت روی می دهد، خبر دارم.»(صفار قمی، محمد، بصائرالدرجات، ص127؛ بحرانی، سیدهاشم، ینابیع المعاجز، ص37؛ بحارالانوار، ج26، ص110)
امام در گفتاری دیگر، گستره دانش خود را چنین شرح می دهد:
« به خدا، اگر خواهم هر یک از شما را خبر دهم که از کجا آمده و به کجا رود و سرانجام کارهای او چه بُوَد، توانم، لیکن ترسم که درباره من به راه غلو روید و مرا بر رسول خدا(ص) تفضیل نهید.(نهج البلاغه، خطبه 175، ص181)
پیش گویی های شگفت انگیز امیرمؤمنان(ع) زبانزد همگان است و کتاب های فراوانی در این باره نگاشته اند.(برای نمونه، ر.ک: ری شهری، محمد، موسوعه الامام علی بن ابی طالب(ع)، ج11، ص164-107) این پیشگویی ها چونانند که راه هر گونه توجیهی را می بندند و تردیدی در آگاهی امام از غیب باقی نمی گذارند؛ چنانکه پیش از آغاز جنگ نهروان فرمود: « به خدا که 10 کس از آنان نرهد و از شما 10 تن کشته نشود.»(نهج البلاغه، خطبه 59، ص48) ابن ابی الحدید در شرح این خطبه سخنانی دارد که گزیده آن چنین است:
این خبر غیبی از اخبار متواتر سات و یکی از معجزات آن حضرت به شما می رود زیرا پیشگویی حوداث آینده به دو گونه می تواند بود: یکی اجمالی و سربسته؛ برای مثال، کسی می گوید: « شما بر این گروه پیروز خواهید شد.» این پیش بینی اگر هم درست از کار درآید، دلیلی بر آگاهی غیبی گوینده آن نخواهد بود. دیگر، تفصیلی؛ چنانکه امام در این روایت، از شمار دقیق کسانی که از دو طرف کشته می شوند، خبر می دهد و ارتباط خود را با عالَمی دیگر به خوبی می نمایاند. این گونه پیش گویی، فراتر از توان بشری است و جز معجزه و خبر غیبی، نامِ دیگری نمی توان بر آن نهاد.(ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج5، ص4-3)
4. زمان مرگ و پیشامدهای ناگوار
آگاهی از زمان فرا رسیدن مرگ و رویدادهای ناخوشایند، که در اصطلاح عربی، «علم المنایا و البلایا» خوانده می شود، در روایات علوی بسیار به چشم می آید و از دانش های غیبی آن حضرت به شمار است؛ چنانکه امام صادق(ع) می فرماید:
« امیرمؤمنان(ع) بارها می فرمود: « … زمان فرا رسیدن مرگ و پیشامدهای ناگوار را می دانم و از اصل و نسب آدمیان و چگونگی داوری است و نه امور نهان از دیده، برایم مستور … اینها همه، دانشی است که خدا مرا از آن آگاه ساخته است.»(کلینی، الکافی، ج1، ص197-196، نیز ر.ک:صفار قمی، محمد، بصائر الدرجات، ص201)
امام علی(ع) این بُعد از علوم غیبی را- همچون ابعاد دیگر- ویژه خود نمی شمارد،‌ بلکه دیگر اعضای اهل بیت را در آن شریک می داند.(انا اهل البیت علمنا علم المنایا و البلایا و الانساب(صفار قمی، محمد، بصائر الدرجات، ص268) حتی آن حضرت دریچه هایی از این دانش را به روی برخی یاران خویش، همچون رُشید هجری، نیز گشوده است و رشید نه تنها از چگونگی شهادت خود و ناگواری هایی که دامنگیرش خواهد شد، آگاهی داشت، بلکه بارها از زمان مرگ دیگران نیز رازگشایی می کرد و حوادث آینده نیز چنان روی می داد که او گفته بود.(کلینی، الکافی، ج1، ص484؛ مجلسی، محمدباقر، مراه العقول، ج6، ص67؛ شیخ طوسی، محمد، اختیار معرفه الرجال، ص76)
5. اسرار درونی
رازهای پنهان و اسرار درونی آدمیان، دسته ای دیگر از امور غیبی اند که خداوند برای پیامبران و امامان آشکار می سازد(مصنفات الشیخ الفید(اوائل المقالات)، ج4، ص67) چنانکه امام علی(ع) به یکی از جاسوسان معاویه، که خود را هوادار آن حضرت می نمایاند، فرمود: « تو را معاویه به سوی من فرستاده، تا از پاسخ مسائلی که در حل آنها درمانده است، آگاه گردد.»(حر عاملی، محمد، اثبات الهداه، ج2، ص460) همچنین، یکی از خوارج به قصد آنکه امیرمؤمنان(ع) را بیازماید و آگاهی اش را از امور غیبی پنداری باطل نمایاند، نزد امام آمد و از ارادت و دوستی خود به او سخن راند. امام در پاسخ فرمود: « دروغ می گویی. به خدا سوگند که مرا دوست نداری و هرگز نداشته ای … گویی زمانی را می بینم که در حال گمراهی کشته می شوی و مَرکب های عراقیان چنان چهره ات را لگدکوب می سازند که بستگانت از بازشناختنت در می مانند.(همان، ص461، ر.ک: کلینی، الکافی، ج1، ص438، صفار قمی، محمد، بصائرالدرجات، ص89-87)
6. زبان همه آدمیان
در تاریخ زندگانی پیشوایان معصوم(ع) به حکایاتی بسیار برمی خوریم که بر اساس آنها، اهل بیت پیامبر(ص) به زبان های گوناگونی همچون سریانی، عبری، ترکی، روسی و فارسی سخن گفته اند(.ک: صفار قمی، محمد، بصائرالدرجات، ص333-340؛ ری شهری، محمد، اهل البیت فی الکتاب و السنه، ص202-199) چنانکه امیرمؤمنان(ع) به شکایت گروهی نبطی زبان که از سنگینی خراج گله‌مند بودند، با زبان خودشان پاسخ گفت(ابن شهرآشوب، محمد، مناقب آل ابی طالب، ج1، ص332؛ صفار قمی، محمد، بصائرالدرجات، ص335) و اما صادق(ع) در ملاقات با گروهی از ایرانیانف که با زبان عربی ناآشنا بودندف به فارسی فرمود: « هر که دِرَم اندوزد، جزایش دوزخ باشد.»(راوندی، قطب الدین،‌الخرائج و الجرائح، ج2، ص753؛ بحارالانوار، ج47، ص119) در این باره، اباصلت هروی از امام رضا(ع) روایت می کند:
خداوند هیچ کس را بر گروهی حجت نمی کند، جز آنکه زبان آنان را به او می آموزد. آیا این سخن امیرمؤمنان(ع) را نشنیده ای که فرمود: « به ما فصل الخطاب داده اند؟» آیا فصل الخطاب چیزی جز دانستن زبان‌ها است؟(شیخ صدوق، محمد، عیون اخبارالرضا، ص651-650)
7. زبان حیوانات
در روایتی، امام علی(ع) با سلیمان پیامبر، که به فرموده قرآن، زبان پرندگان را می دانست،(نمل/16) هم نوا می گردد و می فرماید: « ما را زبان مرغان آموختند و از هر نعمت عطا کردند.»(ری شهری، محمد، اهل البیت، فی الکتاب و السنه، ص202، به نقل از اثبات الوصیه) و این البته به زبان پرندگان اختصاص ندارد، بلکه به گواهی روایات، حیوانات دیگر را نیز دربر می گیرد.(ر.ک: ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج1، ص331، صفار قمی، محمد، بصائرالدرجات، ص344-343، 353-347)
چگونگی آگاهی معصومان از امور غیبی
از موضوعات مربوط به علم غیب که اندیشه مندانی بسیار را به خود مشغول کرده و رازش برای بسیاری کسان همچنان پوشیده مانده است، مطلق یا مشروط بودن و به تعبیر دیگر، فعلی یا ارادی بودن(برخی از اندیشمندان در این باره تعبیر «علم حضوری و حصولی» را به کار گرفته اند(برای نمونه، ر.ک: لواسانی، میرزاحسن، نورالافهانم، ج2، ص306) ولی با توجه به معنای خاصی که این دو واژه در فلسفه دارند، بهتر است از به کارگیری آن در اینجا خودداری ورزیم.) این گونه آگاهی است(برخی از بزرگان برآنند که به دلیل اختلاف روایات، باید از کنجکاوی در این باره بپرهیزیم و دانش آن را به خود معصومان واگذار کنیم.(ر.ک: انصاری، شیخ مرتضی، فرائدالاصول، ج1، ص374؛ خراسانی، محمدکاظم، کفایه الاصول، ج1، ص374، حاشیه مشکینی)) یعنی اینکه آیا پیامبران و امامان همواره همه چیز را می دانند و تنها تفاوت دانش آنان با علم خداوندی در این است که یکی ذاتی و ازلی است و دیگری غیرذاتی و زمانمند؟(ر.ک: مظفر، محمدحسین، علم امام، ص28؛ نجفی لاری، عبدالحسین، المعارف السلمانیه فی کیفیه علم الامام و کمیته،‌ ص29) یا علوم غیبی معصومان وابسته به خواست و اراده آنان و مصلحت الهی است و گاه ممکن است خداوند پدیده ای غیبی را از دیدگان آنان نیز پوشیده نگه دارد؟ این پرسش با پاسخ های گوناگونی روبه رو است که مهمترین آنها را از نظر می گذرانیم.(علم غیب معصومان(ع) از نظر کمیت وگستره، ممکن است همه امور یا برخی از آنها را در بر بگیرد و به لحاظ کیفیت نیز می تواند فعلی یا ارادی باشد و در هر صورت، آگاهی از اشیا یا اجمالی است یا تفضیلی. همچنین خاستگاه این دانش می تواند «لوح محفوظ» یا «لوح محو و اثبات» باشد که یکی تغییرناپذیر و دیگری تغییر پذیر است. از ضرب این اقسام چندگانه در یکدیگر- که می توان اقسام دیگری را نیز بر آن افزود- احتمالات گوناگونی پدید می آید که از ذکر آنها در می گذریم و به یادآوری این نکته بسنده می کنیم که تقریبا همه کسانی که علم غیب را فعلی می دانند. گستره آن را نیز به همه امور عالم می کشانند؛ هر چند به لحاظ نظری، تلازمی میان این دو نیست.)
1. مطلق و بدون شرط
چنانکه اشاره شد، کسانی که از علم فعلی و مطلق معصومان جانبداری می کنند، بر این باورند که بندگان برگزیده الهی، همواره از همه امور مربوط به حال، گذشته و آینده آگاهند و چیزی از رویدادهای جهان بر آنان پوشیده نمی ماند(برای آشنایی به دلایل عقلی و نقلی این دیدگاه، ر.ک: مظفر، محمدحسین، علم امام، ص79-78؛ نجفی لاری، عبدالحسین، المعارف السلمانیه، ص137-57). از نظر این گروه، احادیث فراوانی که بخشی از آنها گفته اند، تنها بر اساس این دیدگاه معنایی روشن می یابند. این حقیقت، که امیرمؤمنان(ع) دارای علم الکتاب است و مطالب تورات و انجیل را به خوبی می داند و از حوادث گذشته و آینده آگاه است و اسرار نهفته آدمیان را آشکار می سازد و با هر کس به زبان خودش سخن می گوید و حتی معنای نغمه پرندگان و دیگر حیوانات را نیز درمی یابد، معنایی جز این ندارد که هیچ راز ناگشوده ای برای او باقی نمانده است. بر این اساس، مقصود روایاتی که آگاهی امام را وابسته به خواست او می دانند، (کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ص258) نه این است که امام گاهی از اوقات نمی خواهد و در نتیجه نمی داند بلکه این خواستن و دانستن همیشگی است.(مظفر، محمد حسین، علم امام، ص79-78)
2. وابسته به مشیت و اراده
دیدگاه دیگر- که برخی آن را نظریه مشهور شیعه دانسته اند(ر.ک: لواسانی، میرزاحسن، نورالافهام، ج2، ص306)- آگاهی معصومان(ع) را از امور غیبی به خواست و اراده آنان پیوند می زند(ر.ک: حرعاملی، محمد، اثبات الهداه، ج7، ص441؛ همو، الفوائد الطوسیه، ص520؛ مظفر، محمدرضا، عقائدالامامیه، ص67-69؛ مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، پیام قرآن، ج7، ص251-249؛ سبحانی، جعفر، منشور، جاوید، ج8، ص417، 373) و به روایاتی از این دست تمسک می جوید: اذا اراد الامام أن یعلم شیئا أعلمه الله ذلک؛ هر گاه امام بخواهد چیزی را بداند، خداوند به او می آموزد».
لهم علوم لایکاد یعلم***و إن ارادوا علم شیء علموا(لواسانی، میرزا حسن، نوالافهام، ج2، ص306)
«آنان دارای علومی اند که برای ما شناخته نیست و هر گاه بخواهند چیزی را بدانند، فورا از آن گاه می شوند.»
بدین سان، می توان دانش غیبی را به نامه ای دربسته همانند دانست که برای آگاهی از محتوا، باید در نامه را گشود. ناگفته پیداست که این خواستن و دانستن، وابسته به وجود مصلحت و گره خورده با حکمت است و چه بسا امام یا پیامبر نخواهد و در نتیجه،‌ نداند؛ اما همواره آنچه حجت پروردگار را از دیگران جدا می سازد و او را در جایگاهی برتر از همه می نشاند،‌ این است که اگر او بخواهد از چیزی آگا شود، می تواند.
گفتنی است که برخی ار اندیشه مندان شیعه و سنی،‌ به جای تعبیر «اراده»، واژه هایی همچون «خطور» و «التفات» را به کار گرفته اند(ر.ک: انصاری، شیخ مرتضی، فرائد الاصول، ج1، ص374؛ عبدالخالق، عبدالغنی، حجیه السنه، ص144)
بدین معنا که معصومان برای رسیدن به آگاهی، به چیزی بیش از «توجه» نیازمند نیستند. همچنین گاه در این باره تعبیر «خواست و مشیت الهی»(این تعبیر با روایت «یبسط لنا العلم» سازگاری بیشتری دارد و از آیه شریفه « ولو نشا‌ء لأریناکهم فلعرفتهم بسیماهم»(محمد/30) نیز قابل استفاده است.) ب کار می رود(ر.ک: مصنفات الشیخ المفید(اوائل المقالات)، ج4، ص66؛ مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، پیامبر قرآن، ج7، ص227) که تفاوتی چندان در مقصود به بار نمی آورد؛ زیرا پیامبران و امامان به مرتبه ای رسیده اند که خواست آنان با مشیت خداوند پیوند می خورد و جز آنچه او می خواهد، نمی خواهند: إن الله- عزوجل- جعل قلوب الأئمه موردا لإرادته فاذا شاءاللهُ شیئا شاؤوه(قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج2، ص409؛ بحرانی، سیدهاشم،‌البرهان فی تفسیر القرآن، ج8، ص227)؛‌ خداوند دل های امامان را جایگاه اراده خویش ساخته است به گونه ای که هر گاه خدا چیزی بخواهد، آنان نیز می خواهند.»
در برخی روایات، در این باره تعبیر «قبض و بسط» به کار رفته و چنین آمده است: «یبسط لنا العلم فنعلم و یقبض عنّا فلا نعلم(کلینی، الکافی، ج1، ص256؛ شیخ صدوق، محمد الخصال، ص528، ابواب الثلاثین، ح3)؛ آن گاه که بساط دانش گسترده می شود، می دانیم و هنگامی که برچیده می شود، نمی دانیم.»
یکی پرسید از آن گم کرده فرزند***که ای روشن گهر پیر خردمند
زمصرش بوی پیراهن شنیدی***چرا در چاه کنعانش ندیدی
بگفت احوال ما برق جهان است ××× دمی پیدا و دیگر دم نهان است
گهی بر طارم اعلا نشینم ××× گهی بر پشت پای خود نبینم(کلیات سعدی، گلستان، باب دوم، ص75)
افزون بر دلایل پیشین،‌ دسته ای از احادیث، که از افزایش تدریجی علوم معصومان سخن می گویند، می توانند دلیل دیگری برای این دیگاه به شمار آیند. همچین روایات مربوط به خاستگاه علوم غیی با این نظریه سازگارتر می نمایند.
از سیره عملی پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) نیز می توان شواهدی در این باره گرد آورد؛ چنان که از مجموع آن چه شیعه و سنی در ماجرای مشهور گرم شدن شتر پیامبر وایت کرده اند، چنین به دست می آید که رسول خدا(ص) نخستاز محل شتر اظهار بی اطلاعی کرد و بر این پای فشرد که دایره آگاهی هایش از آن چه خدا به وی خبر داده است فراتر می رود: «لا ألعم من ذلک ما علمنی الله» اما با اوچ گیری طعنه های منافقان که بیم آن می رفت در ایمان مردم سستی پدید آورد و ارتباط پیامبر(ص) با جهان دیگر بی پایه قلمداد کند، فرشته الهی نازل شد و پیامبر(ص) را از جایگاه شتر آگاه ساخت. (ر.ک: راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، ج 1، صص 30-31؛ بحارالانوار، ج 18، ص 109؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج 4، ص 166؛ ابن اثیر، عزالدین اسدالغابه، ج 2، ص 146)
کسانی که از این دیدگاه جانبداری می کنند، از احادیثی که در بخش گستره علم غیب آوردیم، تفسیری متفاوت با برداشت گروه اول ارائه می دهند و بر این باورند که برای مثال، آگاهی از حوادث گذشته وآینده -که در سخنان امیرمؤمنان(ع) بسیار آمده است- به معنای آن نیست که خبر همه این همه حوادث بالفعل نزد معصومان حاضر است؛ (از این رو، بسیاری از اندیشمندان شیعه بر این نکته تأکید ورزیده اند که پیشوایان معصوم(ع) از «برخی» حوادث آینده و گذشته (نه همه آن ها) آگاه بوده واز درون «بعضی» افراد خبر داشته اند، برای نمونه، ر.ک: مصنفات الشیخ المفید، ج 4، (اوائل المقالات)، ص 67 و ج 6 (المسائل العکبریه)، ص 70؛ ابن شهرآشوب، محمد متشابهات القرآن و مختلفه، ج 1، ص 211؛ علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج 5، ص 59) بلکه بدین معنا است که پیامبران و امامان می توانند دیوار زمان و مکان را درنوردند و هر لحظه که اراده کنند از گذشته و آینده آگاهی یابند.
همچنین، اگرامیرمؤمنان(ع) خود را برخوردار از «علم المنایا و البلایا» می خواند، نه بدان معنا است که همواره سرنوشت تک تک کسانی که در شرق و غرب عالم می زیند، پیش چشمش نمودار است بلکه به معنای آن است که این راز برایش ناگشودنی نیست و هرگاه بخواهد، می تواند از پیشامدهایی که برای هر کس رخ خواهد داد، آگاهی یابد.
بداء و رابطه آن با علم غیب
موضوع «بداءم در معارف اصیل مکتب اهل بیت(ع) دارای جایگاه ویژه ای است و در روایات، شأن و منزلتی بس بالا یافته است. (ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، صص 146-149) بداء را در امور تکوینی همچون نسخ در امور تشریعی دانسته اند. بنابراین اصل، ممکن است آن چه بر اساس مصالحی خاص در لوح محو و اثبات آمده و خاستگاه دانش پیامبران و امامان است، به دلیل تغییر مصالح از طریق اعمالی چون دعا، صلح رحم و صدقه، با دگروگونی رو به رو شود. (در توضیح «بداء» بنگرید به مقاله «بداء» در همین مجموعه) بر این اساس، امام علی(ع)‌ضمناشاره به آیه ای که بیان کننده بداء است، علم خویش را به غیب مشروط به عدم بداء و تغییر در لوح محو و اثبات می داند و می فرماید: «اگر آیه ای در کتاب خدا نبود، شما ر(به گونه ای قطعی و تخلف ناپذیر) از آنچه در گذشته روی داده است و آن چه در زمان حال روی می دهد و آن چه تا قیامت روی خواهد داد خبر می دادم و آن آیه ای است که می فرماید: «یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده أم الکتاب» (رعد، 39)». (شیخ صدوق، محمد، التوحید، ص 305، شیخ مفید، محمد، الاختصاص، ص 235؛ طبرسی، احمد، الاحتجاج، ج 1، ص 610)
علم غیب در میدان عمل
درباره چگونگی آگاهی معصومان(ع) از امور غیبی، هر یک از دودیدگاه پیش را که بپذیریم، با پرسش هایی از این دست رو به روییم (گفتنی است کسانی که آگاهی معصومان(ع) را وابسته به اراده آنان می دانند، می توانند برای پاسخ گویی به برخی از این پرسش ها، بر این نکته تأکید ورزند که چه بسا امام و پیامبر در این موارد در غیب را به روی خود نگشوده و مصلحت را در آن دیده است که به دانش های عادی خود بسنده کند. با این حال،‌این گروه نیز با پرسشی از این دست رو به روست که در آن جا که معصومان(ع) اراده خود را به کار می گیرند و پرده های غیب را از برابردیده گان خود کنار می زنند، ازاین علوم غیر عادی چگونه در میدان عمل بهره می برند.) اگر برای مثال، امام علی(ع) قاتل خود را می شناخت و از زمان شهاد خویش آگاه بود، چرا دست به پیشگیری نزد و پیش از وقوع حادثه، به علاچش نپرداخت؟ اگر امیرمؤمنان(ع) از باطن هر کس آگاه بود و یا دست کم، می توانست آگاهی یابد، چرا اجازه داد طلحه و زبیر به بهانه اعمال عمره از مدینه بیرون روند و زمینه فتنه آشوب را فراهم سازند؟ چرا امام در داوری میان افراد، علم غیبی را ملاک عمل قرار نمی داد و بر اساس آن، حکم شرعی صادر نمی کرد و سرانجام، چرا این دانش های غیبی را در سینه نگه می داشت و همگان را به رایگان از آن ها برخوردار نمی ساخت؟
پاسخ کلی و فراگیر به این پرسش ها، آن است که پیامبران و امامان هر چند از راه های غیر عادی به دانش هایی بسیار دست می یافتند -یا بر اساس دیدگاه دیگر، همه چیز را می دانستند- در به کارگیری آنها پیروی تکالیف الهی و مصلحت های واقعی بوده اند و بر این اساس، در بیش تر اوقات، تنها علوم بشری خود را ملاک عمل قرار می داده اند، در جنگ صفین، هنگامی که ابوموسی اشعری روانه دومة الجندل می شد تا با عمر و بن عاص به مذاکره بپردازد و حکم خدا را درباره دو گروه درگیر در جنگ روشن سازد، امام علی(ع) در جمع یاران خویش فرمود: «گویی از هم اکنون می بینم که ابوموسی فریب خواهد خورد». سپس در پاسخ به این پرسش که «پس چگونه او را از رفتن باز نمی داری؟» فرمود: «لو عمل الله فی خلقه بعلمه ما احتج علیهم بالرسل؛ اگر خداوند در میان بندگان بر اساس علم خود رفتار می کرد، دیگر پیامبران را برای هدایت آنان نمی فرستاد». (ابن شهر آشوب، محمد، مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 98؛ بحارالانوار، ج 41، ص 310) یعنی خداوند اگر چه پیش از فرستادن پیامبران می داند چه کسانی به بانگ دلنواز انبیا گوش فرا می دهند و چه کسانی به نوای آخرت سوز شیاطین دل می سپارند، این علم خود را مبنای داوری قرار نمی دهد، و با بعثت پیامبران، حجت را بر مردم تمام می سازد. سیره و شیوه اولیای الهی نیز در همین چارچوب می گنجد. بهعبارت دیگر، مقتضای حکمت الهی آن است که مردم برای اعمالی که هنوز انجام نداده اند، بازخواست نشوند؛ هر چند خداوند واولیای برگزیده اش پیشاپیش از آن چه روی خواهد داد، آگاهند.
وانگهی، اگر پیامبران و امامان، همواره علوم غیبی را تکیه گاه خویش سازند نه تنها در رسیدن به اهداف والای خود کامیاب تر نخواهند بود بلکه این کار بر مشکلات آنان خواهد افزود. برای روشن شدن این سخن، نکته هایی را از معارف اهل بیت(ع) به ویژه تعالیم امام علی(ع) باز می گوییم:
1. پیشوایان معصوم(ع) در فضایل انسانی سرآمد دیگرانند و اگر مردم را به صبر و پایداری می خوانند خود، نمونه کامل آنند؛ چنان که امام علی(ع) می فرماید: «آیا به همین خرسند باشم که مرا امیرمؤمنان خوانند و در تلخی های روزگار با مردم شریک نشوم ودر سختی های زندگی، نمونه آنان نگردم؟» (نهج البلاغه، نامه 45) پس، چنیننیست که امام یا پیامبر امداد غیبی را وسیله ای برای راحتی و آسایش خویش سازد و با بهره گیری از دانش های خدادادی، خود را از خطر برهاند؛ بلکه همواره همان را می پسندد که خواسته خداوند است؛ چنا که امام باقر(ع) می فرماید: «آیا می پندارید خداوند بندگانش را به پیروی از اولیای خود می خواند و سپس اخبار آسمان ها و زمین را از آنان می پوشاند؟! … اگر امام علی و حسن و حسین برخاستند (و ناگواری های فراوان دیدند) پیش از آن، همه این رویدادها را از بان رسول خدا(ص) شنیدند و … اگر از خدا می خواستند این بلاها را دو رگرداند و ستمگران زمان را از میان بردارد، چوان تسبیحی که بندش بگسلد (و دانه هایش پراکنده گردد) رشته حکومت ستمگران از هم می گسست». (بحارالانوار، ج 26، صص 149-150؛ نیز ر.ک: راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 870)
2. جهان، صحنه آزمون الهی است (حر عاملی، محمد، اثبات الهداة، ج 2، ص 530) و بر اساس حکمت خداوندی، آدمیان را از ورود در این عرصه، گریزی نیست. رهبران الهی نیز برای آن نیامده اند که با اعمال معجزه آمیز پیروان خود را از گرفتاری ها برهانند و به رفاه و آسایش دنیوی برسانند. از این رو، امام علی(ع) اگرچه اسم اعظم را می داند و با به کارگیری آن می تواند معاویه را در یک چشم بر هم زدن از میان بردارد، به فرمان الهی از این کار چشم می پوشد (حر عاملی، محمد، اثبات الهداة، ج 2، ص 530) و زمینه آزمایش مردمان را فراهم سازد. («لو اذن لی فی اهلکه لما تأخرن الکن الله یمتحن خلقه بما شاء» (بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص 34)
3. رازگاشیی از اسرار غیبی نیازمند بستری مناسب است. برخی از این اسرار چنان است که مردم تاب پذیرش ان ها را ندارند؛ چنان که امام علی(ع) به سینه خود اشاره می کند و می فرماید: «در این جا دانشی انباشته، اگر فراگیرانی برایش می یافتم». (نهج البلاغه، حکمت 147، ص 388) در جایی دیگر می فرماید: «چیزی می دانم که بر شما پوشیده است و گوشتان هرگز نشنیده است. اگر بگویم و بشنوید، به لرزه در می آیید و دیگر به جای نمی آیید؛ لرزیدن ریسمان در چاهی ته آن ناپدید». (همان، خطبه، 5، ص 13)
همچنین کسانی می توانند محرم اسرار غیبی شود که لب از گفن فرو بندند و جز به فرمان حق نگشایند.
سر غیب آن را سزد آموختن ×××× که زگفتن لب تواند دوختن
در خور دریا نشد جز مرغ آب ×××× فهم کن و الله اعلم بالصواب
(مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، دفتر سوم، ابیات 3386-3387)
از این رو امام باقر(ع) می فرماید: «اگر زبان های شما را قفلی بود، همه کس را از سود و زیانش آگاه می ساختم». (کلینی، الکافی، ج 1، ص 264) و امام صادق(ع) سر شایستگی اصحاب امیرمؤمنان(ع) را برای برخورداری از «علم البلایا و المنایا» در این حقیقت نهفته می داند که آنان بر لبان خود مهر نهاده بودند.(همان، ص 265؛ فیض کاشانی، ملامحسن الوافی، ج 3، ص 612؛ صفار قمی، محمد، بصائر الدرجات، ص 261؛ حر عاملی، محمد، اثبات الهداة، ج 2، ص 399)
نکته ای دیگر که سخنان امام علی(ع) ما را بدان رهنمون است، این است که رازگشایی ازعلوم غیبی، گاه می تواند برخی سست ایمانان را به گمراهی بکشاند و از راه میانه بیرون براند. از این رو، امیر مؤمنان(ع) می فرماید: «به خدا، اگر خواهم هر یک از شما را خبر دهم که از کجا آمده و به کجا رود و سرانجام کارهای او چه بود، توانم لیکن ترسم هدرباره من به راه غلو روید و مرا بر رسول خدا(ص)‌تفضیل نهید». (نهج البلاغه، خطبه 175؛ ص 181) پای فشاری فراوان امیرمؤمنان(ع) بر این حقیقت که دانش غیبی خود را از رسول خدا(ص)‌ فرا گرفته، از همین رو است.
اکنون با در نظر گرفتن آن چه گذشت، چگونگی عمل به علوم غیبی را در سه قلمرو امور شخص، روابط اجتماعی و داوری و قضاوت از نظر می گذرانیم:
1. اعمال شخصی
از میان امور مربوط به زندگی شخصی معصومان(ع)، بهتر است نمونه ای را برگزینیم و با بررسی آن، تصویری از چگونگی عمل به دانش های غیبی در قلمرو امور شخصی به دست آوریم.
چگونگی برخورد امام علی(ع) با موضوع شهادت خویش و خودداری‌اش از رفتار قهرآمیز با ابن ملجم مرادی -که از پیش او را می شناخت و از قصد و نیتش آگاه بود (ر.ک: صفار قمی، محمد، بصائر الدرجات، ص 88؛ شیخ مفید، محمد،‌الارضاد، ج 1، صص 11-17؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 3، ص 34؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج 3، ص 261؛ ابن حسام الدین هندی، کنزالعمال، ج 13، صص 191-195)- از موضوعاتی است که اندیشمندان مسلمان همواره بدان توجه کرده و دیدگاه های گوناگون پدید آورده اند. مشکلی که در این جا روی می نمایاند، این است که بر اساس احکام دین مبین اسلام، هیچ کس نمی تواند با دست خود، خویش را به هلاکت اندازد و از روی آگاهی و اختیار قدم در قربانگاه گذارد. بر این اساس، چگونه می توان پذیرفت که امیرمؤمنان(ع)، با این که قاتل خود را می شناخته قدمی برای حفظ جان خود بر نداشته است؟
در برابر این مشکل، برخی بزرگان راه چاره را در این دیده اندکه علم تفصیلی امام را انکار کنند؛ بدین معنا که هر چند امام علی(ع)‌به اجمال از شهادت خویش آگاه بوده، اما جزئیات و زمان دقیق آن را نمی دانسته است. (مصنفات الشیخ المفید (المسائل العکبریه)، ج 6، ص 70؛ ابن شهرآشوب، محمد، متشابهات القرآن و مختلفه، ج 1، ص 211) گروهی دیگر، پاسخ را در این جسته اند که هر چند امام پیشاپیش از چگونگی شهادت خود و زان دقیق آن آگاه بود، این دانش اندکی پیش از شهادت، از او گرفته شد تا بدین وسیله، آن چه خدا مقدر ساخته است، تحقق یابد. (الریشهری، محمد، موسوعة الامام علی بنابی طالب(ع)، ج 7، ص 243) اما بررسی روایات ما را به حقیقتی فراتر ازاین می برد و آن این است که همان خدایی که آدمیان را از بهخطر انداختن جان خویش بر حذر داشته، اولیای خود را به استقبال از شهادت فرا خوانده است. (شیخ مفید این پاسخ را در کنار پاسخ اول آورده است. ر.ک: مصنفات الشیخ المفید، ج 6، ص 70) از این رو، امم علی(ع) در پاسخ به این درخواست که کس دیگری را به مسجد بفرستد و جان خود را از خطر برهاند، می فرماید: «لامفر من الأجل؛ از مرگ حتمی گریزی نیست». (سخن در این نیست که دارنده علوم غیبی همواره به علل و اسباب مادی بی اعنا است و خود را به طوفان حوادث می سپرد بلکه منظور این است که هر گاه خداوند شهادت را برای اولیای خود برگزیند، آنان نیز ندای تسلیم به رضای الهی سر می دهند. به تعبیر یکی از اندیشه مندان، «کمال تسلیم و رضا آن است که علم باطنی آنان هیچ تأثیری در اعضا و جوارح ظاهری آن ها نکند و مانند یک بشر عادی در امور خود و دیگران سیر کنند؛ مگر در وقتی که مأذون باشند و مصلت الهی اقتضا کند. (ر.ک: نمازی شاهرودی، علی، اثبات ولایت، ص 53)) همچنین، آن حضرت در پاسخ به کسانی که از او می خواستند پیش از وقوع جنایت، قاتل خود را کیفر دهد، فرمود: «چگونه قضای الهی را تغییر دهم؟» (ابن عبدالوهاب، حسین، عیون المعجزات، ص 49)
2. رفتار اجتماعی
پیشوایان معصوم(ع)، در روابط اجتماعی خود نیز در بسیاری موارد، علوم غیبی را نادیده گرفته اند و بر اساس دانش هایی که از راه عادی به دست می آیند، رفتار کرده اند. (ر.ک: نمازی شاهرودی، علی، اثبات ولایت، صص 47-53) برای نمونه پیش از آغاز فتنه جمل، طلحه و زبیر نزد امام علی(ع) آمدند و از او اجازه رفتن به سفر عمره خواستند. امام در پاسخ فرمود: «والله ما تریدان العمرة و لاکنکما تریدان الغدرة؛ به خدا سوگند، قصد نیرنگ (و برافروختن جنگ) دارید نه قصد عمره». (مصنفات الشیخ المفید (الجمل)، ج 1، ص 166، نیز ر.ک: طبرسی، احمد، الاحتجاج، ج 1، ص 373؛ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج 2، ص 357؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج 3، ص 22) با این حال، هنگامی که آن دو برخواسته خود پای فشردند، و قسم یاد کردند که جز عمره هوایی دیگر در سر ندارند، اما به آنان اجازه رفتن داد؛ اما در گفت و گو با ابن عباس همچنان بر این پای فشرد که آنان در پی فتنه و آشوبند و به عهد و پیمان و سوگندهایشان اعتمادی نیست. ابن عباس پرسید: «پس چرا به آنان اجازه رفتن دادی و به زندانشان نینداختی؟» امام فرمود: «آیا می خواهی من آغازگر ستم باشم و … پیش از جنایت، کیفر دهم؟ هرگز چنین نخواهم کرد.» (مصنفات الشیخ المفید، (الجمل)، ج 1، ص 167)
امیرمؤمنان(ع) بارها بر اینتأکید می ورزید که معاویه نمی میرد تا آن گاه که حکومت بر همه مسلمانان را به چنگ آورد و از این رو گاه کسانی را که از مرگ معاویه خبر می دادند، دروغگو می خواند. (ابن شهرآشوب، محمد، مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 95) اما این آگاهی غیبی وظیفه امام را برای برخورد با معاویه و نبرد با او تغییر نمی داد و آن حضرت تمامی تلاش خود را برای سرنگونی معاویه به کار می گرفت.
3. داوری و قضاوت
دارندگان علوم غیبی برای داوری میان افراد، گاه علم خود را مبنای عمل قرار می دهند و بی اقامه شهود به قضاوت می پردازند. (ر.ک: مصنفات الشیخ المفید، (اوائل المقالات) ج 4، ص 66) شیوه داود پیامبر(ص) چنین بوده است و بر اساس روایات، روش امام مهدی(عج) نیز همین خواهد بود. (ر.ک: کلینی، الکافی، ج 1، صص 397-398؛ فیض کاشانی، ملامحسن، الوافی، ج 3، صص 648-650) امام علی(ع) نیز گاه این راه را در پیش گرفته و با تکیه بر علم خدادای به برخی درگیری ها پایان داده است. برای نمونه، نقل است که دو نفر بر سر اسبی به نزاع پرداخته، هر یک خود را مالک اسب می خواند. امام از آنان خواست ادعای خویش را ابا اقامه شهود اثبات کنند. اما نتوانستند شاهدی بیاورند. در این هنگام، امیرمؤمنان(ع) بر اساس علم غیبی خود، اسب را به مالک اصلی اش داد و خطاب به شخص دیگر، که خود را به دروغ صاحب اسب می خواند فرمود: «والله لأنا أعلم بک منک بنفسک؛ به خدا سوگند دانش من درباره تو، از دانش خودت بیش تر است.» (حر عاملی، محمد، اثبات الهداة، ج 2، ص 437) با این همه شیوه رایج برای، تکیه بر بیّنه و سوگند بوده است. چنانکه پیامبراکرم(ص) می فرماید:
من تنها برا اساس بیّنه و سوگند میان شما داوری می کنم و [ناگزیر] برخی از شما در اقامه دلیل زیرک ترید، بنابراین هر کس ه به [دروغ شاهدی اقامه کند و بر اساس آن] پاره ای از مال برادرش را به او دهم[نباید آن را بستاند، چرا که در این صورت] قطعه ای از آتش را به او داده ام.(کلینی، الکافی، ج7، ص414، حر عاملی، محمد، وسائل الشیعه، ج27، ص232)
گفتنی است که امام علی(ع) گاه شیوه سومی را برمی گزید که بر اساس آن، از یک سو، حق را در کف صاحب اصلی اش می نهاد و از سوی دیگر نیازی به تکیه بر دانش غیبی نمی ماند. ویژگی آشکار داوری های امیرمؤمنان(ع) همین است که با بهره گیری از تدابیری شگفت انگیز، راه دستیابی به عدالت را هموار ساخته و مدعیان دروغین را به تسلیم در برابر حق واداشته است.(ر.ک: هاشمی خویی، حبیب الله ، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج8، ص122-121)

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد