خانه » همه » مذهبی » تکبر ( علائم )

تکبر ( علائم )


تکبر ( علائم )

۱۳۹۶/۱۱/۱۴


۳۹۱ بازدید

سلام،لطفاً تمام اوصاف و ویژگی های افراد متکبر را بفرمایید.متشکرم.

« علائم و نشانه های تکبر و تواضع »
1 . چون با اطرافیان خود در مساله ای از مسائل، گفتگومی کند اگر حق بر زبان ایشان جاری شود، و آنچه او گوید مطابق واقع نباشد اگر اعتراف به آن کرد و از اینکه او را بر حق آگاه ساختند و از غفلت برآوردند اظهار شکرگزاری ایشان نمود و اصلا بر او اعتراف و شکرگزاری مشکل نبود پس این علامت آن تواضع است. و اگر قبول حق از ایشان و اعتراف بر آن گران باشد و اظهار بشاشت و خرمی نتواند نمود معلوم است که تکبر دارد. و باید بعد از تامل در بدی عاقبت آن، در خباثت نفس خود تامل کند و در صدد معالجه برآید و خود را بر آنچه گران است بر او از قبول حق و اعتراف بدان و شکرگزاری حق گویان بدارد. و مکرر اقرار به عجز و قصور خودکند. و به گوینده حق دعا کند و او را آفرین و ستایش گوید، تا این صفت از او رفع شود.
و بسا باشد که در خلوت مضایقه از قبول حق ندارد ولیکن در حضور مردم بر اوگران باشد، در این وقت، کبر نخواهد داشت ولیکن مبتلا به مرض ریا خواهد بود و بایدآن را معالجه نماید به نحوی که در مرض ریا بیاید.
2 . چون به محافل و مجامع وارد شود بر او گران نباشد که امثال واقران بر او مقدم نشینند و او فروتر از ایشان نشیند، و مطلقا تفاوتی در حال او نکند. وهمچنین در وقت راه رفتن، مضایقه نداشته باشد که عقب همه راه رود. و اگر چنین باشد، صفت کبر ندارد. و اگر بر او گران باشد، متکبر است و باید چاره خود کند، وزیر دست امثال خود بنشیند و عقب ایشان راه رود تا از این مرض خلاص گردد.
حضرت صادق – علیه السلام – فرمودند که:
«تواضع آن است که: آدمی در مکانی که پست تر از جای او باشد بنشیند. و به جائی که پائین تر از جای دیگر باشد راضی شود. وبه هر که ملاقات کند سلام کند. و ترک مجادله کند، اگر چه حق با او باشد. و نخواهدکه او را بر تقوی و پرهیزکاری مدح کنند» . (29)
و بعضی از متکبرین طالب صدر، می خواهند امر را مشتبه کنند عذر می آورند که مؤمن نباید که خود را ذلیل کند. و بعضی از متشبهان به اهل علم متمسک می شوند که: علم را نباید خوار کرد. و این از فریب شیطان لعین است.
ای بیچاره مسکین! بعد از آنکه جمعی در مجلس از امثال و اقران تو باشد، چه ذلتی است در زیر دست آنها نشستن؟ و چه خواری از برای علم است؟ سخن از کسانی است که آنها نیز مثل تو هستند، یا نزدیک به تو. این عذر اگر مسموع باشد در جائی است که اگر مؤمنی در مجمع اهل کفر باشد، یا صاحب علمی در مجمع فساق و ظلمه حاضرشود. علاوه بر این، اگر عذر تو این است، چرا اگر اتفاقا در جائی زیر دست نشستی متغیر الحال می شوی و مضطرب می گردی؟ بلکه گاه است خود را چون کسی تصورمی کنی که عیبی بر او ظاهر شده. به یک بار زیر دست نشستن، ذلت ایمان و علم به وجود نمی آید. هزار مسلمان و عالم را می بینی که انواع مذلت به ایشان می رسد چنان متغیرنشوی که به یک «گز» (30)زمین جایت تفاوت کند، و چنان می دانی که این حرمت ایمان وعلم است. نه چنین است، بلکه این از شایبه شرک و جهلی است که در باطن تو است. وبعضی از متکبرین هستند که: چون وارد مجمعی می شوند و در صدر، جائی نمی بیننددر صف «نعال» (31)می نشینند، با وجود اینکه میان صدر، وصف نعال جای و مکان خالی بسیار است. یا بعضی اراذل را میان خود و میان کسانی که در صدرند می نشانند که بفهمانند که اینجا که ما نشسته ایم نیز صدر است، یا اینکه ما خود از صدر گذشته ایم.
و گاه است در زاویه ای که صدر قرار داده اند جا نیست زاویه دیگر مقابل آن را درصف نعال رو به خود می کند و می نشیند. و بسا باشد در راه رفتن چون میسر نشود که مقدم بر همه شود اندکی خود را پس می کشد تا فاصله میان او و پیش افتادگان حاصل شود. و اینها همه نتیجه کبر و خباثت نفس، و اطاعت شیطان است. و این بیچارگان، این اعمال را می کنند به جهت عزت خود و نمی دانند که زیرکان، به خباثت نفس ایشان برمی خورند.
تیز بینانند در عالم بسی
واقف اند از کار و بار هر کسی
3 . پیشی گرفتن در سلام کردن بر او گران نباشد. پس اگر مضایقه داشته و توقع سلام از دیگران داشته باشد متکبر خواهد بود. و عجب آنکه جمعی که خود را از جمله اهل علم می دانند سواره در کوچه و بازار می گذرند و از پیادگان ونشستگان چشم سلام دارند! و حال آنکه سزاوار آن است که: ایستاده بر نشسته، و سواره بر پیاده سلام کند. اف بر ایشان که یکی از سنن سنیه پیغمبر آخر الزمان را آلت تکبر خود قرار داده اند.
4 . چون فقیر بی نوائی او را دعوتی نماید اجابت کند و به مهمانی او یا حاجتی دیگر که از او طلبیده برود. و به هت حاجت رفقا و خویشان، به کوچه وبازار آمد و شد نماید. اگر این بر آن گران باشد تکبر دارد. و همچنین ضروریات خانه خود را از آب و هیمه و گوشت و سبزی و امثال اینها را از بازار خریده خود بردارد و به خانه آورد، اگر بر او گران نباشد متواضع است و الا متکبر. و اگر در خلوت مضایقه نداشته باشد و در نظر مردم بر او گران باشد مبتلا به مرض ریا خواهد بود.
حضرت امیر المؤمنین – صلوات الله علیه – فرمودند که: «برداشتن چیزی و به خانه آوردن به جهت عیال، از کمال مردی چیزی کم نمی کند» . (32)
«روزی آن سرور یک درهم گوشت خریدند و بر گوشه ردای مبارک گرفته به خانه می بردند بعضی از اصحاب عرض کردند یا امیر المؤمنین! به من ده تا بیاورم. فرمود:صاحب عیال، سزاوارتر است که بردارد» . (33)
و مروی است که: «حضرت امام صادق – علیه السلام – مردی از اهل مدینه را دید که چیزی را از برای عیال خود خریده بود و می برد، چون حضرت را دید شرم کرد.
حضرت به او فرمود که: از برای عیالت خریده ای و برداشته ای؟ به خدا قسم که اگر اهل مدینه نبودند هر آینه دوست داشتم که من نیز از برای عیال خود چیزی بخرم و بردارم» . (34)
و ظاهر آن است که: چون در آن وقت از امثال آن بزرگوار این نوع رفتار متعارف نبود، و در نظر مردم قبیح می نمود، و موجب عیب کردن مردمان و غیبت کردن ومذمت نمودن ایشان می شد، به این جهت آن حضرت اجتناب می فرمودند. و از آنجامستفاد می شود که: چنانچه امری به حدی رسد که ارتکاب آن در عرف قبیح باشد وباعث این شود که مردم به غیبت کردن صاحب آن مشغول شوند، ترک کردن آن بهتراست. و این نسبت به اشخاص و ولایات و عصرها مختلف می شود، پس باید هر کس ملاحظه آن را بکند. و مناط آن است که: به حد قباحت و مذمت رسد. پس هان، تافریب خود را نخوری و تکبر را به این واسطه مرتکب نشوی.
5 . بر او پوشیدن جامه های سبک و درشت و کهنه و چرک گران نباشد، که اگر در بند پوشیدن لباس نفیس، و بر تحصیل جامه فاخر حریص باشد و آن را شرف و بزرگی داند متکبر خواهد بود.
و حضرت پیغمبر – صلی الله علیه و آله – فرمود که:
«این است و جز این نیست که من بنده ای هستم که بر روی خاک می نشینم و چیزی می خورم، و جامه پشمینه می پوشم، وشتر را می بندم، و انگشتان خود را می لیسم، و چون بنده ای مرا بخواند اجابت می کنم. پس هر که طریقه مرا ترک کند از من نیست» . (35)
و مروی است که: «سید انبیاء – صلی الله علیه و آله – پیراهنی را پوشیده بودند و دروقت وفات آن حضرت بیرون آوردند، از پشم بود و دوازده وصله داشت، که چندوصله آن از پوست گوسفند بود» .
«به سلمان گفتند که: چرا جامه نو نمی پوشی؟ گفت: من بنده هستم هر وقت آزادشوم خواهم پوشید» . (36)
و حضرت رسول – صلی الله علیه و آله – فرمود که: «جامه کم قیمت و پست پوشیدن از ایمان است» . (37)
«سید اولیاء در زمان خلافت ظاهریه، جامه ای بسیار کهنه که بر آن پینه بسیار بودپوشیده بود، بعضی از اصحاب با او عتاب کرد. حضرت فرمود: در آن چند فایده هست: یکی آنکه: مؤمنین، اقتدا به من می کنند و چنین رفتار می کنند. و دیگر آنکه: دل را خاشع می کند و از کبر پاک می گرداند» . (38)
6 . با کنیزان و غلامان خود در یک سفره طعام خورد و با ایشان همخوراکی کند، اگر بر او گران نباشد متواضع است و الا متکبر.
شخصی از اهل بلخ روایت کند که: «با سلطان سریر ارتضا، علی بن موسی الرضا – علیه و علی آبائه و اولاده التحیة و الثناء – در سفر خراسان همراه بودم روزی سفره حاضر کردند، پس حضرت همه ملازمان خود از خادمان، و غلامان سیاه را بر سفره جمع کردند، من عرض کردم: فدای تو شوم اگر سفره جدائی از برای ایشان قرار دهی بهتر است. فرمود: ساکت باش، به درستی که: خدای همه یکی و دین همه یکی و پدر ومادر همه یکی است، و جزای هر کس را به قدر عمل او می دهند» . (39)
و مخفی نماند که: امتحانات و آزمایشهای کبر و تواضع، منحصر به اینها نیست، بلکه اعمال و آثاری دیگر بسیار هست، مانند اینکه: بخواهد کسی در پیش او بایستد.
حضرت امیر المؤمنین – علیه السلام – فرمودند که: «هر که خواهد مردی از اهل آتش را بیند نگاه کند به مردی که نشسته و در برابر او طایفه ای ایستاده باشند» . (40)
بعضی از صحابه نقل کرده اند که: «احدی در نزد اصحاب پیغمبر از آن سرور عزیزترو محترم تر نبود چون نشسته بودند و حضرت وارد می شد به جهت او از جای بر نمی خاستند چون می دانستند که آن حضرت از آن کراهت دارد. (41)
و از جمله علامات کبر این است که: تنها در کوچه و بازار نرود و خواهد که دیگری همراه او باشد. و بعضی متکبرین هستند که چون کسی را نیابند، سواره راه روند.
مروی است که: «هر که کسی در عقب او راه رود مادامی که چنین است دوری او ازخدا زیاد می شود» . (42)
و حضرت پیغمبر – صلی الله علیه و آله – بعضی اوقات با اصحاب راه می رفتند واصحاب را پیش می انداختند و خود میان ایشان راه می رفتند» . (43)
7 . از زیارت کردن بعضی اشخاص مضایقه کند، اگر چه در زیارت آنها فایده ای از برای او باشد. و مضایقه کند از همنشینی فقرا ومریضان و آزارداران.
مروی است که: «مردی آبله بر آورده بود و آبله او چرک برداشته و پوست آن رفته بود و بر حضرت پیغمبر – صلی الله علیه و آله – داخل شد در وقتی که آن حضرت به چیزخوردن مشغول بودند، آن شخص پهلوی هر که نشست از پیش او برخاست، حضرت اورا پهلوی خود نشانید و با او چیزی خورد» . (44)
«روزی آن حضرت با اصحاب، چیزی می خوردند، مردی که ناخوشی مزمنی داشت و مردم از او متنفر بودند وارد شد، حضرت او را بر پهلوی خود نشانید و فرمود: چیزی بخور» . (45)
8 . علامات دیگر از برای کبر بسیار است که کبر به آن شناخته می شود. و طریقه ورفتار سید انبیا – صلی الله علیه و آله – جامع جمیع علامات تواضع، و خالی از همه شوایب کبر بود، پس سزاوار امت او آنکه اقتدا به او نمایند.
ابو سعید خدری که از اصحاب حضرت رسول – صلی الله علیه و آله – بود روایت کرده که: «آن حضرت خود علف به شتر می داد. و آن را می بست. و خانه را می رفت. وگوسفند را می دوشید. و نعلین خود را پینه می کرد. و جامه خود را وصله می نمود. و باخدمتکاران چیز می خورد. و چون خادم از دست آسیا کشیدن خسته می شد آن حضرت خود آسیا می کشید. و از بازار چیزی می خرید و به ست یا به گوشه جامه خودمی گرفت و به خانه می آورد. و با غنی و فقیر و کوچک و بزرگ مصافحه می کرد. و به هر که بر می خورد از کوچک و بزرگ و سیاه و سفید و آزاد و بنده، از نمازگزاران، ابتداء به سلام می کرد. جامه خانه و بیرون او یکی بود. هر که او را می خواند اجابت می کرد. و پیوسته ژولیده و غبار آلوده بود. به آنچه او را دعوت می کردند حقیرنمی شمرد، اگر چه هیچ بجز خرمای پوسیده نمی بود. صبح از برای شام چیزی نگاه نمی داشت و شام از برای صبح چیزی ذخیره نمی کرد. سهل المؤنه بود. خوش خلق وکریم الطبع و گشاده رو بود. و با مردمان نیکو معاشرت می کرد تبسم کنان بود بی خنده، واندوهناک بود بی عبوس. در امر دین، محکم و شدید بود بی سختی و درشتی با مردمان.
متواضع و فروتن بود بی مذلت و خواری. بخشنده بود بی اسراف. مهربان بود به جمیع خویشان و اقارب. قریب بود به جمیع مسلمانان و اهل ذمه. دل او رقیق بود و پیوسته سربه پیش افکنده بود. و هرگز این قدر چیز نمی خورد که «تخمه» (46)شود. و هیچ وقت دست طمع به چیزی دراز نمی کرد» . (47)
پی نوشتها :
29. کافی، ج 2، ص 122، ح6
30. واحد طول، معادل 24 انگشت.
31. جمع نعل: کفش، کنایه از پائین مجلس
32. بحار الانوار، ج 73، ص 207
33. بحار الانوار، ج 73، ص 207
34. کافی، ج 2، ص 123، ح 10
35. اتحاف السادة المتقین، ج 8، ص 407
36. بحار الانوار، ج 73، ص 205
37. احیاء العلوم، ج 3، ص 306. به نقل از سنن ابی داود و ابن ماجه. و محجة البیضاء، ج 6، ص 248
38. نهج البلاغة فیض الاسلام، ص 1132، حکمت 99
39. بحار الانوار، ج 49، ص 101، ح 18
40. احیاء العلوم، ج 3، ص 305. و محجة البیضاء، ج 6، ص 247
41. احیاء العلوم، ج 3، ص 305. و محجة البیضاء، ج 6، ص 247
42. احیاء العلوم، ج 3، ص 305. و محجة البیضاء، ج 6، ص 247
43. بحار الانوار، ج 73، ص 206
44. بحار الانوار، ج 73، ص 206
45. محجة البیضاء، ج 6، ص 220. و احیاء العلوم، ج 3، ص 293 و 294.
46. سوء هاضمه، فساد در معده.
47 . بحار الانوار، ج 73، ص 2081

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد