۱۳۹۷/۰۱/۲۱
–
۱۹۷۴ بازدید
باسلام و خسته نباشیدمیخواستم بپرسم بهترین رفتاری که میشه در برابر فردی که یک زمان دوست صمیمی بوده ولی الان فقط در زمانی که کار و مشکلی داره به طرفم میاد چیه چطور میشه متوجه اشتباهش کرد آیا نیاز هست که به صراحت گفته بشه که این رفتارش اشتباه است .و یا اینکه به درخواست هاش عمل نکنم در صورتی که نمیخوام دلش بشکنه و رابطه دوستیمون بهم بخوره. ممنون میشم راهنمایی ام بفرمایید.
برای ارتباط با دیگران، افراد نیازمند به مهارت هایی هستند. یکی از مهارت ها، مهارت «نه گفتن» است. افراد اغلب گمان می کنند که با نه گفتن و انجام ندادن خواسته های دیگران، دوستی و ارتباطات خود را از دست می دهند. در واقع گمان می کنند که بقای یک ارتباط فقط در انجام دادن خواسته های طرف مقابل است. این در حالی است که پس از مدتی به دلیل آن که توان «نه» گفتن ندارند، خود خسته شده و به تدریج رابطه خود را با طرف مقابل کم می کنند.
چرا که در این رابطه آرامش و انتظارات متقابل و مقعول وجود ندارد. حتی اگر مجبور به ادامه رابطه باشند، به دلیل آن که قدرت مخالف با خواسته های دیگران را ندارند، از درون آرامش خود را از دست داده و عصبی و مضطرب می شوند.
اولین نکته ای که باید به آن توجه کرد، این است که مبنای رابطه دوستی، انجام دادن بی چون و چرای خواسته های طرف مقابل نیست. همدلی، همراهی، رازداری، تشویق، تذکر و موارد متعدد دیگریست که موجب می شود یک دوستی ادامه پیدا کند. همدلی و همراهی هم لزوما به معنای انجام دادن کار برای دیگری نیست. این که مثلا غم و اندوه وی را درک کنید و به وی تسلی دهید هم می تواند همدلی باشد. موافقت مکرر با خواسته دیگران، موجب می شود تا فرد احساس کند که مورد سوءاستفاده دیگران قرار گرفته است چون اغلب انسان ها، قدرت نه گفتن دارند و کسی که همیشه به دیگران خدمت می کند، ممکن است از دیگران پاسخ «نه» بشنود اما جرات مخالفت نداشته باشد. پس در این زمان احساس می کند که ساده لوح است و دیگران برای رسیدن به خواسته های خود از او استفاده می کنند. باید باور کنید که: «ما به دنیا نیامدهایم تا خواستههای «دیگران» را برآورده کنیم، این «دیگران» پدر و مادر ما نیستند. «دیگران» در خیابانها هستند. گاهی در محل تحصیل، گاهی حتی در مهمانیهای خانوادگی و… آنها پچپچ میکنند، تعارف میکنند. «دیگران» وسوسهمان میکنند. و ما از نه گفتن میترسیم!
اما مهارت نهگفتن، یعنی وقتی ما نمیخواهیم مطلبی را بپذیریم با استفاده از این مهارت، بدون آن که به خود و دیگران آسیبی برسانیم، نهمان را به صورت فعال ابراز کنیم. برای مقابله با یک درخواست، سه گزینه وجود دارد:
1- رفتار انفعالی: یعنی در مقابل یک پیشنهاد، میخواهم نه بگویم، اما نمیگویم. تن به کاری میدهم که دوست ندارم و اعصابم خرد میشود. مثلا به درخواست سینما رفتن بله میگویم و از فیلم و سینما هم هیچ لذتی نمیبرم.
2- رفتار پرخاشگرانه: که در آن فرد، تهاجمی برخورد میکند. مثلا میگوید:«تو هم که همهاش تو این سینماها پلاسی و…» این هم رفتار سالمی نیست.
3- رفتار قاطعانه: بین دو برخورد قبل، رفتار دیگری وجود دارد که به بیانِ خود فرد میپردازد، دعوا نمیکند و آرام و قاطعانه میگوید:« نه، وقت ندارم/ این فیلم را دوست ندارم/ امکانش را ندارم.» این رفتاری است بین رفتار انفعالی و پرخاشگرانه. توجه کنید گاه خود من «دیگران» میشوم، پس باید بعضی وقتها به خودمان هم نه بگوییم.
ادامه میدهد: وقتی یکی از این چهار حالت اتفاق بیفتد فرد ناسالم است و قدرت نه گفتن به خود را ندارد: وقتی کسی شما را مجبور کند/ وقتی شما کسی را مجبور کنید/ وقتی هردو همدیگر را مجبور کنید/ وقتی خودتان، خودتان را وادار کنید.»
فرد میخواهد عادتی را کنار بگذارد. اگر بگوید:«میخواهم کنار بگذارم، اما نمیتوانم.» منفعل است. اگر به خودش بد و بیراه بگوید و بعد تصمیم بگیرد هم، پرخاشگری است و رفتار سالمی نیست. انتظار میرود بگوید: «بر اساس حسابی که کردهام نفع نهایی من در این است که این عادت را کنار بگذارم.» این نوع نهگفتن به خود، درست است.
برای «نه گفتن» می توانید این مراحل را در زندگی خود به مرور انجام دهید تا تبدیل به مهارت و عادت شما شود:
1 – فردی که میخواهد این مهارت را یاد بگیرد اول باید دقیقاً بداند از دنیا چه میخواهد و اهداف خیلی روشنی را برای خودش تصویر کند. مثلا : هدف من کسب رتبه سه رقمی در کنکور است یا وزن کم کردن یا میخواهم در یک رشته ورزشی مهارت پیدا کنم و ….
2 – گام دوم این است که اهداف را بررسی کند و بخشهایی را که با هم در تعارضاند حذف کند . مثلا وقتی نوجوانی بگوید: «یکی از برنامههای زندگیام این است که هفتهای دو بار بیرون بروم و در کنکور هم رتبه خوبی بیاورم.» این دو هدف متعارضاند که پرداختن به یکی، آن یکی را کور میکند. اگر هفتهای دوبار از خانه بیرون باشد که وقتی برای درسخواندن نمیماند. پس باید یکی از آنها را انتخاب کند.
3 – وقتی برنامه زندگیام معلوم شد، به هر پیشنهاد متعارضی نه بگویم. البته اول خودم را قانع کنم که چرا میخواهم بگویم نه. مثلا من میخواهم آدم سالمی باشم، پس نگاه میکنم ببینم چه چیزهایی با رفتار سالم من در زندگی در تعارض است و مثلا به سیگار و قلیان نه میگویم. یا هدفم این است که رابطه سالمی با والدینم داشته باشم. پس آن رفتاری که آنها را اذیت میکند کنار میگذارم؛ مثلا تا دیروقت بیرون از خانه نمیمانم.
4 – وقتی تصمیم و برنامه ما روشن شد، از تکنیک «پیام من» استفاده میکنیم. در این تکنیک فرد راجع به خودش حرف میزند. مثلا اگر از شما درخواست کاری را شد، به جای آن که بگویید: «بهتر نیست یک روز دیگر این کار را انجام دهیم؟» میتوانید راجع به خودتان حرف بزنید و بگویید:« امروز وقت ندارم.» در این حالت، «نه» باید قاطعانه گفته شود. اگر کسی به من گفت: «سیگار میکشی؟» جواب بدهم: « نه، من اهل دود نیستم.» در این حالت« نه» همان کلام قاطعانه و جمله بعد از آن «پیام من» است.
اما اگر آدم منفعلی باشم، سیگار نمیخواهم، اما برمیدارم. و اگر پرخاشگر برخورد کنم هم رفتارم ناسالم است و طرفِ مقابلم را وادار به واکنش میکنم.
5 – وقتی «نه» را گفتید، احتمال دارد که فرد اصرار کند. در این صورت با استفاده از تکنیک «سوزنگیرکرده» یا در اصطلاح امروز «سیدیخشدار»، «نه» بگوییم. در این حالت کلمه و عبارت را با همان تنِ صدا مدام تکرار میکنیم بدون آنکه عصبانی شویم. پس نباید ما را از حالت آرامش خارج کنند و ما هم با آرامش و قاطع بگوییم: نه نمیتوانم/ نه نمیخواهم/…. آرامش و ادبی که در این حالت رعایت می کنیم موجب می شود تا طرف مقابل مجبور به قبول خواسته ما شود و ما نیز به دلیل پرخاشگری یا بی احترامی، خود را مدیون و خجالت زده طرف مقابل ندانیم.
6 – ممکن است آنها سعی کنند کودک درون ما را به قلاب بیندازند مثلا: بچه ننهای یا هنوز کودکی و… ما باید بیتوجهی کنیم و در مقابل تیرهایی که آنها می اندازند جاخالی دهیم تا آنها دست روی حساسیتهای ما نگذارند. توجه کنید که اگر در دو مرحله اول، خود به قاطعیت رسیده باشید و مثلا باور دارید که سیگار برای شما ضرر دارد، نه گفتن شما هر چند تا مدتی مورد سوءاستفاده قرار می گیرد اما بعد از مدتی اطرافیان شما را به عنوان فردی که سیگار نمی کشد و حرفش یکی است، قبول می کنند. ارزش این باور (که شما فرد قاطعی هستید)، بسیار بیشتر از قبول خواسته های دیگران است.
7 – وقتی داریم از تکنیک سوزنگیرکرده استفاده میکنیم، از همان ابتدا باید زبانِ بدن ما با زبانِ کلامیمان هماهنگ باشد و زبانِ بدن ما پیام دیگری نرساند. مثلا وقتی به مکان نامناسبی دعوت میشویم، کف دست را نشان دهیم، محکم بایستیم و بگوییم: نه جزو قواعد زندگی من است که اینجا نروم. اگر خودم را لوس کنم و بگویم: «نه، نمیشه نریم؟» زبان بدنم جواب مثبت داده است.
– در صورتی که فرد باز بر خواستهاش اصرار کرد «سکوت» کنیم. این برخورد در تلفن بیشتر جواب میدهد و وقتی به مدت طولانی سکوت کردیم و او گفت: «چرا ساکتی؟» بگوییم:« من هرچه توضیح میدهم تو حرف خودت را میزنی» و باز سکوت کنیم تا خسته شود.
8 – در این قسمت وقتی فرد مقابل، اصرار را ادامه داد، ما موقعیت را ترک میکنیم و به جایی میرویم که آن فرد نباشد.
9 – در صورتی که در هر بار ملاقات فرد مورد نظر یا دوست ما اصرار به کارهایی داشت که در برنامه زندگی سالم ما نمیگنجید، در رابطهمان با آن فرد تجدید نظر میکنیم. وقتی فردی مدام میگوید: بیخیال درس/ مهمانی برویم/ سیگار / قلیان و…و من هر بار باید تکنیکی به کار ببرم تا نه بگویم، پس بهتر است از این رابطه بیرون بیایم.
10 – توجه کنید که در بسیاری از موارد ما در تعاملات انسانی، خود مایل به همکاری هستیم و گاه و بی گاه به دلیل مشغله هایی که داریم، پاسخ ما نه است. پس در یک رابطه معمولی، افراد گاه پاسخ نه می دهند و اغلب به دیگران کمک می کنند. پس به ویژه در مورد نزدیکان خود، این نکته را در نظر داشته باشید. مثلا قول همکاری در زمانی که برایتان ممکن است، بدهید.
چرا که در این رابطه آرامش و انتظارات متقابل و مقعول وجود ندارد. حتی اگر مجبور به ادامه رابطه باشند، به دلیل آن که قدرت مخالف با خواسته های دیگران را ندارند، از درون آرامش خود را از دست داده و عصبی و مضطرب می شوند.
اولین نکته ای که باید به آن توجه کرد، این است که مبنای رابطه دوستی، انجام دادن بی چون و چرای خواسته های طرف مقابل نیست. همدلی، همراهی، رازداری، تشویق، تذکر و موارد متعدد دیگریست که موجب می شود یک دوستی ادامه پیدا کند. همدلی و همراهی هم لزوما به معنای انجام دادن کار برای دیگری نیست. این که مثلا غم و اندوه وی را درک کنید و به وی تسلی دهید هم می تواند همدلی باشد. موافقت مکرر با خواسته دیگران، موجب می شود تا فرد احساس کند که مورد سوءاستفاده دیگران قرار گرفته است چون اغلب انسان ها، قدرت نه گفتن دارند و کسی که همیشه به دیگران خدمت می کند، ممکن است از دیگران پاسخ «نه» بشنود اما جرات مخالفت نداشته باشد. پس در این زمان احساس می کند که ساده لوح است و دیگران برای رسیدن به خواسته های خود از او استفاده می کنند. باید باور کنید که: «ما به دنیا نیامدهایم تا خواستههای «دیگران» را برآورده کنیم، این «دیگران» پدر و مادر ما نیستند. «دیگران» در خیابانها هستند. گاهی در محل تحصیل، گاهی حتی در مهمانیهای خانوادگی و… آنها پچپچ میکنند، تعارف میکنند. «دیگران» وسوسهمان میکنند. و ما از نه گفتن میترسیم!
اما مهارت نهگفتن، یعنی وقتی ما نمیخواهیم مطلبی را بپذیریم با استفاده از این مهارت، بدون آن که به خود و دیگران آسیبی برسانیم، نهمان را به صورت فعال ابراز کنیم. برای مقابله با یک درخواست، سه گزینه وجود دارد:
1- رفتار انفعالی: یعنی در مقابل یک پیشنهاد، میخواهم نه بگویم، اما نمیگویم. تن به کاری میدهم که دوست ندارم و اعصابم خرد میشود. مثلا به درخواست سینما رفتن بله میگویم و از فیلم و سینما هم هیچ لذتی نمیبرم.
2- رفتار پرخاشگرانه: که در آن فرد، تهاجمی برخورد میکند. مثلا میگوید:«تو هم که همهاش تو این سینماها پلاسی و…» این هم رفتار سالمی نیست.
3- رفتار قاطعانه: بین دو برخورد قبل، رفتار دیگری وجود دارد که به بیانِ خود فرد میپردازد، دعوا نمیکند و آرام و قاطعانه میگوید:« نه، وقت ندارم/ این فیلم را دوست ندارم/ امکانش را ندارم.» این رفتاری است بین رفتار انفعالی و پرخاشگرانه. توجه کنید گاه خود من «دیگران» میشوم، پس باید بعضی وقتها به خودمان هم نه بگوییم.
ادامه میدهد: وقتی یکی از این چهار حالت اتفاق بیفتد فرد ناسالم است و قدرت نه گفتن به خود را ندارد: وقتی کسی شما را مجبور کند/ وقتی شما کسی را مجبور کنید/ وقتی هردو همدیگر را مجبور کنید/ وقتی خودتان، خودتان را وادار کنید.»
فرد میخواهد عادتی را کنار بگذارد. اگر بگوید:«میخواهم کنار بگذارم، اما نمیتوانم.» منفعل است. اگر به خودش بد و بیراه بگوید و بعد تصمیم بگیرد هم، پرخاشگری است و رفتار سالمی نیست. انتظار میرود بگوید: «بر اساس حسابی که کردهام نفع نهایی من در این است که این عادت را کنار بگذارم.» این نوع نهگفتن به خود، درست است.
برای «نه گفتن» می توانید این مراحل را در زندگی خود به مرور انجام دهید تا تبدیل به مهارت و عادت شما شود:
1 – فردی که میخواهد این مهارت را یاد بگیرد اول باید دقیقاً بداند از دنیا چه میخواهد و اهداف خیلی روشنی را برای خودش تصویر کند. مثلا : هدف من کسب رتبه سه رقمی در کنکور است یا وزن کم کردن یا میخواهم در یک رشته ورزشی مهارت پیدا کنم و ….
2 – گام دوم این است که اهداف را بررسی کند و بخشهایی را که با هم در تعارضاند حذف کند . مثلا وقتی نوجوانی بگوید: «یکی از برنامههای زندگیام این است که هفتهای دو بار بیرون بروم و در کنکور هم رتبه خوبی بیاورم.» این دو هدف متعارضاند که پرداختن به یکی، آن یکی را کور میکند. اگر هفتهای دوبار از خانه بیرون باشد که وقتی برای درسخواندن نمیماند. پس باید یکی از آنها را انتخاب کند.
3 – وقتی برنامه زندگیام معلوم شد، به هر پیشنهاد متعارضی نه بگویم. البته اول خودم را قانع کنم که چرا میخواهم بگویم نه. مثلا من میخواهم آدم سالمی باشم، پس نگاه میکنم ببینم چه چیزهایی با رفتار سالم من در زندگی در تعارض است و مثلا به سیگار و قلیان نه میگویم. یا هدفم این است که رابطه سالمی با والدینم داشته باشم. پس آن رفتاری که آنها را اذیت میکند کنار میگذارم؛ مثلا تا دیروقت بیرون از خانه نمیمانم.
4 – وقتی تصمیم و برنامه ما روشن شد، از تکنیک «پیام من» استفاده میکنیم. در این تکنیک فرد راجع به خودش حرف میزند. مثلا اگر از شما درخواست کاری را شد، به جای آن که بگویید: «بهتر نیست یک روز دیگر این کار را انجام دهیم؟» میتوانید راجع به خودتان حرف بزنید و بگویید:« امروز وقت ندارم.» در این حالت، «نه» باید قاطعانه گفته شود. اگر کسی به من گفت: «سیگار میکشی؟» جواب بدهم: « نه، من اهل دود نیستم.» در این حالت« نه» همان کلام قاطعانه و جمله بعد از آن «پیام من» است.
اما اگر آدم منفعلی باشم، سیگار نمیخواهم، اما برمیدارم. و اگر پرخاشگر برخورد کنم هم رفتارم ناسالم است و طرفِ مقابلم را وادار به واکنش میکنم.
5 – وقتی «نه» را گفتید، احتمال دارد که فرد اصرار کند. در این صورت با استفاده از تکنیک «سوزنگیرکرده» یا در اصطلاح امروز «سیدیخشدار»، «نه» بگوییم. در این حالت کلمه و عبارت را با همان تنِ صدا مدام تکرار میکنیم بدون آنکه عصبانی شویم. پس نباید ما را از حالت آرامش خارج کنند و ما هم با آرامش و قاطع بگوییم: نه نمیتوانم/ نه نمیخواهم/…. آرامش و ادبی که در این حالت رعایت می کنیم موجب می شود تا طرف مقابل مجبور به قبول خواسته ما شود و ما نیز به دلیل پرخاشگری یا بی احترامی، خود را مدیون و خجالت زده طرف مقابل ندانیم.
6 – ممکن است آنها سعی کنند کودک درون ما را به قلاب بیندازند مثلا: بچه ننهای یا هنوز کودکی و… ما باید بیتوجهی کنیم و در مقابل تیرهایی که آنها می اندازند جاخالی دهیم تا آنها دست روی حساسیتهای ما نگذارند. توجه کنید که اگر در دو مرحله اول، خود به قاطعیت رسیده باشید و مثلا باور دارید که سیگار برای شما ضرر دارد، نه گفتن شما هر چند تا مدتی مورد سوءاستفاده قرار می گیرد اما بعد از مدتی اطرافیان شما را به عنوان فردی که سیگار نمی کشد و حرفش یکی است، قبول می کنند. ارزش این باور (که شما فرد قاطعی هستید)، بسیار بیشتر از قبول خواسته های دیگران است.
7 – وقتی داریم از تکنیک سوزنگیرکرده استفاده میکنیم، از همان ابتدا باید زبانِ بدن ما با زبانِ کلامیمان هماهنگ باشد و زبانِ بدن ما پیام دیگری نرساند. مثلا وقتی به مکان نامناسبی دعوت میشویم، کف دست را نشان دهیم، محکم بایستیم و بگوییم: نه جزو قواعد زندگی من است که اینجا نروم. اگر خودم را لوس کنم و بگویم: «نه، نمیشه نریم؟» زبان بدنم جواب مثبت داده است.
– در صورتی که فرد باز بر خواستهاش اصرار کرد «سکوت» کنیم. این برخورد در تلفن بیشتر جواب میدهد و وقتی به مدت طولانی سکوت کردیم و او گفت: «چرا ساکتی؟» بگوییم:« من هرچه توضیح میدهم تو حرف خودت را میزنی» و باز سکوت کنیم تا خسته شود.
8 – در این قسمت وقتی فرد مقابل، اصرار را ادامه داد، ما موقعیت را ترک میکنیم و به جایی میرویم که آن فرد نباشد.
9 – در صورتی که در هر بار ملاقات فرد مورد نظر یا دوست ما اصرار به کارهایی داشت که در برنامه زندگی سالم ما نمیگنجید، در رابطهمان با آن فرد تجدید نظر میکنیم. وقتی فردی مدام میگوید: بیخیال درس/ مهمانی برویم/ سیگار / قلیان و…و من هر بار باید تکنیکی به کار ببرم تا نه بگویم، پس بهتر است از این رابطه بیرون بیایم.
10 – توجه کنید که در بسیاری از موارد ما در تعاملات انسانی، خود مایل به همکاری هستیم و گاه و بی گاه به دلیل مشغله هایی که داریم، پاسخ ما نه است. پس در یک رابطه معمولی، افراد گاه پاسخ نه می دهند و اغلب به دیگران کمک می کنند. پس به ویژه در مورد نزدیکان خود، این نکته را در نظر داشته باشید. مثلا قول همکاری در زمانی که برایتان ممکن است، بدهید.