۱۳۹۶/۰۷/۱۵
–
۱۷۸ بازدید
حدیث اصبغ که در مورد قضا و قدر است چیست؟ دیدگاه شیعه و اهل سنت در مورد آن چیست؟
1. متن روایت اصبغ بن نباته در باره قضا و قدر چنین است :« عَنِ ابْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (ع) عَدَلَ مِنْ عِنْدِ حَائِطٍ مَائِلٍ إِلَى حَائِطٍ آخَرَ فَقِیلَ لَهُ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ تَفِرُّ مِنْ قَضَاءِ اللَّهِ؟ قَالَ: أَفِرُّ مِنْ قَضَاءِ اللَّهِ إِلَى قَدَرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ .» ( بحارالأنوار، 5 ، 114 ، باب 3 ) اصبغ بن نباته گفت: علی(ع) از پای دیوار کجی حرکت کرد و پای دیوار دیگری نشست، به آن حضرت گفته شد که آیا از قضای الهی می گریزی ؟ حضرت پاسخ داد : از قضا و قدری به قضا و قدر دیگر فرار می کنم.
2. همه موجودات و حوادث و پدیده هاى جهان، مطابق اراده ازلى و قضا و قدر الهى انجام مى شود. قضا و قدر الهى نیز به این تعلق گرفته که هر موجود و پدیده اى از راه علل و اسباب خاص خودش به وجود بیاید یا از بین برود و مسأله مرگ و میرها نیز طبق ناموس خلقت و نظام علّى و معلولى پدید آید. نکته قابل توجه این که اعمال و رفتار ارادى و اختیارى انسان نیز، خود یکى از اسباب و مشیات این عالم و جزئى از قضا و قدر الهى است که در بسیارى از حوادث و پدیده هاى عالم، نقش فاعلى به خود مى گیرد. پس انسان مى تواند با اعمال و رفتار خود، سرنوشت خویش را تعیین کند و یکى از امورى که رفتار انسان در تعیین آن مؤثر است، مرگ مى باشد. انسان مى تواند با رعایت قانون و اصول بهداشتى و رانندگی و… عمر خود را به حد طبیعى و واقعى برساند. علاوه بر این بعضى از گناهان یا کارهاى خیر مانند قطع رحم یا ظلم و احسان و صله رحم و صدقات و… نیز در تأخیر و تقدیم مرگ ها مؤثر است، ولى در نهایت همه اینها برطبق قانون قضا و قدر الهى است و خداوند از ازل مى داند که هر انسانى با اعمال و رفتار خوب یا بد خویش چه نوع اجلى خواهد داشت.
مثلاً اگر کسى از بدن خود مراقبت نکند و غذاهاى ناسالم و مضر تناول نماید، در اثر مسمومیت و یا انسداد شریان ها و… عمرش به پایان مى رسد؛ حال آن که اگر مراقبت مى کرد، ممکن بود عمرش طولانى تر باشد.
تأثیر برخى از اعمال نیز به همین شکل است. صله رحم آن را افزایش مى دهد و قطع رحم آن را کاهش مى دهد؛ ولى دامنه تأثیر در محدوده اجل معلق است نه اجل مسمى.
صدقه مسلما اجل را به تأخیر مى اندازد؛ ولى باید بدانیم که یک حادثه مرهون علل و عوامل مختلفى است که مجموع آنها حادثه اى را پیش مى آورند. بنابراین چه بسا اگر صدقه در کار نبود پیش از این حوادث منجر به آن واقعه مى شد و یا حادثه ناگوارترى پیش مى آمد. نتیجه آنکه همه اتفاقها اعم از مقدرات یا مقدرات جدیدی که ابزارش در اختیار است مانند صدقه و خوبی و بدیها در واقع بیانگر حکمت خداوندی هستند اگر چه آن حکمت را من نتوانم تشخیص دهم .این امور میتواند امتحان یا ارتقای درجه ایمان یا عقوبت اعمال باشند . پرده پوشی و ستاری خدای عز و جل این راز را از ما مخفی و موظفمان به حفظ حرمتها برای مبتلایان نموده اند .
3. توضیح بیشتر
قضاء الهی به این معنی است که هر حادثه ای علّت تامّه ای دارد که با وجود آن علّت تامّه تحقّق آن حادثه حتمی و اجتناب ناپذیر است ؛ کما اینکه با فراهم نبودن آن علّت ، عدم تحقّق آن حادثه حتمی است. و هر دو طرف این قضیّه قضای الهی است. لذا چیزی از قضای الهی خارج نیست.
دعا ، صدقه ، صله ی رحم ، تلاش و کوشش و … همگی علل ناقصه ی برخی امور مادّی هستند. در جایی که دعا یا صدقه و امثال آنها جزء علل چیزی هستند اگر تمام علل فراهم باشد و دعا یا صدقه نیز به آنها اضافه شود ، علت تام خواهد شد و فعل به وقوع خواهد پیوشت. در چنین موردی در مرتبه قدر گفته می شود که دعا یا صدقه قضاء حتمی را برگردانده است. چون اگر دعا یا صدقه وارد عمل نمی شد، علت تامه ی حادثه درست نمی شد لذا حادثه رخ نمی داد. یعنی در آن صورت علت تامه ی رخ ندادن آن حادثه مهیا بود و رخ ندادن آن حادثه خود از مصادیق قضاء بود. چون قضاء نسبت شیء به علت تامه است. پس دعا یا صدقه قضاء حتمی را برگرداند به یک قضاء حتمی دیگر.
مثلا اگر قبولی کسی در امتحان دارای سه علت ناقصه باشد مثل خوب درس خواندن ، شرکت در امتحان و طلب قبولی از خدا ، و آن کس دو علّت اوّل را فراهم نماید ولی دعا نکند ، رد شدن او حتمی می شود چون علّت رد شدن او فراهم است. پس ردّی او در این حال قضاء حتمی است. ولی اگر این شخص دعا کند، این قضاء حتمی برمی گردد و قبولی او حتمی می شود. بنا براین ، آنجا که دعا یا صدقه و امثال آنها جزء علت تحقّق امری هستند، اگر علل دیگر آن فراهم باشند و دعا یا صدقه هم به آنها ملحق شود آن امر محقق می گردد ؛ و اگر در این صورت دعا یا صدقه به آن علل ملحق نگردد آن امر هم محقق نمی شود.
اما اگر در امری، دعا یا صدقه جزء علل نباشد در آن صورت دعا یا صدقه تأثیری در قضاء آن امر نخواهد داشت. همچنین آنجا که فقط دعا یا صدقه ی خود شخص جزء علل یک چیز است نه دعا یا صدقه ی دیگران ، در آن موارد نیز تنها دعا یا صدقه ی خود شخص مؤثر خواهد بود نه دعا یا صدقه ی دیگری.
البته در موردی هم که دعا یا صدقه جزء علّت مقصود نیستند باز مطلوبیّت دارند. چرا که دعا یا صدقه به تنهایی نیز علل اموری در وجود آدمی هستند.
برای مثال باعث غلبه بر نفس یا لطافت باطن می شوند. و اساساً دعا یا صدقه و امثال این امور از همین راه است که علل امور دیگر نیز می شوند. یعنی یا موجب ایجاد قابلیّت در شخص شده علّت قابلی را مهیّا می کنند یا باعث ترقّی وجود شخص شده وجود ملکوتی او را در سلسله ی علل امور قرار می دهند ، یا باعث مسانخت او با ملائکه شده از قوای آنها برای رسیدن به مقصود مدد می جویند.
بنا براین آنجا که معصومین(ع) فرمودند دعا قضا حتمی را برمی گرداند منظور آن مواردی است که دعا جزء علل قضاء مخالف آن قضاء حتمی باشد و آنجا که فرمودند دعا قضاء را برنمی گرداند ، مواردی مراد است که دعا جزء علل قضاء مخالف آن قضاء نیز.
همین طور از بیانات فوق معلوم می شود که همه ی علل امور و از جمله دعا و صدقه و اختیار و … همگی داخل در قضاء الهی هستند. چون قضاء یعنی نسبت شیء به علت تامه اش، چرا که شیء نسبت به علت تامه اش ضروری الوجود ثابت و تغییرناپذیر است.
2. همه موجودات و حوادث و پدیده هاى جهان، مطابق اراده ازلى و قضا و قدر الهى انجام مى شود. قضا و قدر الهى نیز به این تعلق گرفته که هر موجود و پدیده اى از راه علل و اسباب خاص خودش به وجود بیاید یا از بین برود و مسأله مرگ و میرها نیز طبق ناموس خلقت و نظام علّى و معلولى پدید آید. نکته قابل توجه این که اعمال و رفتار ارادى و اختیارى انسان نیز، خود یکى از اسباب و مشیات این عالم و جزئى از قضا و قدر الهى است که در بسیارى از حوادث و پدیده هاى عالم، نقش فاعلى به خود مى گیرد. پس انسان مى تواند با اعمال و رفتار خود، سرنوشت خویش را تعیین کند و یکى از امورى که رفتار انسان در تعیین آن مؤثر است، مرگ مى باشد. انسان مى تواند با رعایت قانون و اصول بهداشتى و رانندگی و… عمر خود را به حد طبیعى و واقعى برساند. علاوه بر این بعضى از گناهان یا کارهاى خیر مانند قطع رحم یا ظلم و احسان و صله رحم و صدقات و… نیز در تأخیر و تقدیم مرگ ها مؤثر است، ولى در نهایت همه اینها برطبق قانون قضا و قدر الهى است و خداوند از ازل مى داند که هر انسانى با اعمال و رفتار خوب یا بد خویش چه نوع اجلى خواهد داشت.
مثلاً اگر کسى از بدن خود مراقبت نکند و غذاهاى ناسالم و مضر تناول نماید، در اثر مسمومیت و یا انسداد شریان ها و… عمرش به پایان مى رسد؛ حال آن که اگر مراقبت مى کرد، ممکن بود عمرش طولانى تر باشد.
تأثیر برخى از اعمال نیز به همین شکل است. صله رحم آن را افزایش مى دهد و قطع رحم آن را کاهش مى دهد؛ ولى دامنه تأثیر در محدوده اجل معلق است نه اجل مسمى.
صدقه مسلما اجل را به تأخیر مى اندازد؛ ولى باید بدانیم که یک حادثه مرهون علل و عوامل مختلفى است که مجموع آنها حادثه اى را پیش مى آورند. بنابراین چه بسا اگر صدقه در کار نبود پیش از این حوادث منجر به آن واقعه مى شد و یا حادثه ناگوارترى پیش مى آمد. نتیجه آنکه همه اتفاقها اعم از مقدرات یا مقدرات جدیدی که ابزارش در اختیار است مانند صدقه و خوبی و بدیها در واقع بیانگر حکمت خداوندی هستند اگر چه آن حکمت را من نتوانم تشخیص دهم .این امور میتواند امتحان یا ارتقای درجه ایمان یا عقوبت اعمال باشند . پرده پوشی و ستاری خدای عز و جل این راز را از ما مخفی و موظفمان به حفظ حرمتها برای مبتلایان نموده اند .
3. توضیح بیشتر
قضاء الهی به این معنی است که هر حادثه ای علّت تامّه ای دارد که با وجود آن علّت تامّه تحقّق آن حادثه حتمی و اجتناب ناپذیر است ؛ کما اینکه با فراهم نبودن آن علّت ، عدم تحقّق آن حادثه حتمی است. و هر دو طرف این قضیّه قضای الهی است. لذا چیزی از قضای الهی خارج نیست.
دعا ، صدقه ، صله ی رحم ، تلاش و کوشش و … همگی علل ناقصه ی برخی امور مادّی هستند. در جایی که دعا یا صدقه و امثال آنها جزء علل چیزی هستند اگر تمام علل فراهم باشد و دعا یا صدقه نیز به آنها اضافه شود ، علت تام خواهد شد و فعل به وقوع خواهد پیوشت. در چنین موردی در مرتبه قدر گفته می شود که دعا یا صدقه قضاء حتمی را برگردانده است. چون اگر دعا یا صدقه وارد عمل نمی شد، علت تامه ی حادثه درست نمی شد لذا حادثه رخ نمی داد. یعنی در آن صورت علت تامه ی رخ ندادن آن حادثه مهیا بود و رخ ندادن آن حادثه خود از مصادیق قضاء بود. چون قضاء نسبت شیء به علت تامه است. پس دعا یا صدقه قضاء حتمی را برگرداند به یک قضاء حتمی دیگر.
مثلا اگر قبولی کسی در امتحان دارای سه علت ناقصه باشد مثل خوب درس خواندن ، شرکت در امتحان و طلب قبولی از خدا ، و آن کس دو علّت اوّل را فراهم نماید ولی دعا نکند ، رد شدن او حتمی می شود چون علّت رد شدن او فراهم است. پس ردّی او در این حال قضاء حتمی است. ولی اگر این شخص دعا کند، این قضاء حتمی برمی گردد و قبولی او حتمی می شود. بنا براین ، آنجا که دعا یا صدقه و امثال آنها جزء علت تحقّق امری هستند، اگر علل دیگر آن فراهم باشند و دعا یا صدقه هم به آنها ملحق شود آن امر محقق می گردد ؛ و اگر در این صورت دعا یا صدقه به آن علل ملحق نگردد آن امر هم محقق نمی شود.
اما اگر در امری، دعا یا صدقه جزء علل نباشد در آن صورت دعا یا صدقه تأثیری در قضاء آن امر نخواهد داشت. همچنین آنجا که فقط دعا یا صدقه ی خود شخص جزء علل یک چیز است نه دعا یا صدقه ی دیگران ، در آن موارد نیز تنها دعا یا صدقه ی خود شخص مؤثر خواهد بود نه دعا یا صدقه ی دیگری.
البته در موردی هم که دعا یا صدقه جزء علّت مقصود نیستند باز مطلوبیّت دارند. چرا که دعا یا صدقه به تنهایی نیز علل اموری در وجود آدمی هستند.
برای مثال باعث غلبه بر نفس یا لطافت باطن می شوند. و اساساً دعا یا صدقه و امثال این امور از همین راه است که علل امور دیگر نیز می شوند. یعنی یا موجب ایجاد قابلیّت در شخص شده علّت قابلی را مهیّا می کنند یا باعث ترقّی وجود شخص شده وجود ملکوتی او را در سلسله ی علل امور قرار می دهند ، یا باعث مسانخت او با ملائکه شده از قوای آنها برای رسیدن به مقصود مدد می جویند.
بنا براین آنجا که معصومین(ع) فرمودند دعا قضا حتمی را برمی گرداند منظور آن مواردی است که دعا جزء علل قضاء مخالف آن قضاء حتمی باشد و آنجا که فرمودند دعا قضاء را برنمی گرداند ، مواردی مراد است که دعا جزء علل قضاء مخالف آن قضاء نیز.
همین طور از بیانات فوق معلوم می شود که همه ی علل امور و از جمله دعا و صدقه و اختیار و … همگی داخل در قضاء الهی هستند. چون قضاء یعنی نسبت شیء به علت تامه اش، چرا که شیء نسبت به علت تامه اش ضروری الوجود ثابت و تغییرناپذیر است.