فرارو- مایکل هرش روزنامه نگار امریکایی و معاون سردبیر نشریه “فارین پالسی” است. او سردبیر سابق نشریه “پولیتیکو” بوده است. او برنده جوایز متعددی در حوزه روزنامه نگاری و خبرنگاری شده است از جمله جایزه باشگاه مطبوعات خارج از کشور در سال ۲۰۰۱ میلادی و برنده جایزه نشریه ملی برای بهترین گزارش نشریه نیوزویک در پوشش خبری تروریسم.
پس از بیش از دو دهه سیاستهای شکست خورده که به شدت بین رویارویی و همکاری در نوسان بوده واشنگتن و غرب همچنان خود را در برابر ایران متخاصم میبینند. امروز اگرچه ایران از نظر اقتصادی در وضعیت وخیمی قرار دارد، اما ممکن به آستانه تبدیل شدن به کشوری دارای تسلیحات هستهای و یا دارای قابلیت ساخت آن نزدیک شده باشد و کارشناسان میگویند تنها چند هفته تا دستیابی به توانایی بمب هستهای فاصله دارد.
در هفته جاری آمریکا، بریتانیا، آلمان و فرانسه فارغ از دست کشیدن از تلاش متغیر خود برای احیای برجام، قطعنامهای را به آژانس بین المللی انرژی اتمی ناظر هستهای سازمان ملل متحد ارائه کردند که در آن از عدم همکاری ایران به شدت انتقاد شده بود. این پیش نویس با اکثریت آرا تصویب شد. ایران با خشم نسبت به آن واکنش نشان داد و تعدادی از دوربینهای نظارتی آژانس بینالمللی انرژی اتمی را خاموش کرد و برنامههایی برای ارتقای غنیسازی اورانیوم را از سرگرفته است اقدام که “رافائل گروسی” مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی گفته میتواند “ضربهای مهلک” به توافق هستهای باشد.
با این وجود، استراتژی ایالات متحد به قدری در هم شکسته است که دیگر تنها به امید بستگی دارد. برخی از کارشناسان از جمله “آرون دیوید میلر” مذاکره کننده کهنه کار امریکایی در امور خاورمیانه میگوید: “در نهایت ما در حال حرکت به این سمت هستیم که صرفا امیدوار باشیم که ایران برنامه هستهای خود را بیش از این پیش نبرد.”
بسیاری از کارشناسان میگویند که ضرورتی نداشت وضعیت این گونه شود. دو دهه اخیر روابط ایران و آمریکا فهرستی از فرصتهای از دست رفته، فرصتهای نابسامان و سوء تفاهمهای عمیق در هر دو طرف است. حتی “ویلیام برنز” رئیس سیا که در گذشته یکی از بازیگران کلیدی در گشایش کانالهای ارتباطی تازه با تهران بود این موضوع را بارها در مصاحبهها و در کتاب خاطرات اش با عنوان “کانال پشت پرده” در سال ۲۰۱۹ میلادی مطرح کرده بود.
برخی تحلیلگران معتقدند رویکرد آمریکا و غرب متناقض و همراه با تردید بوده است. تیم بایدن خواسته یا ناخواسته به اندازه کافی سریع حرکت نکرد تا با همان دولت ایرانی که بر سر برجام مذاکره کرده بود تعامل کند. رویکرد ضعیف دولت بایدن نسبت به برجام به نوبه خود تندروها در تهران را قادر ساخت روایتی را درباره این توافق اتخاذ کنند که تماما مربوط به بد بودن نیت آمریکا و همدستی اروپا در اعمال فشار بر ایران در زمینه ارائه امتیازات بود.
پس از انتخاب “ابراهیم رئیسی” به عنوان رئیس جمهور محافظه کار در اواسط سال ۲۰۲۱ میلادی این روایت به رویکرد غالب تبدیل شد و تقویت شده است. با این وجود، اکثر ناظران مسائل ایران بر سر این موضوع اجماع نظر دارند که حتی اگر ترامپ رئیس جمهوری پیشین آمریکا آن کشور را از برجام خارج نکرده بود و کارزار به اصطلاح فشار حداکثری اش از سال ۲۰۱۸ میلادی علیه ایران آغاز نمیشد نیز روابط ایران و ایالات متحده هم چنان عمیقا تیره باقی میماند.
“جان تیرمن” مدیر اجرایی مرکز مطالعات بین المللی انستیتوی فناوری ماساچوست میگوید: “به بیانیه اوباما پس از امضای برجام نگاه کنید. او کاملا واضح اشاره کرد که ما (دولت امریکا) هیچ توهمی در مورد رابطه بهتر با ایران یا این که تهران به بازیگر خوبی در منطقه تبدیل خواهد شد نداریم”. اوباما در اظهارات خود در ۱۴ ژوئیه ۲۰۱۵ میلادی ایران را “دشمن قسم خورده” خوانده بود.
واقعیت آن است که نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران عملا بر پایه احساس ضدیت با آمریکا بنا شده است. در مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده است که نیروی محرکه انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ توطئه آمریکا برای حمایت از رژیم استبدادی شاه آن و تحکیم پیوندهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ایران آن زمان با امپریالیسم جهانی بود.
“تیرمن” میافزاید:” ایالات متحده در صد سال گذشته از نظر نقش خود در جهان توسعه طلب بوده است. این موضوع در تضاد با خواست ایرانیان بوده است”. تیرمن و دیگر کارشناسان میگویند که بسیاری از فرصتهای اصلی برای توافق واقعی از دست رفته است.
این وضعیت به پس از یازده سپتامبر باز میگردد زمانی که ایالات متحده در زمان “جورج دبلیو بوش” رئیسجمهور وقت تلاشهای ایران برای همکاری را رد کرد و در عوض تهران را به عنوان بخشی از “محور شرارت” در کنار عراق و کره شمالی معرفی کرد. “جیمز دابینز” دیپلمات ارشد سابق امریکایی که در آن زمان در تیم مذاکره کننده با تهران بود در مصاحبهای در هفته جاری گفته بود:” ایرانیان در آن زمان برنامه هستهای زیادی نداشتند. من فکر میکنم دولت بوش که در آن زمان مرتکب اشتباهات زیادی شد رویکرد دولت او ایدئولوژیک بوده و قادر به مصالحه و توافق با تهران نبود”.
در هفتههای پس از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی حتی ایران نیز مانند بسیاری از کشورها همدردی خود را با واشنگتن ابراز نمود. اصلاح طلبان ایرانی مانند “محمدجواد ظریف” معاون وزیر امور خارجه وقت – که در ایالات متحده تحصیل کرده بود و بعدا سفیر ایران سازمان ملل و سپس وزیر امور خارجه آن کشور شد و در مذاکره بر سر توافق هستهای ۲۰۱۵ نقش داشت به دنبال دستیابی به توافق بودند. حتی مقامات عالی ایران که همواره نسبت به امریکا با دیده تردید نگریسته اند نیز در کمال تعجب ناظران مسائل سیاسی با تسلیت گفتن به امریکاییها مخالفتی نکردند. در نوامبر همان سال در سازمان ملل متحد، “کالین پاول” وزیر امور خارجه با وزرای خارجه روسیه، ایالات متحده و شش کشور همسایه افغانستان از جمله ایران در حال مذاکره برای بررسی وضعیت حکومت پس از طالبان در افغانستان بود.
پاول که اکتبر گذشته در ۸۴ سالگی درگذشت در مصاحبهای در سال ۲۰۰۷ میلادی اشاره کرد که “کمال خرازی” وزیر امور خارجه وقت ایران بیانیهای را ارائه کرد که در آن تاسف کشورش از سقوط تصادفی پرواز ۵۸۷ امریکن ایرلاینز در ۱۲ نوامبر که تمام ۲۶۰ سرنشین آن کشته شدند را ابراز نمود. پاول گفت:”من فقط به سمت او رفتم و از او برای ابراز تسلیت اش قدردانی کردم و از او خواستم که به مقام عالی رهبری ادای احترام کند. همه چیز کاملا خودجوش بود”.
دست دادن بین پاول و خرازی بالاترین سطح ابراز همدلی بین دو طرف از زمان قطع روابط دیپلماتیک دو کشور پس از انقلاب ۱۹۷۹ ایران بود. از آنجا به نظر میرسید اوضاع قدری بهتر شده است. مقامهای آمریکایی گفتند که در اواخر همان ماه، در کنفرانس صلح بن در آلمان که به منظور تصمیم گیری در مورد دولت پس از طالبان برگزار شده بود ثابت شد که ظریف یک آشتی دهنده کلیدی است. دابینز مذاکرهکننده ارشد ایالات متحده چند سال بعد در مصاحبهای اشاره کرده بود که طرف ایرانی “پیشنهادات سازندهای در طول جلسه ارائه کرد”. ظریف دو مورد را مطرح نمود. او با برقی در چشمانش گفت:”فکر نمیکنم چیزی در متن تهیه شده وجود داشته باشد که به دموکراسی اشاره کند. آیا فکر نمیکنید میتوان تعهدی برای دموکراسی سازی ارائه کرد”؟ این اظهارات پیش از آن بود که دولت بوش دموکراسی را بهعنوان نوشدارویی برای خاورمیانه کشف کند. دابینز در اواسط دهه ۲۰۰۰ میلادی گفته بود:”این ایده خوبی است. به یاد داشته باشید مقامهای ایرانی واقعا فکر میکنند که جامعهای دموکراتیک را اداره میکنند که در آن حتی مقام عالی رهبری هرچند غیرمستقیم، اما مقامی انتخابی توسط مردم هستند”. ماده دموکراسی اضافه شد. ظریف هم چنین پیشنهاد کرد که دولت جدید افغانستان متعهد به مبارزه با تروریسم بینالمللی باشد. دابینز میگوید:”تا آنجایی که من میدانم این ماده نیز افزوده شد”.
در کنفرانس اهداکنندگان توکیو در ژانویه ۲۰۰۲ میلادی ایران متعهد شد در حدود ۵۵۰ میلیون دلار به افغانستان کمک کند. این بزرگترین مبلغ ارائه شده از سوی یک کشور غیر عضو در سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) بود و تقریبا همان مبلغی بود که واشنگتن تعهد کرده بود. با این وجود، یک هفته پس از پایان آن کنفرانس، بوش سخنرانی بدنام خود را ایراد کرد و ایران را در کنار عراق و کره شمالی در “محور شرارت” قرار داد.
اصلاح طلبان ایرانی از این موضوع متعجب شدند، زیرا میترسیدند که موید بدبینی تندروها نسبت به امریکا باشد. ” واشنگتن پست” بعدا گزارش داد که تنها چند روز پس از سخنرانی معروف بوش درباره “محور شرارت” ظریف به سازمان ملل متحد رفت. او به “کوفی عنان” دبیرکل سازمان ملل پروندهای قطور با عکسها و اسناد از سفر ۲۹۰ مرد را ارائه داد. اسناد به گفته طرف ایرانی نشان میدادند که آن افراد تروریستهای القاعده بودند که در تلاش برای فرار از مرز افغانستان توسط ایران بازداشت شدند. دابینز میگوید:”در آن زمان حتی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هسته اصلی حمایت نظام سیاسی ایران که ترامپ بعدا آن را به عنوان یک گروه تروریستی معرفی کرد مایل به مذاکره با واشنگتن همراه با نیروی قدس واحد فرامرزی آن بود که بعدا از سوی مقامهای امریکایی به عنوان مسئول حملات به نیروهای آمریکایی در عراق معرفی شد. من با یک ژنرال نیروی قدس ملاقات کردم که حتی پیشنهاد همکاری تحت رهبری ایالات متحده در افغانستان را ارائه کرد. در آن زمان آنان به طور منطقی منسجم بودند. این یک سیاست یکپارچه بود”.
با این وجود، بوش و تندروهای ارشد در دولت اش به ویژه “دیک چنی” معاون رئیس جمهور، “دونالد رامسفلد” وزیر دفاع و “پل ولفوویتز” معاون رامسفلد ایران را تنها یک کشور پناه دهنده به تروریستها میدانستند.
هیچ مدرک واقعیای از همدستی ایران با تروریستها ارائه نشده است. “لارنس ویلکرسون” رئیس سابق دفتر پاول میگوید:”ایالات متحده فرصت فوقالعادهای را برای انجام کاری که اوباما و بیل برنز سالها بعد انجام دادند در زمان بوش از دست داد فرصت باز کردن باب یک گفتگوی پربار”. ایران آخرین تلاش خود را در آن دوره انجام داد زمانی که از طریق “تیم گولدیمان” سفیر وقت سوئیس در تهران یک پیشنهاد پشتیبان برای گفتگوهای گسترده با ایالات متحده در مورد بسیاری از موضوعات مهم از جمله برنامه هسته ای، ایران، حمایت از حزب الله و حماس و سیاست تغییر رژیم را ارائه داد. دولت بوش این طرح را نادیده گرفت و مدعی شد که مشخص نیست چه کسی آن را تهیه کرده است.
پس از آن، افزایش تنشها به انتخاب “محمود احمدی نژاد” رئیس جمهور تندرو ایران در سال ۲۰۰۵ میلادی کمک کرد. او از توقف برنامه توسعه سوخت هستهای ایران که تهران در نوامبر ۲۰۰۴ میلادی به عنوان اقدامی “اعتماد ساز” یاد کرده بود صرفنظر کرد. احمدی نژاد عنی سازی اورانیوم در تاسیسات ایران در نطنز را از سر گرفت. در همین حال، با تشدید شورش در عراق تحت اشغال ایالات متحده رامسفلد و سایر مقامهای ایالات متحده هم چنان ایران را به دلیل ایفای نقش در حملات به نیروهای آمریکایی مقصر میدانستند.
در نتیجه، دیدگاههای جنگ طلبانه نسبت به ایران هم چنان در واشنگتن غالب بود. چنی، رامسفلد و دیگر مقامهای ارشد متقاعد شده بودند که هرگونه گشایش جدی باب مذاکره با ایران تنها به یک دولت اسلامگرا در تهران مشروعیت میبخشد و مطمئن بودند روزی آن دولت سقوط خواهد کرد. آنان هم چنین بر این باور بودند که سرنگونی دیکتاتور عراق صدام حسین این روند را تسریع خواهد کرد یا دست کم تهران را برای تسلیم شدن خواهد ترساند. با این وجود، همان طور که که در سال ۲۰۰۷ میلادی نوشتم “چشم انداز تغییر رژیم تحت حمایت ایالات متحده خاطرات زشتی را زنده کرد که در نگاه ایرانیان تنها صحت تصویر ارائه شده توسط دولت اسلامگرا از آمریکا به عنوان “شیطان بزرگ” را نشان میدهد”. این موضوع هم چنین به احمدی نژاد و دیگر تندروها اجازه داد تا با تحریک احساسات ملی گرایانه در داخل ایران روی امواج سوار شوند. بازی با احساسات ملی گرایانه کار سختی نبود. روایت سیاسی معاصر ایران از سال ۱۹۵۳ میلادی آغاز شد زمانی که سازمان سیا و بریتانیا ظاهرا به سرنگونی “محمد مصدق” منتخب دموکراتیک و نصب شاه کمک کردند. “ابراهیم یزدی” یک سیاستمدار اصلاحطلب در مصاحبهای با من در سال ۲۰۰۷ میلادی در جریان سفرم به تهران به منظور تهیه گزارش برای نشریه “نیوزویک” گفته بود:”خاطره ۱۹۵۳ در ایران هنوز زنده است”.
او افزوده بود:”بسیاری از ایرانیان نمیتوانند فراموش کنند که کودتای آمریکا و بریتانیا در واقع روند دموکراسی در ایران را در مرحلهای جنینی آن خفه کرد”. “یزدی” افزود:”با این وجود، پس از آن، دخالت ایالات متحده ادامه یافت. در طول ۲۵ سال رژیم شاه آمریکا مستقیما در کاری که او انجام میداد دخالت داشت؛ و هنگامی که عراق در سال ۱۹۸۰ میلادی به ایران حمله کرد ایالات متحده به طور کامل و از طریق نظامی از رژیم صدام حمایت کرد. همه آنان میدانستند که صدام متجاوز است، اما این کار را انجام دادند”.
با این وجود، در مصاحبه دیگری در جریان سفرم به ایران در آن سال ژنرال “محسن رضایی” دبیر وقت مجمع تشخیص مصلحت نظام و افسر ارشد سپاه به من گفت که حتی در دوران احمدی نژاد تهران به دنبال یافتن راهی برای خروج از بن بست با واشنگتن بود.
او گفته بود:”بوش جنگ سردی را با ایران آغاز کرده که اگر کنترل نشود ممکن است به جنگ گرم تبدیل شود”. رضایی با نوشیدن چای در باغ ویلای تابستانی خود در ساحل دریای خزر در شمال ایران گفت که ایران مشتاق یافتن “راهی ساده برای پایان دادن به بن بست در مورد برنامه غنی سازی اورانیوم در حال پیشرفت خود است”. او گفت ایران با پیشنهاد البرادعی مدیر کل وقت آژانس بین المللی انرژی اتمی مبنی بر آن که ایران در سطح غنی سازی آن زمان باقی بماند و پیشرفتی در آن زمینه انجام ندهد به شرطی که قطعنامه دیگری از سوی شورای امنیت علیه آن کشور صادر نشود موافقت کرده بود. رضایی که پس از آن به عنوان معاون رئیس جمهور در امور اقتصادی منصوب شد، گفت:”اگر آمریکا رویکردی متفاوت از رویارویی با ایران را دنبال کند تعاملات ما تغییر اساسی خواهد کرد”. گفتگوهای من در آن زمان با تندروها و اصلاح طلبان در داخل تهران نشان داد که تهران مایل بود حتی در زمان احمدینژاد سالها پیش از شروع مذاکرات جدی بر سر توافق با ایران کار بر روی برنامه هستهای خود را متوقف کند. آنان همچنین پیشنهاد کردند که ایران همچنان میتواند بسته به شرایط از ساخت سلاح هستهای خودداری کند و صرفا از تبدیل شدن به کشور در “آستانه برخورداری از سلاح هسته ای” مانند ژاپن راضی شود. “محمد حسین عادلی” سفیر سابق میانه رو ایران در بریتانیا در آن زمان به من گفت:”ایران علاقمند است این فناوری را داشته باشد و همین برای بازدارندگی کافی است”.
تهران به شرکت در مذاکرات هستهای ادامه داد که در سال ۲۰۰۴ میلادی تحت رهبری اروپاییها آغاز شد. بدون همکاری واشنگتن، این مذاکرات دستاوردهای کمی داشت، اما در زمان دور دوم ریاست جمهوری اوباما، ایالات متحده نقش فعال تری را ایفا کرد. پس از آن که ایران در سال ۲۰۱۳ میلادی رئیس جمهور معتدل تری به نام حسن روحانی را انتخاب کرد مذاکرات محرمانه به رهبری برنز و “جیک سالیوان” مشاور فعلی امنیت ملی در نهایت زمینه ساز توافق تاریخی “جان کری” وزیر امور خارجه با ظریف شد: برجام. در ازای لغو تحریمهای اعمال شده توسط واشنگتن، سازمان ملل و اتحادیه اروپا، این پیمان غنیسازی اورانیوم ایران را به مدت ۱۵ سال محدود میکرد و تهران را ملزم میساخت حدود ۹۷ درصد سوخت هستهای خود را به خارج از کشور ارسال کند و فعالیت بیشتر سانتریفیوژهای خود را متوقف نماید. هم چنین، ایران بازرسیهای سرزده بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی از تاسیسات خود را پذیرفته بود.
منتقدان این توافق که تا به امروز بر مخالفت خود پافشاری میکنند هم چنان اصرار داشتند که این معامله بیش از حد سخاوتمندانه و پر از نقص بوده است. بسیاری از آنان با “بنیامین نتانیاهو” نخست وزیر وقت اسرائیل همسو بودند و اصرار داشتند که فشار بیشتر ایالات متحده و احتمالا اقدام نظامی حرکت ایران به سمت ساخت سلاح هستهای را متوقف میکند. در میان منتقدان البته ترامپ بود که از این پیمان خارج شد و تحریمهای اقتصادی بیشتری را علیه ایران اعمال کرد. هیچ کدام از این اقدامات کارآمد نبودند و نتیجه آن بود که هفت سال بعد به جای این که ایران یک سال یا بیشتر از داشتن اورانیوم غنی شده کافی برای ساخت بمب هستهای مانند سال ۲۰۱۵ میلادی فاصله داشته باشد اکنون ممکن است تنها ظرف چند هفته با دستیابی به بمب اتمی فاصله داشته باشد. با این وجود، حتی در حال حاضر نیز ممکن است امیدی برای مذاکره بیشتر وجود داشته باشد.
“علی واعظ” مدیر بخش ایران در گروه بین المللی بحران میگوید دولت بایدن با لغو حدود ۱۱۰ مورد از ۱۵۰۰ مورد تحریمها موافقت کرده و طرف ایرانی علیرغم از سرگیری غنی سازی اورانیوم این کار را با سرعت انجام نداده است.
با این وجود، رویکرد تندروانه در هر دو طرف امریکا و ایران ممکن است کماکان مانع حصول یک توافق باشد به ویژه سیاست دولت بایدن که قصد هرج کردن نام سپاه از فهرست تروریستی را ندارد. واعظ میگوید:”قرار دادن نام سپاه در آن فهرست تله دولت ترامپ برای دولت بعدی امریکا بود و متاسفانه دولت بایدن در آن گرفتار شده است، زیرا آنان حاضر به پرداخت بهای سیاسی آن نیستند”.
منبع: فارین پالسی