طلسمات

خانه » همه » مذهبی » حکومت پیامبر(ص) و دموکراسی؟

حکومت پیامبر(ص) و دموکراسی؟


حکومت پیامبر(ص) و دموکراسی؟

۱۳۹۷/۰۲/۱۶


۱۰۳۴ بازدید

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - حکومت پیامبر(ص) و دموکراسی؟با توجه به کاربرد های متعدد و مفاهیم مختلف دموکراسی، در ابتدا پیرامون آن توضیحاتی ارائه گردیده، و در ادامه به بحث حکومت پیامبر و حکومت اسلامی و مقایسه آن با دموکراسی، و ارائه نمونه هائی از نقش و جایگاه مردم در حکومت پیامبر (ص) خواهیم پرداخت :
« دموکراسی به معنای حاکمیت مردم است که از ریشه دموس، به معنای مردم در زبان یونانی گرفته شده است. کراسی نیز پسوندی است که به معنای حکومت به کار می رفته است.

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - حکومت پیامبر(ص) و دموکراسی؟با توجه به کاربرد های متعدد و مفاهیم مختلف دموکراسی، در ابتدا پیرامون آن توضیحاتی ارائه گردیده، و در ادامه به بحث حکومت پیامبر و حکومت اسلامی و مقایسه آن با دموکراسی، و ارائه نمونه هائی از نقش و جایگاه مردم در حکومت پیامبر (ص) خواهیم پرداخت :
« دموکراسی به معنای حاکمیت مردم است که از ریشه دموس، به معنای مردم در زبان یونانی گرفته شده است. کراسی نیز پسوندی است که به معنای حکومت به کار می رفته است. دموکراسی یعنی حاکمیت مردم، لکن مردمی که در ابتداء مورد نظر دموکراسی بود با مصداق و معنای مردمی که امروزه ما می شناسیم تفاوت دارد. مقصود تحقق اراده مردم است ولی تحقق اراده مردم را نباید به معنای امروزی آن تلقی کرد. پس از رنسانس و از حدود قرن 15 یا 16 بحث دموکراسی مجدداً مطرح می شود، اما اگر دموکراسی های باستانی و یونانی دموکراسی های اشرافی بودند، دموکراسی های نسل جدید غالباً دموکراسی های سرمایه سالاربوده و بر پایه تحقق حاکمیت کانونهای قدرت و ثروت و تجمع قدرت در دست سرمایه داران بنا شده اند. اگر به تاریخ عصر جدید نگاهی بیا فکنیم نخستین رژیمهای دموکرات تاریخ را می توانیم در انقلاب 1688 انگلستان یا در انقلاب 1789 فرانسه یا در تفکر پنهان در اعلامیه استقلال امریکا که همه به قرون 16 و 17 و 18 مربوط می شوند، جستجو کنیم. دمکراسی در مفهوم امروزین آن در غرب بدین معنا است که مردم می توانند بدون نیاز به هدایت وحی خود قانونگذاری کنند و خود دست به اجرای آن بزنند. بنابراین ریشه دموکراسی های عصر جدید که آن ها را دموکراسی های اومانیستی یا بشر انگارانه می نامند در همین جاست. دموکراسی های اومانیستی صور مختلفی دارد؛ دموکراسی لیبرال، دموکراسی سوسیالیستی، دموکراسی توتالیتر و دموکراسی فاشیستی.»
به طور کلی دموکراسی را می توان به دو گونه تعریف کرد :الف) دموکراسی به معنای بی نیازی از احکام الهی و بسنده کردن به آرای جمعی ( و این دقیقا مخالف اطاعت و بندگی خداوند است ، اهمیت دادن به نظر مردم در مقابل حکم الهی ، روگرداندن از توحید و قبول شرک جدید در دنیای معاصر است ، که باید با این بت جدید مبارزه شود . ب) دموکراسی به معنای مؤثر بودن مردم در سرنوشت خود در چارچوب احکام و قوانین شرعی . به عبارت دیگر میزان رای مردم است تا زمانی که از قوانین الهی خارج نشود در غیر این صورت ، نظر مردم ارزشی ندارد .
ویژگی های دموکراسی لیبرال:
1- اولین ویژگی دموکراسی اصالت دادن به انسان و اراده او در مقابل اراده خداوند است .
2- دومین ویژگی دموکراسی لیبرال اعتقاد به نسبی گرایی است،
نسبی انگاری ارزشها و علایق. دمکراسی لیبرال معتقد است که حقیقت و ارزشهای اخلاقی اموری نسبی هستند. ما حقیقت مطلق و ارزشهای اخلاقی مطلق نداریم و معیار تشخیص حقایق نسبی هم اراده اکثریت است. یعنی اگر مردم چیزی را انتخاب کردند آن عمل خوب میشود ، ولی نه برای همیشه ، بلکه تا وقتی مردم بخواهند ؛ اگر بعدا گفتند : همان عمل بد است ، آن کار بد میشود بازهم نه برای همیشه . بنابراین ، خوب و بد حقیقی و عینی نداریم ، اینها مفاهیمی اعتباری و ساخته خود مردم اند .
3- ویژگی سوم دمکراسی لیبرال:
اعتقاد به عقل بشری مخصوصاً عقل بورژوایی عقل مدرن؛
عقل مدرن هادی بشر است. عقل یک مفهوم تاریخی است که در دوره های مختلف تاریخی ماهیتهای متفاوت پیدا می کند یا مراتبی مختلفی از عقل محقق می شود. لیبرال ها معتقدند عقل بورژوایی, عقل مدرن، عقل ابزاری، عقل اومانیستی, عقل نفسانی و به تعبیر مولانا عقل جزیی استیلاجو می تواند قانون گذار، رهبر و هادی بشر باشد. بشر برای زندگی خود نیازی به وحی ندارد و خودش باید خوب و بد را تجربه کند و راه صحیح را خود بشر میتواند تشخیص دهد
4-چهارمین ویژگی تفکر لیبرال : اعتقاد به تفکیک قوا است، یعنی ما بیائیم قدرت را به سه بخش تقسیم کنیم، قدرت قانونگذار یا مقننه, قدرت اجرا کننده یا مجریه و قدرت داوری کننده یا قوه قضائیه. این مسئله آنقدر فراگیر و جهانی و جزء بدیهیات شده است که همگی پذیرفته اند، از جمله نظام دینی در ایران هم آن را پذیرفته است اما شکل خاصی به آن داده که تفکیک قوا در عین حال که حفظ شده در چارچوب نظام ولایت قرار گرفته و در ذیل حاکمیت الهی است. تفکیک قوا بنا به نظر خیلی ها یک اعتبار است، یک فرض و تصور است.

ویژگی های حکومت اسلامی

1- اصل و ریشه حاکمیت در اسلام :

در جهان بینی اسلامی، خداوند سبحان که خالق، مدبّر و قادر مطلق است، بر جهان و انسان حاکمیت دارد و در این حاکمیت هیچ کس شریک او نیست. بنابراین، ولایت و سرپرستی جوامع بشری به طور ذاتی و اولی از آن اوست. خداوند متعال ولایت پیامبران و ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ و در زمان غیبت، فقیهان واجد شرائط را در طول ولایت خود قرار داده است.در حاکمیت اسلام حکومت از آنِ خداونداست و اوست که به نیازها و کمبودهای انسان آشناست و با توجه به آن، قوانین خاصی مقرر فرموده تا با عمل به آنها به سعادت برسند.

2-.نقش مردم در شکل گیری حاکمیت سیاسی معصوم ( اصل رضایت و اقبال عمومی در تشکیل حکومت اسلامی )

یکی از نکات بسیار مهم و قابل توجه در عصر نبوت و امامت ، شکل گیری حاکمیت سیاسی پس از پذیرش و رویکرد مردمی است . در حقیقت در اسلام اعلام رضایت و حمایت مردم از حاکم اسلامی همواره به منزله مهم ترین عنصر در تشکیل حکومت اسلامی شمرده می شود . در اسلام خواست مردم در چارچوب احکام دینی، پذیرفته شده است و مردم مسلمان برای اجرای دستورات الهی و بر اساس دین الهی در حکومت مشارکت می کنند و خواسته هایشان نیز فراتر از دین الهی نمی رود. در اسلام، گرچه رأی و نظر مردم مورد توجه قرار گرفته، اما از ارزشها و فضائل اخلاقی نیز غفلت نمی شود؛ بلکه محوریت با ارزشهاست و حکومت اسلامی حق ندارد به بهانه مردمداری، روش تساهل و کم رنگ کردن ارزشهای دینی را به کار گیرد. مردم مسلمان نیز خواستار آزادی ومشارکت در سایه دین هستند و اصول و روشهای ضد دینی را بر نمی تابند ؛ چنانکه مقام معظم رهبری به صراحت به این نکته توجه داده اند: روشهایی که برای کسب قدرت و حفظ آن به کار گرفته می شود ، باید روشهای اخلاقی باشد . در اسلام کسب قدرت به هر قیمتی وجود ندارد و روشها خیلی مهم اند.

3-محوریت قانون و تساوی افراد در برابر آن ( اصل عدالت خواهی و مساوات طلبی)
در منطق اسلام و رسول خدا همه انسان ها از یک پدر و مادرند ، برتری خاصی جز تقوا و پرهیزگاری وجود ندارد ؛ والی و رعیت در پیشگاه خداوند برابرند

4-معاشرت صمیمانه و نزدیک با مردم ( اصل مردم گرایی )
معصومین با مردم به دور از روابط تشریفاتی موجود میان پادشاهان و مردم ارتباط برقرار میکردند ، به انسان از منظر امانتی الهی می نگریستند که باید او را عزیز داشته ، تکریم نمود و از گزند حوادث و بلایایی که او را از مسیر حق منحرف میسازد ، به دور نگه داشت . رفتاری از سر دلسوزی و احساس مسئولیت نسبت به سرنوشت و جایگاه انسان داشتند .
پیامبر اکرم(ص) : پروردگارم مرا به مدارا با مردم امر کرد ، آن گونه که به انجام واجبات امر نمود 5-پی گیری اهداف با بهره گیری از ابزار سالم ( اصل سلامت وسیله و هدف )
توجه به ضرورت سالم بودن ابزار در وصول به اهداف عالیه مورد نظر ، یکی از بنیادی ترین اصول در سیاست های مدیریتی و اجتماعی پیشوایان معصوم است . نگاه ابزاری به حکومت و تلاش برای رسیدن به اهداف الهی با این ابزار و در عین حال استفاده از روشهای سالم در بدست آوردن قدرت .

مقایسه حکومت پیامبر اسلام(حکومت اسلامی) با حکومت های دموکراسی :

1-در حکومت پیامبر حکومت ازآن خداوند است و در جامعه نیز اراده و خواست و قوانین خداوند حاکم است بر خلاف نظامهای دموکراسی که انسان و اراده او اصل است و نباید چیزی مخالف خواست انسان باشد و حتی اراده خداوند ودین نیز باید در صورت تعارض کنار گذاشته شود ویا به گونه ایی تفسیر شود که این تعارض به نفع اراده بشر حل شود .

2-در حکومت پیامبر مردم به عنوان مؤمنین و مسلمین وظیفه دارند قوانین الهی را در جامعه پیاده کنند اما در حکومت های دموکراسی مردم به دنبال اهداف و امیال بشری هستند . در حکومت های دموکراسی انسان خودش محور است و به دنبال سود و رفاه و لذت بیشتر است و برای رسیدن به امیال خود تنها مقید به این است که دیگر انسانها را در رسیدن به امیال خود راضی کند ( این قانون نیز در حد نوشته است و در عمل چیز دیگری حاکم است ) به عبارت دیگر به صورت خشن نباید به امیال خود دست پیدا کند بلکه باید با نرمی به امیال دست یافت .

3- در حکومت اسلام همه مردم اعم از مسلمان و غیر مسلمان وظیفه دارند در جامعه به قوانین اسلام احترام بگذارند و از مخالفت با قوانین الهی خوداری کنند. اما در حکومت های دموکراسی مخالفت با خدا و قوانین خداوند به عنوان یک حق شناخته شده است .

4- در حکومت پیامبر مردم با عمل به وظیفه خود در حمایت از حکومت اسلامی زمینه اجرایی شدن احکام الهی را فراهم میکنند. اما در دموکراسی مردم به دنبال حاکمیت خود هستند

5-در حکومت پیامبر حد و حدود آزادی همان اراده و قانون اسلام است و همه وظیفه دارن در چارچوب آن حرکت کنند. ولی در دموکراسی حد و حدود آزادی را خود بشر باید مشخص کند

6-در حکومت پیامبر جنسیت مطرح نیست . زن و مرد در نقش سیاسی خود و بیعت با حکومت و اجرای احکام وقوانین به یک اندازه مسئولند و باید در مقابل خداوند جوابگو باشند بر خلاف دموکراسی که هیچ کس در مقابل خداوند مسئول نیست .

7- رابطه بین حاکم ومردم در حکومت اسلامی یک رابطه عاطفی دو طرفه است و در مقابل یکدیگر و خداوند مسئولند اما در دموکراسی یک رابطه خشک و غیر عاطفی حاکم است و علقه ائی بین حاکم و مردم تعریف نشده است .

. 8- . در تفکر دینی خدا قانونگذار است و حاکمیت از آن اوست و قوانین، قوانینی هستند که بر بشر نازل می شوند، و بر شر نیز در چارچوب این قوانین آزادی دارد اما در تفکر دمکراتیک عقل جمعی قادر است بشر را هدایت کند و زندگی او را سامان دهد، و نیازی به وحی نیست ( در حقیقت جنبه سکولاریستی دموکراسی در غرب به دلیل مقابله با مسیحیت منحرف شکل گرفت و این با اسلام که دینی عقلانی است قابل مقایسه نیست) . نقطه ای که تفکر دموکراتیک در مقابل تفکر دینی و حاکمیت دینی قرار می گیرد در همین جاست .
( برگرفته از : شهریار زرشناس:نارسائی های دموکراسی لیبرال خبرگزاری فارس 87/10/01 )

بررسی نمونه هائی از جایگاه خواست و نظر مردم در حکومت پیامبر(ص)

گرچه مشروعیت ولایت و حق حاکمیت پیامبر اکرم(ص ) الهی است و خواست و پذیرش مردم هیچ تاثیری در آن ندارد ، اما این بدان معنا نیست که اقبال و ادبار ، پذیرش و عدم پذیرش، همکاری و عدم همکاری مردم هیچ تاثیری در تحقق عینی حاکمیت و حکومت الهی پیامبر (ص) نداشته است ؛ بلکه بر عکس علاوه بر اینکه مهمترین هدف حکومت اسلامی خدمت به مردم در جهت هدایت ، کرامت و شکوفایی استعداده های آنان و سیر مراحل تکامل مادی و معنوی انسان است ؛ بررسی های تاریخی بیانگر این واقعیت است که شکل گیرى و تحقق عینی قدرت سیاسى پیامبر اکرم(ص ) همواره با رضایت عمومى مسلمین بلکه اکثر شهروندان و استقبال قبایل آن روزگار همراه بوده است. سیره آن حضرت گواه است که به نظر اصحاب خود ارج فراوان مى نهاد ، و همیشه آنان را در اجرای امور و نظارت برکارها دخالت می داد حتی در بسیاری اوقات ، نظر اکثریت را مقدم می داشت.[1] و حتى به خاطر اظهارات آن ها از اعمال نظر خود، صرف نظر مى فرمود. در جنگ احد، با این که نظر پیامبر و چند تن دیگر این بود که از مدینه بیرون نروند، ولى چون اکثریت آرایِ صحابه بر این بود که از مدینه خارج شوند، حضرت با آن ها موافقت فرمود، هر چند بعداً روشن شد که نظر حضرت، کاملاً مطابق با واقع بوده است. هم چنین در جنگ احزاب، با اکثریت آرایِ صحابه، درعدم پذیرش مصالحه با قریش موافقت فرمود.
پیامبر اعظم (ص) با اینکه در رأس هرم قدرت سیاسى قرار گرفته و اختیاراتش را مستقیماً از خدا مى گیرد و با تعیین خاص الهى – بدون دخالت مردم و آرائشان – دولت مدارى مى کند. اما در عین حال در سایر حوزه هاى اجرایى به رأى مردم توجه دارند ، چنانکه براى جمع بین نظام قبیلگى و وحدت سیاسى مدینه پیامبراکرم(ص ) از آن ها درخواست کرد که دوازده نقیب برگزینند که واسطه بین پیامبر و آنان و راهبر قوم خود باشند.[2] این گروه توسط خود مردم، انتخاب شدند و سپس پیامبر، با آنان بیعت کرد.[3]
هم چنین رسول اکرم ( ص) در سال ششم هجرى، در هر قبیله، افرادى را به عنوان (عریف) تعیین کردند[4] که مسئولیت گردآوری اطلاعات و آگاهى از وضع مردم را در جهت ارائه حاکم به عهده داشتند. و بدین طریق پیامبر اکرم براى نظرخواهى از مردم، به عریف هر قوم مراجعه مى کرد، و در مواردى که تصمیم گیرى و یا اجرایِ یک تصمیم به هماهنگى با مردم و حضور آنان نیاز داشت، این هماهنگى توسط عریف انجام مى گرفت؛ چنانکه در جنگ حنین بعد از نظر سنجی عرفا از مسلمانان و کسب رضایت آنان دستور آزادی بخشی از اسرا را دادند.[5]در دولت ایشان علاوه بر شور و مشورت[6] جهت اجرای بهتر امور مختلف سیاسى و اجتماعیِ جامعه اسلامى ، براى اقتدار مردمیِ نظام اسلامى از بیعت نیز استفاده مى شده است. در سیره معصومان علیهم السلام چنین آمده است: «رسول خدا صلى الله علیه وآله این گونه بودند که با اصحاب خود مشورت مى کردند؛ سپس تصمیم به انجام آن چه خدا اراده کرده بود، مى گرفتند.»[7]رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در موضوعاتى که به وسیله وحى و نصِّ قرآن، حکم آن معیّن شده بود، اعمّ از عبادت و معاملات، چه براى خود و دیگران، حقِّ مداخله قائل نبود و این دسته از احکام را بدون چون و چرا به اجرا در می آورد؛ زیرا تخلّف از آن احکام، کفر به خداست: «وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَاؤُلئِکَ هُمُ الْکافِروُنَ»؛ «و کسانى که به آنچه خدا فرو فرستاده داورى نکرده اند ، آنان خود کفر پیشه گانند .»امّا در موضوعات مربوط به کار و زندگى، اگر جنبه فردى داشت و در عین حال یک امر مباح و مشروع بود، افراد، استقلال رأى و آزادى عمل داشتند ؛ کسى حقّ مداخله در کارهاى خصوصى دیگرى را نداشت، و هر گاه مربوط به جامعه بود حقّ اظهار رأى را براى همه محفوظ مى دانست و با این که فکر سیّال و هوش سرشارش در تشخیص مصالح امور بر همگان برترى داشت، هرگز به تحکّم و استبدادِ رأى رفتار نمى کرد و به افکار مردم بى اعتنایى نمى نمود. بنابراین نظام اسلامى، نه مانند حکومت هاى دیکتاتور و جبار است که هیچ ارزشى براى خواست مردم قائل نباشد و نه مانند حکومت هاى به ظاهر مردم سالار است که ادعاى تابعیت بى چون و چرا از خواست و اراده مردمى دارند و هرگز ادعایشان محقق نشده است. حکومت اسلامى راه سومى است که در آن خواست مردم، در طول احکام و اراده الهى – که تضمین کننده خیر و سعادت دنیوى و اخروى بشر است – مورد توجه و احترام است.بر این اساس می توان دو نقش و کارکرد مهم را برای مقبولیت و رضایت مردمی در حکومت اسلامی بر شمرد:
1. مشارکت در ایجاد حکومت دینی و زمینه سازی جهت انتقال قدرت به ولی منصوب از سوی خداوند.
2. مشارکت در جهت کارآمد سازی، حفظ و حمایت و پایایی حکومت دینی.[8]آیت الله محمد تقى مصباح یزدى در مورد نقش مردم در حکومت اسلامى می نویسد: «پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم دو منصب جداگانه از طرف خداوند داشت: یکى منصب پیامبرى و دیگرى منصب حکومت. همچنین در مورد نقش مردم در حکومت رسول خدا، باز هم ظاهرا هیچ تردید و اختلافى نیست که مردم نقش اساسى در تحقق حکومت داشتند. یعنى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم حکومتش را با استفاده از هیچ نیروى قاهره اى بر مردم تحمیل نکرد، بلکه عامل اصلى خود مردم بودند و با رضا و رغبت، حکومت آن حضرت را که از طرف خداوند تشریع شده بود، پذیرفتند و به نشانه تسلیم و پذیرش آن، با پیامبر بیعت کردند. بنابراین نقش مردم در مشروعیت حکومت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم صفر بود، ولى در تحقق و استقرار آن، نقش صددرصد داشتند و تمام تاثیر مربوط به کمک مردم بود. »[9]( برگرفته از : دولت پیامبر اعظم (ص) ، علیرضا محمدی ، پرسش و پاسخ های دانشجویی ، ش 24 ، نشر معارف )

پینوشت ها :
[1] – ر.ک : ساختار اجتماعی و سیاسی نخستین حکومت اسلامی در مدینه ، سید محمد ثقفی ، قم : انتشارات هجرت ، 1376 ، ص 159 .
[2] – سید محمد مرتضى حسینى زبیدى ، تاج العروس، بیروت : دارالهدایة ، ج4، ص297 .
[3] – بحارالانوار ، ج 19 ، ص 13 و 26؛ و ر.ک : دین و دولت در اندیشه اسلامی ، پیشین ، ص 203 .
[4] – تذکره الفقها ، علامه حلی ، قم : موسسه آل البیت ، 1373 ، ج 1 ، ص 437 .
[5] – ر.ک : المغازی ، محمد واقدی ، قم : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ، 1376 ، ص 95 .
[6] – بر اساس آیات «و امرهم شورا بینهم» و «و شاورهم فى الامر»؛ ( شورى، آیه 38-39؛ آل عمران، آیه 159.)
[7] – المحاسن ، برقى، احمدبن محمدبن خالد ، قم : مرکز جهانی اهل بیت ، 1374 ، ص 601.
[8] – حکومت دینی، حمیدرضا شاکرین، قم : نشر معارف، 1382، ص 106 .
[9] – جمهوریت در نظام سیاسى اسلام ، محمد تقى مصباح یزدى ، پرتو ، 4 و 11 و 18/9/79. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 1/100116938)

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد