در پاسخ به این پرسش به نکاتی اشاره می شود:
1. نخست بایستی روش هر کدام از دانش های سهگانه، تبیین گردد؛
روش عارف در شناخت خداوند، سیر از طریق علم حضوری و شهودی و معرفت نفس است. عارف در پی اثبات وجود خداوند با دلایل عقلی و فلسفی نیست بلکه به دنبال یافتن خداوند و پیوند با اوست، عارف می خواهد خداوند را با چشم دل ببیند و شیرینی آن را بچشد. لذا او برای دستیابی به این مطلوب از راه تصفیه دل و تهذیب نفس وارد می شود. عارف بر این باور است که اگر انسان دل و سر خود را از ناپاکی ها پالایش کند و آیینه دل را غبارزدایی نماید، عکس رخ یار بر آینه دل او نقش می بندد.
بنابراین عارف از طریق سیر باطنی و قلبی و یا به تعبیر دیگر «معرفت نفس» و خودشناسی، می خواهد خدا را شهود نماید، «من عرف نفسه فقد عرف ربه».
فیلسوف از راه برهان و استدلال عقلانی و منطقی در پی اثبات اصل وجود خدا و تبیین اسماء و صفات اوست. راه فلسفه خداشناسی عقلی است لذا ابزار فلسفه، استدلال و برهان است.
متکلم نیز از راه استدلال و برهان می خواهد خدا و اسماء و صفات او را به اثبات برساند منتها متکلم در تبیین مسائل از شواهد نقلی- آیات و روایات- مدد می جوید و براهین خود را با تأییدات و شواهد نقلی، محکم و متقن می نماید. هر کدام از این سه روش فایده و کارکرد مخصوص به خود را دارد.
روش عرفانی برای شخص انسان، بسیار لذت بخش، شیرین و ملموس است. انسان اگر درست این راه را بپیماید و زیر نظر استاد خود ساخته و مورد اعتماد تربیت شود، می تواند خدا را در حد ظرفیت وجودی خود، شهود کند و آن را با تمام وجود بیابد.
مشکل این راه عرفانی این است که قابل آموزش و انتقال به دیگران به گونه ای که اقناع عقلی و قلبی به بار آورد، نیست هر کس شخصا بایستی این راه و مراحل را سیر نماید تا به قله مقصود نایل شود.
اما شیوه و روش فلسفه و کلام این نقطه مثبت را دارد که می توان آن را به دیگری منتقل نمود، قابل آموزش و یادگیری است. لذا در مقام تعلیم و تعلم روش فلسفی و کلامی مفید و سودمند خواهد بود.لیکن در روش عقلی فلسفه استدلالی تر و یقین آور تراست ولی برای همگان مفهوم نیست. در مقابل روش کلامی ساده نر و همگانی تر است . پس هر یک اهل خود را می طلبد.