در این مقاله بر آن هستیم که به
نحو بسیار اجمالی سیمای خدا در اندیشه اندیشمندان مسلمان را بیان کنیم؛ لذا از این
مقاله کوتاه نباید انتظار ورود در جزئیات این بحث را داشت؛
زیرا تحقیق این موضوع
با عنایت به جزئیات آن، می تواند موضوع کتابی حجیم باشد، لذا ما در این مقاله فقط به
صورت کلی سیمای خدا را در اندیشه متکلمان، حکما، عرفا و اهل بیت (علیه السلام) به نمایش خواهیم
گذاشت.
سیمای خدا در
اندیشه متکلمان اسلامی
متکلمان اسلامی ـ اعم از شیعه و
سنی ـ تا چند قرن قبل، بر این عقیده بودند که همه موجودات عالم (ما سوی الله) مادی و
حادث زمانی بوده و دارای سابقه عدم زمانی هستند؛ یعنی زمانی بود که مخلوقات نبودند
و زمانی بود که خدا بود و مخلوقی نداشت. بر این اساس متکلمین اسلامی، تنها موجود
مجرد از ماده را «خدا» می دانستند و معتقد بودند که روح و ملائک و عرش و کرسی و …
همگی موجوداتی مادی و جسمانی هستند و تنها تفاوت آنها با موجودات مادیِ محسوس این
است که آنها موجوداتی نامحسوس و دارای جسم لطیف اند؛ لذا با حس ادراک نمی شوند.
متکلمین اسلامی با اتکاء به این مبنای فکری براهینی برای اثبات خدا اقامه کرده اند
که معروف ترین آنها عبارت اند از «برهان حدوث و برهان نظم»؛ بنابراین با توجه به خدایی
که این دو برهان اثبات می کند می توان سیمای خدا را در اندیشه متکلمین اسلامی، به
دست آورد.
تقریر برهان حدوث به زبان ساده
متکلمین گفته اند: موجودات
عالم (ما سوی الله) متغیرند و هر متغیری حادث زمانی است؛ پس موجودات عالم حادث زمانی
هستند؛ (زمانی بود که نبودند) و هر حادثی نیازمند به مُحدِث (پدیدآورنده) است تا آن
را به وجود آورد، پس عالم محدثی دارد و این محدث همان خداست.
در بیان تمثیلی این برهان نیز
گفته شده است: همان طور که هر بنایی، محتاج بنّا و هر مصنوعی محتاج صانع است، بنای
این عالم نیز محتاج به سازنده و پدید آورنده است.
تقریر برهان
نظم به زبان ساده:
متکلمین گفته اند: عالم دارای نظم
است و هر نظمی محتاج به ناظم است، پس عالم دارای ناظمی است و این ناظم همان خداست.
در بیان تمثیلی این برهان گفته شده همان طور که نمی توان باور کرد که یک وسیله منظم،
مثل ساعت، بدون یک ناظم با شعور و به طور اتفاقی پدید آید، این عالم، با این نظم فوق
العاده نیز محال است بدون ناظم باشد.
طبق مفاد این دو برهان می توان
گفت که خدای مورد نظر متکلمین، خدایی است محدث (پدید آورنده از عدم)، غیرمادی، منزه
از سابقه عدم زمانی (ازلی) و قدیم زمانی، مدبّر، نظم دهنده، حکیم و عالم؛ این همان
خدایی است که اکثر موحّدین به آن اعتقاد دارند. در روایات صادره از معصومین (علیهم
السلام) نیز
این براهین برای اثبات وجود خدا به کار رفته است؛ لذا کسی که خدا را در این حد
بشناسد، مسلمان است؛ اما این عقیده متکلمین متقدم، حدّ نهایی خداشناسی نیست؛ متکلمین
متأخر شیعه، با پذیرش برخی از مبانی فلاسفه اسلامی، براهین دیگری نیز بر وجود خدا
اقامه نموده اند که خدا را در سطحی بالاتر از محدث و ناظم اثبات می کند؛ لکن از آن
جهت که این براهین، براهین فلسفی هستند، این براهین را به عنوان دیدگاه حکما
مطرح می کنیم.
سیمای خدا در اندیشه حکما
حکمای مَشّاء (حکمای اسلامی قبل از
ملاصدرا به استثنای شیخ اشراق) بر خلاف متکلمین متقدم، معتقدند که مخلوقات بر دو
گونه اند: مادی و غیرمادی (مجرد)؛ موجودات مجرد (مثل ملائک و عرش و کرسی و …)
موجوداتی هستند منزّه از ماده و حرکت و زمان؛ لذا حدوث زمانی در آنها راه ندارد؛
بنابراین موجودات مجرد، قدیم زمانی و از حیث زمانی ازلی و ابدی هستند. یعنی زمانی
نبوده که موجودات مجرد نباشند؛ بر این اساس فلاسفه معتقد شدند که مُحدِث عالمِ ماده و
ناظم آن، موجودات مجردند، لکن این موجودات مجرد به اذن خدا محدث و ناظمِ عالم ماده
بوده و واسطه فیض او هستند؛ این نظریه را هم آیات و روایات فراوانی تأیید می
کنند.
طبق این نظریه، متکلمین متقدم، در
واقع به جای اثبات وجود خدا، وجود موجود مجرد (اعم از خدا و ملائک) را اثبات کرده اند؛
بر این اساس فلاسفه، برهان حدوث و برهان نظم را برای اثبات خدا کافی ندانسته و
براهین دیگری برای اثبات وجود خدا اقامه کرده اند که مشهورترین این براهین، «برهان
امکان و وجوب» است.
فلاسفه گفته اند: «موجود» (بنا به فرض عقلی) از دو حالت نمی تواند خارج
باشد: یا وجودِ صرف است و وجود، عین ذات آن است، یا وجودِ دارای ماهیت است و وجود، عین
ذات آن نیست؛ لذا ذاتاً اقتضای وجود ندارد؛ به عبارت ساده تر، می تواند باشد و می
تواند نباشد؛ فلاسفه، قسم اول را «واجب الوجود» و قسم دوم را «ممکن الوجود» نامیده
اند.
موجودات ممکن (چه مادی و چه مجرد، چه دارای سابقه عدم زمانی و چه ازلی و ابدی و
قدیم زمانی) ذاتا اقتضای موجود بودن ندارند؛ بلکه ذاتاً امکان وجود دارند و «امکان» ملاک
احتیاج به علّت است؛ لذا هر ممکن الوجودی محتاج به علّت است؛ پس همه موجودات عالم (چه
مادی و چه مجرد) محتاج علّت اند و محال است، علّتِ ممکن الوجود، خودش باشد؛ پس علّت هر
ممکنی یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود دیگری. و اگر علّت آن ممکن الوجودی دیگر
باشد، آن ممکن نیز خود، علّتی خواهد داشت. همچنین علّت آن ممکن الوجود دوم نیز یا
واجب الوجود است یا ممکن الوجودی سوم. این روند ادامه پیدا می کند تا در نهایت به
واجب الوجود ختم شود؛ چون «تسلسل علل محال است»؛ بنابراین فراتر از موجودات ممکن، باید
موجودی باشد که عین وجود باشد، تا «وجود» را به ماهیات (وجودات امکانی) عطا کند.
بر این اساس می توان گفت که خدای
فلاسفه مشاء «واجب الوجود»، فوق مجرد، قدیم ذاتی، علت العلل، فوق ازلی و ازلی آفرین و
فوق ابدی و ابدی آفرین، فاقد ماهیت و وجودِ صرف است. چنین خدایی به نحو اولٰی محدثِ
کل، ناظم کل، مدبّر کل، عالم کل و حکیم علی الاطلاق نیز خواهد بود.
سیمای خدا در
حکمت متعالیه
صدرالمتألهین، حکیم ملاصدرا با ارائه
نظریه «تشکیک وجود» و اثبات آن ادعا کرد که «وجود»، حقیقتی یگانه و دارای مراتب است.
در
نظریه فلاسفه مشاء، وجود ممکنات، مباین و جدا از وجودِ واجب الوجود تصور می شد؛ اما
ملاصدرا اثبات کرد که حقیقت وجود، یکی بیش نیست؛ لکن این وجود یگانه، در ذات خود
دارای مراتب است. بالاترین مرتبه این حقیقت یگانه ـ که شدت آن بی نهایت است ـ «واجب
الوجود» و پایین ترین مرتبه آن ـ که در مرز عدم واقع شده ـ «ماده اولٰی» است. (ماده اولی،
ماده مشترک تمام اجسام است) و بین این دو مرتبه، مراتب فراوانی وجود دارد که شمار
آنها را جز خدای علیم و انسان کامل ـ که مظهر علم خداست ـ کسی نمی داند؛ لکن می توان
این مراتب را به سه مرتبه کلی تقسیم کرد که عبارت اند از: الف. مرتبه عالم طبیعت،
ب. مرتبه
عالم مثال (برزخ) و ج. مرتبه عالم عقول. برای تقریب به ذهن، اگر وجود را تشبیه به نور
کنیم، تشکیک وجود را به این صورت می توان تصویر نمود: فرض کنیم بالاترین مرتبه نور،
نور هزار وات است و پایین تر از آن نور نهصد و نود و نه وات، نهصد و نود و هشت وات،
… ، دو وات و یک وات است. حال اگر ما نور هزار وات را
تصور کنیم و به ذات آن توجه کنیم، می توانیم نورهای مراتب پایین تر را در ذات آن
لحاظ کنیم. یعنی نور هزار وات نورهای ضعیف تر را هم در ذات خود دارد؛ لذا اگر از
نور مرتبه هزار صرف نظر کنیم، مثلا نور، یک وات ضعیف تر
شود، در این صورت نور مرتبه نهصد و نود و نه ظاهر خواهد شد و به همین ترتیب تا آخر؛ پس
وقتی ما نور هزار وات را در نظر داریم، می توانیم بگوییم که نور هزار وات «یک نورِ
دارای هزار مرتبه» است؛ در مورد وجود نیز گفته می شود که «یک حقیقتِ دارای مراتب»
است.
با این بیان معلوم می شود که هر مرتبه ای از وجود، نسبت به مرتبه مافوق خود، عین
نقص و عین فقر و نیاز است. و مرتبه بالا نسبت به مرتبه پایین، عین کمال و غنٰی است و
تمام کمالات مرتبه پایین را داراست، ولی مرتبه پایین، همه کمالات مرتبه بالا را
ندارد؛ بر این اساس بالاترین مرتبه وجود غنیّ محض، کمال محض، نور محض، حقیقت محض و
ظهور محض است و تمام مراتب پایین تر نسبت به او ناقص، فقر محض و رابط محض بوده و از
شئون و مراتب او هستند. ملاصدرا آن مرتبه عالی را «وجود مستقل» و «واجب الوجود» و
مراتب پایین تر را «وجودات رابط» و «ممکن الوجود» می نامد، که بدون مرتبه بالا مراتب
پائین نیز نخواهند بود؛
پس خدای حکمت متعالیه
واجب الوجود، غنیّ محض، وجود مستقل، اشدّ الوجود، اظهر الوجود، محیط بر همه موجودات،
یگانه، حقیقت محض، نامحدود، کمال محض، وجود محض، وجود صرف و اعلٰی مرتبه وجود است و
تمام موجودات، شئون و مراتبِ کمالاتِ وجودیِ او هستند.
البته صدرالمتألهین خدا را در
مرتبه بالاتری نیز اثبات می کند، که با خدای عرفان نظری مطابقت دارد.
… ادامه دارد