طلسمات

خانه » همه » مذهبی » خدا‎ کارها‎ و امور‎ را‎ با‎ اسماء‎ خود انجام‎ می‎ دهد‎، یعنی‎ چه؟ لطفا توضیحی‎ فرمایید‎.

خدا‎ کارها‎ و امور‎ را‎ با‎ اسماء‎ خود انجام‎ می‎ دهد‎، یعنی‎ چه؟ لطفا توضیحی‎ فرمایید‎.


جمله ای که حضرت عالی به آن اشاره کرده اید ، به انحاء گوناگون در کتب عرفان نظری و فلسفی مطرح شده است ؛ که قبل از ورود به جواب ، برخی از این عبارات ، همراه با ترجمه آنها ذکر می شود. و سعی می شود تا جواب سوال حضرت عالی ، در راستای همین عبارات ، ولی به زبانی ساده تر ارائه گردد.
« فشبَّه تدبیرَ الحق للعالم بتدبیر الروح للبدن، فکما أن الروح یدبِّر بدنَه بعین البدن- إذ لو لا الأعضاء البدنیة و قواها ما کان یحصل التدبیر- کذلک الحق روح العالم یدبِّر العالم بعین العالم. و کما أن الروح یدبِّر لبدنه بقواه، کذلک الحق یدبِّر العالَم بأسمائه و صفاته. فنسبة الحق إلى العالم و نسبة العالم إلیه کنسبة الروح إلى البدن و نسبة البدن إلى الروح. ــــ شیخ اکبر ، تدبیر عالم توسط حق تعالی را تشبیه کرده است به تدبیر بدن توسّط روح. پس همان گونه که روح بدن خویش را با خود بدن تدبیر می کند ــ چون اگر اعضاء و قوای بدنی نبودند تدبیر هم حاصل نمی شد.ــ به همین نحو حق تعالی نیز روح عالم است که عالم را با خود عالم تدبیر می کند. و همان طور که روح بدن با قوایش تدبیر می کند ، به همان نحو حق تعالی نیز عالم را با اسماء و صفاتش تدبیر می کند. پس نسبت حق تعالی به عالم و نسبت عالم به حق تعالی ، مثل نسبت روح به بدن و نسبت بدن به روح است.»(شرح فصوص الحکم ؛ محمد داود قیصری ، ص 1114)
« إن للَّه تعالى أسماء هی مفاتیح الغیب، و لها لوازم تسمى بالأعیان الثابتة. و کلها فی غیب الحق تعالى و حضرته العلمیة، و لیست إلا شئونه و أسمائه الداخلة فی الاسم الباطن. فلمّا أراد الحق تعالى إیجادهم لیتّصفوا بالوجود فی الظاهر، کما اتصفوا بالثبوت فی الباطن، أوجد هم بأسمائه الحسنى. ــــ برای خدا اسمائی است که کلیدهای غیبند. و برای آن اسماء لازمه هایی است که اعیان ثابته نامیده می شوند. و همه اینها در غیب حق تعالی و در محضر علم او هستند. و اینها نیستند مگر شئون و اسماء او که داخلند در اسم الباطن. پس چون حق تعالی اراده کند که این اعیان ثابته را ایجاد کند تا در ظاهر نیز متّصف به وجود شوند ، همان گونه که در باطن متّصف به ثبوتند ، آنها را ایجاد می کند با اسماء حُسنایش . »( شرح فصوص الحکم ؛ محمد داود قیصری ، ص422 )
« أن الحق یرب الأعیان الثابتة بأسمائه و صفاته، و یرب الأرواح بالأعیان، و الأجساد بالأرواح، لتکون ربوبیته فی جمیع المراتب ظاهرة. ــــ همانا حق تعالی ربوبیّت می کند اعیان ثابته را با اسماء و صفاتش ؛ و ربوبیّت می کند ارواح کلّیه را با اعیان ثابته ؛ و ربوبیّت می کند اجساد و اجسام را با ارواح کلّیه ؛ تا ربوبیّتش در تمام مراتب هستی ظاهر شود.»( شرح فصوص الحکم ؛ محمد داود قیصری ، ص506 )
« فإن المحققین من الحکماء قالوا إن الوجود بشراشره علمه تعالى و العلم الحصولی أی الصور المرتسمة فی ذاته تعالى باطل عندهم فقالوا إن صفحات نفس الأمر و صحائف الأعیان بالنسبة إلى الحق تعالى کصفحات الأذهان بالنسبة إلینا فی أن ما فیها بذاوتها و وجوداتها لا بصورها علومنا و إلا تسلسل الأمر إلى غیر النهایة. ـــ محققین از حکما گفته اند: همانا عالم وجود تماماً علم خداست. و در نزد حکما ، علم حصول ، یعنی صور نقش بسته در ذات خدا باطل است . پس حکما گفته اند: همانا صفحات نفس الامر و اعیان خارجی (موجودات عالم ) نسبت به حق تعالی مثل صفحات ذهنها هستند نسبت به ما. از این جهت که آنچه در اذهان است ، با ذوات و وجوداتشان ــ نه به صورشان ــ علم ما هستند ؛ والّا تسلسل محال لازم می آمد. »( شرح المنظومة ، با تعلیقات حسن زاده آملی، ج 1، صفحه ى 373 )
جواب سوال بر اساس مطالب بالا.
1. منظور از اسماء الهی ، در سوال حضرت عالی ، الفاظی مثل العالم والقادر و الحیّ و السّمیع و البصیر و امثال آنها نیست. اسم یعنی علامت و نشانه ؛ یعنی چیزی که چیز دیگری را نشان می دهد ؛ و از چیز دیگری حکایت می کند . لذا این الفاظ اسمند برای مفاهیم این الفاظ ؛ چون با شنیدن آنها ، مفاهیم آنها تداعی می شوند. مفاهیم این الفاظ نیز اسمند برای یک سری از حقایق وجودی ؛ چون خصوصیت مفاهیم این است که از حقایق خارج از ذهن حکایت می کنند. بنا بر این ، نه الفاظی مثل العالم و القادر و نه مفاهیم آنها ، بلکه خود این حقایق وجودی ، اسماء خدا هستند ؛ و خود این حقایق خارجی خدا را نشان می دهند.
2. خداوند متعال دو گونه اسم دارد ؛ اسماء ذاتیّه و اسماء فعلیّه . اسماء ذاتیّه خدا عین ذات او هستند ؛ و تفاوت این اسماء در مفهوم آنهاست نه در حقیقت آنها. یعنی العالم و القادر و الحیّ در مفهوم سه تا هستند ، ولی حقیقت این سه اسم ، در ذات خدا یک چیزاست ؛ و آن یک چیز خود ذات است. اسماء فعلیّه خدا نیز عین فعل او هستند. این اسماء از نسبتی که بین خدا و فعل او وجود دارد انتزاع می شوند. مثلا از نسبت خدا با مخلوق ، اسم خالق انتزاع می شود و از نسبت خدا با موجودات روزی خور ، اسم رزّاق ا نتزاع می شود ؛ و از نسبت خدا با توبه کنندگان اسم توّاب انتزاع می شود. تفاوت اسماء فعلیّه نیز اعتباری است . یعنی از یک فعل خدا ، که دارای وجوه مختلفی است ؛ به اعتبار این وجوه مختلف ، اسمهای متفاوتی برای خدا انتزاع می شود. برای تقریب به ذهن ، می توان این مطلب را در مورد انسان ، بسط داد ؛ تا مطلب در مورد خداوند متعال نیز روشنتر شود. انسان دارای یک سری شئون و اوصاف ذاتی است مثل مختاربودن ، متفکّر بودن ،قادر بودن ، زنده بودن ، فعّال بودن و… . همچنین دارای یک سری شئون و اوصاف فعلی است ؛ مثل نجّار بودن ، فیلسوف بودن ، ریاضی دان بودن و… . اوصاف ذاتی انسان عین ذات اوست ؛ لذا اگر این اوصاف از انسان سلب شوند ، انسان نیز نابود می شود ؛ انسان بدون اختیار ، انسان نیست ؛ انسان فاقد حیات ، انسان نیست ، انسان بدون قدرت ،انسان نیست ؛ اگر این اوصاف از انسان سلب شوند انسان تبدیل به حیوان ، گیاه یا مجسمه می شود. همه این اوصاف ، گرچه در مفهوم ، غیر از همدیگرند ، ولی همگی اوصاف روح هستند و روح یک وجود بسیط و غیر مرکّب است . لذا چنین نیست که قسمتی از روح مختار باشد و قسمتی دیگر قادر باشد و… . بلکه اختیار و حیات و قدرت روح ، به یک وجود موجودند. یعنی از یک روح ، به اعتبارات مختلف ، اسماء و صفات متفاوتی انتزاع شده است. اسماء و اوصاف ذاتی خدا نیز در حدّی بالاتر و شدیدتر چنین حالتی دارند. امّا اوصاف فعلی انسان ، عین یا جزء ذات او نیستند ؛ انسان ذاتاً قدرت تفکّر دارد ؛ حال اگر ظهور خارجی این تفکّر ریاضیّات بود انسان را ریاضیدان می گویند و اگر ظهور خارجی تفکّر او ، فلسفه بود او را فیلسوف می نامند. همچنین انسان ذاتاً فعّال است ؛ حال اگر نتیجه فعّال بودن او میز و صندلی و در و پنجره چوبی بود او را نجّار می گویند و اگر نتیجه خارجی این صفت فرش بود او را فرشباف می گویند و… . یعنی از نسبت اوصاف ذاتی انسان ـ که عین ذات اوست ـ با فعل او ، اوصاف فعلی برای انسان انتزاع می شود. در حقیقت متفکّر بودن و فعّال بودن است که وصف انسان است ؛ نه ریاضیدان بودن و فیلسوف بودن و نجّار بودن و آهنگر بودن و فرشباف بودن و امثال آنها ؛ این اوصاف در واقع ، به خود فعل بر می گردند ؛ و از نحوه وجود فعل انتزاع می شوند. انسان با صفت ذاتی متفکّر بودن ، ریاضیّات پدید می آورد ؛ فلسفه پدید می آورد . با وصف فعّال بودن ، فرش و در و پنجره و … پدید می آورد. به عبارت دیگر این امور خارجی که افعال انسان هستند ، ظهور اوصاف ذاتی انسان مثل متفکّر بودن و فعّال بودن و قادر بودن و زنده بودن و … هستند. افعال خداوند متعال نیز ظهور اسماء و صفات ذاتی او هستند. مخلوقات ظهور علم خدا ، قدرت خدا ، اختیار خدا ، حیات خدا و دیگر اسماء و صفات ذاتی او هستند.
3. حکما و عرفا برای باز هم روشنتر شدن رابطه خدا با عالم هستی ، نسبت خدا به عالم هستی را مثل نسبت روح به ذهن دانسته اند. روح یک حقیقت واحد و بدون اجزاء است. ولی در عین وحدت دارای شئون ذاتی فراوانی مثل عقل ، فکر ، خیال ، وهم ، حافظه ، حیات ، قدرت ، فاعلیّت و… است. و با هر کدام از این قوا ظهوری در عالم خارج دارد. ظهور حیاتش در رشد و نمو بدن است ؛ و ظهور قدرتش در قدرت بدن و ذهن و در اراده ؛ و ظهور فاعلیّتش در ایجاد ابزارها و در ایجاد صور ذهنی است ؛ و… . و یکی از مهمترین ظهورات روح ، ظهور قوّه خیال و فاعلیّت روح است به صورت صور ذهنی. کمالات و شئون ذاتی روح در مرتبه خیال تنزّل می یابند به مرتبه اراده ، و اراده در ذهن به صورت صور ذهنی ظاهر می شود. یعنی به محض این که روح اراده می کند صور ذهنی پدید می آیند. این صور از حیث صورت غیر از اراده و غیر از قوّه خیال و غیر از روح هستند. مثلاً اگر انسان سیبی را تخیّل می کند ، این سیب نه اراده است نه خیال است و نه روح ؛ بلکه سیب است. امّا وجود این سیب چیزی جز اراده و قوّه خیال و روح نیست. یعنی روح و خیال و اراده است که به صورت سیب تجلّی نموده است. لذا اگر روح لحظه خیال و اراده را از آن صورت ذهنی منصرف کند آن صورت ذهنی نابود می شود. بنا بر این ، صورت ذهنی از حیث صورت غیر از روح و خیال و اراده است ؛ ولی از حیث وجود چیزی جز جز ظهور اراده نیست.
نسبت حق تعالی به عالم خلقت نیز چنین است. اسماء ذاتی خدا در مرتبه علم ذاتی او (اعیان ثابته) ظهور علمی می یابند ؛ آنگاه علم او به مرتبه اراده و مشیّت تنزّل می یابد و اراده او به صورت موجودات عالم ظهور پیدا می کند. لذا صور و ماهیّات موجودات اراده یا علم خدا یا اسماء خدا نیستند. بلکه هر موجودی خودش استو انسان انسان است؛ و درخت درخت. امّا وجود این موجودات چیزی نیست جز اراده خدا . و اراده خدا ظهور علم اوست ؛ و علم او ظهور اسماء ذاتیّه او ؛ و اسماء ذاتیه او ظهور اسم الواحدند ؛ و اسم الواحد ظهور اسم اعظم الاحد است. و الاحد ظهور کنه ذات است. لذا اگر اراده خدا یک آن ، از موجودات برداشته شود تمام هستی رهسپار دیارعدم می شوند. همان گونه که اگر اراده انسان یک آن از صور ذهنی منصرف شود آن صور نابود می شوند. سعدی شیرین گفتار ، این حقیقت را نیکو سروده است.
« ره عقل جز پیچ درپیچ نیست *** بر عارفان جز خدا هیچ نیست
توان گفت این با حقیقت شناس *** ولی خرده گیرند اهل قیاس
که پس آسمان و زمین چیستند *** بنی آدم و دام و دد کیستند
پسندیده پرسیدی ای هوشمند *** بگویم جوابت گر آید پسند
که هامون و دریا و کوه و فلک *** پری ، آدمیزاده ، دیو و ملک
همه هر چه هستند از آن کم ترند *** که با هستی اش نام هستی برند
که گر آفتاب است یک ذره نیست ***و گر هفت دریاست یک قطره نیست
چو سلطان عزت عَلَم بر کشد ***جهان سر به جیب عدم در کشد »
4. خلاصه کلام این که اوّلین ظهور کنه ذات حق تعالی به اسم الاحد است. و ظهور اسم اسم الاحد ، اسم الواحد است ؛ و ظهور اسم الواحد به اسماء ذاتیّه است ؛ و لازمه اسماء ذاتیّه ، اعیان ثابته است که علم ذاتی خداست ؛ و ظهور خلقی اعیان ثابته به عالم عقول یا عالم ارواح کلّیّه یا عالم ملائک عظام است. و ظهور عالم عقول ، عالم مثال کلّی است ؛ و ظهور مثال کلّ ، وجود عالم طبیعت است. و ظهور وجود عالم طبیعت ، به ماهیّات موجودات است. لذا آنچه با حواسّ ظاهری ادراک می شوند اسم الاسم الاسم الاسم الاسم الاسم الاسم الاسمِ کنه ذات خدا هستند. از اسم تعبیر به آیه نیز می شود.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد