خواستگاری امام علی (ع) با دختر ابوجهل
۱۳۹۶/۰۷/۳۰
–
۴۴۰ بازدید
ایا داستان خواستگاری علی (ع) از دختر ابوجهل حقیقت دارد؟
نویسندگان صحاح شش گانه اهل سنت، اعم از بُخارى و مُسلم؛ و نیز مولفین مسانید و سنن، از متقدّمین و متاخّرین آورده اند که: على بن ابیطالب(علیه السلام) از دختر ابوجهل، در زمان حیات رسول خدا(صلّى اللَّه علیه وآله)، آن هم در حالى که فاطمه(سلام اللهعلیها) همسرش بود، خواستگاری کرد. که این کار موجب خشم پیامبر (صلّى اللَّه علیه وآله) و دخترش فاطمه(سلام اللهعلیها) گردید.برای روشن شدن این موضوع، به روایات صحیح بخاریکه مهمترین کتاب اهل سنتاست اشاره می کنیم تا حال دیگر روایات از کتب اهل سنتمشخص گردد.بخاری در کتاب «خمس» به نقل از زُهْرى می نویسد: هنگامى که على بن الحسین(علیه السلام) بعد از کشته شدن حسین بن على(علیه السلام) از نزد یزیدبن معاویهبه مدینه آمد، مِسْوَر بن مخرمه به دیدار او رفت و گفت: آیا درخواستى از من دارى که آن را انجام دهم؟ على بن الحسین فرمود: « نه…».
آنگاه مِسْوَر بن مخرمه به علی بن الحسین(علیه السلام) رو کرد و گفت: آن روز که على بن ابى طالب(علیه السلام)، دختر ابوجهلرا در زمان فاطمه(سلام اللهعلیها) خواستگارى کرد. من به سنّ بلوغرسیده بودم، پیامبر خدا(صلّى اللَّه علیه وآله)- را به یاد می آورم – که بالاى منبر براى مردم خطبهمی خواند و از دامادش ابو العاص بن ربیع که از طایفه بنى عبد شمس بود یاد می کرد و او را به خاطر خوش رفتاریش می ستود و می فرمود: « او به هنگام گفت و گو با من راست مى گفت و به وعده اى که مى داد وفا مى کرد(1)…. به خداسوگند! دختر رسول خداو دختر دشمن خدا هیچ گاه با هم جمع نمى شوند»(2).
باز در کتاب «مناقب» می نویسد: على بن ابی طالب(علیه السلام)، از دختر ابوجهلخواستگارى کرد. و چون فاطمه(سلام اللهعلیها) این خبررا شنید، به نزد رسول خدا(صلّى اللَّه علیه وآله) آمد و گفت: «على(علیه السلام)، دختر ابوجهل را به عقد خود درآورده است»(3).
همچنین بخاری در دو کتاب دیگرش « نکاح و طلاق»، به نقل از مِسْوَر بن مخرمه این داستان را طور دیگر نقل می کند و می نویسد: مِسْوَر گفته است: از پیامبر خدا(صلّى اللَّه علیه وآله) شنیدم که بر فراز منبر مى فرمود: «خانواده هُشام بن مغیره (ابوجهل) از من اجازه خواستند که دخترشان را به ازدواجعلى بن ابى طالب(علیه السلام) درآورند! من اجازه نمى دهم، اجازه نمى دهم، هرگز اجازه نمى دهم!! مگر این که پسر ابو طالب بخواهد دختر مرا طلاقدهد و با دختر آن ها ازدواجکند، چرا که فاطمه پاره تن من است، کسى که او را پریشان سازد، مرا پریشان کرده و کسى که او را بیازارد مرا آزرده است»(4).
در ساختگی بودن این داستان همین بس که در یک جا می نویسد؛ پیامبر(صلّى اللَّه علیه وآله) روی منبر فرمود: خانواده ابوجهلاز من خواستند تا دخترشان را به عقد علی(علیه السلام) درآورند.
در جای دیگر ناقل می گوید: علی(علیه السلام) خواستگاری کرد اما فاطمه(سلام اللهعلیها) نزد پیامبر(صلّى اللَّه علیه وآله) آمد و (نستجیر بالله) به دروغگفت: علی(علیه السلام) او را به عقد خود درآورده است.
در جای دیگر مسور می گوید من در آن ماجرا به سن بلوغرسیده بودم در حالی که تاریخ نویسان می گویند: ولادت مِسوَر بعد از هجرت بوده و در آن زمان شش یا هفت سال بیشتر نداشته است(5).
همچنین مسور می گوید: پیامبر(صلّى اللَّه علیه وآله) در مورد دامادش ابو العاص بن ربیع که از طایفه بنى عبد شمس بود یاد کرد و او را به خاطر خوش رفتاریش می ستود و در موردش فرمود: او به هنگام گفت و گو با من راست مى گفت و به وعده اى که مى داد، وفا مى کرد.- کنایه از اینکه این علی بن ابیطالب (علیه السلام) من را تصدیق نمی کند، و به وعده های خود نسبت به من پیامبر وفا دار نیست-. در این داستان باید گفت که راویان و جاعلان غافل از این هستند که همین پیامبری که این حرفها را در مورد علی (علیه السلام) به او نسبت می دهند؛ بارها علی(علیه السلام) را معیار حق و برادر و وصی خود خوانده و فرموده است: «على همیشه با حق است و حق هم با علی »(6). و یا اینکه: «علی برادر من در دنیا و آخرتاست»(7). و همچنین صدها حدیثی که در فضیلت علی(علیه السلام) بیان فرموده؛ حال این علی(علیه السلام) شده تکذیب کننده و خیانت کار!!
اما بخاری در نقل این داستان آن را به دو نفر منسوب می کند که به شرح حال هریک می پردازیم:
الف: زهری؛
وی کسى است که بزرگانی از خود اهل سنتاو را از جمله منحرفان و از دشمنان امیر مومنان على (علیه السلام) و اهل بیت(علیهم السلام) دانسته اند؛ مثلا ابن عبدالبرّ یکی از علمای اهل سنت، زهری را شخصی دروغگو می داند و همچنین ابن معین و ابن ابى الحدید و… (8).
همچنین ابن خَلّکان درباره دشمنی زُهْرى با اسلامو پیامبر(صلّى اللَّه علیه وآله) و اهل بیتاو(علیهم السلام) می نویسد: او این دشمنی را از پدرانش به ارث برده است(9).
و نیزعلّامه دهلوى در کتاب «رجال المشکاه» در شرح حال زُهْرى مى گوید: وی به کمىِ دیانت و دیندارى دچار شده بود و در دستگاه امویان به ثروت اندوزی پرداخته بود که این امر باعث سرزنش وی توسط دانشمندان و زاهدان معاصر او شده بود(10).
اکنون که وضعیّت زُهْرى روشن شد، آیا مى توان پذیرفت که امام(علیه السلام) برای چنین شخصیتی حدیثى نقل کند که به صراحت عیب جویى و کاستى بر جدّش امیر مومنان(على علیه السلام) را می رساند؟
آنچه در مورد زهری می توان گفت این است که: وی از جاعلان حدیثدر دستگاه امویان بود و برای اینکه حدیثی را به خورد مردم بدهد، آن را به پیامبر(صلّى اللَّه علیه وآله) و یا اهل بیتش منسوب می کرد تا بیشتر مورد قبول مردم واقع شود(11).
ب: مِسْوَر بن مخرمه
درباره مِسوَر همین بس که چند نکته را بدانیم:
اولاً: او از ملازمان عبدالله بن زبیربود و ابن زبیراز جمله کسانی بود که دشمنی سرسخت با علی (علیه السلام) داشت وهیچ کارى را بدون مشورت با مِسور انجام نمى داد.
ثانیاً: هر گاه مسور نام معاویهرا بر زبان جارى مى کرد، بر او درود و صلوات مى فرستاد، و از ارادتمندان به معاویهمحسوب می شد.
ثالثاً: خوارجبا او رفت و آمد و مذاکرات خصوصى داشتند. آن ها نظرات او را پذیرفته و خود را به او منسوب مى کردند(12).
رابعاً: ابن حجر مى گوید: من از مِسْوَر در شگفتم که مى گوید: …تا روح در بدن دارم از على بن الحسین (علیه السلام) دفاع مى کنم؛ چرا که او فرزند فاطمه(سلام اللهعلیها) است؛ اما از طرفی قلب على بن الحسین(علیه السلام) را به خاطر طعنه بر جدش علی(علیه السلام) جریحه دار می کند!! بلکه از مِسْوَر باز هم تعجّب مى کنم که عمیق تر از تعجّب قبل است، چرا که او حاضر است جان خود را برای على بن الحسین(علیه السلام)؛ چون فرزند پسر فاطمه(سلام اللهعلیها) است بدهد، ولى براى حسین(علیه السلام) جانش را فدا نکرد(13).
خلاصه اینکه این حدیثبر اساس قواعدى که در کتاب هاى علوم حدیثى مقرّر شده، و با استناد به آنچه که محقّقان و شارحان اخبار و روایات گفته اند، از احادیث جعلى، داستان ساختگى، و حکایتى ساخته و پرداخته می باشد(14).
پی نوشت:
(1). مفهوم آن این است، که علی(علیه السلام) پیامبر(صلّى اللَّه علیه وآله) را تصدیق نمی کرده، و به وعده های خود وفا دار نبوده؛ پناه بر خدا از دست این دروغ پردازان کذاب.
(2). صحیح بُخارى، کتاب خمس؛ ج 3،حدیث 1132، شماره 2943.
(3). صحیح بُخارى، کتاب مناقب؛ ج3، حدیث 1364 و 1365، شماره 3523.
(4). صحیح بُخارى، ج 5، کتاب نکاح؛ حدیث 2004، شماره 4932 و کتاب طلاق؛ ج3، حدیث 2022، شماره 4974؛ صحیح مُسلم، ج5، حدیث؛ 53- 55؛ سنن تِرمذى، ج5، حدیث؛ 464 و 465 شماره هاى 3893 و 3895؛ سنن ابن ماجه، ج3، حدیث 412 و 413 شماره هاى 1998 و 1999؛ سنن ابى داوود، ج2، حدیث91 و 92 شماره هاى 2069 و 2071؛ المستدرک على الصحیحین، ج3، حدیث 173، شماره هاى 7449- 4751 و مسند احمد، ج 4، حدیث 571 ، شماره 15691
(5). تهذیب التهذیب، ج10، ص 138.
(6). المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 134، ح 4628؛ الامامة و السیاسة، ج 1، ص 73.
(7). تاریخ امام على(علیه السلام) به نقل از تاریخ دمشق، ج 1، ص 117؛ مسند احمد، ج 1، ص 230 و مستدرک حاکم، ج 3، ص 14.
(8). استیعاب؛ ج 2، ص117؛ کاشف؛ ج 2، ص301؛ شرح نهج البلاغه؛ ج4، ص102.
(9). وفیات الاعیان، ج4، ص 178.
(10). تهذیب التهذیب، ج 4، ص 204؛ تحف العقول عن آل رسول؛ ص 274و277 و احیاء علوم الدین، ج2، ص 143.
(11). علی میلانی، خواستگاری ساختگی، ص81.
(12). سیر اعلام النبلاء، ج3، ص 394و390. و تهذیب التهذیب، ج10، ص 138.
(13). فتح الباری، ج9، ص 168.
(14). گرد آوری از: کتاب خواستگاری ساختگی، سیّد علی میلانی، مرکز حقایق اسلامی، قم، 1387هـ ش، چاپ دوّم، ص47-119.
برگرفته از پایگاه اطلاعرسانی آیتا… مکارم
آنگاه مِسْوَر بن مخرمه به علی بن الحسین(علیه السلام) رو کرد و گفت: آن روز که على بن ابى طالب(علیه السلام)، دختر ابوجهلرا در زمان فاطمه(سلام اللهعلیها) خواستگارى کرد. من به سنّ بلوغرسیده بودم، پیامبر خدا(صلّى اللَّه علیه وآله)- را به یاد می آورم – که بالاى منبر براى مردم خطبهمی خواند و از دامادش ابو العاص بن ربیع که از طایفه بنى عبد شمس بود یاد می کرد و او را به خاطر خوش رفتاریش می ستود و می فرمود: « او به هنگام گفت و گو با من راست مى گفت و به وعده اى که مى داد وفا مى کرد(1)…. به خداسوگند! دختر رسول خداو دختر دشمن خدا هیچ گاه با هم جمع نمى شوند»(2).
باز در کتاب «مناقب» می نویسد: على بن ابی طالب(علیه السلام)، از دختر ابوجهلخواستگارى کرد. و چون فاطمه(سلام اللهعلیها) این خبررا شنید، به نزد رسول خدا(صلّى اللَّه علیه وآله) آمد و گفت: «على(علیه السلام)، دختر ابوجهل را به عقد خود درآورده است»(3).
همچنین بخاری در دو کتاب دیگرش « نکاح و طلاق»، به نقل از مِسْوَر بن مخرمه این داستان را طور دیگر نقل می کند و می نویسد: مِسْوَر گفته است: از پیامبر خدا(صلّى اللَّه علیه وآله) شنیدم که بر فراز منبر مى فرمود: «خانواده هُشام بن مغیره (ابوجهل) از من اجازه خواستند که دخترشان را به ازدواجعلى بن ابى طالب(علیه السلام) درآورند! من اجازه نمى دهم، اجازه نمى دهم، هرگز اجازه نمى دهم!! مگر این که پسر ابو طالب بخواهد دختر مرا طلاقدهد و با دختر آن ها ازدواجکند، چرا که فاطمه پاره تن من است، کسى که او را پریشان سازد، مرا پریشان کرده و کسى که او را بیازارد مرا آزرده است»(4).
در ساختگی بودن این داستان همین بس که در یک جا می نویسد؛ پیامبر(صلّى اللَّه علیه وآله) روی منبر فرمود: خانواده ابوجهلاز من خواستند تا دخترشان را به عقد علی(علیه السلام) درآورند.
در جای دیگر ناقل می گوید: علی(علیه السلام) خواستگاری کرد اما فاطمه(سلام اللهعلیها) نزد پیامبر(صلّى اللَّه علیه وآله) آمد و (نستجیر بالله) به دروغگفت: علی(علیه السلام) او را به عقد خود درآورده است.
در جای دیگر مسور می گوید من در آن ماجرا به سن بلوغرسیده بودم در حالی که تاریخ نویسان می گویند: ولادت مِسوَر بعد از هجرت بوده و در آن زمان شش یا هفت سال بیشتر نداشته است(5).
همچنین مسور می گوید: پیامبر(صلّى اللَّه علیه وآله) در مورد دامادش ابو العاص بن ربیع که از طایفه بنى عبد شمس بود یاد کرد و او را به خاطر خوش رفتاریش می ستود و در موردش فرمود: او به هنگام گفت و گو با من راست مى گفت و به وعده اى که مى داد، وفا مى کرد.- کنایه از اینکه این علی بن ابیطالب (علیه السلام) من را تصدیق نمی کند، و به وعده های خود نسبت به من پیامبر وفا دار نیست-. در این داستان باید گفت که راویان و جاعلان غافل از این هستند که همین پیامبری که این حرفها را در مورد علی (علیه السلام) به او نسبت می دهند؛ بارها علی(علیه السلام) را معیار حق و برادر و وصی خود خوانده و فرموده است: «على همیشه با حق است و حق هم با علی »(6). و یا اینکه: «علی برادر من در دنیا و آخرتاست»(7). و همچنین صدها حدیثی که در فضیلت علی(علیه السلام) بیان فرموده؛ حال این علی(علیه السلام) شده تکذیب کننده و خیانت کار!!
اما بخاری در نقل این داستان آن را به دو نفر منسوب می کند که به شرح حال هریک می پردازیم:
الف: زهری؛
وی کسى است که بزرگانی از خود اهل سنتاو را از جمله منحرفان و از دشمنان امیر مومنان على (علیه السلام) و اهل بیت(علیهم السلام) دانسته اند؛ مثلا ابن عبدالبرّ یکی از علمای اهل سنت، زهری را شخصی دروغگو می داند و همچنین ابن معین و ابن ابى الحدید و… (8).
همچنین ابن خَلّکان درباره دشمنی زُهْرى با اسلامو پیامبر(صلّى اللَّه علیه وآله) و اهل بیتاو(علیهم السلام) می نویسد: او این دشمنی را از پدرانش به ارث برده است(9).
و نیزعلّامه دهلوى در کتاب «رجال المشکاه» در شرح حال زُهْرى مى گوید: وی به کمىِ دیانت و دیندارى دچار شده بود و در دستگاه امویان به ثروت اندوزی پرداخته بود که این امر باعث سرزنش وی توسط دانشمندان و زاهدان معاصر او شده بود(10).
اکنون که وضعیّت زُهْرى روشن شد، آیا مى توان پذیرفت که امام(علیه السلام) برای چنین شخصیتی حدیثى نقل کند که به صراحت عیب جویى و کاستى بر جدّش امیر مومنان(على علیه السلام) را می رساند؟
آنچه در مورد زهری می توان گفت این است که: وی از جاعلان حدیثدر دستگاه امویان بود و برای اینکه حدیثی را به خورد مردم بدهد، آن را به پیامبر(صلّى اللَّه علیه وآله) و یا اهل بیتش منسوب می کرد تا بیشتر مورد قبول مردم واقع شود(11).
ب: مِسْوَر بن مخرمه
درباره مِسوَر همین بس که چند نکته را بدانیم:
اولاً: او از ملازمان عبدالله بن زبیربود و ابن زبیراز جمله کسانی بود که دشمنی سرسخت با علی (علیه السلام) داشت وهیچ کارى را بدون مشورت با مِسور انجام نمى داد.
ثانیاً: هر گاه مسور نام معاویهرا بر زبان جارى مى کرد، بر او درود و صلوات مى فرستاد، و از ارادتمندان به معاویهمحسوب می شد.
ثالثاً: خوارجبا او رفت و آمد و مذاکرات خصوصى داشتند. آن ها نظرات او را پذیرفته و خود را به او منسوب مى کردند(12).
رابعاً: ابن حجر مى گوید: من از مِسْوَر در شگفتم که مى گوید: …تا روح در بدن دارم از على بن الحسین (علیه السلام) دفاع مى کنم؛ چرا که او فرزند فاطمه(سلام اللهعلیها) است؛ اما از طرفی قلب على بن الحسین(علیه السلام) را به خاطر طعنه بر جدش علی(علیه السلام) جریحه دار می کند!! بلکه از مِسْوَر باز هم تعجّب مى کنم که عمیق تر از تعجّب قبل است، چرا که او حاضر است جان خود را برای على بن الحسین(علیه السلام)؛ چون فرزند پسر فاطمه(سلام اللهعلیها) است بدهد، ولى براى حسین(علیه السلام) جانش را فدا نکرد(13).
خلاصه اینکه این حدیثبر اساس قواعدى که در کتاب هاى علوم حدیثى مقرّر شده، و با استناد به آنچه که محقّقان و شارحان اخبار و روایات گفته اند، از احادیث جعلى، داستان ساختگى، و حکایتى ساخته و پرداخته می باشد(14).
پی نوشت:
(1). مفهوم آن این است، که علی(علیه السلام) پیامبر(صلّى اللَّه علیه وآله) را تصدیق نمی کرده، و به وعده های خود وفا دار نبوده؛ پناه بر خدا از دست این دروغ پردازان کذاب.
(2). صحیح بُخارى، کتاب خمس؛ ج 3،حدیث 1132، شماره 2943.
(3). صحیح بُخارى، کتاب مناقب؛ ج3، حدیث 1364 و 1365، شماره 3523.
(4). صحیح بُخارى، ج 5، کتاب نکاح؛ حدیث 2004، شماره 4932 و کتاب طلاق؛ ج3، حدیث 2022، شماره 4974؛ صحیح مُسلم، ج5، حدیث؛ 53- 55؛ سنن تِرمذى، ج5، حدیث؛ 464 و 465 شماره هاى 3893 و 3895؛ سنن ابن ماجه، ج3، حدیث 412 و 413 شماره هاى 1998 و 1999؛ سنن ابى داوود، ج2، حدیث91 و 92 شماره هاى 2069 و 2071؛ المستدرک على الصحیحین، ج3، حدیث 173، شماره هاى 7449- 4751 و مسند احمد، ج 4، حدیث 571 ، شماره 15691
(5). تهذیب التهذیب، ج10، ص 138.
(6). المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 134، ح 4628؛ الامامة و السیاسة، ج 1، ص 73.
(7). تاریخ امام على(علیه السلام) به نقل از تاریخ دمشق، ج 1، ص 117؛ مسند احمد، ج 1، ص 230 و مستدرک حاکم، ج 3، ص 14.
(8). استیعاب؛ ج 2، ص117؛ کاشف؛ ج 2، ص301؛ شرح نهج البلاغه؛ ج4، ص102.
(9). وفیات الاعیان، ج4، ص 178.
(10). تهذیب التهذیب، ج 4، ص 204؛ تحف العقول عن آل رسول؛ ص 274و277 و احیاء علوم الدین، ج2، ص 143.
(11). علی میلانی، خواستگاری ساختگی، ص81.
(12). سیر اعلام النبلاء، ج3، ص 394و390. و تهذیب التهذیب، ج10، ص 138.
(13). فتح الباری، ج9، ص 168.
(14). گرد آوری از: کتاب خواستگاری ساختگی، سیّد علی میلانی، مرکز حقایق اسلامی، قم، 1387هـ ش، چاپ دوّم، ص47-119.
برگرفته از پایگاه اطلاعرسانی آیتا… مکارم