خواستگاری علی(ع) از صدیقهی طاهره (س)
۱۳۹۶/۱۱/۲۹
–
۷۱۷ بازدید
گفتن حضرت علی (ع) قد کوتاه داشتن وحضرت فاطمه(س) مخالفت میکرده وپیامبر(ص) راضیشون کردن ایا این گفته درست است؟
اینها حرفای بی اساس و سندی است که فقط در بعضی از ایندست جلسات گفته میشود.در مقالهای که به بررسی خواستگاران حضرت زهرا (س) پرداخته است، در مورد خواستگاری امام علی (ع) از حضرت چنین آمده است:ابن سعد می نویسد:چون ابوبکر و عمر از پیغمبر پاسخ موافق نشنیدند علی را گفتند تو به خواستگاری او برو! و هم او نویسد: تنی چند از انصار علی را گفتند: فاطمه را خواستگاری کن! وی به خانه پیغمبر رفت و نزد او نشست، پیغمبر پرسید:
-پسر ابو طالب برای چه آمده است؟
-برای خواستگاری فاطمه!
مرحبا و اهلا! و جز این جمله چیزی نفرمود.
چون علی نزد آن چند تن آمد پرسیدند:
-چه شد؟
-در پاسخ من گفت،مرحبا و اهلا.
-همین جمله بس است. به تو اهل و رحب بخشید (16) گویا این اختصاص که نصیب علی (ع) گردید و امتیاز قبول که در خواستگاری فاطمه یافت بر تنی چند گران افتاده است.
مجلسی به نقل از عیون اخبار الرضا چنین نوشته است:
پیغمبر (ص) علی (ع) را گفت مردانی از قریش از من رنجیدند که چرا دخترم را به آنان ندادم. من در پاسخ آنان گفتم: این کار به اراده خدا بوده است. کسی جز علی شایستگی همسری فاطمه را نداشت (17) بعض روایت ها در خواستگاری دختر پیغمبر (ص) ،ام سلمه را نیز دخالت داده اند. علی بن عیسی اربلی در کشف الغمه به نقل از مناقب خوارزمی ضمن داستانی طولانی می گوید: ابوبکر و عمر چون در خواستگاری فاطمه (ع) پاسخ موافق نشنیدند، نزد علی رفتند و گفتند:
-چرا به خواستگاری فاطمه (ع) نمی روی.
-تنگدستی مانع چنین درخواستی از پیغمبر است. ابوبکر گفت:
-یا ابو الحسن دنیا و آنچه در آن است نزد خدا و رسول ارزش ندارد.
پس از این گفتگو علی شتر آبکش خود را به خانه برد و نعلین پوشید و نزد پیغمبر رفت.
در این وقت پیغمبر در خانه ام سلمه دختر ابی امیه مخزومی بود. علی در کوفت. ام سلمه گفت کیست؟ پیغمبر گفت ام سلمه بر خیز و در را باز کن و بگو در آید. این مردی است که خدا و رسول را دوست دارد و آنان نیز او را دوست می دارند. ام سلمه گفت چنان برخاستم که نزدیک بود بر روی در افتم… (18)
این روایت که حدیثی است مرفوع، یعنی سند آن متصل نیست،باحتمال قوی و بلکه مطمئنا بدین صورت درست نیست.زیرا ام سلمه که نام او هند و دختر ابو امیه حذیفة بن مغیرة بن عبد الله بن عمر از تیره بنی مخزوم است،پیش از آنکه بخانه پیغمبر آید زن ابو سلمة عبد الاسد بن هلال بن عبد الله بن عمرو بن مخزوم بود.
ابو سلمه و زنش از مهاجران حبشه اند؟ (19) که هنگام اقامت پیغمبر در مکه،بازگشتند (20) ابو سلمه بمدینه هجرت کرد،در جنگ بدر حاضر بود (21) و در جنگ احد ابو اسامه جشمی تیری بدو افکند (22) وی از این جنگ جان بدر برد و سی ماه پس از هجرت بفرماندهی سریه ای به و از غنائم بنی نضیر هم بهره برد (24) سرانجام در جمادی الآخر سال چهارم هجری در گذشت و پیغمبر (ص) پس از گذشتن عده ام سلمه در شوال سال چهارم با او عروسی کرد (25).البته ممکن است گفت:ام سلمه در زندگانی شوهرش،بخانه پیغمبر رفت و آمد داشته است اما ظاهر روایت چنانست که وی هنگام آمدن علی (ع) برای خواستگاری فاطمه،زن پیغمبر (ص) بوده است و این گفته درست نیست.باری مجلسی به نقل از امالی شیخ طوسی چنین نویسد:
علی (ع) گفت،ابوبکر و عمر نزد من آمدند و گفتند چرا فاطمه را از پیغمبر خواستگاری نمی کنی؟من نزد پیغمبر رفتم.چون مرا دید خندان شد.پرسید ابو الحسن،برای چه آمده ای؟ من پیوندم را با او،و سبقت خود را در اسلام،و جهادم را در راه دین بر شمردم.فرمود راست میگوئی!تو فاضلتر از آنی که بر می شماری!گفتم برای خواستگاری فاطمه آمده ام.گفت علی! پیش از تو کسانی بخواستگاری او آمده بودند اما دخترم نپذیرفت.بگذار ببینم وی چه می گوید.سپس به خانه رفت و بدخترش گفت علی تو را از من خواستگاری کرده است.تو پیوند او را با ما و پیشی او را در اسلام می دانی و از فضیلت او آگاهی.زهرا (ع) بی آنکه چهره خود را برگرداند خاموش ماند.پیغمبر چون آثار خشنودی در آن دید گفت الله اکبر.خاموشی او علامت رضای اوست (26) شیخ طوسی در امالی آورده است که:چون پیغمبر به زناشوئی علی و فاطمه رضایت داد،فاطمه (ع) گریان شد پیغمبر گفت بخدا اگر در اهل بیت من بهتر از او کسی بود ترا بدو میدادم. (27)
و نیز مؤلف کشف الغمه و بنقل از او مجلسی نوشته است:علی (ع) به پیغمبر گفت:
-پدر و مادرم فدای تو باد تو میدانی که مرا در کودکی از پدرم ابو طالب و مادرم فاطمه بنت اسد گرفتی،و در سایه تربیت خود پروردی،و در این پرورش از پدر و مادر بر من مهربانتر بودی، و از سرگردانی و شک که پدران من دچار آن بودند رهانیدی.تو در دنیا و آخرت تنها مایه و اندوخته من هستی اکنون که خدا مرا به تو نیرومند ساخته است،می خواهم برای خود سامانی ترتیب دهم و زنی بگیرم.من برای خواستگاری فاطمه آمده ام.آیا دخترت را به من خواهی داد؟
ام سلمه گوید چهره رسول خدا از شادمانی بر افروخت و در روی علی خندید و گفت آیا چیزی داری که مهریه دخترم باشد علی گفت:حال من بر تو پنهان نیست.جز شمشیر و شتری آبکش چیزی ندارم.پیغمبر گفت:شمشیر را برای جهاد،و شتر را برای آب دادن خرما بنان خود و بارکشی در سفر می خواهی همان زره را مهر قرار می دهم (28).ولی چنانکه نوشتیم اگر ام سلمه در این ماجرا حاضر بوده حضورش بر حسب اتفاق است چه او در این هنگام زن پیغمبر (ص) نبوده است.
زبیر بکار که کتاب او الموفقیات از مصادر قدیمی بشمار میرود از گفته علی (ع) چنین آورده است:
-نزد رسول خدا رفتم و در پیش روی او خاموش نشستم.چرا که حشمت و حرمت او را کسی نداشت.چون خاموشی مرا دید پرسید: -ابو الحسن! (29) چه می خواهی؟من همچنان خاموش ماندم تا پیغمبر سه بار پرسش خود را مکرر فرمود سپس گفت:
-گویا فاطمه را می خواهی؟
-آری!
-آن زره که بتو دادم چه شد؟
-دارم!
-همان زره را کابین فاطمه قرار بده (30)
در بعض روایات ابن سعد،بجای زره پوست گوسفند و پیراهن یمانی فرسوده نوشته است.
و بعضی گویند که علی (ع) شتر خود را فروخت و بهای آنرا کابین قرار داد.بهای این زره یا رقم این کابین چه بوده است؟حمیری مؤلف قرب الاسناد آنرا سی درهم نوشته است (31) و دیگران تا چهار صد و هشتاد درهم نوشته اند.
ابن سعد در یکی از روایات خود بهای زره را چهار درهم (32) نوشته است،که گمان دارم تصحیفی از چهار صد است.یعنی رقم اربعماة را اربع ضبط کرده است.و ابن قتیبه بهای زره را سیصد و بروایتی چهار صد و هشتاد درهم می نویسد (33).
باری کابین دختر پیغمبر چهار صد درهم یا اندکی بیشتر و یا کمتر بود همین و همین،و بدین سادگی نیز پیوند برقرار گردید.پیوندی مقدس است که باید دو تن شریک غم و شادی زندگانی یکدیگر باشند. کالائی بفروش نمی رفت تا خریدار و فروشنده بر سر بهای آن با یکدیگر گفتگو کنند.زره،پوست گوسفند یا پیراهن یمانی هر چه بوده است،بفروش رسید و بهای آنرا نزد پیغمبر آوردند.رسول خدا بی آنکه آنرا بشمارد،اندکی از پول را به بلال داد و گفت با این پول برای دخترم بوی خوش بخر!سپس مانده را به ابو بکر داد و گفت با این پول آنچه را دخترم بدان نیازمند است آماده ساز.عمار یاسر و چند تن از یاران خود را با ابو بکر همراه کرد تا با صوابدید او جهاز زهرا را آماده سازند.فهرستی که شیخ طوسی برای جهاز نوشته چنین است:
پیراهنی به بهای هفت درهم.چارقدی به بهای چهار درهم.قطیفه مشکی بافت خیبر، خت خوابی بافته از برگ خرما.دو گستردنی (تشک) که رویهای آن کتان ستبر بود یکی را از لیف خرما و دیگری را از پشم گوسفند پر کرده بودند.چهار بالش از چرم طائف که از اذخر (34) پر شده بود.پرده ای از پشم.یک تخته بوریای بافت هجر (35) آسیای دستی.لگنی از مس،مشکی از چرم،قدحی چوبین،کاسه ای گود برای دوشیدن شیر در آن،مشکی برای آب،مطهره ای (36) اندوده به زفت،سبوئی سبز،چند کوزه گلی. (37)
چون جهاز را نزد پیغمبر آوردند آنرا بررسی کرد و گفت:خدا به اهل بیت برکت دهد.
هنگام خواندن خطبه زناشوئی رسید.ابن شهر آشوب در مناقب و مجلسی در بحار و جمعی از علما و محدثان شیعه این خطبه را با عبارت های مختلف و بصورت های گوناگون نوشته اند. از میان آنها این صورت که بیشتر محدثان آنرا ضبط کرده اند،انتخاب شد.کسیکه تفصیل بیشتری بخواهد باید به بحار الانوار رجوع کند:
سپاس خدائی که او را به نعمتش ستایش کنند،و بقدرتش پرستش،حکومتش را گوش به فرمان اند،و از عقوبتش ترسان،و عطائی را که نزد اوست خواهان،و فرمان او در زمین و آسمان روان.
خدائی که آفریدگان را بقدرت خود بیافرید،و هر یک را تکلیفی فرمود که در خود او می دید و بر دین خود ارجمند ساخت،و به پیغمبرش محمد گرامی فرمود و بنواخت.خدای تعالی زناشوئی را پیوندی دیگر کرد و آنرا واجب فرمود.بدین پیوند،خویشاوندی را در هم پیوست،و این سنت را در گردن مردمان بست.چه می فرماید،«اوست که آفرید از آب بشری را،پس گردانیدش نسبی و پیوندی و پروردگار تو تواناست ». (38) همانا خدای تعالی مرا فرموده است که فاطمه را بزنی به علی بدهم و من او را به چهار صد مثقال نقره بدو بزنی دادم.
-علی!راضی هستی.
-آری یا رسول الله.
چنانکه نوشتیم ابن شهر آشوب در مناقب (39) خطبه را بدین عبارت آورده و مجلسی نیز آنرا بهمین صورت از کشف الغمه نقل کرده است (40) و پس از آن یک سطر دیگر اضافه دارد.
اما ابن مردویه خطبه را با عبارت دیگر آورده است.آن خطبه و نیز خطبه ای را که علی (ع) در پذیرفتن این زناشوئی خوانده است در بحار و مناقب می توان دید. خطبه زناشوئی خوانده شد و زهرا (ع) از آن علی گردید.جهاز عروسی نیز بدان صورت که نوشتیم آماده گشت.اما مدتی طول کشید تا دختر پیغمبر از خانه پدر بخانه شوهر رفت.مجلسی در روایت خود این مدت را یکماه نوشته است در حالیکه بعضی آنرا تا یکسال و بیشتر هم نوشته اند.
باری جستجو و تحقیق در این جزئیات چندان مهم بنظر نمی رسد.یکماه یا یکسال یا هر مدت گذشت،سرانجام روزی عقیل بخانه پیغمبر رفت و از او خواست فاطمه را بخانه علی (ع) بفرستد.بعض زنان پیغمبر نیز با وی همداستان گشتند و سرانجام شبی عروس را با جمعی از زنان بخانه علی (ع) بردند.شاعران شیعی قرن اول و دوم هجری چون کمیت،سید اسماعیل حمیری و نیز دیک الجن که در آغاز قرن سوم هجری در گذشته است،در باب خواستگاری از دختر پیغمبر و زناشویی او با علی علیه السلام و عروسی و مقدار مهریه دختر پیغمبر قصیده های غرائی سروده اند که در کتاب های تذکره و ترجمه موجود است.
شبی که میخواستند عروس را بخانه شوی برند پیغمبر فرمود:
علی!عروسی بی مهمانی نمی شود.
سعد گفت:من گوسفندی دارم.دسته ای از انصار هم چند صاع ذرت فراهم آوردند.
زبیر بکار از طریق عبد الله بن ابی بکر از علی (ع) چنین آورده است (41):
چون خواستم با فاطمه (ع) عروسی کنم پیغمبر (ص) به من آوندی (42) زرین داد و گفت به بهای این آوند برای مهمانی عروسی خود طعامی بخر.من نزد محمد بن مسلم از انصار رفتم و از او خواستم به بهای آن آوندی به من طعامی دهد.او هم پذیرفت سپس از من پرسید.
-کیستی؟
-علی بن ابی طالب.
-پسر عموی پیغمبر؟
-آری!
-این طعام را برای چه می خواهی؟
-برای مهمانی عروسی!
که را بزنی گرفته ای؟
دختر پیغمبر را!
این طعام و این آوند زرین از آن تو!
پیغمبر درباره زن و شوهر دعا کرد.خدایا این پیوند را بر این زن و شوهر مبارک گردان!خدایا فرزندان خوبی نصیب آنان فرما! (43)
ابن سعد در روایتی دیگر که سند آن باسماء بنت عمیس منتهی میشود نویسد:
علی زره خود را نزد یهودیی به گرو گذاشت و از او اندکی جو گرفت.و این بهترین مهمانی آن روزگار بود (44).
ابن شهر آشوب از ابن بابویه چنین روایت کرده است:
پیغمبر دختران عبد المطلب و زنان مهاجر و انصار را فرموده تا همراه فاطمه بخانه علی (ع) روند و در راه شادمانی نمایند.شعرهائی که نماینده این شادی است بخوانند،لیکن سخنانی نباشد که خدا را خوش نیاید.آنان فاطمه را بر استری که شهباء نام داشت (یا بر شتری) نشاندند.سلمان فارسی زمام دار استر بود.حمزه و عقیل و جعفر!و دیگر بنی هاشم در پس آن می رفتند.زنان پیغمبر پیشاپیش عروس بودند و چنین می خواندند.
ام سلمه:
بروید ای هووهای (45) من بیاری خدای متعال و سپاس گوئید خدا را در هر حال و بیاد آرید که خدای بزرگ بر ما منت نهاد و از بلاها و آفت ها نجات داد کافر بودیم راهنمائیمان نمودشفرسوده بودیم توانامان فرمود و بروید! همراه بهترین زنان. که فدای او باد همه خویشان و کسان ای دختر آنکه خدای جهان برتری داد او را بر دیگران! به پیغمبری و وحی از آسمان! (46)
و عایشه می گفت:
ای زنان!خود را پوشیده بدارید! و جز سخنان نیکو بر زبان میارید! بزبان آرید نام پروردگار جهان که به دین خود،گرامی داشت ما را و همه بندگان سپاس خدای بخشنده را پروردگار بزرگ و تواننده را ببرید این دختر را که خدایش کرده محبوب! بداشتن شوی پاکیزه و خوب (47)
و حفصه می سرود:
تو فاطمه!ای بهترین زنان. که رخساری داری چون ماه تابان خدایت برتری داد بر جهانیان با پدری که مخصوص ساخت او را بآیت های قرآن شوی تو ساخت راد مردی را جوان علی که بهتر است از همگان هووهای من ببرید.او را که بزرگوار است و از خاندان بزرگان (48)
معاذة مادر سعد بن معاذ میگفت:
سخنی جز آنکه باید نمی گویم! و بجز راه نکوئی نمی پویم! محمد بهترین مردمانست! و از لاف و خودپسندی در امانست آموخت ما را راه رستگاری پاداش بادش از لطف باری براه افتید با دخت پیغمبر! پیغمبر کز شرف دارد افسر خداوند بزرگی و جلال که نه همتا دارد نه همال (49)
و زنان بیت نخستین هر رجز را تکرار می کردند.چنانکه نوشته شد این روایت را بدین صورت از مناقب ابن شهر-آشوب آوردم و او سند خود را کتاب مولد فاطمه و روایت ابن بابویه که از بزرگان علمای امامیه است معرفی میکند.
اما پذیرفتن داستان بدین صورت دشوار است.
نخست چیزی که ما را دچار تردید می سازد اینست که میگوید:زنان پیغمبر پیشاپیش استر فاطمه راه می رفتند.این مؤلف خود عروسی زهرا (ع) را در ذو الحجه سال دوم هجرت نوشته است (50) در حالیکه چنانکه نوشتم ام سلمه سال چهارم و حفصه پس از جنگ بدر بخانه پیغمبر آمدند (51).و در سال عروسی زهرا چنانکه قبلا هم نوشتیم تنها سوده و عایشه در خانه پیغمبر بسر می بردند دیگر آنکه در رجز عایشه می بینیم که به هووهای خود می گوید خود را به سر بندها بپوشید.
دستور پوشیدن جلباب به زنان پیغمبر (ص) ،ضمن سوره احزاب است (52) و این سوره چنانکه می دانیم سال پنجم هجرت نازل شده است.
دیگر آنکه جزء مشایعت کنندگان جعفر را می نویسد و جعفر در این تاریخ در حبشه بوده است.در این باره در صفحات آینده توضیح بیشتری داده خواهد شد.
پی نوشتها:
16.الطبقات الکبری ج 8 ص 12،و نگاه کنید به الصواعق المحرقه ص 162 و رجوع به انساب الاشراف ص 402 شود.
17.بحار ص 92 و رجوع کنید به فصل «گزیده ای از شعرای عربی ».
18.کشف الغمة ج 1 ص 354 و نگاه کنید به بحار ص 125-126 و نیز رجوع شود به ناسخ التواریخ ص 38 به بعد.
19.انساب الاشراف ص 429.
20.ابن هشام ج 2 ص 390.
21.مغازی واقدی ص 155.
22.انساب الاشراف ص 429.
23.واقدی ص 340.
24.واقدی ص 380.
25.انساب الاشراف ص 429 و طبقات ج 8 ص 6.
26.بحار ص 93.
27.امالی ج 1 ص 39.
28.کشف الغمة ج 1 ص 355.بحار ج 43 ص 126.
29.این تعبیر (ابو الحسن) در بعض روایات دیگر نیز دیده می شود معمولا کنیه از نام نخستین فرزند گرفته می شود (هر چند شرط اساسی نیست) و ممکن است علی (ع) هنگام روایت بجای نام خویش کنیه را آورده باشد و یا راویان چنین تعبیری کرده اند.
30.الاخبار الموفقیات ص 375 و رجوع کنید به کشف الغمة ج 1 ص 348 و بحار ج 43 ص 119.
31.بحار ج 43 ص 105.
32.ابن سعد طبقات ج 8 ص 12.
33.عیون الاخبار ج 4 ص 70.
34.کاه مکی.گیاه بوریا.گیاهی است با برگ ریز که برگ آن خاصیت داروئی نیز دارد.
35.گویا مقصود از این هجر،مرکز بحرین است.نیز هجر،دهی بوده است نزدیک مدینه.
36.ابریق.آبدستان.آنچه بدان طهارت کنند.
37.امالی ج 1 ص 39.
38.الحمد لله المحمود بنعمته.المعبود بقدرته.المطاع فی سلطانه،المرهوب من عذابه المرغوب الیه فیما عنده.النافذ امره فی ارضه و سمائه.الذی خلق الخلق بقدرته.و میزهم باحکامه و اعزهم بدینه.و اکرمهم بنبیه محمد.ثم ان الله جعل المصاهرة نسبا لا حقا و امرا مفترضا.و شبح بها الارحام و الزمها الانام.فقال تبارک اسمه و تعالی جده «و هو الذی خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا. (الفرقان:56) .
39.ج 3 ص 350.
40.بحار ج 43 ص 119.
41.الاخبار الموفقیات ص 376.
42.کلمه ای که آنرا آوند ترجمه کرده ام در عبارت زبیر (مصر) است.مصر آوند و پرده هر دو معنی می دهد.بهر حال هر چه بوده بهائی چندان نداشته است.آنچه نوشتم ترجمه عبارت زبیر بکار بود که کتاب او از سندهای دست اول است اما
چگونه می توان پذیرفت که در شهر کوچک مدینه،آنهم در سال دوم هجرت و پس از جنگ بدر علی (ع) چنان ناشناسا باشد که کاسبکاری انصاری از او بپرسید کیستی.هر چند محال نیست.اما بعید بنظر می رسد!
43.رک مناقب ج 3 ص 351.
44.طبقات ج 8 ص 14.باید توجه داشت که اسماء بنت عمیس چنانکه خواهیم نوشت در این هنگام با شوهر خود جعفر بن ابی طالب در حبشه بوده است.
45.جاره بمعنی و سنی (هوو) و همسایه هر دو آمده است بقرینه مقامی آنرا بمعنی اول گرفته ام.
46.سرن بعون الله یا جاراتی و اشکرنه فی کل حالات و اذ کرن ما انعم رب العلی من کشف مکروه و آفات فقد هدانا بعد کفر و قد انعشنا رب السماوات و سرن مع خیر نساء الوری تفدی بعمات و خالات یا بنت من فضله ذو العلی بالوحی منه و الرسالات
47.عایشه: یا نسوة استرن بالمعاجر و اذکرن ما یحسن فی المحاضر و اذکرن رب الناس اذ خصنا بدینه مع کل عبد شاکر فالحمد الله علی افضاله و الشکر لله العزیز القادر سرن بها فالله اعطی ذکرها و خصها منه بطهر طاهر
48. فاطمة خیر نساء البشر و من لها وجه کوجه القمر فضلک الله علی کل الوری بفضل من خص بآی الزمر زوجک الله فتی فاضلا اعنی علیا خیر من فی الحضیر فسرن جاراتی بها انها کریمة بنت عظیم الخطر
50.ج 3 ص 357.
51.خنیس بن حذاقه شوی حفصه،پس از جنگ بدر مرد.
52.آیه 59 سوره احزاب.
-پسر ابو طالب برای چه آمده است؟
-برای خواستگاری فاطمه!
مرحبا و اهلا! و جز این جمله چیزی نفرمود.
چون علی نزد آن چند تن آمد پرسیدند:
-چه شد؟
-در پاسخ من گفت،مرحبا و اهلا.
-همین جمله بس است. به تو اهل و رحب بخشید (16) گویا این اختصاص که نصیب علی (ع) گردید و امتیاز قبول که در خواستگاری فاطمه یافت بر تنی چند گران افتاده است.
مجلسی به نقل از عیون اخبار الرضا چنین نوشته است:
پیغمبر (ص) علی (ع) را گفت مردانی از قریش از من رنجیدند که چرا دخترم را به آنان ندادم. من در پاسخ آنان گفتم: این کار به اراده خدا بوده است. کسی جز علی شایستگی همسری فاطمه را نداشت (17) بعض روایت ها در خواستگاری دختر پیغمبر (ص) ،ام سلمه را نیز دخالت داده اند. علی بن عیسی اربلی در کشف الغمه به نقل از مناقب خوارزمی ضمن داستانی طولانی می گوید: ابوبکر و عمر چون در خواستگاری فاطمه (ع) پاسخ موافق نشنیدند، نزد علی رفتند و گفتند:
-چرا به خواستگاری فاطمه (ع) نمی روی.
-تنگدستی مانع چنین درخواستی از پیغمبر است. ابوبکر گفت:
-یا ابو الحسن دنیا و آنچه در آن است نزد خدا و رسول ارزش ندارد.
پس از این گفتگو علی شتر آبکش خود را به خانه برد و نعلین پوشید و نزد پیغمبر رفت.
در این وقت پیغمبر در خانه ام سلمه دختر ابی امیه مخزومی بود. علی در کوفت. ام سلمه گفت کیست؟ پیغمبر گفت ام سلمه بر خیز و در را باز کن و بگو در آید. این مردی است که خدا و رسول را دوست دارد و آنان نیز او را دوست می دارند. ام سلمه گفت چنان برخاستم که نزدیک بود بر روی در افتم… (18)
این روایت که حدیثی است مرفوع، یعنی سند آن متصل نیست،باحتمال قوی و بلکه مطمئنا بدین صورت درست نیست.زیرا ام سلمه که نام او هند و دختر ابو امیه حذیفة بن مغیرة بن عبد الله بن عمر از تیره بنی مخزوم است،پیش از آنکه بخانه پیغمبر آید زن ابو سلمة عبد الاسد بن هلال بن عبد الله بن عمرو بن مخزوم بود.
ابو سلمه و زنش از مهاجران حبشه اند؟ (19) که هنگام اقامت پیغمبر در مکه،بازگشتند (20) ابو سلمه بمدینه هجرت کرد،در جنگ بدر حاضر بود (21) و در جنگ احد ابو اسامه جشمی تیری بدو افکند (22) وی از این جنگ جان بدر برد و سی ماه پس از هجرت بفرماندهی سریه ای به و از غنائم بنی نضیر هم بهره برد (24) سرانجام در جمادی الآخر سال چهارم هجری در گذشت و پیغمبر (ص) پس از گذشتن عده ام سلمه در شوال سال چهارم با او عروسی کرد (25).البته ممکن است گفت:ام سلمه در زندگانی شوهرش،بخانه پیغمبر رفت و آمد داشته است اما ظاهر روایت چنانست که وی هنگام آمدن علی (ع) برای خواستگاری فاطمه،زن پیغمبر (ص) بوده است و این گفته درست نیست.باری مجلسی به نقل از امالی شیخ طوسی چنین نویسد:
علی (ع) گفت،ابوبکر و عمر نزد من آمدند و گفتند چرا فاطمه را از پیغمبر خواستگاری نمی کنی؟من نزد پیغمبر رفتم.چون مرا دید خندان شد.پرسید ابو الحسن،برای چه آمده ای؟ من پیوندم را با او،و سبقت خود را در اسلام،و جهادم را در راه دین بر شمردم.فرمود راست میگوئی!تو فاضلتر از آنی که بر می شماری!گفتم برای خواستگاری فاطمه آمده ام.گفت علی! پیش از تو کسانی بخواستگاری او آمده بودند اما دخترم نپذیرفت.بگذار ببینم وی چه می گوید.سپس به خانه رفت و بدخترش گفت علی تو را از من خواستگاری کرده است.تو پیوند او را با ما و پیشی او را در اسلام می دانی و از فضیلت او آگاهی.زهرا (ع) بی آنکه چهره خود را برگرداند خاموش ماند.پیغمبر چون آثار خشنودی در آن دید گفت الله اکبر.خاموشی او علامت رضای اوست (26) شیخ طوسی در امالی آورده است که:چون پیغمبر به زناشوئی علی و فاطمه رضایت داد،فاطمه (ع) گریان شد پیغمبر گفت بخدا اگر در اهل بیت من بهتر از او کسی بود ترا بدو میدادم. (27)
و نیز مؤلف کشف الغمه و بنقل از او مجلسی نوشته است:علی (ع) به پیغمبر گفت:
-پدر و مادرم فدای تو باد تو میدانی که مرا در کودکی از پدرم ابو طالب و مادرم فاطمه بنت اسد گرفتی،و در سایه تربیت خود پروردی،و در این پرورش از پدر و مادر بر من مهربانتر بودی، و از سرگردانی و شک که پدران من دچار آن بودند رهانیدی.تو در دنیا و آخرت تنها مایه و اندوخته من هستی اکنون که خدا مرا به تو نیرومند ساخته است،می خواهم برای خود سامانی ترتیب دهم و زنی بگیرم.من برای خواستگاری فاطمه آمده ام.آیا دخترت را به من خواهی داد؟
ام سلمه گوید چهره رسول خدا از شادمانی بر افروخت و در روی علی خندید و گفت آیا چیزی داری که مهریه دخترم باشد علی گفت:حال من بر تو پنهان نیست.جز شمشیر و شتری آبکش چیزی ندارم.پیغمبر گفت:شمشیر را برای جهاد،و شتر را برای آب دادن خرما بنان خود و بارکشی در سفر می خواهی همان زره را مهر قرار می دهم (28).ولی چنانکه نوشتیم اگر ام سلمه در این ماجرا حاضر بوده حضورش بر حسب اتفاق است چه او در این هنگام زن پیغمبر (ص) نبوده است.
زبیر بکار که کتاب او الموفقیات از مصادر قدیمی بشمار میرود از گفته علی (ع) چنین آورده است:
-نزد رسول خدا رفتم و در پیش روی او خاموش نشستم.چرا که حشمت و حرمت او را کسی نداشت.چون خاموشی مرا دید پرسید: -ابو الحسن! (29) چه می خواهی؟من همچنان خاموش ماندم تا پیغمبر سه بار پرسش خود را مکرر فرمود سپس گفت:
-گویا فاطمه را می خواهی؟
-آری!
-آن زره که بتو دادم چه شد؟
-دارم!
-همان زره را کابین فاطمه قرار بده (30)
در بعض روایات ابن سعد،بجای زره پوست گوسفند و پیراهن یمانی فرسوده نوشته است.
و بعضی گویند که علی (ع) شتر خود را فروخت و بهای آنرا کابین قرار داد.بهای این زره یا رقم این کابین چه بوده است؟حمیری مؤلف قرب الاسناد آنرا سی درهم نوشته است (31) و دیگران تا چهار صد و هشتاد درهم نوشته اند.
ابن سعد در یکی از روایات خود بهای زره را چهار درهم (32) نوشته است،که گمان دارم تصحیفی از چهار صد است.یعنی رقم اربعماة را اربع ضبط کرده است.و ابن قتیبه بهای زره را سیصد و بروایتی چهار صد و هشتاد درهم می نویسد (33).
باری کابین دختر پیغمبر چهار صد درهم یا اندکی بیشتر و یا کمتر بود همین و همین،و بدین سادگی نیز پیوند برقرار گردید.پیوندی مقدس است که باید دو تن شریک غم و شادی زندگانی یکدیگر باشند. کالائی بفروش نمی رفت تا خریدار و فروشنده بر سر بهای آن با یکدیگر گفتگو کنند.زره،پوست گوسفند یا پیراهن یمانی هر چه بوده است،بفروش رسید و بهای آنرا نزد پیغمبر آوردند.رسول خدا بی آنکه آنرا بشمارد،اندکی از پول را به بلال داد و گفت با این پول برای دخترم بوی خوش بخر!سپس مانده را به ابو بکر داد و گفت با این پول آنچه را دخترم بدان نیازمند است آماده ساز.عمار یاسر و چند تن از یاران خود را با ابو بکر همراه کرد تا با صوابدید او جهاز زهرا را آماده سازند.فهرستی که شیخ طوسی برای جهاز نوشته چنین است:
پیراهنی به بهای هفت درهم.چارقدی به بهای چهار درهم.قطیفه مشکی بافت خیبر، خت خوابی بافته از برگ خرما.دو گستردنی (تشک) که رویهای آن کتان ستبر بود یکی را از لیف خرما و دیگری را از پشم گوسفند پر کرده بودند.چهار بالش از چرم طائف که از اذخر (34) پر شده بود.پرده ای از پشم.یک تخته بوریای بافت هجر (35) آسیای دستی.لگنی از مس،مشکی از چرم،قدحی چوبین،کاسه ای گود برای دوشیدن شیر در آن،مشکی برای آب،مطهره ای (36) اندوده به زفت،سبوئی سبز،چند کوزه گلی. (37)
چون جهاز را نزد پیغمبر آوردند آنرا بررسی کرد و گفت:خدا به اهل بیت برکت دهد.
هنگام خواندن خطبه زناشوئی رسید.ابن شهر آشوب در مناقب و مجلسی در بحار و جمعی از علما و محدثان شیعه این خطبه را با عبارت های مختلف و بصورت های گوناگون نوشته اند. از میان آنها این صورت که بیشتر محدثان آنرا ضبط کرده اند،انتخاب شد.کسیکه تفصیل بیشتری بخواهد باید به بحار الانوار رجوع کند:
سپاس خدائی که او را به نعمتش ستایش کنند،و بقدرتش پرستش،حکومتش را گوش به فرمان اند،و از عقوبتش ترسان،و عطائی را که نزد اوست خواهان،و فرمان او در زمین و آسمان روان.
خدائی که آفریدگان را بقدرت خود بیافرید،و هر یک را تکلیفی فرمود که در خود او می دید و بر دین خود ارجمند ساخت،و به پیغمبرش محمد گرامی فرمود و بنواخت.خدای تعالی زناشوئی را پیوندی دیگر کرد و آنرا واجب فرمود.بدین پیوند،خویشاوندی را در هم پیوست،و این سنت را در گردن مردمان بست.چه می فرماید،«اوست که آفرید از آب بشری را،پس گردانیدش نسبی و پیوندی و پروردگار تو تواناست ». (38) همانا خدای تعالی مرا فرموده است که فاطمه را بزنی به علی بدهم و من او را به چهار صد مثقال نقره بدو بزنی دادم.
-علی!راضی هستی.
-آری یا رسول الله.
چنانکه نوشتیم ابن شهر آشوب در مناقب (39) خطبه را بدین عبارت آورده و مجلسی نیز آنرا بهمین صورت از کشف الغمه نقل کرده است (40) و پس از آن یک سطر دیگر اضافه دارد.
اما ابن مردویه خطبه را با عبارت دیگر آورده است.آن خطبه و نیز خطبه ای را که علی (ع) در پذیرفتن این زناشوئی خوانده است در بحار و مناقب می توان دید. خطبه زناشوئی خوانده شد و زهرا (ع) از آن علی گردید.جهاز عروسی نیز بدان صورت که نوشتیم آماده گشت.اما مدتی طول کشید تا دختر پیغمبر از خانه پدر بخانه شوهر رفت.مجلسی در روایت خود این مدت را یکماه نوشته است در حالیکه بعضی آنرا تا یکسال و بیشتر هم نوشته اند.
باری جستجو و تحقیق در این جزئیات چندان مهم بنظر نمی رسد.یکماه یا یکسال یا هر مدت گذشت،سرانجام روزی عقیل بخانه پیغمبر رفت و از او خواست فاطمه را بخانه علی (ع) بفرستد.بعض زنان پیغمبر نیز با وی همداستان گشتند و سرانجام شبی عروس را با جمعی از زنان بخانه علی (ع) بردند.شاعران شیعی قرن اول و دوم هجری چون کمیت،سید اسماعیل حمیری و نیز دیک الجن که در آغاز قرن سوم هجری در گذشته است،در باب خواستگاری از دختر پیغمبر و زناشویی او با علی علیه السلام و عروسی و مقدار مهریه دختر پیغمبر قصیده های غرائی سروده اند که در کتاب های تذکره و ترجمه موجود است.
شبی که میخواستند عروس را بخانه شوی برند پیغمبر فرمود:
علی!عروسی بی مهمانی نمی شود.
سعد گفت:من گوسفندی دارم.دسته ای از انصار هم چند صاع ذرت فراهم آوردند.
زبیر بکار از طریق عبد الله بن ابی بکر از علی (ع) چنین آورده است (41):
چون خواستم با فاطمه (ع) عروسی کنم پیغمبر (ص) به من آوندی (42) زرین داد و گفت به بهای این آوند برای مهمانی عروسی خود طعامی بخر.من نزد محمد بن مسلم از انصار رفتم و از او خواستم به بهای آن آوندی به من طعامی دهد.او هم پذیرفت سپس از من پرسید.
-کیستی؟
-علی بن ابی طالب.
-پسر عموی پیغمبر؟
-آری!
-این طعام را برای چه می خواهی؟
-برای مهمانی عروسی!
که را بزنی گرفته ای؟
دختر پیغمبر را!
این طعام و این آوند زرین از آن تو!
پیغمبر درباره زن و شوهر دعا کرد.خدایا این پیوند را بر این زن و شوهر مبارک گردان!خدایا فرزندان خوبی نصیب آنان فرما! (43)
ابن سعد در روایتی دیگر که سند آن باسماء بنت عمیس منتهی میشود نویسد:
علی زره خود را نزد یهودیی به گرو گذاشت و از او اندکی جو گرفت.و این بهترین مهمانی آن روزگار بود (44).
ابن شهر آشوب از ابن بابویه چنین روایت کرده است:
پیغمبر دختران عبد المطلب و زنان مهاجر و انصار را فرموده تا همراه فاطمه بخانه علی (ع) روند و در راه شادمانی نمایند.شعرهائی که نماینده این شادی است بخوانند،لیکن سخنانی نباشد که خدا را خوش نیاید.آنان فاطمه را بر استری که شهباء نام داشت (یا بر شتری) نشاندند.سلمان فارسی زمام دار استر بود.حمزه و عقیل و جعفر!و دیگر بنی هاشم در پس آن می رفتند.زنان پیغمبر پیشاپیش عروس بودند و چنین می خواندند.
ام سلمه:
بروید ای هووهای (45) من بیاری خدای متعال و سپاس گوئید خدا را در هر حال و بیاد آرید که خدای بزرگ بر ما منت نهاد و از بلاها و آفت ها نجات داد کافر بودیم راهنمائیمان نمودشفرسوده بودیم توانامان فرمود و بروید! همراه بهترین زنان. که فدای او باد همه خویشان و کسان ای دختر آنکه خدای جهان برتری داد او را بر دیگران! به پیغمبری و وحی از آسمان! (46)
و عایشه می گفت:
ای زنان!خود را پوشیده بدارید! و جز سخنان نیکو بر زبان میارید! بزبان آرید نام پروردگار جهان که به دین خود،گرامی داشت ما را و همه بندگان سپاس خدای بخشنده را پروردگار بزرگ و تواننده را ببرید این دختر را که خدایش کرده محبوب! بداشتن شوی پاکیزه و خوب (47)
و حفصه می سرود:
تو فاطمه!ای بهترین زنان. که رخساری داری چون ماه تابان خدایت برتری داد بر جهانیان با پدری که مخصوص ساخت او را بآیت های قرآن شوی تو ساخت راد مردی را جوان علی که بهتر است از همگان هووهای من ببرید.او را که بزرگوار است و از خاندان بزرگان (48)
معاذة مادر سعد بن معاذ میگفت:
سخنی جز آنکه باید نمی گویم! و بجز راه نکوئی نمی پویم! محمد بهترین مردمانست! و از لاف و خودپسندی در امانست آموخت ما را راه رستگاری پاداش بادش از لطف باری براه افتید با دخت پیغمبر! پیغمبر کز شرف دارد افسر خداوند بزرگی و جلال که نه همتا دارد نه همال (49)
و زنان بیت نخستین هر رجز را تکرار می کردند.چنانکه نوشته شد این روایت را بدین صورت از مناقب ابن شهر-آشوب آوردم و او سند خود را کتاب مولد فاطمه و روایت ابن بابویه که از بزرگان علمای امامیه است معرفی میکند.
اما پذیرفتن داستان بدین صورت دشوار است.
نخست چیزی که ما را دچار تردید می سازد اینست که میگوید:زنان پیغمبر پیشاپیش استر فاطمه راه می رفتند.این مؤلف خود عروسی زهرا (ع) را در ذو الحجه سال دوم هجرت نوشته است (50) در حالیکه چنانکه نوشتم ام سلمه سال چهارم و حفصه پس از جنگ بدر بخانه پیغمبر آمدند (51).و در سال عروسی زهرا چنانکه قبلا هم نوشتیم تنها سوده و عایشه در خانه پیغمبر بسر می بردند دیگر آنکه در رجز عایشه می بینیم که به هووهای خود می گوید خود را به سر بندها بپوشید.
دستور پوشیدن جلباب به زنان پیغمبر (ص) ،ضمن سوره احزاب است (52) و این سوره چنانکه می دانیم سال پنجم هجرت نازل شده است.
دیگر آنکه جزء مشایعت کنندگان جعفر را می نویسد و جعفر در این تاریخ در حبشه بوده است.در این باره در صفحات آینده توضیح بیشتری داده خواهد شد.
پی نوشتها:
16.الطبقات الکبری ج 8 ص 12،و نگاه کنید به الصواعق المحرقه ص 162 و رجوع به انساب الاشراف ص 402 شود.
17.بحار ص 92 و رجوع کنید به فصل «گزیده ای از شعرای عربی ».
18.کشف الغمة ج 1 ص 354 و نگاه کنید به بحار ص 125-126 و نیز رجوع شود به ناسخ التواریخ ص 38 به بعد.
19.انساب الاشراف ص 429.
20.ابن هشام ج 2 ص 390.
21.مغازی واقدی ص 155.
22.انساب الاشراف ص 429.
23.واقدی ص 340.
24.واقدی ص 380.
25.انساب الاشراف ص 429 و طبقات ج 8 ص 6.
26.بحار ص 93.
27.امالی ج 1 ص 39.
28.کشف الغمة ج 1 ص 355.بحار ج 43 ص 126.
29.این تعبیر (ابو الحسن) در بعض روایات دیگر نیز دیده می شود معمولا کنیه از نام نخستین فرزند گرفته می شود (هر چند شرط اساسی نیست) و ممکن است علی (ع) هنگام روایت بجای نام خویش کنیه را آورده باشد و یا راویان چنین تعبیری کرده اند.
30.الاخبار الموفقیات ص 375 و رجوع کنید به کشف الغمة ج 1 ص 348 و بحار ج 43 ص 119.
31.بحار ج 43 ص 105.
32.ابن سعد طبقات ج 8 ص 12.
33.عیون الاخبار ج 4 ص 70.
34.کاه مکی.گیاه بوریا.گیاهی است با برگ ریز که برگ آن خاصیت داروئی نیز دارد.
35.گویا مقصود از این هجر،مرکز بحرین است.نیز هجر،دهی بوده است نزدیک مدینه.
36.ابریق.آبدستان.آنچه بدان طهارت کنند.
37.امالی ج 1 ص 39.
38.الحمد لله المحمود بنعمته.المعبود بقدرته.المطاع فی سلطانه،المرهوب من عذابه المرغوب الیه فیما عنده.النافذ امره فی ارضه و سمائه.الذی خلق الخلق بقدرته.و میزهم باحکامه و اعزهم بدینه.و اکرمهم بنبیه محمد.ثم ان الله جعل المصاهرة نسبا لا حقا و امرا مفترضا.و شبح بها الارحام و الزمها الانام.فقال تبارک اسمه و تعالی جده «و هو الذی خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا. (الفرقان:56) .
39.ج 3 ص 350.
40.بحار ج 43 ص 119.
41.الاخبار الموفقیات ص 376.
42.کلمه ای که آنرا آوند ترجمه کرده ام در عبارت زبیر (مصر) است.مصر آوند و پرده هر دو معنی می دهد.بهر حال هر چه بوده بهائی چندان نداشته است.آنچه نوشتم ترجمه عبارت زبیر بکار بود که کتاب او از سندهای دست اول است اما
چگونه می توان پذیرفت که در شهر کوچک مدینه،آنهم در سال دوم هجرت و پس از جنگ بدر علی (ع) چنان ناشناسا باشد که کاسبکاری انصاری از او بپرسید کیستی.هر چند محال نیست.اما بعید بنظر می رسد!
43.رک مناقب ج 3 ص 351.
44.طبقات ج 8 ص 14.باید توجه داشت که اسماء بنت عمیس چنانکه خواهیم نوشت در این هنگام با شوهر خود جعفر بن ابی طالب در حبشه بوده است.
45.جاره بمعنی و سنی (هوو) و همسایه هر دو آمده است بقرینه مقامی آنرا بمعنی اول گرفته ام.
46.سرن بعون الله یا جاراتی و اشکرنه فی کل حالات و اذ کرن ما انعم رب العلی من کشف مکروه و آفات فقد هدانا بعد کفر و قد انعشنا رب السماوات و سرن مع خیر نساء الوری تفدی بعمات و خالات یا بنت من فضله ذو العلی بالوحی منه و الرسالات
47.عایشه: یا نسوة استرن بالمعاجر و اذکرن ما یحسن فی المحاضر و اذکرن رب الناس اذ خصنا بدینه مع کل عبد شاکر فالحمد الله علی افضاله و الشکر لله العزیز القادر سرن بها فالله اعطی ذکرها و خصها منه بطهر طاهر
48. فاطمة خیر نساء البشر و من لها وجه کوجه القمر فضلک الله علی کل الوری بفضل من خص بآی الزمر زوجک الله فتی فاضلا اعنی علیا خیر من فی الحضیر فسرن جاراتی بها انها کریمة بنت عظیم الخطر
50.ج 3 ص 357.
51.خنیس بن حذاقه شوی حفصه،پس از جنگ بدر مرد.
52.آیه 59 سوره احزاب.