احتمالا مراد حضرت عالی از تکلم پیامبر (ص) با خدا ، تکلم دو طرفه است ؛ لذا ما هم به نحوه تکلم خدا با پیامبر(ص) اشاره می کنیم ، هم به نحوه تکلم پیامبر(ص) با خدا.
نحوه تکلم خدا با پیامبر(ص)
با توجه به آیات و روایات می توان گفت که ، تکلم خدا با نبی اکرم (ص) به طور کلی به دو طریق بوده است ؛ یا بلاواسطه بوده است یا با واسطه حضرت جبرئیل (ع) ؛ وساطت جبرئیل (ع) نیز به دو صورت بوده است ؛ یا به صورت بشری برای آن حضرت متمثّل شده و با آن حضرت تکلم می نمود ؛ یا وحی را بر قلب مبارک آن حضرت القاء می نمود. لذا در موردی که جبرئیل (ع) وحی را بر قلب آن حضرت نازل می نمود ، شنیدن آن حضرت با گوش مادّی نبوده است ؛ بلکه سخن خدا را با قلب ،از طریق جبرئیل ، دریافت می کرده است.« قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْریلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّه … بگو: «کسى که دشمن جبرئیل باشد(در حقیقت دشمن خداست) چرا که او به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل کرده است. … »( البقرة/97) « وَ إِنَّهُ لَتَنْزیلُ رَبِّ الْعالَمینَ – نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ – عَلى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ : مسلّماً این(قرآن) از سوى پروردگار جهانیان نازل شده است. – روح الامین آن را نازل کرده است. – نازل کرده است بر قلب تو ، تا از انذارکنندگان باشى. » (شعرا/192- 194)
از روایات اهل بیت (ع) استفاده می شود که این نوع وحی که بدون صوت بوده است ، قویتر از وحی با تمثّل است ؛ و قویتر از آن وحی بلاواسطه بوده است. بنا بر این ، شکی نیست که سخن گفتن بلاواسطه خدا با پیامبر (ص) نیز از راه ایجاد صوت و به صورت تکلم دنیایی نبوده است ؛ بلکه خدا با قلب پیامبرش تکلم می نموده است ؛ و کلامش در قلب پیامبر (ص) متجلّی می شده است. « عبید بن زراره از پدرش نقل کرده که پدرم گفت به حضرت صادق (ع) عرض کردم که فداى تو گردم غشیه و مدهوشى که موقع نزول وحى به رسول خدا (ص) می رسید چه بود ؟ راوى می گوید حضرت فرمودند : آن حالت در موقعى بود که در میان او و خدا کسى واسطه نبود ؛ آن حالت در وقتى بود که خدا برایش متجلّى می شد. راوى می گوید امام بعد از آن فرموند : اى زراره این است نبوّت ؛ و … » ( توحیدشیخ صدوق ؛ص115 ؛باب هشتم )
نحوه تکلم پیامبر(ص) با خدا
ما در همین دنیای مادّی ، هم از راه سخن گفتن عادی می توانیم با خدا تکلم کنیم ، هم بدون سخن گفتن عادی ؛ مثلا ما وقتی دعا می کنیم ، با زبان مادّی با خدا سخن می گوییم ؛ امّا زمانی که نمی خواهیم کسی صدای ما را بشنود ، در ذهنمان با خدا سخن می گوییم ؛ امّا آنگاه که در یک خطر ناگهانی واقع می شویم ، و حتی فرصت و تاب سخن گفتن هم نداریم ، نه با ذهن بلکه با قلبمان متوجّه خدا می شویم ؛ و با عمق وجودمان به خدا التماس نموده و از او طلب نجات می کنیم.
پیامبر اکرم (ص) در معراج به عالمی عروج کرده بود که در آن عالم ، از امور مادّی خبری نیست ؛ لذا در آن عالم ، سخن گفتن با صوت هم معنی ندارد ؛ چرا که لازمه این امر ، وجود هوا و حرکت مولکولهای هوا و … است ؛ و لازمه این امور ، وجود مادّه در آن عوالم غیرمادّی است. سخن گفتن رسول خدا در آن عوالم ، با ذهن هم نبوده است ؛ چون ذهن ، اگرچه امری غیرمادّی است ، ولی یک نحو تعلّق به مغز مادّی دارد ؛ لذا تکلّم ذهنی نیز امری زمانی بوده و مربوط به عالم مادّه است ؛ در حالی که تکلم پیامبر(ص) با خدا در عالمی مافوق عالم ملائک رخ داده است. بنا بر این ، تکلم آن حضرت با خدا با قلب بوده است ؛ همانطور که رؤیت خدا توسط آن حضرت نیز با قلب بوده است ؛ نه با چشم مادّی یا با ذهن و قوّه خیال. لکن تکلم و رؤیت قلبی مراتبی دارد ؛ و تکلم و رؤیت قلبی آن حضرت در بالاترین حدّ آن بوده است ؛ لذا نباید خیال کرد که مرتبه قوای قلبی آن حضرت ، در حدّ مرتبه قوای قلبی ماست . قلب ما قادر به تکلّم با ملائک و دیدن آنها نیست چه رسد به تکلّم با خدا ؛ ما فقط در حالتهای انقطاع ، که دستمان از هر عاملی بریده می شود ، با قلبمان متوجّه خدا می شویم ؛ البته در آن لحظات نیز در واقع ما مسب الاسباب بودن و نجات دهنده بودن خدا را ادراک می کنیم ؛ نه خود او را.
حاصل مطلب این که :
1. تکلّم خدا با نبی اکرم (ص) از راه تجلّی بر قلب آن حضرت بوده است. کما اینکه خدا خودش را نیز به همین نحو به پیامبرش نشان داد ؛ یعنی با اسم اعظمش بر قلب آن حضرت تجلّی نمود .
2. تکلم نبی اکرم (ص) با خدا نیز احتمالا از راه تکلّم قلبی بوده است ؛ کما اینکه رؤیت خدا توسط آن حضرت نیز با قلب بوده است .