خانه » همه » مذهبی » روح ناطق و نفس ناطقه چه فرقی با هم داشته و لطفا در موردشان برایم توضیحی ارائه بفرمایید.

روح ناطق و نفس ناطقه چه فرقی با هم داشته و لطفا در موردشان برایم توضیحی ارائه بفرمایید.

در ابتدا بهتر است به فرق بین روح و نفس اشاره ای کوتاه بنماییم تا بحث روشن تر گردد تفاوت این دو در اینست که روح مظهر ظهور و تجلی است و آن چیزی است که از افاضه و دمیدن پروردگار عالم حاصل شده است اما نفس حاکی از یک فرد مشخص است. در مورد انسان روح همان است که خداوند در او دمیده است و باعث حیات و زند بودن وی گشته است و نفس او نیز همان نفس خاص و متمایز از سایر موجودات است.
روح ، امری است که منشاء حیات است و مترادف با جان و روان می باشد. گاهی روح چیزی است که در مقابل ماده قرار می گیرد و گاهی به امری اشاره دارد که در برابر بدن است از آن رو که روح شکل دهند قوه عاقله است و بدن موجب عرایز حیوانی است. روح به عنوان امری در مقابل احساس نیز مطرح است که در این صورت امری خواهد بود که دلالت بر قوه تفکر می کند. ( المعجم الفلسفی / دکتر جمیا صلیبا / ج2/ ص 492 )
نفسی را که در اینجا از آن سخن خواهیم گفت همان است که در مقابل بدن قرار می گیرد و چیزی است که در سراسر بدن وجود دارد و امری تمایز ناپذیر از بدن است. فلاسفه در مورد توضیح مراتب نفس بر این باورند که سه مرتبه برای نفس وجود دارد که عبارتند از : نفس نباتی ، نفس حیوانی و نفس ناطقه. نفس نباتی را امری گویند که موجب رشد کمی بدن می گردد همان ویژگی که در همه نباتات یکسان است. نفس حیوانی ، آن است که غرایز و قوای حیوانی مانند خوردن ، خوابیدن ، تولید مثل و… را تشکیل می دهد ؛ یعنی همان خصوصییتی که همه حیوانات در آن شریک اند. نفس ناطقه ، امری است که می تواند کلیات را درک کند و مبداء تصورات و نیز اشیاء خارجی را دریابد که این دیگر از ویژگی خاص انسان است. البته باید توجه داشت که این سه مرتبه همگی در انسان وجود دارد و در واقع باید گفت انسان موجودی است که نفس او ویژگی کمالی تمام نفس ها و موجودات دیگر را دارا است.
ارسطو نفس را نخستین مبدا حرکت و احساس و تفکر می داند. او چنین قوه ای را که منشاء فکر است نفس انسانی یا نفس ناطقه می داند. از آن جهت که دارای ویژگی منحصر به فردی است یعنی کلیات را درک می کند و عملیات فکری را انجام می دهد. ( همان ) در واقع باید گفت « ناطقه» ویژگی است که نفس انسانی از آن برخوردار است و همان امری است که وجه تمایز انسان از حیوان است. نفس در اصطلاح فلاسفه جوهری است که ذاتا مستقلّ و در فعل، نیاز به مادّه دارد و متعلّق به اجساد و اجسام است. او وجودی است که بدن را تدبیر و هدایت می کند.
بر اساس آنچه گفته شد در می یابیم که نفس را در مرتبت کمال ، نفس ناطقه گویند و عقل و صورت نوعیهء انسان هم نامند. ناطق بودن در مورد انسان همان عاقل بودن و داری قوه تفکر و تعقل بودن است. با آنکه روح از نظر مصداق امری کلیتر از نفس است اما اگر روح را با قید ناطق همراه سازیم با اصطلاح نفس ناطقه یکسان و یکی می گردد.
در پایان باید گفت که : انسان برای پاکی و اعتدال مزاجی که دارد از طرف خداوند شایسته صورت کمالی نفس ناطقه شناخته شده است. این نفس که قوه‌ای روحانی است آدمی را قادر می‌سازد تا درک کلی و جزئی داشته باشد و در معانی و صُور تصرف نماید. نفس ناطقه دارای دو قوه است که با یکی به ادراک امور کلّی و با دیگری به انجام اعمال فکری می‌پردازد. قوه‌ای که نفس ناطقه با آن به درک کلیات می‌پردازد عقل نظری نامیده می‌شود.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد