۱۳۹۸/۰۲/۲۹
–
۳۱۴۱۴ بازدید
با سلام
سعدی میگوید:
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
ای برادر سیرت زیبا بیار
در جایی خواندم گفتن اینکه صورت زیبای ظاهر هیچ نیست، نادرست است، حتی اگر قصد ایشان از صورت ظاهری، اندام زیبا یا ظاهر زیبا باشد که با ارایههایی از دنیا اراسته شده باشد باز سخنی غیرقابل قبول است؛ زیرا بر اساس اموزههای قرانی، ارایههای دنیا هرچند برای دنیاست و انسان نمیبایست دلبسته به ان باشد ولی باید از ان به عنوان طیب بهره گیرد، زیرا هر طیب و پاکی برای انسان افریده شده است و در کمالگرایی و کمالیابی انسان نقش اساسی دارد. خداوند از انسانها میخواهد در پوشاک و خوراک خود بهترینها و نیکوترینها و پاکترینها انتخاب کنند و از ان بهره گیرند. (بقره، ایات ۵۷ و ۱۷۲؛ مایده، ایه ۴) حتی از انها خواسته است که پاکترینها را بر خود حرام نکنند و از ان بهره برند(مایده، ایه ۸۷؛ اعراف، ایه ۳۲) زیرا طیبات و پاکیها روح و روان را پاک نگه میدارد و خبیثات و ناپاکیها روح و روان ادمی را الوده کرده و بر قلبها زنگار میکشد به طوری که روان نمیتواند به درستی حقایق را بر پرده قلب به نمایش گذارد و فهم نماید و به خیر و خوبی گرایش یابد. (شمس، ایات ۷ تا ۱۰؛ مطففین، ایات ۱۳ و ۱۴)
از نظر اموزههای اسلامی انسان میبایست هم باطن و هم ظاهرش را خوب کند؛ زیرا تاثیرات متقابل ان دو کمال انسانی را تضمین میکند. حال اگر انسان در ظاهری زیبا متولد نشود، چگونه میتوان ظاهر زشت و بدش را نشانه باطن نیک و خوب و زیبایش دانست؟
چنین برداشتی ناشی از قطعی دانستن قول شاعر گرانمایه در مقام حصر است.در صورتی که دلیلی بر این انحصار وجود ندارد. اگر مخاطب شاعر را عرف و فهم متعارف بدانیم لاجرم در وادی مقایسه بین دو شخص صورت زیبای بد سیرت و صورت نازیبای با سیرت خوب تداعی در ذهن دارد. استنباط حصر عقلی در پرسش جایگاه علمی ندارد.آیات قرآنی را نباید به استناد شعر ترجمه نمود بلکه معیار حفظ و عدم عدول از دلالت ظواهر قرآنی معیار حق است.
زیبایی ظاهر امری مطلوب و موافق با طبیعت و فطرت انسان است زیرا انسان به گونه ای آفریده شده که دوستدار زیبایی است و از زشتی گریزان است . اگر زیبایی ظاهر و باطن هر دو در انسان جمع باشند کمال مطلوب است اما اگر امر دایر میان زیبایی ظاهر و زیبایی سیرت و باطن باشد از دیدگاه اسلامی تقدم از ان زیبایی باطن و درون است . بنا بر این چنین نیست که زیبایی ظاهر بی ارزش باشد و بود و نبود ان یکسان باشد بلکه در مقایسه با زیبایی باطنی و حسن سیرت در درجه بعدی از اهمیت قرار دارد .
مفهوم زیبایی از نظر افراد مختلف متفاوت است. بعضی آن را فقط در ظاهر افراد میدانند در حالیکه بعضی آن را در ارزشهای درونی تعریف می کنند. در حالت ایده آل هر دو این ویژگیها مد نظر میباشد. زمانی ما میتوانیم فردی را زیبا بخوانیم که هم در ظاهر زیبا به نظر برسد و هم احساس زیبایی درونی داشته باشد. ما مجبوریم بپذیریم که زیبایی ظاهری تنها جزء بسیار کوچکی از زندگی مارا تشکیل میدهد.
خلیل جبران بسیار زیبا گفته است که : زیبایی در ظاهر نیست بلکه نوری در درون قلب است.
مشابه همین مفهوم در مورد مرواریدها وجود دارد، آنها دردرون صدفها زندگی می کنند درحالیکه توجه ویژه ای برای جذابیت، درخشش و ارزش آنها وجود دارد.
از آغاز زندگی بشریت تا کنون این بسیار شگفت انگیز بوده است که وقتی مروارید از درون صدف خود خارج میشود دیگر رشد و نمو بسیار برای آن سخت خواهد بود.
ما از نقش مرواریدها در جواهرات لذت میبریم ، آنها بازتابی از زندگی هستند و پر از احساسات، به طوری که کلمات قادر به بیان آن نیست.
این دو قطبی لازم و ملزوم قطعی هم نیستند و نمی توان قضاوت قاطعی داشت اگر چه در روایت دارد که خیر را نزد حسان الوجوه بجویید (اطلبوا الخیر من حسان الوجوه )؛ (المحجه البیضاء ص7 ج/186) یعنی کسانی که زیبا هستند به خیر و خوبی نزدیک ترند و این امکان هست که زشت رویان درون شان نیز نازیبا باشد، اما این قضاوت عمومی نیست و در برخی موارد صادق است.
خداوند متعال در آیه ۱۳ سوره حدید میفرماید: «(روز قیامت منافقان از مؤمنان تقاضای نظر میکنند، پس) دیواری میان آنها زده میشود که دری دارد، درونش رحمت است و ظاهر و برونش عذاب است.»
امام علی علیه السّلام فرمود: «چه زشت است برای انسانی که ظاهری موافق و همسو و باطنی منافق و دو رو داشته باشد.» (غررالحکم، ج ۱، ص ۱۶۶)
انسان داری دو جهت است، یکی ظاهر که همین شکل و شمایل و اعضاء و جوارح است و آنچه از آن صادر میشود از اقوال و افعال و احوال، قابل دیدن و فهم است.
دیگر باطن که قابل رؤیت نیست و بر دیگران پوشیده است چراکه نیّت و آرزوها و انقلاب درونی، فهمیدنش کار مشکلی است و برای همین است اگر کسی ظاهرش با باطنش مخالف باشد، دو رو خوانده میشود.
در قرآن دربارۀ منافقین سوره و آیات بسیاری وارد شده است که از این توجه کتاب آسمانی، بدی و خباثت شخص منافق فهمیده میشود. از خوبتر ین انسان، کسی را معرفی کردند که یکرنگ باشد و ظاهر و باطنش باهم موافق باشد و خداوند که عالم سرّ و خفیّات است، این انسان را، از جهت توافق او دوست میدارد.
اصحاب ائمه، آنانی که ممتاز بودند و از اوتاد و ابدال شمرده میشدند، دارای همین صفت ممتاز بودند. قران هم یک ظاهر دارد که قابل رؤیت است و آنچه در قرآن حرام کرده، ظاهر محرمات است و باطن آن ائمه جورند. همچنین آنچه را که در قرآن حلال کرده ظاهر آن مباهات دینی است و باطن آنها امامان بهحق هستند. (اصول کافی)
یکی از آثار برزخ و قیامت در این است، بعضی در دنیا بودند که مردم آنها را خوب میپنداشتند و احترامشان میکردند ولی در آن سرا با کوله باری از سنگینی و ثقالت جُرمها به عذاب الهی گرفتار شدند و برای دیگران شگفتآور بود. البته تعجّبی ندارد چراکه در قیامت باطن بارز میشود و خباثت درون ظاهر میگردد.
۱- لباس آخوندی پوشید
گویند: ناصرالدینشاه هرسال در ماه رمضان، جمعی از علمای طراز اول را برای افطاری دعوت میکرد. یک سال به خاطر جنایتی که کرده بود، علمای تهران تصمیم گرفتند در مجلس افطاری او شرکت نکنند.
درباریها از این تصمیم باخبر شدند و عدهای از افراد روحانینما را گرد هم آوردند و یک عمامه بزرگی بر سر یک خربزه فروش گذاشتند و او را که ریش پُری داشت، بهعنوان آیتالله به محضر شاه معرفی کردند.
در آن جلسۀ افطار، ناصرالدینشاه مقداری از خربزهای را که در نزدش بود، به دهان گذاشت و خورد. احساس کرد که شیرین نیست، با ناراحتی گفت: «این خربزهها چرا شیرین نیست؟»
آیتالله مصنوعی که شغلش خربزه فروشی بود، با ناشی گری و عجله گفت: «قربان مهم نیست، این خربزهها به دکان من رد کنید، میفروشم!»
او ظاهر خود را ملبّس به روحانیت نمود، اما باطن کارش را که دکانداری بود، نمایان کرد و درباریها خجالت کشیدند. (حکایتهای شنیدنی، ج ۲، ص ۳۵)
۲- از نام درگذر در سیرت ببین
شاعری قصیدهای در مدح شاه سرود و به امید جایزه به دربار رفت و آن را خواند. شاه به وزیرش که نامش حسن بود، گفت: هزار دینار به شاعر بدهند.
وزیر گفت: برای شکوه شما خوب است ده هزار دینار بدهیم، شاه قبول کرد و وزیر آن را به شاعر داد و خوشحال برگشت و در ضمن سؤال کرد چه کسی سبب شد اینهمه پول به من بدهند؟ گفتند: وزیری که نامش حسن است. پس قصیدهای طولانی در مدح وزیر هم سرود. مدتها گذشت و حاجتمند شد و قصیدهای سرود و به دربار آمد و آن را نزد شاه خواند.
شاه دستور داد که هزار دینار به شاعر بدهند؛ چون وزیر قبلی از دنیا رفته و وزیر عوضشده بود، وزیر دیگر به شاه گفت: «این مقدار پول برای شاعر بسیار زیاد است و من او را با ۲۵۰ دینار راضی خواهم کرد.»
درباریان گفتند: «چطور میتوانی باوجود اینکه او ده هزار دینار به خاطر شعر قبلی گرفته بود، اکنون او را با ۲۵۰ دینار راضی کنی؟» گفت: «او را در فشار امروز و فردا خواهم گذاشت تا قبول کند.»
وزیر او را هفتهها و روزها در انتظار گذاشت و شاعر که از انتظار خسته شده بود، به خاطر فقر و احتیاج ناچار شد تا یکچهارم جایزه قبلی را قبول کند. شاعر از اطرافیان سؤال کرد، چرا جایزه قبلی بسیار بود و الان بسیار کم شده است، مگر وزیر از بخشش به بخل گراییده یا اتفاقی افتاده است؟
گفتند: «وزیر قبلی که نامش حسن و سخاوتمند بود، از دنیا رفته است. وزیر فعلی نامش حسن است ولی بخل میورزد.»
شاعر گفت: «عجب که هر دو در ظاهر، اسمشان حسن و نیک است، یکی در باطنش با کرم همراه است و این دومی با بخل.»
درگذر از صورت و از نام خیر **** از لقب و ز نام، در معنی گریز (داستانهای مثنوی، ج ۳، ص ۴۷)
۳- خدای بدگِل و مخلوق خوشگل
روزی حضرت ابراهیم خلیل را به دربار نمرود پادشاه بردند تا از او سؤالاتی کنند. نمرود صورتش بدگِل و بر تخت پادشاهی نشسته بود؛ اما غلامان ماهرو و کنیزان خوشگل و زیبا اطراف تخت او به خدمت ایستاده بودند.
ابراهیم پرسید: «این چه کسی است که بر تخت نشسته است؟» درباریان گفتند: «خدای ماست.» فرمود: «اینان که اطراف او به خدمت ایستادهاند، چه کسانی هستند؟» گفتند: «آفریدگان و مخلوق اویند.»
فرمود: «چگونه است که خدایی اینچنین بندگان خود را خوشگل و زیباتر از خود آفریده است؟!» آری نمیشود معطی چیزی، خود فاقد آن کمال باشد، خود ظاهری بد دارد و ادعای خدایی میکند، درحالیکه مخلوق او ظاهرشان بهتر از اوست. (ریاض الحکایات، ص ۱۸۷)
۴- ظاهرسازی در برابر دشمن
امام صادق علیه السّلام در تفسیر آیۀ «هر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با آنها (دشمنان) آماده سازید.» (سوره انفال، آیه ۶۰) فرمود: «یکی از مصادیق آن، خضاب کردن موی سروصورت به رنگ سیاه میباشد.» (تا رزمندگان پیر، در نظر دشمنان جوان جلوه کنند.) سپس فرمود:
روزی مردی درحالیکه موهای صورتش را با رنگ خضاب کرده بود، به خدمت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم رسید، حضرتش فرمود: «کار خوبی کردهای.»
چندی بعد، آن شخص موهایش را با حنا رنگ کرد و خدمت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم شرفیاب شد، حضرت تبسم کرده و فرمودند: «این رنگ از رنگ قبلی بهتر است.»
مرتبه سوم که به محضر رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم مشرف شد، ریش خود را با سیاه رنگ کرده بود، همینکه حضرت او را دیدند، خندید و فرمودند: «این از دومرتبه اول و دوم بهتر است.» (شنیدنیهای تاریخ، ص ۱۲ –محجه البیضاء، ج ۱، ص ۳۱۳)
۵- هلال و اربابش
هلال غلامی بود که اسلام آورد و علاقه وافر به پیامبر داشت. اربابش از این قضیه اطلاع نداشت و کاری پست را به او واگذار میکرد و او را تحقیر مینمود.
روزی هلال بیمار شد و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از طریق وحی دریافت که او بیمار شده است، پس به عیادتش رفت تا از احوال او بپرسد. به ارباب هلال گفتند: که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به خانه شما تشریف میآورد. او بسیار شاد شد که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به دیدار او میآید و ظاهر کار اینچنین وانمود میکرد.
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که تشریف آوردند، بسیار خوشحال شد و تواضع کرد؛ اما پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «آمدهام حال غلامت هلال را بپرسم.»
ارباب گفت: «او در طویله است و با اسب و استر سروکار دارد و از حالش خبر ندارم.»
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به جایگاه غلام رفتند و در تاریکی طویله او را بستری یافتند. بهمحض اینکه بوی پیامبر را استشمام کرد، نشاط یافت، خود را روی پای پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم انداخت.
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم صورت خود را روی صورت هلال نهاد و محبت فراوان به او کرد و از حالش پرسید.
هلال عرض کرد: «الآن خود را در باغستان خوش میبینم و حالم بسیار خوب است که شما را زیارت کردم.»
آن هلال در نقص از باطن بری است **** او بهظاهر نقص تدریج آوری است
آری! ارباب در ظاهر اینچنین میپنداشت؛ اما آمدن پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به خاطر غلامی بود که در طویله کار میکرد و باطنی سراسر از محبّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم داشت. (داستانهای مثنوی، ج ۴، ص ۸۷)
انسان هایی را همه روزه می بینیم و تنها نظاره گر ظاهر آن ها هستیم و از باطنشان بی اطلاعیم. ظاهر، هر چیزی است که با چشم قابل مشاهده است و باطن، هرچیزی است که پنهان است و قابل مشاهده نیست. انسانها علاوه بر داشتن ظاهر مثل بدن و اعضا و جوارح و پوشش، باطنی هم دارند مثل فکر و نیت و اخلاق.
باطن هرکس بخشی از وجود اوست که خصلت های او در آن شکل می گیرند؛ چه بد و چه خوب. اگر باطن انسان پرورشگاه خصلت های بد همچون غیبت، دروغ، تهمت و … باشد، فضای آن را تیره و تاریک خواهد کرد و کم کم این خصلت های ناپسند در روح و روان تاثیر خواهد گذاشت و در ظاهر نمایان خواهد شد.
مثلا اگر کسی در باطن، خصلت ناپسند سوء ظن داشته باشد، همانطور که این خصلت، فکر و اندیشه او را تاریک می کند، در سخنانش نیز ظاهر می شود و ودر کار دیگران تجسس میکند و یا به آنها تهمت می زند؛بنابراین اگر خصلتی در باطن انسان باشد در ظاهر عملش هم نمایان خواهد شد حال اگر این خصائل، خداپسندانه و نیکو باشد، عمل انسان هم نیکو خواهد بود و در ظاهر هم به خوبی جلوه خواهد کرد. مثلا خصلت خیرخواهی اگر در باطن فردی قرار گیرد کم کم در ظاهرش نمایان می شود و دیگران هم او را فردی خیرخواه می نامند چرا که ظاهر کارهایش خیرخواهانه است و به باطن خوب و خیرخواهانه اش پی خواهند برد.
هیچ گاه ظاهر انسان ( یعنی شکل و شمایلش ) نشان دهنده باطن او نیست. ظاهر زیبا همیشه نشان از باطن زیبا و ظاهر زشت همیشه نشان از باطن زشت نیست . البته ظاهر زیبا و باطن زیبا و ظاهر زشت و باطن زشت هم داریم. استثناها را باید در نظر گرفت.
مثلا کسی خیلی زیباست اما بی ادب و بد اخلاق است برعکسش هم فردیست که زیبایی ظاهری چندانی ندارد ولی انقدر خوش اخلاق است که دیگران از معاشرت با او لذت می برند. یا اینکه فردی هم زیباست هم مهربان. همه جور انسان در این عالم وجود دارد. (همه آفریده های خدا زیبا هستند و این زیبایی بستگی به عمل آنها دارد که ظاهرشان در عالم غیب زیبا یا زشت می شود و گرنه این ظاهر دنیایی معیار زشتی و زیبایی نیست).