یکی از کمالات اخلاقی انسان زهد و ساده زیستی است و در متون دینی ما در باب مخالفت با تجملات دنیوی و دنیاگرایی تأکیدات فراوانی وارد شده است . اما دیدگاههای مختلف در این زمینه در طول تاریخ موجب بروز تفاسیر گوناگون در عرصه فرایندهای اجتماعی گشته است . متأسفانه برداشت های ناروا از منابع دینی و یا نادیده گرفتن سنت و سیره حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین ) و اعتقادات شخصی نحله های گوناگونی را پرورانده که جمعی در مسیر افراط و گروهی در وادی تفریط حقیقت زیبای زهد و پارسایی را مشوش ساخته اند. به گونه ای که گاهی با شنیدن واژه زهد, انزوا – تنهایی – دوری از مردم و تمدن و پیشرفت و ترقی و دعا و عبادت در گوشه ای آرام و فارغ از مشغله های زندگی , در ذهن انسان تداعی می گردد. در حالیکه این معنی واژگونه ساختن حقیقتی ارزشی و آلوده ساختن مفهومی ملکوتی است .
امام صادق (ع ) در روایتی می فرماید: زهد نه آنست که مال دنیا را تباه کنی و نه آنکه حلال آنرا بر خود حرام گردانی . بلکه زهد آن است که اعتمادت به آنچه نزد حق است بیش از آن باشد که در نزد خودت یافت می شود. (رک : البحار, 77/172/8) و امیرالموئمنین علی (ع ) می فرماید: زهد در یک آیه از قرآن بیان شده است آنجا که می فرماید: تا آنکه بخاطر از دست دادن چیزی متأسف و متأثر نشوید و بر آنچه بدستتان رسیده فرحناک نباشید. (ر.ک : البحار, 78/37/3) و لذا پارسایی دل بستن به امر باقی و نومید گشتن نسبت به امر فانی است . جدایی از زمین و قرب به ملکوت است . سبکبال گشتن برای پرواز در آسمان فضایل و ملکات انسانی است . حال آیا رشد و کمال و تعلیم و تربیت و سعادتمندی مانع پارسایی است یا معین آن ؟ کدام مکتب و آئین همچون اسلام توصیه و تشویق نسبت به فراگیری علم و کسب معرفت و جوشش و بالندگی و تلاش عقلائی دارد؟ مگر نه این است که پیامبر مکرم اسلام (ص ) فرمودند: علم را طلب نمائید ولو اینکه در چین باشد. (ر.ک : کنزالعمال , 28697) و فراگیری آنرا بر همگان ضروری دانستند. (ر.ک : الکافی , 1/30/1) در روایتی مولی امیرالموئمنین علی (ع ) تمام مواضع دنیا را جهل نامیدند مگر جایگاه علم که روشنی و فروغ است ((الدنیا کلها جهل الا مواضع العلم )) (ر.ک : البحار, 2/29/9) و این به صراحت قدر علم و شایستگی آن و حقارت دنیا و دلبستگی به آنرا تبیین می سازد. اما در باب نسبت بین اسلام و پیشرفت و ترقی و تجدد باید گفت : از لحاظ تاریخی می توان مدعی شد که اسلام همواره به نو شدن تمایل نشان داده است اما این نو شدن لزوما به معنای مدرنیسم و نوشدگی غربی نیست (واژه مدرنیته از واژه لاتین sunredom به معنای نو و تازه گرفته شده است مدرنیته یعنی نو شدن و نوشدگی و در برابر هر گونه تعلق به گذشته و سنت قرار می گیرد) هر چند وجوه اشتراکی نیز با آن دارد. برای نمونه می توان به علم گرایی جهان اسلام که یکی از الگوهای نو شدن غربی بود اشاره کرد. توجه به حقوق بشر, عقل گرایی , مدارا با مخالفان و غیر هم کیشان , که همگی از مظاهر نو شدن غربی به شمار آمده اند ریشه در تمدم اسلامی داشته و برگرفته از آن هستند. بحث آزاد در حوزه معارف دینی و گریز از جزمیت نیز از دیگر آموخته های تجدد غربی از جهان اسلام است . (ر.ک : بازتاب اندیشه , شماره 20, ص 21) اما نکته حائز اهمیت این است که پیشرفت و نو شدنی منظور نظر اسلام است که انسان را اسیر تمایلات نفسانی و دنیاطلبی نسازد بلکه او را از هوی و هوس برهاند. وقتی تساوی دو روز انسان از منظر اسلام غبن و خسران محسوب می گردد این بهترین معنای رشد و بالندگی است . اما این رشد نه برای ماندگاری در دنیا بلکه در جهت معرفت نفس و مبدأ و معاد است . چرا که دنیا مزرعه است و تمام سعی و تلاش انسان باید در جهت کاشت بهترین بذر در جان خویشتن برای برداشت عالی ترین محصول در فردای قیامت است .
قبل از هر چیز باید بگوییم به لحاظ بحث هاى شرعى و فقهى «اسراف» حرام است نه این که «سادگى» یک واجب شرعى باشد. هر کسى در اجتماع یک شأن مادى دارد که در صرف و خرج و سطح مادى زندگى باید به هم شأنى هاى خود رجوع کند. مثلاً کسى که دبیر است بایدزندگى متعارف دبیرى را مد نظر داشته باشد و زندگى سایر دبیران را ملاحظه کند. اگر بنا بر فرض مردان دبیر دو دست کت و شلوار دارند، چندین دست کت و شلوار اسراف به حساب مى آید، زیرا هر دبیرى بشنود مى گوید چگونه با حقوق دبیرى چند دست کت و شلوار فراهم مى شود؟یعنى عرف دبیران چنین خرجى را نمى پذیرد. به همین خاطر است که اگر کسى از درآمد خود بیش از شأن خود چیزى تهیه کرد به آن خمس تعلق مى گیرد (البته این مسأله ریزه کارى هاى دارد که باید به بحث هاى شرعى رجوع کرد) اما اگر بخواهیم سادگى را به لحاظ بحث هاى اخلاقىتبیین کنیم باید چند نکته را در نظر داشته باشیم از جمله این که سادگى داخل در کدامین مفهوم متعارف اخلاقى مى شود؟ سادگى و محدودیت سطح زندگى با چه انگیزه اى انجام مى گیرد؟ سادگى با چه شرایطى پسندیده است؟ و…
در این باره باید دانست سادگى با زهد هم افق است. زهد یعنى بى رغبتى دل به غیرخدا چه بسا کسانى زاهدنما باشند ولى دلشان بیش از یک فرد متمول و متمکن به دنیا گره خورده باشد و چه بسا زاهدانه زیستانى که ساده زیستى را از روى بخل انجام دهند گرچه بخل براىزن مطلوب است چنان که در نهج البلاغه هم آمده ولى مشروط به این که رعایت آن با حرامى مواجه نشود مثلاً اگر زن در محیط خانواده به گونه اى این بخل را اعمال کند که به وجاهت و عزت خانوادگى خدشه وارد سازد، اشکال شرعى دارد. همین بخل براى مرد یک امر ناپسندیدهمى باشد و اگر ساده زیستى او ناشى از بخل باشد نه تنها ارزش اخلاقى ندارد بلکه مورد نکوهش هم مى باشد. در دستورات شرعى وارد شده است که مرد مستحب است زندگى را بر اهل و عیال وسعت ببخشد، البته به سر حد اسراف نرسد. اما اگر انگیزه ساده زیستى یک امر پسندیده اىباشد مثل هم نوایى با بى نوایان جامعه یا دورى گزیدن از ورطه ى تجملات، تشریفات و مفاخر بى ارزش دنیوى یا ترس از مؤاخذه هاى احتمالى اخروى یا نگرانى از ناخشنودى على(ع) و حذف شدن اسم، از فهرست شیعیان آن حضرت یا… تمام این انگیزه ها بسیار مطلوب است ولى همهآنها مشروط به این است که با حرامى مواجه نباشد. فرض کنید مرد به گونه اى ساده زیستى را اعمال کند که زن از او دل چرکین شود یا برعکس زن به گونه اى ساده زیستى را اعمال کند که مرد از او دلگیر شود و این کدورت اگر اذیت و آزار باطنى را به دنبال داشته باشد تحت عنوان ایذاء مؤمن قرار مى گیرد و ایذاء مؤمن هم حرام است. پس نباید ساده زیستى به حدى برسد که یکى از دیگرى رنجیده، دل شکسته و متأذى شود. یا فرض کنید در مهمان دارى چه بسا بعضى از ساده زیستى ها توهین به مهمان باشد. در روایات بین مهمان ناخوانده و مهمان خوانده شدهفرق گذاشته شده است.
امام صادق(ع) مى فرمایند: «هرگاه برادر دینى تو خودش نزدت آمد، هر چه دارى برایش بیاور و اگر تو او را دعوت کردى خود را برایش به تکلف و زحمت بینداز»، (میزان الحکمه، ج 5، ص 525، ر 10828، نشرمکتب الاعلام الاسلامى، چاپ اول، سال 1362). مخصوصا اگر مهمان از ارحام و خویشان باشد و توهین به او باعث کدورت و بعد منجر به قطع رحم شود. این ساده زیستى حرام مى باشد. مثال ها و موارد زیاد است اما باید دانست کهساده زیستى با تمام جوانبش اعمال گردد.
امام صادق (ع ) در روایتی می فرماید: زهد نه آنست که مال دنیا را تباه کنی و نه آنکه حلال آنرا بر خود حرام گردانی . بلکه زهد آن است که اعتمادت به آنچه نزد حق است بیش از آن باشد که در نزد خودت یافت می شود. (رک : البحار, 77/172/8) و امیرالموئمنین علی (ع ) می فرماید: زهد در یک آیه از قرآن بیان شده است آنجا که می فرماید: تا آنکه بخاطر از دست دادن چیزی متأسف و متأثر نشوید و بر آنچه بدستتان رسیده فرحناک نباشید. (ر.ک : البحار, 78/37/3) و لذا پارسایی دل بستن به امر باقی و نومید گشتن نسبت به امر فانی است . جدایی از زمین و قرب به ملکوت است . سبکبال گشتن برای پرواز در آسمان فضایل و ملکات انسانی است . حال آیا رشد و کمال و تعلیم و تربیت و سعادتمندی مانع پارسایی است یا معین آن ؟ کدام مکتب و آئین همچون اسلام توصیه و تشویق نسبت به فراگیری علم و کسب معرفت و جوشش و بالندگی و تلاش عقلائی دارد؟ مگر نه این است که پیامبر مکرم اسلام (ص ) فرمودند: علم را طلب نمائید ولو اینکه در چین باشد. (ر.ک : کنزالعمال , 28697) و فراگیری آنرا بر همگان ضروری دانستند. (ر.ک : الکافی , 1/30/1) در روایتی مولی امیرالموئمنین علی (ع ) تمام مواضع دنیا را جهل نامیدند مگر جایگاه علم که روشنی و فروغ است ((الدنیا کلها جهل الا مواضع العلم )) (ر.ک : البحار, 2/29/9) و این به صراحت قدر علم و شایستگی آن و حقارت دنیا و دلبستگی به آنرا تبیین می سازد. اما در باب نسبت بین اسلام و پیشرفت و ترقی و تجدد باید گفت : از لحاظ تاریخی می توان مدعی شد که اسلام همواره به نو شدن تمایل نشان داده است اما این نو شدن لزوما به معنای مدرنیسم و نوشدگی غربی نیست (واژه مدرنیته از واژه لاتین sunredom به معنای نو و تازه گرفته شده است مدرنیته یعنی نو شدن و نوشدگی و در برابر هر گونه تعلق به گذشته و سنت قرار می گیرد) هر چند وجوه اشتراکی نیز با آن دارد. برای نمونه می توان به علم گرایی جهان اسلام که یکی از الگوهای نو شدن غربی بود اشاره کرد. توجه به حقوق بشر, عقل گرایی , مدارا با مخالفان و غیر هم کیشان , که همگی از مظاهر نو شدن غربی به شمار آمده اند ریشه در تمدم اسلامی داشته و برگرفته از آن هستند. بحث آزاد در حوزه معارف دینی و گریز از جزمیت نیز از دیگر آموخته های تجدد غربی از جهان اسلام است . (ر.ک : بازتاب اندیشه , شماره 20, ص 21) اما نکته حائز اهمیت این است که پیشرفت و نو شدنی منظور نظر اسلام است که انسان را اسیر تمایلات نفسانی و دنیاطلبی نسازد بلکه او را از هوی و هوس برهاند. وقتی تساوی دو روز انسان از منظر اسلام غبن و خسران محسوب می گردد این بهترین معنای رشد و بالندگی است . اما این رشد نه برای ماندگاری در دنیا بلکه در جهت معرفت نفس و مبدأ و معاد است . چرا که دنیا مزرعه است و تمام سعی و تلاش انسان باید در جهت کاشت بهترین بذر در جان خویشتن برای برداشت عالی ترین محصول در فردای قیامت است .
قبل از هر چیز باید بگوییم به لحاظ بحث هاى شرعى و فقهى «اسراف» حرام است نه این که «سادگى» یک واجب شرعى باشد. هر کسى در اجتماع یک شأن مادى دارد که در صرف و خرج و سطح مادى زندگى باید به هم شأنى هاى خود رجوع کند. مثلاً کسى که دبیر است بایدزندگى متعارف دبیرى را مد نظر داشته باشد و زندگى سایر دبیران را ملاحظه کند. اگر بنا بر فرض مردان دبیر دو دست کت و شلوار دارند، چندین دست کت و شلوار اسراف به حساب مى آید، زیرا هر دبیرى بشنود مى گوید چگونه با حقوق دبیرى چند دست کت و شلوار فراهم مى شود؟یعنى عرف دبیران چنین خرجى را نمى پذیرد. به همین خاطر است که اگر کسى از درآمد خود بیش از شأن خود چیزى تهیه کرد به آن خمس تعلق مى گیرد (البته این مسأله ریزه کارى هاى دارد که باید به بحث هاى شرعى رجوع کرد) اما اگر بخواهیم سادگى را به لحاظ بحث هاى اخلاقىتبیین کنیم باید چند نکته را در نظر داشته باشیم از جمله این که سادگى داخل در کدامین مفهوم متعارف اخلاقى مى شود؟ سادگى و محدودیت سطح زندگى با چه انگیزه اى انجام مى گیرد؟ سادگى با چه شرایطى پسندیده است؟ و…
در این باره باید دانست سادگى با زهد هم افق است. زهد یعنى بى رغبتى دل به غیرخدا چه بسا کسانى زاهدنما باشند ولى دلشان بیش از یک فرد متمول و متمکن به دنیا گره خورده باشد و چه بسا زاهدانه زیستانى که ساده زیستى را از روى بخل انجام دهند گرچه بخل براىزن مطلوب است چنان که در نهج البلاغه هم آمده ولى مشروط به این که رعایت آن با حرامى مواجه نشود مثلاً اگر زن در محیط خانواده به گونه اى این بخل را اعمال کند که به وجاهت و عزت خانوادگى خدشه وارد سازد، اشکال شرعى دارد. همین بخل براى مرد یک امر ناپسندیدهمى باشد و اگر ساده زیستى او ناشى از بخل باشد نه تنها ارزش اخلاقى ندارد بلکه مورد نکوهش هم مى باشد. در دستورات شرعى وارد شده است که مرد مستحب است زندگى را بر اهل و عیال وسعت ببخشد، البته به سر حد اسراف نرسد. اما اگر انگیزه ساده زیستى یک امر پسندیده اىباشد مثل هم نوایى با بى نوایان جامعه یا دورى گزیدن از ورطه ى تجملات، تشریفات و مفاخر بى ارزش دنیوى یا ترس از مؤاخذه هاى احتمالى اخروى یا نگرانى از ناخشنودى على(ع) و حذف شدن اسم، از فهرست شیعیان آن حضرت یا… تمام این انگیزه ها بسیار مطلوب است ولى همهآنها مشروط به این است که با حرامى مواجه نباشد. فرض کنید مرد به گونه اى ساده زیستى را اعمال کند که زن از او دل چرکین شود یا برعکس زن به گونه اى ساده زیستى را اعمال کند که مرد از او دلگیر شود و این کدورت اگر اذیت و آزار باطنى را به دنبال داشته باشد تحت عنوان ایذاء مؤمن قرار مى گیرد و ایذاء مؤمن هم حرام است. پس نباید ساده زیستى به حدى برسد که یکى از دیگرى رنجیده، دل شکسته و متأذى شود. یا فرض کنید در مهمان دارى چه بسا بعضى از ساده زیستى ها توهین به مهمان باشد. در روایات بین مهمان ناخوانده و مهمان خوانده شدهفرق گذاشته شده است.
امام صادق(ع) مى فرمایند: «هرگاه برادر دینى تو خودش نزدت آمد، هر چه دارى برایش بیاور و اگر تو او را دعوت کردى خود را برایش به تکلف و زحمت بینداز»، (میزان الحکمه، ج 5، ص 525، ر 10828، نشرمکتب الاعلام الاسلامى، چاپ اول، سال 1362). مخصوصا اگر مهمان از ارحام و خویشان باشد و توهین به او باعث کدورت و بعد منجر به قطع رحم شود. این ساده زیستى حرام مى باشد. مثال ها و موارد زیاد است اما باید دانست کهساده زیستى با تمام جوانبش اعمال گردد.