عصراسلام: مردمی که در سال قحطی گرسنهاند و حاکمانی که خودشان عاملِ فروش آرد بودند به چند برابر قیمت. از جمله شخصِ احمد شاه. مسالهی «نان» همیشه در ایران نمادین بوده. از ماجرای قوامالسلطنه و بحران نان تا حتا ناآرامیهای خونین اوایل دههی هفتاد در رباطکریم که منشاءاش نان بود. نان قوتِ غالبِ مردمان است و از سویی بسیار مقدس که هنوز میتوان دید هرهی پنجرهها و بلندیهایی را که تکه نانی را رویشان گذاشتهاند مبادا بیحرمت شود زیر پای عابران. یکی از نشانههای فقر در جامعه نیز مسالهی نان و وضعیتِ آن است.
خود من از نسلی هستم که ساعتهای فراوانی را در سالهای دههی شصت در صفهای نان گذراندم. صفهایی که هزار جور روایت و آدم درشان شکل میگرفت و البته نگرانیِ «نرسیدن» نان. آن زمان جنگ بود و قاعدتن باید تاب میآوردیم تا جنگ تمام شود. از آن سالها تا امروز هنوز مفهومِ نان برای من سنجهایست برای درکِ وضعیتِ جامعه. افشای ثروتهای نجومی برخی مدیرانِ حکومت، آشکارشدنِ اختلاسها و از آن مهمتر شعارهایی که هیچ تناسبی ندارند با این اتفاقها، سکانسِ سریال حاتمی را به یادم میآورد. مردمانی رنجدیده و در صف و گندمی که پنهانشده.
در یک سال و اندیِ گذشته انواع سلاطین طلا و قیر و سکه و… دستگیر و بعضن اعدام شدند اما صفها نه کمتر که بیشتر شد. صفِ داروهای بیماریهای خاص و حتی داروی سادهای مثل انسولین را تماشا کنید، صفِ گوشتِ مرغ، صفِ روغن و… کرامت یک ملت چنین کم و نابود میشود. وقتی که برای بسیاری از نیازهای سادهاش باید چنین مبارزه کند.
برای تزریق واکسنِ بیماران خاص همه شاهد صحنههای تلخ باشیم و از سویی هر روز خبر واکسنزدن فلان مدیر و بهمان رییس بیمارستان و خانوادهاش را بشنویم. وزیر بهداشت کشور اراجیف شاعرانه بگوید هر روز و آدمها در بیمارستانها جان بدهند کرور کرور. بنبست و خشم و یاس از تماشای همین وضعیت پیدا میشود و البته هر کس پی جان و مال خویش میرود و هر روز دیوارها و بنرها پر میشوند از شعارهایی که ذرهای واقعیت و صداقت درشان نیست.
این روزها سخت میگذرند. خیلی دشوار و بهشخصه درک نمیکنم چرا باید این اتمسفر را تحمل کنم؟ بر اساس کدام نظر؟ وقتی کرامتِ ملتی بازیچهی آرمانهای یک اقلیت با فرزندان خارجنشینشان میشود واقعا نان به دست مردمان دادن کار بزرگیست. نانی که در آتشِ تنورش میتوان تاریخِ رنج و تعَب ملتی را دید که همه کاری کرده تا کمی بهتر زندهگی کند.
مهدی یزدانی خرم