سیاست بی طرفی رضا شاه در جنگ دوم جهانی
۱۳۹۷/۰۶/۰۵
–
۲۹۰۶ بازدید
اساساً از نظر تئوریک هر کشوری با هر امکانات و منابعی که دراختیار دارد در هر زمانه ای وقتی توسط ارتش هر کشوری علی الخصوص کشور ابرقدرتی مورد تهاجم و حمله قرار می گیرد باید حتماً مقاومت کند و جلوی تجاوزات دشمن خارجی را بگیرد ( حتی اگر در نهایت به دلایل مختلف یا دیگر کمبودها و ضعف ها یا خیانت های دوستان نزدیک شکست بخورد) یا اینکه در بعضی شرایط به خاطر حفظ مصالح کشور و عدم متضرر شدن، صلاح آن کشور در این باشد که با قدرت خارجی صلح کند و ارتش آن کشور اعلان ترک مخاصمه بدهد؟ بعضی ها ممکن است بگویند همان طور که مارشال پتن نخست وزیر فرانسه در جنگ جهانی دوم برای حفظ فرانسه از خطر بمباران فرانسه و نابودی آن توسط ارتش قدرتمند آلمان نازی با ارتش آلمان ترک مخاصمه کرد، اعلان ترک مخاصمه توسط سران حکومت رضاشاه در شهریور ۲۰ کار درستی بود برای اینکه می دانستند که جنگ با ارتش های قدرتمند متفقین سودی برای کشور ندارد و باعث صدمات و لطمات زیادی می شود. آیا این یک قیاس مع الفارق است و برای توجیه ناکارآمدی های سیاست های رژیم رضاشاهی هست یا نه؟
اعلام سیاست بی طرفی ایران در جنگ جهانی دوم با توجه به شرایط جهانی و شرایط کشور ما یکی از اشتباهات استراتژیک رضا شاه محسوب می گردد که پیامدهای مخربی برای کشور داشت . ایران به عنوان یکی از بزرگترین کشورهای خاورمیانه از یک طرف با مستعمرات انگلیس(هند) هم مرز بود و از طرفی دیگر با شوروی به عنوان یکی از ستونهای اصلی متفقین. به همین دلیل اتحاد با ایران برای هریک از جناحین نبرد امتیاز ویژهای به شمار میرفت. ایران در اولین روزهای جنگ بیطرفی خود را اعلام کرد ولی به نظر میرسد با توجه به موقعیّت سوقالجیشی این کشور در منطقه، به زودی کشورهای در حال جنگ در تلاش برای ورود ایران به اتحاد خود برمیآمدند. در این بین با توجه به مرز مشترک میان ایران و شوروی و نیز وجود مستعمرات و منافع انگلیس در جنوب ایران، نگاه مثبت ایران به سمت جبهه متحدّین میتوانست راهگشای آنها برای ضربه زدن به جبهه متفقین به حساب آید. کشیده شدن جنگ به سمت شوروی بیش از پیش اهمیت ایران را در میان کشورهای دو سوی جبهه نشان داد. لزوم انتقال با سرعت سلاح، مهمات و نیروی نظامی برای کمک به شوری و وجود خط ریلی سرتاسری ایران به عنوان یکی از اولین و مهمترین دلایل تصرف بر ایران به شمار میرفت. (محمد ترکمان، اسناد نقش بیطفی ایران در شهریور 1320، سیاست خارجی در آستانه اشغال، تهران، کویر، 1370، ص7)بدون تردید موقعیت جغرافیایی و وجود راه آهن ایران یکی از دلایل مهم اشغال ایران توسط نیروهای متفقین محسوب میشود. ولی به نظر میرسد در این بین مسائل دیگری نیز بهانه لازم را به متفقین داده است؛ پیش از شروع جنگ جهانی دوم تعدادی از آلمانیها در ایران به فعالیتهای تجاری و اقتصادی مشغول بودند ولی با آغاز جنگ جهانی و اوج گرفتن آن در اطراف مرزهای ایران( عمدتا شوروی) اعتراضها نسبت به وجود این افراد در خاک ایران از سوی کشورهای متفق بیش از پیش شد. به همین منظور کشورهای متفق در اقدام نخست از ایران خواستند تا علاوه بر کاهش تعداد کارشناسان آلمانی در ایران نظارت بیشتری نیز بر این افراد داشته باشند. در واقع دلیل شوروی و انگلیس این بود که این کارشناسان به عنوان خطر ستون پنجم آلمان در ایران در حال فعالیت هستند و عملا به عنوان جاسوسان این کشور در تلاشند علاوه بر همراه کردن ایران به سمت جبهه متحدین، راههای ضربه زدن به مناطق نفتی و حساس انگلیس و شوروی را شناسایی و به متحدین اطلاع دهند. با این حال رضا شاه هیچ اقدامی در مسیر خواستههای متفقین انجام نداد. با این امید که آلمان به زودی در جنگ پیروز خواهد شد و طبیعتا در آن زمان هیچ امیدی به کمک کشورهای شکست خورده در جنگ نمیرفت.( عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی 1357-1300، تهران، البرز، 1375، ص71)
هرچند اگر رضاشاه خواسته کشورهای متفقین را نیز انجام میداد باز ایران در مسیر اشغال از سوی این کشورها قرار میگرفت ولی اشتباه استراتژیک وی شرایط را برای کشور در آن برهه حساس بسیار بدتر کرد. به نظر میرسد اعلام بیطرفی کردن در چنین جنگی یک اقدام اشتباه از سوی ایران محسوب میشود زیرا هیچ گریزی از ورود به جنگ جهانی نیست و خواسته یا ناخواسته، مستقیم یا غیر مستقیم با توجه به موقعیت جغرافیایی خاص ایران و هم مرزی با شوروی و منافع و مستعمرات انگلیس، ایران لاجرم درگیر جنگ میشد. از این رو اگر سیاست خارجی ایران با زیرکی برخورد میکرد میتوانست علاوه بر جلوگیری از ویرانیهای اشغال توسط متفقین، با یک انتخاب درست امتیازات زیادی نیز از کشورهای پیروز جنگ بدست آورد.
(ال.پی.الول ساتن، رضا شاه کبیر یا ایران نو، ترجمه: عبدالعظیم صبوری، تهران، بینا، 1342، ص498-499)
رضا شاه با فرض اینکه هیتلر پیروز جنگ جهانی خواهد شد، جواب مثبتی به خواستههای متفقین نداد و در انجام خواستههای ایشان تعلل مینمود که در نهایت در تاریخ 3 شهریور سال 1320 نیروهای انگلیس از جنوب و نیروهای شوروی از شمال وارد ایران شدند و شهر به شهر پیشروی کردند تا به تهران رسیدند.( محمد ترکمان، اسناد نقض بیطرفی ایران در شهریور 1320، تهران، کویر، 1370، ص24)
سرمایهگذاری همه جانبه آلمان در ایران از یکسو و اشتباه استراتژیک رضا شاه مبنی بر حمایت پشت پرده از هیتلر و دلخوشی برای پیروزی وی در نبرد جهانی از سوی دیگر، بیش از پیش دول متفق را نگران کرده بود. این در حالی بود که جنگ از قلب اروپا به شوروی و آسیا کشیده شده و وجود یک کشور متحد در اینجا که دارای موقعیت جغرافیایی ویژه باشد نیز دلایل نگاه کشورهای در حال جنگ به ایران را بیش از پیش برجسته میکرد.
نکته بسیار حائز اهمیت دیگر درباره چرایی گرایش ایرانیان به دولت آلمان این است که، هیچگونه خشم و نفرتی در میان مردم ایران از کشور آلمان وجود نداشت زیرا در طول تاریخ هیچگاه نه به صورت مستقیم و نه غیر مستقیم ضربهای از جانب آلمان به ایران وارد نشده بود و این در حالی بود که ایرانیان از شوروی به خاطر جنگهای دوران قاجار و انگلیس به خاطر انواع قراردادهای یکجانبه در این دوره و تأثیرگذاری منفی در طول تاریخ دویست ساله اخیر ایران، دل خوشی نداشتند.
تمامی این مسائل باعث میشد که در کنار موقعیت جغرافیایی خاص و وجود راههای مناسب در ایران برای انتقال نیروی نظامی و مهمّات، جلوگیری از گسترش نفوذ آلمان در ایران و مقابله با برنامههای این کشور برای ضربه زدن به منافع کشورهای متّفق، اشغال ایران از نظر کشورهای شوروی و انگلیس اجتنابناپذیر جلوه کند.
ضعف نظامی ایران
اگرچه روسیه و انگلیس در آغاز از حربه تحریم اقتصادی استفاده کردند تا با اعمال فشار بر ایران، بتوانند خواستههای خود را تحمیل کنند ولی رضاشاه کماکان دل به پیروزی آلمانها بسته بود و هیچگونه نظر مثبتی نسبت به خواستههای متفقین از خود نشان نداد که در نهایت نیروهای متفقین در نخستین ساعات بامداد روز 3 شهریورماه سال 1320 با ورود به خاک ایران عملیات اشغال ایران را آغاز کردند.
تنها دفاع جدی از سوی ایران در مقابل حمله متفقین توسط سپهبد شاه بختی در خوزستان رخ داد. مقاومتی که به نظر میرسد بیش از آنکه در قالب ارتش و تحت دستورهای مسئولین بالادستی انجام گرفته باشد، ناشی از هیجان و خروش نیروهای محلی بود. در ادامه حمله انگلیسیها از جنوب، مقاومت در اهواز خیلی زود از هم پاشید و پس از این علی منصور که دیگر توان مدیریت بر اوضاع آشفته را نداشت با دستور رضا شاه از سمت خود استفعا داد که این مسأله ضعف دیپلماسی و ساختار سیاسی ایران را در کنار ارتش بیشتر جلوه میکرد. رضا شاه در تاریخ 5 شهریور محمدعلی فروغی نخست وزیر سابق خود را تنها راه گریز از بحران میدانست و وی را مسئول تشکیل کابینه کرد. فردای آن روز نیز اعلامیهای از سوی شاهنشاه ایران مبنی بر عدم مقاومت در مقابل نیروهای متفقین صادر شد تا با حداقل کشتار و مقاومت خاک ایران به تصرف متفقین دربیاید. ( همایون الهی، اهمیت استراتژیکی ایران در جنگ جهانی دوم، تهران، نشر دانشگاهی، 1369، ص 141)
حمله متفقین به ایران اگر ضعف دستگاه دیپلماسی و سیاسی ایران را نزد همه آشکار نکرده باشد، وضعیت بسیار بهم ریخته دستگاه نظامی را روشن ساخت. در کمتر از 5 روز از ورود نیروهای انگلیس و شوروی به خاک ایران، دستور عدم مقاومت از سوی رضا شاه به عنوان شخص نخست مملکت صادر شد. علاوه بر این وزیر جنگ وقت، دستور انحلال ارتش چهل هزار نفری اول و دوم را صادر کرد. جالب آن است که رضاشاه عدم مدیریت خود بر ارتش و از پاشیدن آن را به گردن فرماندهان نظامی میاندخت. بدین ترتیب، در اواسط شهریور وزیر جنگ و فرمانده کل قوا با دستور رضا شاه دستگیر شدند.(همان، ص 142)
به گفته سپهبد محمد نخجوان (امیر موفق): «عصر همان روز (آزادکردن سربازان) که من احضار شده بودم، اغلب امرای ارتش به سعدآباد احضار شده و شاهنشاه در حضور والا حضرت ولایتعهد با عصبانیت هر چه تمامتر، بایگون افسران ارشد ارتش را کنده و آنها را از عملی که انجام داده بودند، سرزنش کردند و مرتبا با فریاد و ناله میگفتند، چرا سربازان را لخت و گرسنه از سربازخانهها مرخص کرده اید و برای نابودی ارتش در اتاق دربسته طرحی تنظیم و نظام وظیفه را ملغی و استخدام سرباز داوطلب را با ماهی 35 تومان حقوق به تصویب رساندید.»(محمد نخجوان، شهریور 1320، سالمانه دنیا، شماره 18، 1341، ص124)
این مسائل گواه این مدّعاست که نیروی نظامی ایران به عنوان یکی از مهمترین دستاوردهایی که رضاشاه به عنوان ارمغان حکومت خود از آن یاد میکرد، فروپاشیده بود. دستگاه نظامی پهلوی اگرچه از سلاحهای نسبتا مدرن و حرفهای برخوردار بود و نظامیان تحت نظر تمرینات حرفهای آموزش دیده بودند ولی مهمترین رکن ارتش در این ساختار یعنی تشکیلات منظم شکل نگرفته بود. ارتش رضاشاهی فاقد تشکیلات بود. در واقع هیچگونه مطالعه بنیادی و علمی برای ایجاد تشکیلات مناسب در ساختار نظامی ایران شکل نگرفته و به همین دلیل بود که با نخستین حملات متفقین به خاک ایران نه تنها ارتش ایران کاملا فروپاشید بلکه ساختار سیاسی نیز دچار تغییرات زیادی(کنارهگیری رضاشاه از سلطنت) گردید. بر اساس اسناد و شواهد، اکثر فرماندهان ارتش ایران به صورت پنهانی و بعضا آشکارا با انگلیس در ارتباط بوده و کاملا همسو با سیاستهای این کشور عمل میکردند. با تمام این احوالات سؤال قابل تأمل اینجاست که چرا با وجود انحلال ارتش، نیروهای محلی و عشایر جز در موارد محدودی(همچون سپهبد شاه بختی) به مانند جنگ جهانی اول علم مقابله با تهاجم خارجی را برنداشتند؟ به نظر میرسد پاسخ کاملا آشکار است؛ زیرا «رضا شاه با سیاست سرکوب شدید عشایر و اعدام سران آنها، تمام قدرت و توان عشایر را گرفته بود و با اجرای سیاست نظام وظیفه، افراد تحت فرمان سران عشایر را در ارتش گرد آورد و در عمل نیرویی برای آنان باقی نگذاشت. از سوی دیگر، سیاست ضددینی رضاشاه و کشف حجاب و… مردم را از او بیزار کرد و آنان خواهان سرنگونی این دیکتاتور بودند. خوانین و زمینداران نیز که تمام اراضی خوب و مستعد آنها به دست رضاخان غصب شده بود، دل خوشی از وی نداشته و وی را غاصب اموال و املاک خویش میدانستند و بر این باور بودند که انگلیسیها خود، رضاشاه را به قدرت رسانده و حالا هم او را عزل و برکنار میکنند. در واقع او توسط مردم به قدرت نرسیده بود تا همان مردم از حکومت وی دفاع کنند.» بدین ترتیب عمر استبداد رضاشاهی به پایان رسید. او همچنان که به کمک خارجیها به قدرت رسیده بود، توسط آنان رهسپار تبعید شد و زمامداری رضاشاه به خاطراتی تلخ برای حافظه ایران و ایرانی پیوست.
پیامدهای اشغال ایران در جنگ جهانی دوم
اشغال ایران دارای آثار و پیامدهای اجتماعی- اقتصادی متعدد و شگرفی بود که جان، مال، زندگی و معیشت مردم را درگیر نابسامانی های فراوانی نمود. این تحولات را می توان در دو حوزه کوتاه مدت و بلند مدت برررسی نمود. در ارتباط با پیامدهای کوتاه مدت می توان به وقوع پدیده هایی همچون قحطی، بیماری، ناامنی و بیکاری و از نتایج بلندمدت اشعال ایران نیز می توان به امواج مهاجرت از روستاها به شهرها، تغییرات محسوس در قشربندی جامعه و تشدید ناسیونالیسم، تقویت و تداوم استبداد، وابستگی روز افزون کشور، و تشدید عقب ماندگی ها اشاره کرد. در ادامه به برخی از این موارد به صورت تفصیلی پرداخته شده است.
شیوع قحطی، گرانی و تورم سرسام آور
پانزده میلیون جمعیت ایران در جنگ جهانی دوم با مشکلات فراوانی در زمینه معیشتی روبرو شدند. در این دوران کاهش تولید محصولات غذایی از یک سو و تقاضای ارتشهای اشغالگر خارجی برای مواد غذایی از سوی دیگر، به قحطی شدیدی در اکثر مناطق ایران بخصوص آذربایجان و سواحل دریای خزر منتهی شد.
همچنین آمار و ارقام نشان میدهد، قیمتها در فاصله سالهای ۱۳۲۳- ۱۳۱۹ هفت برابر شد. شاخص هزینه زندگی بین سالهای ۱۳۲۳- ۱۳۱۸ نزدیک به ۷۰۰ درصد افزایش یافت. در واقع هزینه زندگی به طور بهت آوری بالا میرفت. از پیامدهای تورم، کمبود اقلام اساسی و پیدایش بازار سیاه بود و جدیترین آن، کمبود نان بود. در روز هفدهم آذر ۱۳۲۱ عدهای از مردم به سمت بهارستان حرکت کردند. عصر آن روز تظاهرات شدت گرفت و نیروهای مسلح احضار شدند. در این ماجرا که به بلوای نان شهرت یافت، دهها نفر کشته و زخمی شدند.
این وضعیت فقط مختص تهران نبود؛ در اسناد و روزنامههای آن زمان، اخبار متعددی در مورد وضعیت بد نان در شهرهای دیگر نیز وجود دارد. به عنوان مثال روزنامه اطلاعات در گزارشی که از بوشهر ارائه میکند، خاطر نشان میسازد که نان بوشهر خراب شده است. جنس نان از جو و ذرت است و در آن مواد زائد خارجی یافت میشود. در این نانها هیچ اثری از گندم نیست و مصرف این نان موجب بیماری مردم شده است.
نبود امکانات بهداشتی و وجود بیماری
کمبود آذوقه یکی دیگر از مشکلات مردم ایران در زمان اشغال بود. این مسأله موجب شده بود که مردم دچار ضعف بنیه شوند و بیماری سریعتر آنها را از بین ببرند. از سوی دیگر، شیوع بیماریهای مسری که سوغات متفقین برای مردم ایران بود، نیز بلایی تازه برای مردم ایران بود. تنها در شهر تهران بیماری تیفوس ماهیانه موجب مرگ یک هزار نفر میشد.
در زمان جنگ عده زیادی از مردم لهستان که در خاک شوروی اقامت داشتند به تهران انتقال یافتند و در بیرون دروازه دوشان تپه و در بیمارستان ناتمام هزار تختخوابی جای گرفتند. وزارت خارجه ایران در گزارشی مساعدت دولت ایران را به مهاجران لهستانی این گونه توصیف میکند: «لهستانیهایی که جزو ملتهای متفقین محسوب میشوند از کمکهای ایران بیبهره نماندند و در موقعیتی که هزاران افراد گرسنه، برهنه و بیخانمان این ملتها به سرزمین ایران روی آوردند، از حیث غذا، لباس و مسکن از هر جهت تأمین شدند.»
افزایش ناامنی
همچنین به دنبال اشغال ایران، اوضاع مملکت به شدت به هم خورده بود، ناآرامی، شورش، شرارت، دزدی و یاغی گری در اطراف و اکناف کشور رونق گرفته بود. روزنامههایی که در آن سالها منتشر میشدند، مملو از خبرهایی با عناوین دزدی در ایستگاه راه آهن و اتوبوس، دزدی در کوپن، جیب بری، سرقت اتومبیل و موتور سیکلت، توزیع کوپنهای تقلبی و حتی دزدی اشیاء بیارزش هستند.
بعد از شهریور ۱۳۲۰ حوزه حکومت دولت محدود به تهران بود. در نواحی جنوبی کشور حوزه اختیارات دولت چندان وجود نداشت، در اردبیل ایلات و عشایر مسلح سر به طغیان برداشتند. در خراسان یوسف هزاره (صولت السلطنه) به جمع آوری قوای مسلح پرداخت و اغلب پاسگاههای ژاندارمری را خلع سلاح کرد و به خونریزی و شرارت مشغول گشت. در فارس، ارومیه و دزفول، کردستان، کهگیلویه و مناطق عشایری و … نیز اوضاع امنیتی سخت به هم ریخته و دولت قادر به ایجاد نظم نبود.
شروع موج مهاجرت از روستاها به شهرهای بزرگ
در این سالها افراد بسیاری از روستاها به شهرهای بزرگ مهاجرت کردند؛ زیرا روستاها دچار رکود شدید شده بودند. در واقع شروع حرکتهای مهاجرتی و آغاز شهر نشینی معاصر ایران، مقارن با سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ بود. در این دوره به طور کلی، حیات شهری نیز دچار رکورد شده بود ولی، نسبت به روستاها، شهرها در وضعیت بهتری قرار داشتند. گسیختگی رابطه شهر و روستا و اتکا روزافزون شهر به مازاد اقتصادی غیر کشاورزی و روند در حاشیه قرار گرفتن بخش کشاورزی ایران که تا به امروز ادامه پیدا کرده است، از همین دوره آغاز شد.
تشدید حس بیگانه ستیزی
دخالت دولتهای بیگانه واکنش خصمانه و مقاومت ملی ایرانیان را بر انگیخت و آنان را وادار کرد که به دفاع از هویت و ملیت خود بپردازند. نفرت نسبت به بیگانگان باعث پیدایش نوعی از ناسیونالیسم در ایران شد که از خصوصیات آن، تنفر از قدرتهای بزرگ، بدبینی نسبت به سرمایه گذاریهای شرکتهای خارجی و استخراج مواد خام توسط این شرکتها، توجه به نیروهای داخلی و مخالفت با استخدام مستشاران خارجی و در مجموع ابزار تنفر از هر گونه مداخلهی خارجی در عرصههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بود.
ایرانیان در این فضا به بازشناسی مرزهای هویتی احساس نیاز کردند و این مسأله خود را در ماجرای ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی نشان داد.
(بایرامی،سمانه، فصلنامه مطالعات تاریخی، سال ششم، شماره 27، زمستان 1388)
هرچند اگر رضاشاه خواسته کشورهای متفقین را نیز انجام میداد باز ایران در مسیر اشغال از سوی این کشورها قرار میگرفت ولی اشتباه استراتژیک وی شرایط را برای کشور در آن برهه حساس بسیار بدتر کرد. به نظر میرسد اعلام بیطرفی کردن در چنین جنگی یک اقدام اشتباه از سوی ایران محسوب میشود زیرا هیچ گریزی از ورود به جنگ جهانی نیست و خواسته یا ناخواسته، مستقیم یا غیر مستقیم با توجه به موقعیت جغرافیایی خاص ایران و هم مرزی با شوروی و منافع و مستعمرات انگلیس، ایران لاجرم درگیر جنگ میشد. از این رو اگر سیاست خارجی ایران با زیرکی برخورد میکرد میتوانست علاوه بر جلوگیری از ویرانیهای اشغال توسط متفقین، با یک انتخاب درست امتیازات زیادی نیز از کشورهای پیروز جنگ بدست آورد.
(ال.پی.الول ساتن، رضا شاه کبیر یا ایران نو، ترجمه: عبدالعظیم صبوری، تهران، بینا، 1342، ص498-499)
رضا شاه با فرض اینکه هیتلر پیروز جنگ جهانی خواهد شد، جواب مثبتی به خواستههای متفقین نداد و در انجام خواستههای ایشان تعلل مینمود که در نهایت در تاریخ 3 شهریور سال 1320 نیروهای انگلیس از جنوب و نیروهای شوروی از شمال وارد ایران شدند و شهر به شهر پیشروی کردند تا به تهران رسیدند.( محمد ترکمان، اسناد نقض بیطرفی ایران در شهریور 1320، تهران، کویر، 1370، ص24)
سرمایهگذاری همه جانبه آلمان در ایران از یکسو و اشتباه استراتژیک رضا شاه مبنی بر حمایت پشت پرده از هیتلر و دلخوشی برای پیروزی وی در نبرد جهانی از سوی دیگر، بیش از پیش دول متفق را نگران کرده بود. این در حالی بود که جنگ از قلب اروپا به شوروی و آسیا کشیده شده و وجود یک کشور متحد در اینجا که دارای موقعیت جغرافیایی ویژه باشد نیز دلایل نگاه کشورهای در حال جنگ به ایران را بیش از پیش برجسته میکرد.
نکته بسیار حائز اهمیت دیگر درباره چرایی گرایش ایرانیان به دولت آلمان این است که، هیچگونه خشم و نفرتی در میان مردم ایران از کشور آلمان وجود نداشت زیرا در طول تاریخ هیچگاه نه به صورت مستقیم و نه غیر مستقیم ضربهای از جانب آلمان به ایران وارد نشده بود و این در حالی بود که ایرانیان از شوروی به خاطر جنگهای دوران قاجار و انگلیس به خاطر انواع قراردادهای یکجانبه در این دوره و تأثیرگذاری منفی در طول تاریخ دویست ساله اخیر ایران، دل خوشی نداشتند.
تمامی این مسائل باعث میشد که در کنار موقعیت جغرافیایی خاص و وجود راههای مناسب در ایران برای انتقال نیروی نظامی و مهمّات، جلوگیری از گسترش نفوذ آلمان در ایران و مقابله با برنامههای این کشور برای ضربه زدن به منافع کشورهای متّفق، اشغال ایران از نظر کشورهای شوروی و انگلیس اجتنابناپذیر جلوه کند.
ضعف نظامی ایران
اگرچه روسیه و انگلیس در آغاز از حربه تحریم اقتصادی استفاده کردند تا با اعمال فشار بر ایران، بتوانند خواستههای خود را تحمیل کنند ولی رضاشاه کماکان دل به پیروزی آلمانها بسته بود و هیچگونه نظر مثبتی نسبت به خواستههای متفقین از خود نشان نداد که در نهایت نیروهای متفقین در نخستین ساعات بامداد روز 3 شهریورماه سال 1320 با ورود به خاک ایران عملیات اشغال ایران را آغاز کردند.
تنها دفاع جدی از سوی ایران در مقابل حمله متفقین توسط سپهبد شاه بختی در خوزستان رخ داد. مقاومتی که به نظر میرسد بیش از آنکه در قالب ارتش و تحت دستورهای مسئولین بالادستی انجام گرفته باشد، ناشی از هیجان و خروش نیروهای محلی بود. در ادامه حمله انگلیسیها از جنوب، مقاومت در اهواز خیلی زود از هم پاشید و پس از این علی منصور که دیگر توان مدیریت بر اوضاع آشفته را نداشت با دستور رضا شاه از سمت خود استفعا داد که این مسأله ضعف دیپلماسی و ساختار سیاسی ایران را در کنار ارتش بیشتر جلوه میکرد. رضا شاه در تاریخ 5 شهریور محمدعلی فروغی نخست وزیر سابق خود را تنها راه گریز از بحران میدانست و وی را مسئول تشکیل کابینه کرد. فردای آن روز نیز اعلامیهای از سوی شاهنشاه ایران مبنی بر عدم مقاومت در مقابل نیروهای متفقین صادر شد تا با حداقل کشتار و مقاومت خاک ایران به تصرف متفقین دربیاید. ( همایون الهی، اهمیت استراتژیکی ایران در جنگ جهانی دوم، تهران، نشر دانشگاهی، 1369، ص 141)
حمله متفقین به ایران اگر ضعف دستگاه دیپلماسی و سیاسی ایران را نزد همه آشکار نکرده باشد، وضعیت بسیار بهم ریخته دستگاه نظامی را روشن ساخت. در کمتر از 5 روز از ورود نیروهای انگلیس و شوروی به خاک ایران، دستور عدم مقاومت از سوی رضا شاه به عنوان شخص نخست مملکت صادر شد. علاوه بر این وزیر جنگ وقت، دستور انحلال ارتش چهل هزار نفری اول و دوم را صادر کرد. جالب آن است که رضاشاه عدم مدیریت خود بر ارتش و از پاشیدن آن را به گردن فرماندهان نظامی میاندخت. بدین ترتیب، در اواسط شهریور وزیر جنگ و فرمانده کل قوا با دستور رضا شاه دستگیر شدند.(همان، ص 142)
به گفته سپهبد محمد نخجوان (امیر موفق): «عصر همان روز (آزادکردن سربازان) که من احضار شده بودم، اغلب امرای ارتش به سعدآباد احضار شده و شاهنشاه در حضور والا حضرت ولایتعهد با عصبانیت هر چه تمامتر، بایگون افسران ارشد ارتش را کنده و آنها را از عملی که انجام داده بودند، سرزنش کردند و مرتبا با فریاد و ناله میگفتند، چرا سربازان را لخت و گرسنه از سربازخانهها مرخص کرده اید و برای نابودی ارتش در اتاق دربسته طرحی تنظیم و نظام وظیفه را ملغی و استخدام سرباز داوطلب را با ماهی 35 تومان حقوق به تصویب رساندید.»(محمد نخجوان، شهریور 1320، سالمانه دنیا، شماره 18، 1341، ص124)
این مسائل گواه این مدّعاست که نیروی نظامی ایران به عنوان یکی از مهمترین دستاوردهایی که رضاشاه به عنوان ارمغان حکومت خود از آن یاد میکرد، فروپاشیده بود. دستگاه نظامی پهلوی اگرچه از سلاحهای نسبتا مدرن و حرفهای برخوردار بود و نظامیان تحت نظر تمرینات حرفهای آموزش دیده بودند ولی مهمترین رکن ارتش در این ساختار یعنی تشکیلات منظم شکل نگرفته بود. ارتش رضاشاهی فاقد تشکیلات بود. در واقع هیچگونه مطالعه بنیادی و علمی برای ایجاد تشکیلات مناسب در ساختار نظامی ایران شکل نگرفته و به همین دلیل بود که با نخستین حملات متفقین به خاک ایران نه تنها ارتش ایران کاملا فروپاشید بلکه ساختار سیاسی نیز دچار تغییرات زیادی(کنارهگیری رضاشاه از سلطنت) گردید. بر اساس اسناد و شواهد، اکثر فرماندهان ارتش ایران به صورت پنهانی و بعضا آشکارا با انگلیس در ارتباط بوده و کاملا همسو با سیاستهای این کشور عمل میکردند. با تمام این احوالات سؤال قابل تأمل اینجاست که چرا با وجود انحلال ارتش، نیروهای محلی و عشایر جز در موارد محدودی(همچون سپهبد شاه بختی) به مانند جنگ جهانی اول علم مقابله با تهاجم خارجی را برنداشتند؟ به نظر میرسد پاسخ کاملا آشکار است؛ زیرا «رضا شاه با سیاست سرکوب شدید عشایر و اعدام سران آنها، تمام قدرت و توان عشایر را گرفته بود و با اجرای سیاست نظام وظیفه، افراد تحت فرمان سران عشایر را در ارتش گرد آورد و در عمل نیرویی برای آنان باقی نگذاشت. از سوی دیگر، سیاست ضددینی رضاشاه و کشف حجاب و… مردم را از او بیزار کرد و آنان خواهان سرنگونی این دیکتاتور بودند. خوانین و زمینداران نیز که تمام اراضی خوب و مستعد آنها به دست رضاخان غصب شده بود، دل خوشی از وی نداشته و وی را غاصب اموال و املاک خویش میدانستند و بر این باور بودند که انگلیسیها خود، رضاشاه را به قدرت رسانده و حالا هم او را عزل و برکنار میکنند. در واقع او توسط مردم به قدرت نرسیده بود تا همان مردم از حکومت وی دفاع کنند.» بدین ترتیب عمر استبداد رضاشاهی به پایان رسید. او همچنان که به کمک خارجیها به قدرت رسیده بود، توسط آنان رهسپار تبعید شد و زمامداری رضاشاه به خاطراتی تلخ برای حافظه ایران و ایرانی پیوست.
پیامدهای اشغال ایران در جنگ جهانی دوم
اشغال ایران دارای آثار و پیامدهای اجتماعی- اقتصادی متعدد و شگرفی بود که جان، مال، زندگی و معیشت مردم را درگیر نابسامانی های فراوانی نمود. این تحولات را می توان در دو حوزه کوتاه مدت و بلند مدت برررسی نمود. در ارتباط با پیامدهای کوتاه مدت می توان به وقوع پدیده هایی همچون قحطی، بیماری، ناامنی و بیکاری و از نتایج بلندمدت اشعال ایران نیز می توان به امواج مهاجرت از روستاها به شهرها، تغییرات محسوس در قشربندی جامعه و تشدید ناسیونالیسم، تقویت و تداوم استبداد، وابستگی روز افزون کشور، و تشدید عقب ماندگی ها اشاره کرد. در ادامه به برخی از این موارد به صورت تفصیلی پرداخته شده است.
شیوع قحطی، گرانی و تورم سرسام آور
پانزده میلیون جمعیت ایران در جنگ جهانی دوم با مشکلات فراوانی در زمینه معیشتی روبرو شدند. در این دوران کاهش تولید محصولات غذایی از یک سو و تقاضای ارتشهای اشغالگر خارجی برای مواد غذایی از سوی دیگر، به قحطی شدیدی در اکثر مناطق ایران بخصوص آذربایجان و سواحل دریای خزر منتهی شد.
همچنین آمار و ارقام نشان میدهد، قیمتها در فاصله سالهای ۱۳۲۳- ۱۳۱۹ هفت برابر شد. شاخص هزینه زندگی بین سالهای ۱۳۲۳- ۱۳۱۸ نزدیک به ۷۰۰ درصد افزایش یافت. در واقع هزینه زندگی به طور بهت آوری بالا میرفت. از پیامدهای تورم، کمبود اقلام اساسی و پیدایش بازار سیاه بود و جدیترین آن، کمبود نان بود. در روز هفدهم آذر ۱۳۲۱ عدهای از مردم به سمت بهارستان حرکت کردند. عصر آن روز تظاهرات شدت گرفت و نیروهای مسلح احضار شدند. در این ماجرا که به بلوای نان شهرت یافت، دهها نفر کشته و زخمی شدند.
این وضعیت فقط مختص تهران نبود؛ در اسناد و روزنامههای آن زمان، اخبار متعددی در مورد وضعیت بد نان در شهرهای دیگر نیز وجود دارد. به عنوان مثال روزنامه اطلاعات در گزارشی که از بوشهر ارائه میکند، خاطر نشان میسازد که نان بوشهر خراب شده است. جنس نان از جو و ذرت است و در آن مواد زائد خارجی یافت میشود. در این نانها هیچ اثری از گندم نیست و مصرف این نان موجب بیماری مردم شده است.
نبود امکانات بهداشتی و وجود بیماری
کمبود آذوقه یکی دیگر از مشکلات مردم ایران در زمان اشغال بود. این مسأله موجب شده بود که مردم دچار ضعف بنیه شوند و بیماری سریعتر آنها را از بین ببرند. از سوی دیگر، شیوع بیماریهای مسری که سوغات متفقین برای مردم ایران بود، نیز بلایی تازه برای مردم ایران بود. تنها در شهر تهران بیماری تیفوس ماهیانه موجب مرگ یک هزار نفر میشد.
در زمان جنگ عده زیادی از مردم لهستان که در خاک شوروی اقامت داشتند به تهران انتقال یافتند و در بیرون دروازه دوشان تپه و در بیمارستان ناتمام هزار تختخوابی جای گرفتند. وزارت خارجه ایران در گزارشی مساعدت دولت ایران را به مهاجران لهستانی این گونه توصیف میکند: «لهستانیهایی که جزو ملتهای متفقین محسوب میشوند از کمکهای ایران بیبهره نماندند و در موقعیتی که هزاران افراد گرسنه، برهنه و بیخانمان این ملتها به سرزمین ایران روی آوردند، از حیث غذا، لباس و مسکن از هر جهت تأمین شدند.»
افزایش ناامنی
همچنین به دنبال اشغال ایران، اوضاع مملکت به شدت به هم خورده بود، ناآرامی، شورش، شرارت، دزدی و یاغی گری در اطراف و اکناف کشور رونق گرفته بود. روزنامههایی که در آن سالها منتشر میشدند، مملو از خبرهایی با عناوین دزدی در ایستگاه راه آهن و اتوبوس، دزدی در کوپن، جیب بری، سرقت اتومبیل و موتور سیکلت، توزیع کوپنهای تقلبی و حتی دزدی اشیاء بیارزش هستند.
بعد از شهریور ۱۳۲۰ حوزه حکومت دولت محدود به تهران بود. در نواحی جنوبی کشور حوزه اختیارات دولت چندان وجود نداشت، در اردبیل ایلات و عشایر مسلح سر به طغیان برداشتند. در خراسان یوسف هزاره (صولت السلطنه) به جمع آوری قوای مسلح پرداخت و اغلب پاسگاههای ژاندارمری را خلع سلاح کرد و به خونریزی و شرارت مشغول گشت. در فارس، ارومیه و دزفول، کردستان، کهگیلویه و مناطق عشایری و … نیز اوضاع امنیتی سخت به هم ریخته و دولت قادر به ایجاد نظم نبود.
شروع موج مهاجرت از روستاها به شهرهای بزرگ
در این سالها افراد بسیاری از روستاها به شهرهای بزرگ مهاجرت کردند؛ زیرا روستاها دچار رکود شدید شده بودند. در واقع شروع حرکتهای مهاجرتی و آغاز شهر نشینی معاصر ایران، مقارن با سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ بود. در این دوره به طور کلی، حیات شهری نیز دچار رکورد شده بود ولی، نسبت به روستاها، شهرها در وضعیت بهتری قرار داشتند. گسیختگی رابطه شهر و روستا و اتکا روزافزون شهر به مازاد اقتصادی غیر کشاورزی و روند در حاشیه قرار گرفتن بخش کشاورزی ایران که تا به امروز ادامه پیدا کرده است، از همین دوره آغاز شد.
تشدید حس بیگانه ستیزی
دخالت دولتهای بیگانه واکنش خصمانه و مقاومت ملی ایرانیان را بر انگیخت و آنان را وادار کرد که به دفاع از هویت و ملیت خود بپردازند. نفرت نسبت به بیگانگان باعث پیدایش نوعی از ناسیونالیسم در ایران شد که از خصوصیات آن، تنفر از قدرتهای بزرگ، بدبینی نسبت به سرمایه گذاریهای شرکتهای خارجی و استخراج مواد خام توسط این شرکتها، توجه به نیروهای داخلی و مخالفت با استخدام مستشاران خارجی و در مجموع ابزار تنفر از هر گونه مداخلهی خارجی در عرصههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بود.
ایرانیان در این فضا به بازشناسی مرزهای هویتی احساس نیاز کردند و این مسأله خود را در ماجرای ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی نشان داد.
(بایرامی،سمانه، فصلنامه مطالعات تاریخی، سال ششم، شماره 27، زمستان 1388)