خانه » همه » مذهبی » شارع بودن پیامبر و ائمه(ع)

شارع بودن پیامبر و ائمه(ع)


شارع بودن پیامبر و ائمه(ع)

۱۳۹۶/۱۰/۱۶


۷۸۱ بازدید

آیا با توجه به آیه ی اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولوالامر …. می توانیم بگوییم که پیامبر و ائمه نیز شارع هستند یا فقط خدا شارع است؟

پاسخ اجمالیمراد از شارع، در کاربردهای علمی بویژه در کتب فقهی، اصولی و کلامی، ذات پروردگار است، از آن جهت که تنها او قانون‌گذار و شارع حقیقی به شمار می‌رود. البته خداوند بنا به مصالحى، وظیفه تشریع را به پیامبر اکرم(ص) نیز واگذار کرده است، ولى شارع بودن پیامبر(ص) در طول شارع بودن خداوند است.درباره شارع بودن امامان معصوم(ع) اختلاف دیدگاه وجود دارد. یکی از دیدگاه‌ها این است که ائمه اطهار(ع) نیز بر احکام شرعی ولایت تشریعی دارند و به منزله شارع هستند.

پاسخ تفصیلی
«شارع» در لغت از ریشه «شرع» است که به معنای هر دو واژه اشاره می‌شود:
واژگان «شرع» در لغت به معنای اظهار، راه روشن ، گشودن و شناساندن طریق است.[1] «شرع» و «شریعت»، سنت‌هایی است که خداوند در قالب دین قرار داده و بدان دستور داده است؛ مانند نماز، روزه و اعمال خیر.[2] به دیگر سخن؛ «شرع»؛ یعنی آیینی که خداوند برای بندگان روشن و آشکار ساخته است. [3]«شارع»؛ در معناهایی؛ مانند بزرگراه،[4] عالم ربّانی،[5] و وضع‌کننده قانون (قانون‌گذار)[6] مورد استفاده قرار می‌گیرد. اینها معانی لغوی عام کلمه «شارع» می‌باشند. اما در اصطلاح؛ «شارع» یعنى کسى که طریق واضح و روشن را در امور مادى و معنوى انسان انشاء می‌کند. پس، جاعل شرع را «شارع» گویند.[7]مراد از «شارع»، در کاربردهای علمی بویژه در کتب فقهی، اصولی و کلامی یعنی خداوند، از آن جهت که او بنیان‌گذار شرع بوده و تنها وی شارع حقیقی به شمار می‌رود. خدای تعالی، شارع یا قانون‌گذاری است که اصل دین را براى هدایت انسان‌ها آفریده و چون وى خالق انسان، طبیعت و رابطه میان انسان و طبیعت است، براى سعادت او قوانین و احکامى را انشاء و اعتبار کرده است.[8]در قرآن کریم آیاتی آمده است که انحصار تشریع به خداوند را اوّلاً و بالذات ثابت می‌کند؛[9] از جمله آیه شریفه «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لله»؛[10] یعنى تشریع و قانون‌گذارى فقط شایسته خداوند است؛[11] زیرا او هم مالک انسان و عالم و حکیم بوده و هم نسبت به آنها مهربان می‌باشد.
همچنین آیه: «لِکُلّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً»؛[12] «ما براى هر کدام از شما آیین و شریعت و راه روشنى قرار دادیم».
البته خداوند بنا به مصالحى، وظیفه تشریع را به پیامبر اکرم(ص) نیز واگذار کرده است، ولى شارع بودن پیامبر(ص) هم‌طراز شارع بودن پروردگار نبوده، بلکه در راستای آن می‌باشد.
قرآن کریم در پاره‌اى از موارد، حکم و مخصوصاً حکم تشریعى را به غیر خداوند هم نسبت داده است، از جمله: درباره رسول خدا(ص) می‌فرماید:
«وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ الله»؛[13] «و در میان آنها [اهل کتاب ]، طبق آنچه خداوند نازل کرده، داورى کن!».
«وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛[14] «آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگیرید [و اجرا کنید]، و از آنچه نهى کرده خوددارى نمایید».
«مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللهَ»؛[15] «کسى که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است».
همچنین بر اساس روایات متعدد، مقام تشریع و وضع قوانین که از آن به ولایت تشریعی تعبیر می‌شود، از جانب خداوند به رسول خدا(ص) عطا شده است؛ چنان‌که در روایتى از امام صادق(ع) چنین آمده است: «خداوند، رسول خود را به نیکوترین ادب، ادب آموخت [و به اخلاق نیکو آراست] و آن‌گاه که آن‌را کامل گردانید، فرمود: “إنَّکَ لَعَلى‌ خُلُقٍ عَظِیم”؛[16] تو به نیکو خُلقى عظیم آراسته‌اى”. سپس امر دین و امت را به وى سپرد تا بندگانش را تربیت و تدبیر کند. پس از آن فرمود: “مَا آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛[17] آنچه پیامبر براى شما آورد، آن‌را بپذیرید و آنچه شما را از آن بازدارد، از آن دست بردارید”. رسول خدا(ص) از جانب روح القدس پشتیبانی و حمایت شده و لغزش و خطا در او راه نداشت. سپس خداوند متعال نماز را دو رکعت، دو رکعت و در مجموع ده رکعت واجب کرد. پس از آن، رسول خدا به دو رکعت نماز ظهر، عصر و عشا، دو رکعت افزود که ترک آنها جایز نیست مگر در سفر، و یک رکعت به نماز مغرب افزود که ترک آن در حضر و سفر جایز نیست، سپس خداى متعال همه آنها را به آن‌حضرت اجازه داد. در پى آن، نمازهای واجب هفده رکعت شد».[18]در ادامه روایت، امام صادق(ع) موارد دیگرى از آنچه را که رسول خدا(ص) تشریع کرده و خداوند به او اجازه داده است، می‌شمارد.[19]اما درباره شارع بودن امامان معصوم(ع) اختلاف دیدگاه وجود دارد.[20] یکی از دیدگاه‌ها این است که ائمه اطهار(ع) نیز بر احکام شرعی ولایت تشریعی دارند و به منزله شارع هستند.[21] و برای اثبات آن این‌گونه دلیل آورده‌اند که:[22]در منابع بسیارى بیش از حدّ تواتر آمده که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «على براى من به منزله هارون براى موسى است».[23]از طرفى در روایات بسیارى نقل شده که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «براى هر پیامبرى جانشین و وارثى است و به راستى که على جانشین و وارث من است».[24]و هم‌چنان که امر رسول خدا(ص) امر خدا است و اطاعت از او اطاعت از خداست؛ امر حضرت علی(ع) به منزله امر رسول خدا(ص) است که فرمود: «هر که از على اطاعت کند در واقع از من اطاعت کرده است».[25]آنچه گذشت عمومات و اطلاقاتى هستند که ائمّه(ع) را به منزله پیامبر اکرم(ص) تنزیل می‌کنند.
از طرف دیگر در خصوص ائمّه اطهار(ع) روایات مستفیضه‌اى در این زمینه داریم؛ از جمله، این روایت که امام صادق(ع) فرمود: «براستى که خداوند متعال پیامبر خود را بر مهر و محبّت خویش تربیت کرد و فرمود: «همانا تو داراى خلق و خوى عظیم هستى»؛[26] آن‌گاه تربیت را به آن‌حضرت واگذار کرد و فرمود: «آنچه را که پیامبر آورده است بگیرید و از آنچه نهى کرده خوددارى کنید و آن‌کس که از رسول خدا پیروى کند همانا از خداى تعالى پیروى کرده است».[27] و روایات دیگری که در منابع حدیثی نقل شده است.[28]سپس فرمود: پیامبر خدا(ص) کار را به على(ع) سپرد و او را امین شمرد، در این میان شما شیعیان پذیرفتید و تسلیم شدید …».[29]همچنین وقتى ائمّه اطهار(ع) داراى دو جهت عصمت و علم الهی هستند، هیچ بُعدى ندارد که خداوند متعال به آن بزرگواران نسبت به احکامش که یک سلسله اعتبارات هستند اذن در تصرّف داده باشد.
مأخذ: اسلام کوئست
پی نوشت ها:
[1]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن ، ص 450، بیروت، دار القلم ، چاپ اول، 1412ق؛ طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، ج 4، ص 352، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش.
[2]. واسطی زبیدی، محب الدین سید محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، ‌ج 11، ص 237، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، چاپ اول، 1414ق.
[3]. فرهنگ فارسی عمید، واژه «شرع».
[4]. «الشَّارِعُ: الطَریقُ الأعظم »؛ جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح (تاج اللغة و صحاح العربیة)، ج 3، ص 1236، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ اول، 1410ق.
[5]. «الشارِعُ: العالِمُ الرَّبَّانِیُّ»؛ تاج العروس، ج 11، ص 240.
[6]. بستانی، فؤاد افرام، فرهنگ ابجدی عربی – فارسی، مترجم، مهیار، رضا، ص 510، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1375ش.
[7]. ملکى اصفهانى، مجتبى ، فرهنگ اصطلاحات اصول ، ج 1، ص 350، قم، عالمه ، چاپ اول ، 1379ش.
[8]. مرکز اطلاعات و مدارک اسلامى ، فرهنگ نامه اصول فقه ، ص 497، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی ، چاپ اول ، 1389ش.
[9]. کهف، 44؛ انعام، 62؛ قصص، 70.
[10]. انعام، 57؛ یوسف، 40 و 67.
[11]. ر.ک: سبحانی، جعفر، الأسماء الثلاث، ص 29، قم، مؤسسه امام صادق(ع)؛ طباطبائی، سید محمد حسین ، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 114 – 115، قم، دفتر انتشارات اسلامی ، چاپ پنجم ، 1417ق.
[12]. مائده، 48.
[13]. مائده، 49.
[14]. حشر، 7.
[15]. نساء، 80.
[16]. قلم، 4.
[17]. حشر، 7.
[18]. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 266، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[19]. همان، ص 266 – 267.
[20]. مغنیه، محمد جواد، علم اصول الفقه فی ثوبه الجدید، ص 83، قم، مکتبة الزهراء، 1980م؛ اصفهانى نجفى، محمد تقى بن عبدالرحیم ، هدایة المسترشدین، ص 93، قم، مؤسسة آل البیت(ع)، چاپ اول ، بی‌تا.
[21]. ر.ک: محدث بحرانی، یوسف بن احمد، الحدائق الناضرة فی أحکام العترة الطاهرة، ج ‌12، ص 357، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1405ق؛ مجتهد تبریزى، صادق بن محمد، المقالات الغریة فی تحقیق المباحث الأصولیة، ص 289، تبریز، مطبعه مشهدی اسد آقا، چاپ اول ، 1317ق؛ سروی مازندرانی، محمد صالح بن احمد، شرح الکافی (الاصول و الروضة)، ج 6، ص 47، تهران، ‌المکتبة الإسلامیة، چاپ اول، 1382ق.
[22]. حسینی میلانی، علی، با پیشوایان هدایتگر، ج 2، بخش چهارم، امامت و امام شناسی، بحث «شارع کیست؟»، قم، مرکز حقایق اسلامی، 1388ش.
[23]. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، محقق، عمروی، عمرو بن غرامة، ج 42، ص 52 – 53، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، 1415ق؛ محدث اربلی، على بن عیسى ، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج 1، ص 320، قم، منشورات الرضی، چاپ اول، 1421ق.
[24]. ر.ک: مرعشی شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 4، ص 71 – 75، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی ، 1409ق.
[25]. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص 373، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1403ق؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج 1، ص 273، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، 1403ق؛ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 130، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1411ق.
[26]. قلم، 4.
[27]. نساء، 80.
[28]. ر.ک: صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد ص، ج 1، ص 378 – 387، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق؛ کافی، ج 1، ص 265 – 268.
[29]. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج 1، ص 162، قم، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد