شناخت بر دو گونه است ؛ حصولی و حضوری. شناخت حصولی ، شناخت مفهومی است. یعنی مفهوم و صورتی از معلوم نزد عالِم حاصل می گردد ؛ و عالِم به وسیله صورت ذهنی به بیرون از خود ، آگاه می شود. به عبارت دیگر علم حصولی ، علم با واسطه است ؛ یعنی در علم حصولی بین عالِم و معلوم ، صورت ذهنی واسطه می شود.ولی خود مفهوم و صورت ذهنی ، بدون واسطه در نزد عالِم حاضر است. لذا در علم حصولی مفهوم یا صورت ذهنی را «معلوم بالذات» و معلوم خارجی را که به واسطه مفهوم و صورت ذهنی شناخته می شود ، «معلوم بالعرض» می نامند. برای مثال درخت داخل باغچه ، معلوم بالعرض است ؛ امّا صورت درخت که در هنگام نگاه کردن به آن در ذهن ما پدید می آید ، معلوم بالذات است.
امّا شناخت حضوری ، شناخت از راه مفهوم و صورت ذهنی نیست. بلکه در علم حضوری ، وجود خود معلوم ، نزد وجود عالِم ، حاضر می شود. لذا در علم حضوری بین عالم و معلوم هیچ واسطه ای موجود نیست. مثل علم انسان به خود و به حالات درونی خود ، نظیر حبّ و بغض و شادی و اندوه و شک و یقین خودش. علم انسان به صور ذهنی خودش نیز علم حضوری است. همین طور علم انسان به وجود قوای نفسانی خود نظیر علم به وجود عقل ، فکر ، قوّه خیال ، اراده ، اختیار و… ، علم حضوری است. یعنی انسان برای علم به این امور نیازی به استفاده از ذهن ندارد. مشاهدات انسان در هنگام خواب دیدن و همچنین مشاهدات و مکاشفات عارفانه نیز به صورت علم حضوری است . وحی و الهام انبیاء و ائمه (ع) نیز از سنخ علم حضوری است . علم مجرّدات(موجودات غیر مادّی) نیز علم حضوری است ؛ چرا که در مجرّدات حواسّ و ذهن وجود ندارد. چون لازمه وجود ذهن ، قابلیّت ؛ و لازمه قابلیّت مادّیت است. از اینجا روشن می شود که علم حصولی در خدا نیز راه نداشته و علم او به خود و همه موجودات علم حضوری است.