۱۳۹۷/۰۲/۲۴
–
۵۷۹ بازدید
در مورد شیوه های تبری پیامبر از دشمنان درآیات قرآن راهنمایی می فرمایید.
1. تحقیق پیرامون این پرسش در حد یک پایان نامه است و از چارچوب وظایف این سامانه خارج است .2. به طور اجمال می توان گفت: برائت جستن پیامبر (ص) و ائمه (ع) از دشمنان به اشکال زیر بوده است :الف) قلبی
قلب انسان کانون تمایلات، مهرورزی ها و کینه توزی ها و محل بروز گرایش هاست؛ از این رو تبرّی قلبی نقشی سرنوشت ساز در زندگی انسان ها دارد. باید به دشمنان خداوند متعال، دل نبست و از آنان نفرت داشت. باید به دشمنان اولیای خداوند مهر نورزید و از آنان در دل بغض داشت. باید از عمل کرد بزه کاران، ناخشنود بود. این سنت خداوند متعال و پیامبران اوست.
ب) زبانی
باید با زبان از دشمنان خداوند و از دشمنان اولیای او تبرّی جست. باید بغض آنان را فریاد کرد و دشمنی قلبی را به جلوه گذاشت. باید با شمشیر زبان، ریشه های محبوبیت و مقبولیت آنان را زد؛ البته نه با فحش و رکیک گویی و یاوه پردازی که دین ما با هرزه گویی و هرزه گرایی و سخن زشت، سر ستیز دارد.
یکی از شیوه های برائت زبانی، نفرین است. در معارف ما نفرین های گوناگونی از زبان خداوند متعال، پیامبران و اولیای دین نقل شده است: گفت: «خداوندا، هیچ کافری را بر زمین باقی مگذار».1
و: «تبت یدا ابی لهب و تب»2دو دست ابی لهب، بریده و مرگ بر او باد.
چنان که گفتیم، از پیامبر اکرم(ص) که رحمه للعالمین بودند، نفرین هایی نقل شده است. وقتی معاویه در برابر سفیر پیامبر اکرم(ص) که او را چندین بار به حضور حضرت فرا خوانده بود تعلّل کرد، حضرت این چنین نفرین فرمودند:3«خداوندا شکمش را سیر مگردان». پس از آن، معاویه می گفت: «خسته شدم و سیر نشدم.»
شاعری گفته است:
«من دوستی دارم که شکمش چونان جهنم است؛ گویا در درون آن معاویه است.»
از حضرت علی(ع) نیز نفرین هایی در تاریخ، ضبط شده است.
انس پسرمالک در چهره اش پیسی بود. گروهی گفتند: «حضرت علی(ع) از او درباره سخن پیامبر در روز غدیر که فرمودند: « اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» پرسیدند گفت: من سالمند شده و فراموش کرده ام. حضرت فرمودند: اگر دروغ می گویی، خداوند تو را به سپیدی مبتلا سازد که عمامه آن را نپوشاند.».
لزوم تبری:
اگر تبرّی از دشمنان خدا وجود نداشته باشد، مرزهای دوستی و دشمنی به هم می ریزد. حق و باطل درهم می آمیزد و یک پلورالیسم دینی پدید می آید. اگر باطل، منفور نباشد اگر ظالم، مطرود نگردد، اگر گمراهی نکوهیده نشود، اگر بزه کاران مورد عداوت قرار نگیرند، تباهی نهادینه می شود؛ فساد مقبول می گردد و تبه کاران بی پروا می شوند.
برائت یعنی: حق و دیگر هیچ. برائت یعنی: دشمنی با دشمنان خدا.
تبرّی نجستن از دشمنان، عامل هم گرایی، تقلید، تشبّه و هضم شدن در فرهنگ دشمن می شود. مرزهای اعتقادی را باید توان مندتر از مرزهای جغرافیایی، پاس داشت.
در این باره، آیات و روایات فراوانی وارد شده است؛ هم چون: « جامعه ای نخواهی یافت که به خدا و روز رستاخیز ایمان داشته باشد و با دشمنان خدا و رسول، دوستی کنند.»4 بی تردید چنین کسانی تبرّی قلبی ندارند.
پی کردن ناقه صالح به وسیله یک نفر بود؛ اما خداوند این عمل را به همه آن قوم نسبت داده است: «آنان او را تکذیب و ناقه را پی کردند. از این رو پروردگارشان آن ها (و سرزمین آنان) را به جهت گناهشان درهم کوبید و با خاک یکسان کرد.»5 چرا که بقیه نسبت به عمل آن شخص، تبرّی نجستند.
قرآن، خطاب به بنی اسرائیل می فرماید: « چرا پیامبران خدا را به ناحق می کشید؟»6 این خطاب به گروهی از بنی اسرائیل است که گذشتگان آنان این کار را کردند و آنان رضایت داشتند و از آنان، تبرّی نجستند.
مأخذ: حوزه نت
پی نوشت ها:
1. و قال نوح رب لاتذرعلی الارض من الکافرین دیارا . نوح:26
2. سوره تبت: 1 .
3. الغدری، ج 1، ص 167 .
4. مجادله: 22 .
5. شمس، 14 .
6. بقره، 91 .
قلب انسان کانون تمایلات، مهرورزی ها و کینه توزی ها و محل بروز گرایش هاست؛ از این رو تبرّی قلبی نقشی سرنوشت ساز در زندگی انسان ها دارد. باید به دشمنان خداوند متعال، دل نبست و از آنان نفرت داشت. باید به دشمنان اولیای خداوند مهر نورزید و از آنان در دل بغض داشت. باید از عمل کرد بزه کاران، ناخشنود بود. این سنت خداوند متعال و پیامبران اوست.
ب) زبانی
باید با زبان از دشمنان خداوند و از دشمنان اولیای او تبرّی جست. باید بغض آنان را فریاد کرد و دشمنی قلبی را به جلوه گذاشت. باید با شمشیر زبان، ریشه های محبوبیت و مقبولیت آنان را زد؛ البته نه با فحش و رکیک گویی و یاوه پردازی که دین ما با هرزه گویی و هرزه گرایی و سخن زشت، سر ستیز دارد.
یکی از شیوه های برائت زبانی، نفرین است. در معارف ما نفرین های گوناگونی از زبان خداوند متعال، پیامبران و اولیای دین نقل شده است: گفت: «خداوندا، هیچ کافری را بر زمین باقی مگذار».1
و: «تبت یدا ابی لهب و تب»2دو دست ابی لهب، بریده و مرگ بر او باد.
چنان که گفتیم، از پیامبر اکرم(ص) که رحمه للعالمین بودند، نفرین هایی نقل شده است. وقتی معاویه در برابر سفیر پیامبر اکرم(ص) که او را چندین بار به حضور حضرت فرا خوانده بود تعلّل کرد، حضرت این چنین نفرین فرمودند:3«خداوندا شکمش را سیر مگردان». پس از آن، معاویه می گفت: «خسته شدم و سیر نشدم.»
شاعری گفته است:
«من دوستی دارم که شکمش چونان جهنم است؛ گویا در درون آن معاویه است.»
از حضرت علی(ع) نیز نفرین هایی در تاریخ، ضبط شده است.
انس پسرمالک در چهره اش پیسی بود. گروهی گفتند: «حضرت علی(ع) از او درباره سخن پیامبر در روز غدیر که فرمودند: « اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» پرسیدند گفت: من سالمند شده و فراموش کرده ام. حضرت فرمودند: اگر دروغ می گویی، خداوند تو را به سپیدی مبتلا سازد که عمامه آن را نپوشاند.».
لزوم تبری:
اگر تبرّی از دشمنان خدا وجود نداشته باشد، مرزهای دوستی و دشمنی به هم می ریزد. حق و باطل درهم می آمیزد و یک پلورالیسم دینی پدید می آید. اگر باطل، منفور نباشد اگر ظالم، مطرود نگردد، اگر گمراهی نکوهیده نشود، اگر بزه کاران مورد عداوت قرار نگیرند، تباهی نهادینه می شود؛ فساد مقبول می گردد و تبه کاران بی پروا می شوند.
برائت یعنی: حق و دیگر هیچ. برائت یعنی: دشمنی با دشمنان خدا.
تبرّی نجستن از دشمنان، عامل هم گرایی، تقلید، تشبّه و هضم شدن در فرهنگ دشمن می شود. مرزهای اعتقادی را باید توان مندتر از مرزهای جغرافیایی، پاس داشت.
در این باره، آیات و روایات فراوانی وارد شده است؛ هم چون: « جامعه ای نخواهی یافت که به خدا و روز رستاخیز ایمان داشته باشد و با دشمنان خدا و رسول، دوستی کنند.»4 بی تردید چنین کسانی تبرّی قلبی ندارند.
پی کردن ناقه صالح به وسیله یک نفر بود؛ اما خداوند این عمل را به همه آن قوم نسبت داده است: «آنان او را تکذیب و ناقه را پی کردند. از این رو پروردگارشان آن ها (و سرزمین آنان) را به جهت گناهشان درهم کوبید و با خاک یکسان کرد.»5 چرا که بقیه نسبت به عمل آن شخص، تبرّی نجستند.
قرآن، خطاب به بنی اسرائیل می فرماید: « چرا پیامبران خدا را به ناحق می کشید؟»6 این خطاب به گروهی از بنی اسرائیل است که گذشتگان آنان این کار را کردند و آنان رضایت داشتند و از آنان، تبرّی نجستند.
مأخذ: حوزه نت
پی نوشت ها:
1. و قال نوح رب لاتذرعلی الارض من الکافرین دیارا . نوح:26
2. سوره تبت: 1 .
3. الغدری، ج 1، ص 167 .
4. مجادله: 22 .
5. شمس، 14 .
6. بقره، 91 .