در
این مقاله به مباحثی چون مبانی صلح بشری در اسلام، قرآن منشور صلح جهانی، صلح در
سنت پیامبر و در مقاله بعدی به مباحی چون مدارا در سیره مسلمین و خشونت در عهد عتیق
و … خواهیم پرداخت. از نظرات شما استقبال می کنیم.
همانطور که می دانید چند وقت پیش
پاپ اسلام را دین خشنونت و مسیحیت را آیین صلح و صفا معرفی کرده و عنوان کرد که
اسلام با زور شمشیر پیش رفته حال در برابر این سخن چی می توان گفت؟
در این رابطه توجه به چند نکته
ضروری است:
یک. اسلام و مبانی صلح بشری
صلح در اسلام مسأله
ای اصیل و
ریشه دار است و پیوندی ناگسستنی با طبیعت اسلام و نظریه عمومی و کلی آن درباره جهان
و زندگی انسان دارد. اسلام دین همبستگی و وحدت و یگانگی بزرگ در سراسر جهان عظیم و پهناور است. آموزه توحید، قرار داشتن همه هستی در تحت تدبیر واحد و حکیمانه الهی،
پیوند نسلی همه آدمیان به یک پدر و مادر و اشتراک خانوادگی همه انسانها، حرکت جهان
و انسان به سوی غایت واحد الهی، وجود فطرت یگانة خداجو و کمال خواه در همه
انسان ها، استوارترین بنیادهای نظری صلح و همبستگی جهانی است
دو. قرآن منشور صلح جهانی
چشم انداز کلی و راهبرد اساسی
قرآن درباره صلح و همزیستی را می توان در آیات زیر جستجو نمود:
(1) قرآن مجید به صراحت
جنگ افروزی را مذمت و منشأ آن را فساد و تباهی می داند. «وَ اِذَا تَوَلَّی سَعَی
فِی الاَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَ یُهْلِکُ الْحَرْثَ وَ الْنَّسْلَ وَ اللَّهُ
لَایُحِبُّ الْفَسَادْ؛[1]
و چون حاکمیت یابد [با جنگ و خونریزی] در راه فساد در زمین می کوشد و زراعت ها و
چهارپایان را نابود می سازد.»
(2) قرآن بر آن است که خداوند
فرونشاننده آتش جنگ است، «کُلَّمَا اَوْقَدُواْ نَاراً لِّلْحَرْبِ اَطْفَأهَا
اللهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْاَرْضِ فَسَاداً وَ اللهُ لَایُحِبُّ الْمُفْسِدِینْ؛[2]
هرگاه آتش جنگ برافروزند خداوند آن را فرومی نشاند. آنان در زمین فساد می
گسترند، اما خدا فسادگران را دوست نمی دارد.»
(3) قرآن به صلح و زندگی
مسالمت آمیز دعوت می کند: «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ اَمَنوُاْ ادْخُلُواْ فِی
الْسِّلْمِ کَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الْشَّیْطَانِ اِنَّهُ لَکُمْ
عَدُوٌّ مُبِینْ؛[3]
ای ایمان آورندگان! همگی در صلح و آشتی درآیید؛ و از گامهای شیطانی پیروی
نکنید؛ که او دشمن آشکار شماست.»
قرآن همچنین اهل کتاب را به اصول
مشترک که بزرگترین بنیاد و زیر ساخت همزیستی مسالمت آمیز است فرامی خواند: «قُلْ
یَا اَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَواْ اِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءِ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ
اَلَّا نَعْبُدَ اِلَّا اللَّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ
بَعْضُنَا بَعْضاً اَرْبَاباً مَنْ دُونِ اللَّه … ؛[4]
بگو ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که بین ما و شما یکسان است؛ که جز
خداوند یکتا را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم؛ و کسی از ما، دیگری را جز
خدای یگانه به پروردگاری نپذیرد.
(4) قرآن هر گونه تعدی، تجاوز و
ستمگری را محکوم و از آن نهی می نماید: «وَلَا تَعْتَدُوا اِنَّ اللَّهَ لَایُحِبُّ
الْمُعْتَدِینْ[5]؛
تعدی و تجاوز نکنید، زیرا خداوند ستم پیشگان و تجاوزگران را دوست ندارد.»
(5) قرآن هر گونه نابرابری
نژادی، قومی و ذاتی انسانها را، که زمینه زیاده خواهی و تجاوزگری است، نفی نموده و
تنها ملاک برتری را درستکاری و پاسداشت فضیلت های اخلاقی و انسانی می داند: «یَا
اَیُّهَا الْنَاسُ اِنَا خَلَقْنَاکُم مِن ذَّکرٍ وَ اُنْثَی وَ جَعَلْنَاکُمْ
شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُواْ اِّنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللَّهَ
اَتْقَیکُمْ اِنَّ اللهَ عَلِیمٌ خَبِیرْ؛[6]
ای آدمیان! ما شما را از یک مرد و زن آفریده و تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا
یکدیگر را بشناسید؛ (این امور ملاک امتیاز نیست)، همانا گرامی ترین شما نزد
پروردگار پارساترین شماست، به درستی که خداوند دانا و آگاه است.»
(6) قرآن تأکید می کند که هرگاه
گروهی از کفار واقعاً بی طرفی برگزیده و در پی مسالمت باشند، مسلمانان بر آنان
سلطه ای نداشته و حق جنگیدن با آنها را ندارند. «فَاِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ
یُقَاتِلُوکُمْ وَ الْقَوْا اِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ
عَلَیْهِمْ سَبِیلاْ[7]؛
پس اگر از شما کناره گیری کردند و با شما پیکار ننمودند، بلکه پیشنهاد صلح کردند،
خداوند به شما اجازه نمی دهد که متعرض آنان شوید.»
قرآن در جای دیگر، ضمن تأکید بر
آمادگی دفاعی، به پیامبر(ص) دستور می دهد که اگر دشمنان به صلح گرایند از صلح و
آشتی استقبال کند. «وَ اِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لهَاَ وَ تَوَکَّلْ عَلَی
اللهِ اِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمْ[8]؛
و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی؛ و بر خداوند توکل کن، که او
شنوا و داناست.»
(7) قرآن صلح و صفا و صمیمیت را
برای بشر مایه خیر و نیکبختی می داند: «وَالْصُّلْحُ خَیْرٌ …
[9]؛
صلح و آشتی بهتر است. از همین رو قرآن مجید در موارد متعددی به ایجاد صلح و امنیت،
وفاق و دوستی و همزیستی مسالمت آمیز فرمان می دهد.[10]
(8) رویکرد اساسی قرآن
نیک رفتاری با هم نوعان است هر چند از کفار باشند، مشروط بر آن که آنان نیز به اصول
همزیستی مسالمت آمیز پای بند و متعهد باشند: «لَا یَنْهَاکُمُ اللهُ عَنِ الَّذِینَ
لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّین وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُم اَنْ
تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُواْ اِلَیْهِمْ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینْ[11]؛
خدا شما را از نیکی کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در امر دین با شما پیکار
نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهی نمی کند؛ چرا که خداوند عدالت پیشگان
را دوست دارد.»
(9) قرآن هرگونه فشار و اجبار در
پذیرش دین و دعوت اسلامی را مردود انگاشته و به صراحت اعلام می کند «لاَ اِکْرَاهَ
فِی الْدّینْ قَدْ تَبَّینَ الْرُّشْدُ مِنَ الْغَیْ[12]؛
هیچ اجباری در دین نیست؛ زیرا هدایت و رشد، از گمراهی روشن شده است.
از دیدگاه قرآن وظیفه پیامبر(ص)
ابلاغ پیام روشن الهی است. «وَ مَا عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینْ[13]؛
بر پیامبر نیست مگر رساندن آشکار». در این راستا پیامبر هیچ سلطه و قدرت اجبار و
اکراهی ندارد. «فَذَکِرْ اِنَمّا اَنتَ مُذَکِّرٌ، لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرْ[14]؛
پس تذکر ده که تو فقط تذکردهنده ای، تو سلطه گر بر آنان نیستی که (بر ایمان)
مجبورشان کنی».
از آنچه گذشت به خوبی روشن می
شود که اولاً در چشم انداز قرآن صلح یک «قاعده» است، و جنگ «استثنا»؛ ثانیاً
لشکرکشی و نبرد در راه تحمیل عقیده و اجبار در پذیرش دین در منطق قرآن مردود و
بی اساس است.
سه. صلح در سنت پیامبر
صلح و
سنت پیامبر
از دیگر اموری که در آشنایی با
چشم انداز اسلامی پیرامون مساله جنگ و صلح مفید و مؤثر می باشد آشنایی با خلق و خوی
پیامبر(ص) و سیره رفتاری آن حضرت است. آنچه آشکارا در آینه تاریخ می توان دید این
است که سماحت و گذشت، حسن خلق و معاشرت نیکو از بارزترین ویژگیهای پیامبر بزرگوار
اسلام بوده است.
قرآن مجید شیوه رفتاری آن حضرت
را چنین توصیف می کند: «وَ إِنَّکَ لَعَلّی خُلُقٍ عَظِیمْ[15]؛
به راستی تو دارای اخلاقی عظیم و تحسین برانگیز هستی؛ در رابطه با دلسوزی و
مهربانی انتهاناپذیر حضرتش می فرماید: «لَقَدْ جَائَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسَکُمْ
عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَئُوفٌ
رَحِیمْ[16]؛
به یقین برای شما پیامبری از خودتان آمد که در رنج افتادن شما برای او دشوار است.
به جِدّ خواستار هدایت شماست و نسبت به مومنان دلسوز و مهربان می باشد».
از دیدگاه قرآن یکی از رموز
اساسی گسترش اسلام وگرایش سریع و شدید همگانی به سوی آیین خاتم همان اخلاق نیکو و
رفتار کریمانه پیامبر بوده است: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ
کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لَنْ اَنْفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ …
[17]؛ پس به
برکت رحمت خداوند با آنان نرم خو و مهربان شدی و چنانچه تندخو و سخت دل بودی هر
آینه از گرد تو پراکنده می شدند». حضرتش در تمام عمر شریف خود هرگز به کسی دشنام
نگفت، سخن بیهوده بر زبان نیاورد آه دردمندان را می شنید. به فریاد اعتراض گران
گوش فرا می داد، و هر اعتراضی را به نیکی پاسخ می فرمود. سخن کسی را قطع نمی کرد.
فکر آزاد را سرکوب نمی کرد، اما خطای در اندیشه و کردار را با منطق استوار و بیانی
شیرین و دلنشین روشن می ساخت. بر روی زخمهای دل شکستگان مرهم می نهاد. رقیق القلب
بود و از رنج دیگران آزرده خاطر می گشت.
او با دشمنان خویش نیز با
سعه صدر و عطوفت برخورد می نمود. سنت رفتاری پیامبر عظیم الشان اسلام گواه بر این
است که، «حضرت رسول اکرم(ص) و پیروان آن حضرت، حتی یک جنگ تجاوزگرانه نداشته اند،
بلکه همه جنگهای پیامبر دفاعی محض و در پاسخ به تجاوزات و پیمان شکنی های دشمنان
دین بوده است».[18]
سید قطب می نویسد: «حضرت محمد(ص) هیچگاه نسبت به مردم راه ظلم را نمی پیمود، تنها
خواسته اش از مردم این بود که گفتارش را بشنوند، که اگر دلهایشان نرم و متمایل به
خدا گردید، ایمان بیاوردند. و چنانچه دلهایشان را قساوت فرا گرفت و گمراهی بر آن
چیره گردید، کارشان موکول به خدا باشد. اما مردم آن طوری که محمد(ص) با آنها سازش
می کرد، با وی سازش نداشتند و راه دعوت صلح جویانه اش را باز و آزاد نمی گذاشتند، و
آزادی پیروانش را محترم نمی شمرند؛ به آنها اذیتها می کردند و آنها را از خانه و
وطن شان بیرون می نمودند و هر کسی که آنها را می یافت، به قتل می رساندند. بدون
داشتن هیچ گونه منطق قانع کننده ای مانع دعوت و تبلیغ آنها می شدند و نمی گذاشتند
منطق آنها به گوش همگان برسد. در این وقت بود که اسلام توسل به قوه قهریه را برای
دفاع از مبدأ اساسی پیشرفتش، که عبارت از آزادی دعوت و عقیده است، جایز شمرد».[19]
پیامبر با هر کس که به او
پیشنهاد صلح می داد، پیمان صلح برقرار می کرد و هر کس با او پیمانی می بست با او
نمی جنگید، مگر آن که آنان عهدشان را می شکستند، و علیه مسلمین به نبرد پرداخته و
یا با دشمنان حربی مسلمین همکاری می کردند. از این قبیل است جنگ با یهود بنی قریظه
که با حضرت پیمان بستند ولی دیری نپایید که عهد خود را نقص نموده و با احزاب مختلف،
در جنگ “خندق “علیه مسلمین وارد کارزار شدند.
شیخ جواد بلاغی می نویسد:
«قاعده اولیه نزد رسول خدا(ص) صلح بوده است، هرگاه که کفار متمایل به صلح و مسالمت
و زندگی طبیعی بودند؛ با وجود آگاهی آن حضرت به اینکه پیروز و غالب است».[20]
بر خلاف تبلیغات سوء دشمنان رشد و بالندگی اسلام بیش از هر چیز در گرو اخلاق فاضله
و روش بشر دوستانه پیامبر بوده است، تا آنجا که گفته اند: «شمار کسانی که پس از صلح
حدیبیه به اسلام گرویده اند، بیش از همه کسانی است که ظرف بیست سال پیش از آن
مسلمان شده بودند».[21]
در سیره پیامبر هیچگاه اجبار در پذیرش دین مشاهده نگردیده است؛ حتی آن حضرت پیشنهاد
برخی از انصار مسلمان در مورد الزام فرزندانشان برای پذیرش اسلام را رد کرده و در
این باره به آیه «لاَ اِکْرَاهَ فِی الْدّینْ قَدْ تَبَّینَ الْرُّشْدُ مِنَ
الْغَیْ»[22]
استناد می کردند.[23]
گاندی رهبر استقلال هند می نویسد: «عنف و اجبار در دین اسلام وجود ندارد. حیات شخصی
پیامبر اسلام، به نوبه خود، نشانه و سرمشق بارزی برای رد فلسفه عنف و اجبار، در امر
مذهب می باشد».[24]
جالب است دانسته شود که «طبق
مدارک معتبر تاریخی مجموع کشته شدگان همه جنگ های صدر اسلام حدود یک هزار و چند
نفر از مجموع مسلمانان و کفار بوده است».[25]
پروفسور حمیدالله می نویسد: «محمد(ص) بر بیش از یک میلیون متر مربع حکومت می کرد.
این مساحت، معادل تمام خاک اروپا منهای روسیه بود و به طور قطع در آن روزها این
محوطه مسکن میلیونها جمعیت بود. در ضمن تسخیر این منطقه وسیع، یکصد و پنجاه نفر از
افراد مخالف در میدان های جنگ از بین رفته بودند و تلفات مسلمین، روی هم رفته
برای مدت ده سال در هر ماه یک نفر شهید بود. این اندازه احترام به خون بشر در
داستانهای بشری، امری است بی نظیر … ».[26]
ادامه
دارد …
پی
نوشت ها:
[1].
بقره(2) آیه 205 نیز بقره آیه 208.
[2].
مائده(5) آیه 64.
[3].
بقره(2) آیه 208.
[4].
آل عمران(3) آیه 63.
[5].
بقره(2) آیه 190و مائده(5) آیه 87 و مشابه آن اعراف(7) آیه 55.
[6].
حجرات(49) آیه 13.
[7].
نساء(4) آیه 90.
[8].
انفال(8) آیه 60 نیز بنگرید بقره آیه 192و193.
[9].
نساء(4) آیه 128 این آیه اگر چه در مورد روابط خانوادگی است اما قابل تعمیم
به همه حوزه های روابط انسانی و اجتماعی است.
[10].
انفال(8) آیه 1، حجرات(49) آیات 9 و 10 و …
[11].
ممتحنه(60) آیه 8.
[12].
بقره(2) آیه 256.
[13].
نور(24) آیه 54 و عنکبوت(29) آیه 18، نیز بنگرید: آل عمران آیه 20 ، مائده
آیه 92 و 99، رعد آیه 40، نحل آیه 35 و 82، یاسین آیه 17، شوری آیه 48،
تقابن آیه 12.
[14].
غاشیه(88) آیه 21و22.
[15].
قلم آیه 4.
[16].
توبه آیه 128.
[17].
آل عمران آیه 159
[18].
محمصانی صبحی، القانون و العلاقات الدولیه فی الاسلام، ص 177، بیروت؛
دارالعلم 1392.
[19].
قطب، سید، زیر بنای صلح جهانی، ترجمه خسروشاهی و قربانی، ص 57، تهران، دفتر
نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1355.
[20].
الرکابی، الجهاد فی الاسلام ص 44-43؛ دمشق، بیروت: دارالکلم الطیب، الطبقه
الثانیه، 1418ه.ق ق: حسینی، سید ابراهیم، منع توسل به زور ص 97.
[21].
نجفی، محمد حسین؛ نکته های از فقه روابط بین الملل، مجله فقه (کاوشی نو
در فقه اسلامی) ص 8، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، شماره 10،
سال 3، زمستان 1357 ق.
[22].
بقره(2) آیه 256.
[23].
جهت آگاهی بیشتر نگا: مطهری، مرتضی، جهاد، صص 22-20، قم، صدرا،
چاپ ششم، 1374.
[24].
نیک بین، نصرالله، اسلام از دیدگاه دانشمندان غرب ص 55، درود، فارسیست،
بیتا؛ به نقل از اسلام شناسی غرب ص 36.
[25].
نگا: الطبقات، ج 2، بحارالانوارج 20، تاریخ طبری ج 3، مودودی ابوالاعلی،
برنامه انقلاب اسلامی، ترجمه غلامرضا سعیدی ص 43، چاپ دوم .
[26].
حمیدالله، محمد، رسول اکرم در میدان جنگ، ترجمه غلامرضا سعیدی ص 9
ق:خسروشاهی، سید هادی، اسلام دین آینده جهان ص 88، قم، نسل جوان 1351.