۱۳۹۶/۰۷/۰۳
–
۵۰۵ بازدید
سلامچرا عجب بده؟چرا کبر بده؟ایا عقل مستقلا متوجه بدی و زشتی عجب وکبر میشه یا خیر؟؟؟
الف ) حب ذات و عجب
حب به ذات و گرایش به خویشتن جزو فطریات آدمی است که با هویت او سرشته شده و مصالحی را برای زیستن یا حتی نیک زیستن به همراه دارد. از این جهت حب ذات نه تنها نکوهیده نیست، بلکه از جهاتی می تواند ممدوح نیز باشد. اما همین امر فطری در صورتی که به افراط گراییده شود به مرحله عجب و خودشیفتگی رسیده و در مراحلی شدیدتر مرزهای نکوهیده ادلال ]= ناز کردن بر خداوند و منت گذاشتن بر اولیاء دین[ و کبر ]= برتر بینی خود نسبت به دیگران[ را درنوردیده و زیان های دنیوی و اخروی فراوانی را به همراه می آورد .( اسلامی، سید حسن، اعتماد به نفس، قم، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1382، ص 72.)
باری، عجب و خودشیفتگی که در روان شناسی به آن «نارسیسم» گفته می شود ( اسلامی، سید حسن، اعتماد به نفس، قم، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1382، ص 72.) ،یکی رذیلت اخلاقی و آفت روح و روان آدمی به شمار می آید که در تمام نظام های اخلاقی به طور عام و نظام اخلاقی اسلام به طور خاص از آن نکوهش شده و ضمن برشمردن آفات و زیان های عجب برای مقابله و علاج آن راههایی پیشنهاد شده است.
افزون بر شماری از آیات قرآن که به طور صریح یا به اشاره به این امر پرداخته، بخش قابل توجهی از روایات اخلاقی به بررسی ابعاد این رذیلت اخلاقی اختصاص یافته است. و در عموم منابع اخلاق اسلامی فریقین به صورت نسبتاً مشروح درباره این مسأله گفتگو شده است. در این منابع که متأثر از فلسفه اخلاق ارسطو و با الهام از نظریه «اعتدال طلایی» او فراهم آمده، [اخلاق نیکوماخس، ارسطو، مقدمه; دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 7، ص 593 ـ 514. ] از عجب به عنوان یکی از رذائل برخاسته از افراط در قوه غضبیّه یاد شده است. [ برای نمونه ر. ک: جامع السعادات، ج 1، ص 321. ]
از نکات قابل توجه در این منابع سیر و سامانه یکسان یا نزدیک به هم، در کنار یکصدایی در نکوهش عجب است. آنچه به بررسی این مسأله اخلاقی اهمیت می دهد بستر پیدایش و رواج آن است. زیرا گذشته از نوعی خاص از عجب که جاهلان با کمال انگاشتن کمالات کاذب و اندیشه های پوچ خود بدان مبتلایند، عموماً مؤمنانِ عابد به خاطر طبیعت در نگریستن در کثرت عبادت; فرهیختگان و اندیشه وران بخاطر بزرگ شمردن اندیشه و قدرت تفکر; متمولان و مترفان به خاطر برخوردار دیدن خود از نعمت مال و ثروت; و کارگزاران و صاحبان مناصب اجتماعی به خاطر موقعیت های ممتاز اجتماعی خود در معرض آفت و ابتلاء به عجب اند. اقسامی که برای عجب بر شمرده شده، آفات عجب از جمله زمینه سازی آن برای ظهور رذیلت اخلاقی تکبر و در نگریستن در واقعیت های جاری پیرامون خود این مدعا را اثبات می کند.
از سوی دیگر تمام طیف های اجتماعی پیشگفته از نخبگان اجتماع به شمار رفته و به همین خاطر، می بایست به خطر بزرگ عجب که همانا زمینه سازی برای ظهور کبر و گران جانبی و ایجاد دو طبقه فرا دست و فرو دست در جامعه است، اندیشید.
شاید اهتمام منابع دینی به این مسأله و پافشاری بر خطر آفرینی آن ناظر به همین نکته باشد.
ب ) تفاوت مفهوم عجب با مفهوم کبر
عجب و کبر از این جهت که هر دو رذیلت اخلاقی به حساب آمده و در هر دو، مفهوم بزرگ شمردن و بزرگ داشتن دخالت دارد، با هم شریک و همسان اند، اما از آن جهت که کبر مرحله ای بالاتر از عجب بوده و در آن به عکس عجب برتری نگری در مقایسه و تطبیق با دیگران لحاظ می شود، با هم متمایزاند.
به عبارت روشن تر در عجب صرفاً برتری بینی ذاتی لحاظ می شود بدون آن که مقایسه و تطبیقی با دیگران و برتری نسبت به آنان در بین باشد. اما در کبر مقایسه و برتری شمردن نسبت به دیگران در تحقق مفهوم آن دخیل است.
گفتار ملا مهدی نراقی در تبیین تفاوت کبر و عجب رهگشا و مورد تأیید همه صاحب نظران است:
«در تحقق مفهوم عجب در نگریستن در نفس و برتر دانستن کمال و نعمت آن نسبت به دیگران شرط نیست، و از این جهت عجب با کبر متمایز است… پس در کبر متکبر علیه ]= کسی که بر او تکبر می شود[ و متکبر به ]= چیزی که بر اساس آن تکبر می شود[ نقش دارد، اما در عجب غیر از معجب چیز دیگری لازم نیست. بلکه حتی اگر تنها یک انسان آفریده می شد باز تحقق عجب قابل تصور بود.» [جامع السعادات، ج 1، ص 321. ] ج ) نگاه روانشناختی به پدیده عجب
روان انسان پدیده ای بس شگرف و ناشناخته است و قرآن با آیه (قل الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا) [ سوره اسراء، آیه 85. ] راه دستیابی به اسرار ناشناخته آن را بسته دانسته است. و به همان اندازه که روح شگرف و ناشناخته است، بس حساسّ و تأثیرپذیر است به گونه ای که با کوچکترین غفلت و لغزش به این سو و آن سو کشیده می شود. شاید از آن که در دعاها آمده است که «خدایا به اندازه چشم بر هم زدن ما را به حال خود واگذار نکن.» [«و لاتکلنی الی نفسی طرفه عین ابداً» مصباح المتهجد، ص 16، ص 210، ص 214; الدعوات، ص 232. ] و نیز گفته شده که طراط مستقیم باریک تر از مو و تیزتر از شمشیر است، [کافی، ج 8، ص 312; امالی شیخ صدوق، ص 242 ] همین نکته باشد. یعنی سالم نگاهداشتن روح و روان از نظر دقت و موشکافی، باریک تر از مو و از نظر دشواری به مثابه تاب آوردن روی تیزی شمشیر است.
باری، تنها کسی که ظرائف و لطایف نفس آدمی احاطه داشته و سلامت و رخنه های کژی آن را می شناسد، خداوند است یعنی همان کسی که نفس آدمی را آفرید:
(لقد خلقنا الانسان و نعلم ماتوسوس به نفسه) [ سوره ق، آیه 16.] براساس همین حساسیت زیاد نفس است که انسان در وادی خودنگری و توجه به خویش ـ که از بزرگترین اهتمام های فکری اوست ـ هماره در سه حالت قرار دارد: نخست: بهترین حالت خودنگری حالت اعتدال است که انسان بدون بزرگ نمایی استعدادها و توانمندیهای خود یا کوچک نمایی آنها خود را در جای واقعی که قرار دارد ببیند. او در این حالت به این حقیقت دست یافته که تفاوت استعدادها و توانمندیهای انسانها در نظام هستی اصل گریزناپذیر است [در روایات نیز بر این نکته تأکید شده است برای نمونه ر. ک: کافی، ج 1، ص 30.] که مصلحت حاکم بر نظام هستی توجیه گر آن است. بر این اساس به عنوان مثال میل و کشش انسانها به عبادت یا علم آموزی یکسان نیست. چنان که توان انجام عبادات از نظر روحی و جسمی و نیز بهره هوشی و میزان فهم و گستره ضبط و حافظه افراد متفاوت است. پس تفاوت یکی اصل بنیادین است. دیگر آن که او در می یابد که براساس قانون عدالت و تناسب خواستها او انتظارات بر اساس توانمندیها، نه کمالات خدادادی کمال ذاتی انسان است و نه نقصان این کمالات نقصان کمال ذاتی او محسوب می گردد. بنابراین همان گونه که انسان دارای توان 100 نمی تواند و حق ندارد به خاطر به این توان خود ببالد و بر همگان سروری کند، بلکه می بایست بیشتر به مسئولیت سنگین و انجام آن بیاندیشد، شخص دارای توان 60 نیز حق ندارد خود را بخاطر این کاستیِ توان ملامت نماید. البته باید توجه داشت که این برآورد واقع نگرانه غیر از نگرش کاذبانه و توجیه گرایانه کوتاهی ها و انتساب آن به کاستی های تکوینی است.
از سوی دیگر براساس قانون (و فوق کل ذی علم علیم) [سوره یوسف، آیه 76. ] همیشه بالا دست انسان وجود داشته و دارد پس انسان واقع نگر حق ندارد خود را برتر از دیگران ارزیابی کند. هم چنین قانون: (فلاتزکوا أنفسکم هو اعلم بمن اتقی) [سوره نجم، آیه 32. ] به انسان معتدل تفهیم می کند که صلاح و فساد حقیقی و باطنی انسانها تنها برای خداوند آشکار است; افزون بر آن که ملاک پیروزی و شکست اخلاقی، فرجام کار است. که آن نیز جز برای خداوند پنهان است. [ مرحوم نراقی معتقد است که همین نکته بازدارنده هرگونه کبر و برتربینی نسبت به دیگران است. ر. ک: جامع السعادات، ج 1، ص 352ـ353.] انسان واقع نگر و اعتدال گرا به خوبی می داند که او لبریز از ضعف ها و شدنهاست. مجموعه این اصول و قواعد که جوهر آنها معرفت واقعی نفس است ـ و در روایات به عنوان راه دفع و پیشگیرانه از عجب معرفی شده است ـ [امام باقر(ع) در این باره فرمود: «سدّ سبیل العجب بمعرفه النفس»، تحف العقول، ص 275. ] برای انسان زمینه ای برای عجب و خود شیفتگی و در مرحله ای بالاتر برتری نگری نسبت به دیگران باقی نمی گذارد.
حالت دوم: حالت تفریط است که بخاطر عدم اعتماد به نفس و چشم بستن از تمام خوبیها، توانمندیها و کمالات موجود نفس و بزرگ نمایی کمالات و نعمتهای دیگران حاصل می شود. در چنین حالتی شخص چنان احساس خردی و زبونی مفرط می کند که حتی تاب زیستن و معاشرت با همگنان که از نظر او دهها مرتبه بالا و بالاتر اند را ندارد. و مآلا به انزوا و افسردگی شدید و سرانجام در مواردی به خودکشی می انجامد.
از این رو به همان اندازه که عجب، کبر، خودشیفتگی و خود برتری نکوهیده و خطرناک است، به همان اندازه انکسار مفرط و خردانگاری نفس نیز نکوهیده و خطر آفرین است. [مباحث کتاب رسالت اخلاق در تکامل انسان در این زمینه سودمند است. ر. ک: ص 473ـ504. ]
حالت سوم: حالت افراط در خودنگری است. در چنین حالتِ غیر متعادل ناگهان شخص یادش می رود که آغازش نطفه و فرجامش مردار و در حالت کنونی حامل گنداب است. [گفتار حضرت امیر(ع) در این باره چنین است: «ما لابن آدم و الفَخر! اوله نطفه و آخره جیفه لایرزق نفسه و لایدفع حتفه»، نهج البلاغه، حکمت 454 و در جای دیگر فرمود: «ما لابن آدم و العجب! اوله نطفه مذره و آخره جیفه قذره و هو بین ذلک یحمل العذره»، عیون الحکم و المواعظ، ص 479.] یادش می رود که تمام این نعمتها و کمالات مستقیم یا غیر مستقیم از آنِ خداوند است و تعلقی به او ندارد تا چنین فریفته اش کند. او چنان محو تماشای کمالات واقعی یا کمالات موهوم خود می شود که بر اساس قانون «حب الشی یعمی و یصمّ» از درنگریستن در ضعفها و کاستی های وجودی خود فرو می ماند. و بالاتر از آن یادش می رود که سرش را بالا گرفته و در پیرامون خود درنگریسته و صاحبان کمالات برتر از خود را ببیند.
اینها همه حکایت از خبط و به هم آمیختن قوای عقلانی چنین شخصی دارد. چنین فردی حقیقتاً سلامت عقلانی خود را از دست داده است و از این که در روایات عجب با فقدان یا نقصان عقل برابر دانسته شده [نظیر روایت امیر(ع): «من أعجب برأیه أصیب بعقله»، غرر الحکم، 8380. ] همین نکته است. در حقیقت عجب را می بایست ناشی از بهم خوردن تعادل و توازن آئینه ذهن دانست که ناگهان شخص خود را بسیار اغراق آمیز و فراتر از آن چه هست می بیند.
با این تحلیل کار آمدترین راه برای جلوگیری از بیماری های روحی و آفتهای اخلاقی همچون عجب و کبر، چه در آغاز و چه در فرجام کار، خودشناسی است; کاری که بس دشوار و صعب است.
باری، «ممکن است انسان تحت شرائطی ویژه، تصویر دلپسندی از خود در ذهن ترسیم کند، ولی همواره این تصویر ذهنی با واقعیت تطبیق نخواهد کرد، این تصویر از شخصیت به قدرت سازگاری انبساط یا تشویش خاطر بیماری یا سلامت روحی شخص کاملا وابسته است.» [رسالت اخلاق در تکامل انسان، ص 371. ] د ) چند روایت در رابطه با عجب
چندین روایت نزدیک به این مضمون وارد شده است از جمله این که: پیامبر اکرم(ص) می فرماید: خداوند فرموده است: بنده من به من نزدیک نمی شود به عملی به مانند فرایض [واجبات] و برخی از بندگان من می خواهد سراغ عبادتی برود من مانع او می شوم به جهت این که دچار عجب نشود که او را فاسد کند.
در روایت دیگری پیامبر(ص) می فرماید خداوند می فرماید: بنده ای از بندگان مؤمن من در عبادت من کوشش می کند و از خواب و رختخواب ناز خود بلند می شود و در عبادت من کوشش می کند و خودش را به زحمت می اندازد و من او را به جهت بقایش و این که به او نظر دارم یک شب یا دو شب به خواب می اندازم تا از خواب برخیزد و بر خودش خشمگین باشد وگرنه اگر من او را رها کنم تا عبادتی را که می خواهد انجام دهد دچار عجب می شود و عجب او را مفتون به اعمالش می کند و این موجب هلاکت او خواهد شد که به اعمالش عجب کند و از خودش راضی باشد و فکر کند از همه عبادت کنندگان برتر است و از حد تقصیر بیرون رفته است در نتیجه از من دور می شود در حالی که فکر می کند به من نزدیک شده است.
همچنین در روایتی امام صادق(ع) می فرماید: «گناه بهتر است برای مؤمن از عجب وگرنه هیچ مؤمنی به گناه مبتلا نمی شد». با توجه به فراوانی روایات در این زمینه و بدیهی بودن این مطلب که گناه همراه با توبه از عجب به عمل به مراتب بهتر است .
عجب در نهایت باعث هلاکت انسان است و موجب می شود که آدمی صورت انسانی خود را از دست بدهد و از مرتبه انسانیت سقوط نماید . نبىّ گرامى اسلام صلى اللّه علیه و آله و سلّم در این زمینه مى فرماید: «ثلاث مهلکات شحّ مطاع و هوى متّبع و اعجاب المرء بنفسه ؛ سه چیز است که باعث هلاکت مى شوند: بخلى که از آن اطاعت شود، هوى و هوسى که از آن پیروى شود و اینکه انسان از خودش خوشش بیاید و خود پسند شود»
حب به ذات و گرایش به خویشتن جزو فطریات آدمی است که با هویت او سرشته شده و مصالحی را برای زیستن یا حتی نیک زیستن به همراه دارد. از این جهت حب ذات نه تنها نکوهیده نیست، بلکه از جهاتی می تواند ممدوح نیز باشد. اما همین امر فطری در صورتی که به افراط گراییده شود به مرحله عجب و خودشیفتگی رسیده و در مراحلی شدیدتر مرزهای نکوهیده ادلال ]= ناز کردن بر خداوند و منت گذاشتن بر اولیاء دین[ و کبر ]= برتر بینی خود نسبت به دیگران[ را درنوردیده و زیان های دنیوی و اخروی فراوانی را به همراه می آورد .( اسلامی، سید حسن، اعتماد به نفس، قم، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1382، ص 72.)
باری، عجب و خودشیفتگی که در روان شناسی به آن «نارسیسم» گفته می شود ( اسلامی، سید حسن، اعتماد به نفس، قم، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1382، ص 72.) ،یکی رذیلت اخلاقی و آفت روح و روان آدمی به شمار می آید که در تمام نظام های اخلاقی به طور عام و نظام اخلاقی اسلام به طور خاص از آن نکوهش شده و ضمن برشمردن آفات و زیان های عجب برای مقابله و علاج آن راههایی پیشنهاد شده است.
افزون بر شماری از آیات قرآن که به طور صریح یا به اشاره به این امر پرداخته، بخش قابل توجهی از روایات اخلاقی به بررسی ابعاد این رذیلت اخلاقی اختصاص یافته است. و در عموم منابع اخلاق اسلامی فریقین به صورت نسبتاً مشروح درباره این مسأله گفتگو شده است. در این منابع که متأثر از فلسفه اخلاق ارسطو و با الهام از نظریه «اعتدال طلایی» او فراهم آمده، [اخلاق نیکوماخس، ارسطو، مقدمه; دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 7، ص 593 ـ 514. ] از عجب به عنوان یکی از رذائل برخاسته از افراط در قوه غضبیّه یاد شده است. [ برای نمونه ر. ک: جامع السعادات، ج 1، ص 321. ]
از نکات قابل توجه در این منابع سیر و سامانه یکسان یا نزدیک به هم، در کنار یکصدایی در نکوهش عجب است. آنچه به بررسی این مسأله اخلاقی اهمیت می دهد بستر پیدایش و رواج آن است. زیرا گذشته از نوعی خاص از عجب که جاهلان با کمال انگاشتن کمالات کاذب و اندیشه های پوچ خود بدان مبتلایند، عموماً مؤمنانِ عابد به خاطر طبیعت در نگریستن در کثرت عبادت; فرهیختگان و اندیشه وران بخاطر بزرگ شمردن اندیشه و قدرت تفکر; متمولان و مترفان به خاطر برخوردار دیدن خود از نعمت مال و ثروت; و کارگزاران و صاحبان مناصب اجتماعی به خاطر موقعیت های ممتاز اجتماعی خود در معرض آفت و ابتلاء به عجب اند. اقسامی که برای عجب بر شمرده شده، آفات عجب از جمله زمینه سازی آن برای ظهور رذیلت اخلاقی تکبر و در نگریستن در واقعیت های جاری پیرامون خود این مدعا را اثبات می کند.
از سوی دیگر تمام طیف های اجتماعی پیشگفته از نخبگان اجتماع به شمار رفته و به همین خاطر، می بایست به خطر بزرگ عجب که همانا زمینه سازی برای ظهور کبر و گران جانبی و ایجاد دو طبقه فرا دست و فرو دست در جامعه است، اندیشید.
شاید اهتمام منابع دینی به این مسأله و پافشاری بر خطر آفرینی آن ناظر به همین نکته باشد.
ب ) تفاوت مفهوم عجب با مفهوم کبر
عجب و کبر از این جهت که هر دو رذیلت اخلاقی به حساب آمده و در هر دو، مفهوم بزرگ شمردن و بزرگ داشتن دخالت دارد، با هم شریک و همسان اند، اما از آن جهت که کبر مرحله ای بالاتر از عجب بوده و در آن به عکس عجب برتری نگری در مقایسه و تطبیق با دیگران لحاظ می شود، با هم متمایزاند.
به عبارت روشن تر در عجب صرفاً برتری بینی ذاتی لحاظ می شود بدون آن که مقایسه و تطبیقی با دیگران و برتری نسبت به آنان در بین باشد. اما در کبر مقایسه و برتری شمردن نسبت به دیگران در تحقق مفهوم آن دخیل است.
گفتار ملا مهدی نراقی در تبیین تفاوت کبر و عجب رهگشا و مورد تأیید همه صاحب نظران است:
«در تحقق مفهوم عجب در نگریستن در نفس و برتر دانستن کمال و نعمت آن نسبت به دیگران شرط نیست، و از این جهت عجب با کبر متمایز است… پس در کبر متکبر علیه ]= کسی که بر او تکبر می شود[ و متکبر به ]= چیزی که بر اساس آن تکبر می شود[ نقش دارد، اما در عجب غیر از معجب چیز دیگری لازم نیست. بلکه حتی اگر تنها یک انسان آفریده می شد باز تحقق عجب قابل تصور بود.» [جامع السعادات، ج 1، ص 321. ] ج ) نگاه روانشناختی به پدیده عجب
روان انسان پدیده ای بس شگرف و ناشناخته است و قرآن با آیه (قل الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا) [ سوره اسراء، آیه 85. ] راه دستیابی به اسرار ناشناخته آن را بسته دانسته است. و به همان اندازه که روح شگرف و ناشناخته است، بس حساسّ و تأثیرپذیر است به گونه ای که با کوچکترین غفلت و لغزش به این سو و آن سو کشیده می شود. شاید از آن که در دعاها آمده است که «خدایا به اندازه چشم بر هم زدن ما را به حال خود واگذار نکن.» [«و لاتکلنی الی نفسی طرفه عین ابداً» مصباح المتهجد، ص 16، ص 210، ص 214; الدعوات، ص 232. ] و نیز گفته شده که طراط مستقیم باریک تر از مو و تیزتر از شمشیر است، [کافی، ج 8، ص 312; امالی شیخ صدوق، ص 242 ] همین نکته باشد. یعنی سالم نگاهداشتن روح و روان از نظر دقت و موشکافی، باریک تر از مو و از نظر دشواری به مثابه تاب آوردن روی تیزی شمشیر است.
باری، تنها کسی که ظرائف و لطایف نفس آدمی احاطه داشته و سلامت و رخنه های کژی آن را می شناسد، خداوند است یعنی همان کسی که نفس آدمی را آفرید:
(لقد خلقنا الانسان و نعلم ماتوسوس به نفسه) [ سوره ق، آیه 16.] براساس همین حساسیت زیاد نفس است که انسان در وادی خودنگری و توجه به خویش ـ که از بزرگترین اهتمام های فکری اوست ـ هماره در سه حالت قرار دارد: نخست: بهترین حالت خودنگری حالت اعتدال است که انسان بدون بزرگ نمایی استعدادها و توانمندیهای خود یا کوچک نمایی آنها خود را در جای واقعی که قرار دارد ببیند. او در این حالت به این حقیقت دست یافته که تفاوت استعدادها و توانمندیهای انسانها در نظام هستی اصل گریزناپذیر است [در روایات نیز بر این نکته تأکید شده است برای نمونه ر. ک: کافی، ج 1، ص 30.] که مصلحت حاکم بر نظام هستی توجیه گر آن است. بر این اساس به عنوان مثال میل و کشش انسانها به عبادت یا علم آموزی یکسان نیست. چنان که توان انجام عبادات از نظر روحی و جسمی و نیز بهره هوشی و میزان فهم و گستره ضبط و حافظه افراد متفاوت است. پس تفاوت یکی اصل بنیادین است. دیگر آن که او در می یابد که براساس قانون عدالت و تناسب خواستها او انتظارات بر اساس توانمندیها، نه کمالات خدادادی کمال ذاتی انسان است و نه نقصان این کمالات نقصان کمال ذاتی او محسوب می گردد. بنابراین همان گونه که انسان دارای توان 100 نمی تواند و حق ندارد به خاطر به این توان خود ببالد و بر همگان سروری کند، بلکه می بایست بیشتر به مسئولیت سنگین و انجام آن بیاندیشد، شخص دارای توان 60 نیز حق ندارد خود را بخاطر این کاستیِ توان ملامت نماید. البته باید توجه داشت که این برآورد واقع نگرانه غیر از نگرش کاذبانه و توجیه گرایانه کوتاهی ها و انتساب آن به کاستی های تکوینی است.
از سوی دیگر براساس قانون (و فوق کل ذی علم علیم) [سوره یوسف، آیه 76. ] همیشه بالا دست انسان وجود داشته و دارد پس انسان واقع نگر حق ندارد خود را برتر از دیگران ارزیابی کند. هم چنین قانون: (فلاتزکوا أنفسکم هو اعلم بمن اتقی) [سوره نجم، آیه 32. ] به انسان معتدل تفهیم می کند که صلاح و فساد حقیقی و باطنی انسانها تنها برای خداوند آشکار است; افزون بر آن که ملاک پیروزی و شکست اخلاقی، فرجام کار است. که آن نیز جز برای خداوند پنهان است. [ مرحوم نراقی معتقد است که همین نکته بازدارنده هرگونه کبر و برتربینی نسبت به دیگران است. ر. ک: جامع السعادات، ج 1، ص 352ـ353.] انسان واقع نگر و اعتدال گرا به خوبی می داند که او لبریز از ضعف ها و شدنهاست. مجموعه این اصول و قواعد که جوهر آنها معرفت واقعی نفس است ـ و در روایات به عنوان راه دفع و پیشگیرانه از عجب معرفی شده است ـ [امام باقر(ع) در این باره فرمود: «سدّ سبیل العجب بمعرفه النفس»، تحف العقول، ص 275. ] برای انسان زمینه ای برای عجب و خود شیفتگی و در مرحله ای بالاتر برتری نگری نسبت به دیگران باقی نمی گذارد.
حالت دوم: حالت تفریط است که بخاطر عدم اعتماد به نفس و چشم بستن از تمام خوبیها، توانمندیها و کمالات موجود نفس و بزرگ نمایی کمالات و نعمتهای دیگران حاصل می شود. در چنین حالتی شخص چنان احساس خردی و زبونی مفرط می کند که حتی تاب زیستن و معاشرت با همگنان که از نظر او دهها مرتبه بالا و بالاتر اند را ندارد. و مآلا به انزوا و افسردگی شدید و سرانجام در مواردی به خودکشی می انجامد.
از این رو به همان اندازه که عجب، کبر، خودشیفتگی و خود برتری نکوهیده و خطرناک است، به همان اندازه انکسار مفرط و خردانگاری نفس نیز نکوهیده و خطر آفرین است. [مباحث کتاب رسالت اخلاق در تکامل انسان در این زمینه سودمند است. ر. ک: ص 473ـ504. ]
حالت سوم: حالت افراط در خودنگری است. در چنین حالتِ غیر متعادل ناگهان شخص یادش می رود که آغازش نطفه و فرجامش مردار و در حالت کنونی حامل گنداب است. [گفتار حضرت امیر(ع) در این باره چنین است: «ما لابن آدم و الفَخر! اوله نطفه و آخره جیفه لایرزق نفسه و لایدفع حتفه»، نهج البلاغه، حکمت 454 و در جای دیگر فرمود: «ما لابن آدم و العجب! اوله نطفه مذره و آخره جیفه قذره و هو بین ذلک یحمل العذره»، عیون الحکم و المواعظ، ص 479.] یادش می رود که تمام این نعمتها و کمالات مستقیم یا غیر مستقیم از آنِ خداوند است و تعلقی به او ندارد تا چنین فریفته اش کند. او چنان محو تماشای کمالات واقعی یا کمالات موهوم خود می شود که بر اساس قانون «حب الشی یعمی و یصمّ» از درنگریستن در ضعفها و کاستی های وجودی خود فرو می ماند. و بالاتر از آن یادش می رود که سرش را بالا گرفته و در پیرامون خود درنگریسته و صاحبان کمالات برتر از خود را ببیند.
اینها همه حکایت از خبط و به هم آمیختن قوای عقلانی چنین شخصی دارد. چنین فردی حقیقتاً سلامت عقلانی خود را از دست داده است و از این که در روایات عجب با فقدان یا نقصان عقل برابر دانسته شده [نظیر روایت امیر(ع): «من أعجب برأیه أصیب بعقله»، غرر الحکم، 8380. ] همین نکته است. در حقیقت عجب را می بایست ناشی از بهم خوردن تعادل و توازن آئینه ذهن دانست که ناگهان شخص خود را بسیار اغراق آمیز و فراتر از آن چه هست می بیند.
با این تحلیل کار آمدترین راه برای جلوگیری از بیماری های روحی و آفتهای اخلاقی همچون عجب و کبر، چه در آغاز و چه در فرجام کار، خودشناسی است; کاری که بس دشوار و صعب است.
باری، «ممکن است انسان تحت شرائطی ویژه، تصویر دلپسندی از خود در ذهن ترسیم کند، ولی همواره این تصویر ذهنی با واقعیت تطبیق نخواهد کرد، این تصویر از شخصیت به قدرت سازگاری انبساط یا تشویش خاطر بیماری یا سلامت روحی شخص کاملا وابسته است.» [رسالت اخلاق در تکامل انسان، ص 371. ] د ) چند روایت در رابطه با عجب
چندین روایت نزدیک به این مضمون وارد شده است از جمله این که: پیامبر اکرم(ص) می فرماید: خداوند فرموده است: بنده من به من نزدیک نمی شود به عملی به مانند فرایض [واجبات] و برخی از بندگان من می خواهد سراغ عبادتی برود من مانع او می شوم به جهت این که دچار عجب نشود که او را فاسد کند.
در روایت دیگری پیامبر(ص) می فرماید خداوند می فرماید: بنده ای از بندگان مؤمن من در عبادت من کوشش می کند و از خواب و رختخواب ناز خود بلند می شود و در عبادت من کوشش می کند و خودش را به زحمت می اندازد و من او را به جهت بقایش و این که به او نظر دارم یک شب یا دو شب به خواب می اندازم تا از خواب برخیزد و بر خودش خشمگین باشد وگرنه اگر من او را رها کنم تا عبادتی را که می خواهد انجام دهد دچار عجب می شود و عجب او را مفتون به اعمالش می کند و این موجب هلاکت او خواهد شد که به اعمالش عجب کند و از خودش راضی باشد و فکر کند از همه عبادت کنندگان برتر است و از حد تقصیر بیرون رفته است در نتیجه از من دور می شود در حالی که فکر می کند به من نزدیک شده است.
همچنین در روایتی امام صادق(ع) می فرماید: «گناه بهتر است برای مؤمن از عجب وگرنه هیچ مؤمنی به گناه مبتلا نمی شد». با توجه به فراوانی روایات در این زمینه و بدیهی بودن این مطلب که گناه همراه با توبه از عجب به عمل به مراتب بهتر است .
عجب در نهایت باعث هلاکت انسان است و موجب می شود که آدمی صورت انسانی خود را از دست بدهد و از مرتبه انسانیت سقوط نماید . نبىّ گرامى اسلام صلى اللّه علیه و آله و سلّم در این زمینه مى فرماید: «ثلاث مهلکات شحّ مطاع و هوى متّبع و اعجاب المرء بنفسه ؛ سه چیز است که باعث هلاکت مى شوند: بخلى که از آن اطاعت شود، هوى و هوسى که از آن پیروى شود و اینکه انسان از خودش خوشش بیاید و خود پسند شود»