۱۳۹۷/۰۴/۰۹
–
۷۹۳ بازدید
آیا آیه شریفه: « لا اکراه فی الدین … » با عذاب منافات ندارد؟!
تفسیر:
آیة الکرسى یعنی آیه 255 سوره مبارکه بقره در واقع مجموعه اى از توحید و صفات جمال و جلال خدا است که اساس دین را تشکیل مى دهد، و چون در تمام مراحل با دلیل عقل قابل استدلال است و نیازى به اجبار و اکراه نیست، در این آیه مى فرماید: در قبول دین هیچ اکراهى نیست (زیرا) راه درست از بیراهه آشکار شده است (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ).
رشد از نظر لغت عبارت است از راه یابى و رسیدن به واقع، در برابر غى که به معنى انحراف از حقیقت و دور شدن از واقع است.
از آنجا که دین و مذهب با روح و فکر مردم سر و کار دارد و اساس و شالوده اش بر ایمان و یقین استوار است خواه و ناخواه راهى جز منطق و استدلال نمى تواند داشته باشد و جمله لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ در واقع اشاره اى به همین است.
به علاوه همانگونه که از شان نزول آیه استفاده مى شود، بعضى از ناآگاهان از پیامبر اسلام (ص) مى خواستند که او همچون حکام جبار با زور و فشار اقدام به تغییر عقیده مردم (هر چند در ظاهر) کند، آیه فوق صریحا به آنها پاسخ داد که دین و آیین چیزى نیست که با اکراه و اجبار تبلیغ گردد، به خصوص اینکه در پرتو دلائل روشن و معجزات آشکار، راه حق از باطل آشکار شده و نیازى به این امور نیست.
این آیه پاسخ دندان شکنى است به آنها که تصور مى کنند اسلام در بعضى از موارد جنبه تحمیلى و اجبارى داشته و با زور و شمشیر و قدرت نظامى پیش رفته است.
جایى که اسلام اجازه نمى دهد پدرى فرزند خویش را براى تغییر عقیده تحت فشار قرار دهد، تکلیف دیگران روشن است، اگر چنین امرى مجاز بود، لازم بود این اجازه، قبل از هر کس به پدر در باره فرزندش داده شود، در حالى که چنین حقى به او داده نشده است.
و از اینجا روشن مى شود که این آیه تنها مربوط به اهل کتاب نیست آن چنان که بعضى از مفسران پنداشته اند، و همچنین حکم آیه هرگز منسوخ نشده است آن چنان که بعضى دیگر گفته اند بلکه حکمى است جاودانى و هماهنگ با منطق عقل.
سپس به عنوان یک نتیجه گیرى از جمله گذشته مى افزاید: پس کسى که به طاغوت (بت و شیطان و انسانهاى طغیانگر) کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمى دست زده است که گسستن براى آن وجود ندارد (فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لَا انْفِصامَ لَها).
طاغوت صیغه مبالغه از ماده طغیان به معنى تعدى و تجاوز از حد و مرز است، و به هر چیزى که سبب تجاوز از حد گردد گفته مى شود، از این رو شیاطین، بتها، حکام جبار و مستکبر و هر معبودى غیر از پروردگار و هر مسیرى که به غیر حق منتهى مى شود، همه طاغوت است (باید توجه داشت که این کلمه هم به معنى مفرد و هم به معنى جمع به کار مى رود).
در این جمله قرآن مى گوید: هر کس به طاغوت کافر شود و از آن روى گرداند و به خدا ایمان آورد به دستگیره محکمى دست زده است که هرگز گسسته نمى شود.
در این که منظور از طاغوت در آیه چیست؟ مفسران سخنان بسیارى گفته اند بعضى آن را به معنى شیطان و بعضى به معنى کاهنان و بعضى به معنى ساحران تفسیر کرده اند، ولى چنین به نظر مى رسد که منظور، همه آنها بلکه وسیع تر از آنها بوده باشد. یعنى همان مفهوم عامى که از کلمه طاغوت استفاده مى شود که هر موجود طغیان گر و هر آیین و مسیر انحرافى و نادرست را در بر مى گیرد.
آیه در حقیقت دلیلى است براى جمله هاى سابق که در دین و مذهب نیازى به اکراه نیست. زیرا دین دعوت به سوى خدا که منبع هر خیر و برکت و هر سعادتى است مى کند، در حالى که دیگران دعوت به سوى ویرانگرى و انحراف و فساد مى نمایند، و به هر حال دست زدن به دامن ایمان به خدا همانند دست زدن به یک دستگیره محکم نجات است که هرگز امکان گسستن ندارد.
و در پایان مى فرماید: و خداوند شنوا و دانا است (وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
اشاره به اینکه مساله کفر و ایمان چیزى نیست که با تظاهر انجام گیرد، زیرا خداوند سخنان همه را اعم از آنچه آشکارا مى گویند یا در جلسات خصوصى و نهانى، همه را مى شنود، و همچنین از مکنون دلها و ضمایر آگاه است، بنا بر این کفر یا ایمان هر کس براى او روشن مى باشد.
این جمله در حقیقت تشویقى است براى مؤمنان واقعى، و تهدیدى است براى منافقان که از پوشش ظاهرى اسلام سوء استفاده مى کنند.
نکته:
اصولا اسلام و هر مذهب حق از دو جهت نمى تواند جنبه تحمیلى داشته باشد:
الف- بعد از آن همه دلائل روشن و استدلال منطقى و معجزات آشکار، نیازى به این موضوع نیست، آنها متوسل به زور و تحمیل مى شوند که فاقد منطق باشند، نه اسلام با آن منطق روشن و استدلالهاى نیرومند.
ب- اصولا دین که از یک سلسله اعتقادات قلبى ریشه و مایه مى گیرد ممکن نیست تحمیلى باشد زور و شمشیر و قدرت نظامى در اعمال و حرکات جسمانى ما مى تواند اثر بگذارد نه در افکار و اعتقادات ما.
از آنچه گفته شد پاسخ تبلیغات مسموم دشمنان اسلام از جمله کلیسا روشن مى شود زیرا جمله اى صریحتر از لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ که در متن قرآن آمده است در این زمینه نمى توان پیدا کرد.
البته آنها براى تحریف به مجاهدات و جنگهاى اسلامى متشبث مى شوند در حالى که از بررسى جنگهاى اسلامى به خوبى آشکار مى شود که قسمتى از این جنگها جنبه دفاعى داشته، و قسمت دیگرى که جنبه جهاد ابتدایى داشته است براى کشورگشایى و اجبار افراد به آیین اسلام نبوده بلکه براى واژگون کردن نظامات غلط و ظالمانه و اجازه یافتن مردم براى مطالعه آزاد در باره مذهب و شیوه هاى زندگى اجتماعى بوده است.
شاهد گویاى این سخن این است که در تاریخ اسلام کرارا دیده مى شود که مسلمانان هنگامى که شهرها را فتح مى کردند، پیروان مذاهب دیگر را همانند مسلمانها آزادى مى دادند.
و اگر مالیات مختصرى به نام جزیه از آنان دریافت مى شد به خاطر تامین امنیت و هزینه نیروهاى حافظ امنیت بود زیرا که جان و مال و ناموس آنها در پناه اسلام محفوظ بود و حتى مراسم عبادى خویش را آزادانه انجام مى دادند.
تمام کسانى که با تاریخ اسلام سرو کار دارند این حقیقت را مى دانند و حتى مسیحیانى که در باره اسلام کتاب نوشته اند به این موضوع اعتراف کرده اند. مثلا در کتاب تمدن اسلام و عرب مى خوانیم: رفتار مسلمانان با جمعیتهاى دیگر به قدرى ملایم بود که رؤساى مذهبى آنان اجازه داشتند براى خود مجالس مذهبى تشکیل دهند.
و در پاره اى از تواریخ نقل شده: جمعى از مسیحیان که براى گزارشها و تحقیقاتى خدمت پیامبر (ص) رسیده بودند مراسم نیایش مذهبى خود را آزادانه در مسجد پیامبر (ص) در مدینه انجام دادند.
اصولا اسلام در سه مورد به قدرت نظامى توسل مى جسته است:
1- در مورد محو آثار شرک و بت پرستى، زیرا از نظر اسلام بت پرستى دین و آیین نیست بلکه انحراف، بیمارى و خرافه است و هرگز نباید اجازه داد جمعى در یک مسیر صد در صد غلط و خرافى پیش روند و به سقوط کشانده شوند، لذا اسلام بت پرستان را از راه تبلیغ به سوى توحید دعوت کرد و آنجا که مقاومت کردند متوسل به زور شد بتخانه ها را در هم کوبید و از هر گونه تظاهرى به نام بت و بت پرستى جلوگیرى کرد تا این بیمارى روحى و فکرى به کلى ریشه کن گردد، و آیات قتال با مشرکین مانند آیه 193 سوره بقره و قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ: به کارزار با مشرکین ادامه دهید تا آنکه شرک از روى زمین برافتد. نظر به همین موضوع دارد. و بنا بر این هیچگونه تباین و تضادى بین آیه مورد بحث و این آیات نیست تا سخن از نسخ پیش آید.
2- در برابر کسانى که نقشه نابودى و حمله به مسلمانان را مى کشند دستور جهاد دفاعى و توسل به قدرت نظامى داده شده است و شاید بیشتر جنگهاى اسلامى در زمان پیامبر (ص) از همین قبیل باشد به عنوان نمونه جنگ احد- احزاب- حنین- موته- و تبوک را مى توان نام برد.
3- براى کسب آزادى در تبلیغ زیرا هر آیینى حق دارد به طور آزاد به صورت منطقى خود را معرفى کند و اگر کسانى مانع از این کار شوند مى تواند با توسل به زور این حق را به دست آورد.
ر. ک: تفسیر نمونه، ج 2، ص287 – 283.
4-پاسخ: جواب: لااکراه فی الدین به این معناست که در پذیرش دین اکراه و اجباری نیست ولی اگر کسی دینی را پذیرفت و به دینی وارد شد بایستی به مقررات آن پایبند باشد. مثلا دولت آمریکا اعلام می کند که برای ورود به کشور ما هیچ محدودیت و اجباری وجود ندارد ، لکن این بدان معنا نیست که هر کس وارد این کشور شد هر کاری که بخواهد می تواند بکند ، بلکه هر کسی که وارد این کشور شد به تبع باید به مقررات آن پایبند باشد. در مورد دین هم همین نکته جریان دارد، اسلام هرگز یک مسیحی یا یهودی را به ورود به اسلام الزام و اکراه نمی کند ولی اگر یک نفر مسلمان شد و اسلام را به عنوان دین خود پذیرفت بایستی به مقررات آن پایبند باشد. اصلا بخش مهم و اساسی ماهیت دین را مجموعه باید ها و نباید ها تشکیل می دهد.