۱۳۹۶/۱۲/۲۰
–
۱۰۸۰ بازدید
برای من جای تعجبه که چراحضرت ام البنین دررکربلا حضور نداشت و همراه با کاروان امام حسین(ع) نبود؟ درحالیکه حضرت زینب (س) وخانم های دیگه از بنی هاشم ویاران، امام حسین(ع) رو همراهی کردند؟
در اواخر سال شصتم هجرى که یزید بر تخت خلافت نشست، ام البنین در شهر مدینه به رغم اینکه سالیان پایانى عمر پر بار خویش را مى گذرانید و حدود شصت سالى از دوران حیاتش سپرى مى شد، آماده انجام رسالتى مهم و تاریخى ـ ارزشى بود و این رسالت: فرستادن پسران رشید و جانباز خویش در رکاب امام زمان شان ـ حسین بن على علیه السلام ـ براى آفرینش حماسه کربلا بود.ام البنین در این زمان به همراه فرزند ارشد خود ـ عباس علیه السلام ـ و عروس و نوهای پسرى خویش ـ عبیداللّه ـ در مدینه زندگى مى کرد همواره منتظر واکنش و دستور امام زمان خود، نسبت به این اتفاقات بود، پیوسته در جریان اخبار مدینه و واکنش امام قرار مى گرفت. هنگامى که امام قصد مکه کرد، پسران خویش را جهت همراهى و محافظت کردن از امام حسین علیه السلام و اهل بیت او، به همراه ایشان به مکه فرستاد و خود چونان مردى، سرپرستى تنها عروس و نوهای خود در مدینه را به امید برگشتن امام و یارانش از مکه، به عهده گرفت.شاید اصلى ترین علت عدم همراهى ام البنین با امام حسین علیه السلام ، این بود که این زن، تصور نمى کرد این سفر آغاز سفرى موعود باشد که امام و فرزندان او باید به پیشواز آن بروند. ام البنین هرگز تصور اینکه این سفر، براى اداى مسئولیتى توسط امام حسین علیه السلام باشد نمى نمود.
دلیل دیگر عدم همراهى ام البنین با کاروان شهادت کربلا، مشقت فراوان سفر براى او که پیرزنى شصت و چند ساله بود، است. به علاوه از آنجا که گرما طاقت فرسا بود، به سبب کهولت سن، قادر به همراهى با کاروانیان نبود. وى در مدینه چشم به راه بازگشت کاروان از سفر حج ماند و هرگز اطلاع نداشت که این سفر، آغاز سفر موعود خواهد بود.
در عین حال این شیرزن ولایتمدار، به رغم عدم همراهى با کاروان، به فرزندان خود توصیه کرده بود در همه حال، دست از یارى حسین علیه السلام برنداشته و پیوسته گوش به فرمان فرزند پیامبر و امام بر حق خود باشند.
چنانکه تا بازگشت کاروان عاشورا، – از زمانى که مدینه را به مقصد مکه ترک گفته بودند تا زمانى که بازماندگان به مدینه بازگشتند، حدود سه ماه به طول انجامید.- و پس از ورود بشیر بن جذلم به مدینه، به عنوان پیک امام سجاد علیه السلام ، ام البنین جهت کسب اخبار کاروان و حوادث بر آنها به همراه تنها یادگار عباس، نزد بشیر رفت که در حال انتشار خبر کاروان عاشورا و سرانجام آن بود.
در هنگام آمدنِ این پیرزن به سمت بشیر، جمعیت زیاد زنان و مردان کوفه، با مشاهده او، به احترام از جلویش کنار رفته، بشیر تا نگاهش به این زن بلندبالا، با قامت رشید افتاد، از اطرافیان خود پرسید:
این زن کیست که مردم مدینه اینقدر به او احترام مى گذارند؟!
جواب دادند: ام البنین کلابى ـ همسر على علیه السلام و مادر عباس است.
بشیر تا ام البنین را شناخت، وى را مخاطب قرار داده، با حالت محزون و گرفته گفت: ام البنین! خبر دارى عباس و پسرانت را در کربلا شهید کردند؟
آن بانوى فداکار پس از شنیدن خبر شهادت فرزندان شجاع خود، بدون ذره اى منقلب شدن، همچون کوهى استوار، از بشیر جویاى حال امام حسین علیه السلام گردید و گفت:
جان من و تمام فرزندانم فداى پسر فاطمه سلام الله علیها، از حال امام و مقتدایم چه خبر دارى؟
ام البنین که حتى پس از شنیدن خبر شهادت تمامى فرزندان خود، به عشق سلامتى امام تا آن لحظه خم به ابرو نیاورده بود، وقتى خبر شهادتِ حسین علیه السلام را به همراه دیگر فرزندان خود شنید، در حالى که زانوان او زیر این بار گرانبها خم مى شد، رویش را به طرف مردان و زنان مدینه برگرداند و با حالت غمگینانه اى، آنان را خطاب کرده گفت:
مردم مدینه! پس از شهادت امامم و تمامى پسران رشیدم، از شما مى خواهم از این به بعد مرا ام البنین نخوانید؛ چرا که ام البنین یعنى مادر پسران رشید؛ ولى پس از شهادت فرزندم حسین علیه السلام و دیگر پسران رشیدم، هیچ پسرى براى من باقى نمانده است. (اسلامى، فاطمه ـ خدایى، سیدعلى اکبر/ مقاله ام البنین، اسوه مادران و همسران شهید، مجله پیام زن، شهریور 1385، شماره 174، ص 32، با اندکی تلخیص)
دلیل دیگر عدم همراهى ام البنین با کاروان شهادت کربلا، مشقت فراوان سفر براى او که پیرزنى شصت و چند ساله بود، است. به علاوه از آنجا که گرما طاقت فرسا بود، به سبب کهولت سن، قادر به همراهى با کاروانیان نبود. وى در مدینه چشم به راه بازگشت کاروان از سفر حج ماند و هرگز اطلاع نداشت که این سفر، آغاز سفر موعود خواهد بود.
در عین حال این شیرزن ولایتمدار، به رغم عدم همراهى با کاروان، به فرزندان خود توصیه کرده بود در همه حال، دست از یارى حسین علیه السلام برنداشته و پیوسته گوش به فرمان فرزند پیامبر و امام بر حق خود باشند.
چنانکه تا بازگشت کاروان عاشورا، – از زمانى که مدینه را به مقصد مکه ترک گفته بودند تا زمانى که بازماندگان به مدینه بازگشتند، حدود سه ماه به طول انجامید.- و پس از ورود بشیر بن جذلم به مدینه، به عنوان پیک امام سجاد علیه السلام ، ام البنین جهت کسب اخبار کاروان و حوادث بر آنها به همراه تنها یادگار عباس، نزد بشیر رفت که در حال انتشار خبر کاروان عاشورا و سرانجام آن بود.
در هنگام آمدنِ این پیرزن به سمت بشیر، جمعیت زیاد زنان و مردان کوفه، با مشاهده او، به احترام از جلویش کنار رفته، بشیر تا نگاهش به این زن بلندبالا، با قامت رشید افتاد، از اطرافیان خود پرسید:
این زن کیست که مردم مدینه اینقدر به او احترام مى گذارند؟!
جواب دادند: ام البنین کلابى ـ همسر على علیه السلام و مادر عباس است.
بشیر تا ام البنین را شناخت، وى را مخاطب قرار داده، با حالت محزون و گرفته گفت: ام البنین! خبر دارى عباس و پسرانت را در کربلا شهید کردند؟
آن بانوى فداکار پس از شنیدن خبر شهادت فرزندان شجاع خود، بدون ذره اى منقلب شدن، همچون کوهى استوار، از بشیر جویاى حال امام حسین علیه السلام گردید و گفت:
جان من و تمام فرزندانم فداى پسر فاطمه سلام الله علیها، از حال امام و مقتدایم چه خبر دارى؟
ام البنین که حتى پس از شنیدن خبر شهادت تمامى فرزندان خود، به عشق سلامتى امام تا آن لحظه خم به ابرو نیاورده بود، وقتى خبر شهادتِ حسین علیه السلام را به همراه دیگر فرزندان خود شنید، در حالى که زانوان او زیر این بار گرانبها خم مى شد، رویش را به طرف مردان و زنان مدینه برگرداند و با حالت غمگینانه اى، آنان را خطاب کرده گفت:
مردم مدینه! پس از شهادت امامم و تمامى پسران رشیدم، از شما مى خواهم از این به بعد مرا ام البنین نخوانید؛ چرا که ام البنین یعنى مادر پسران رشید؛ ولى پس از شهادت فرزندم حسین علیه السلام و دیگر پسران رشیدم، هیچ پسرى براى من باقى نمانده است. (اسلامى، فاطمه ـ خدایى، سیدعلى اکبر/ مقاله ام البنین، اسوه مادران و همسران شهید، مجله پیام زن، شهریور 1385، شماره 174، ص 32، با اندکی تلخیص)