۱۳۹۶/۱۰/۰۳
–
۱۲۵۸ بازدید
سلام. غریب بودن امام رضا به خاطر مکر و توطئه مامون و احتمالا درک نکردن مردم، نبوده؟
مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم درباره حکمت ملقب شدن ثامن الحجج(ع) به این لقب این گونه مینویسد:1- موقعیت سیاسی: مأمون چون طی طرحی امام را تحت الحفظ از مقر، وطن و جوار قبر جدش رسول اکرم(ص) به اجبار به سوی مرو فرا خواند تا تحت نظر داشته و ارتباط او را با شیعه قطع و او را از شیعه و بنیهاشم جدا کرده و در مرو حبس کند، در ظاهر آن حضرت را به خلعت حکم و ولایت مزین و در باطن آن حضرت را از همه شئون منع کرد.
2- اجازه برگذاری جلسات درس و خواندن نماز جمعه و عید نمیدهد،دراطراف منزل و محل اقامت امام جاسوس گماشته بود، درحالی که مردم میپنداشتند مأمون در مقابل امام خاضع، مطیع و ارادتمند اوست.
3- امام را از آوردن اهل و عیال و فرزند دلبندش حضرت أبوجعفر أمام محمّد تقی(ع) عملاً منع کرده تا امام مأنوسی نداشته و تنها در منزلی محصور شد و مأمون جهت تظاهر و تبرئه خود از اتهام قتل امام در تشییع جنازه پیراهن خود را چاک زده و به شدت گریست و مجالس تعزیه دایر و به طور معروف برای بزرگداشت و تجلیل از آن حضرت عزای عمومی و تعطیل رسمی اعلام میکند.
4- مردم با دیدن این تظاهر و ریاکاری از مأمون فریفته رفتار او شده و گمان داشتند که امام در آسودگی بوده و به مرگ طبیعی از دنیا رفته است.
5- از سوی دوستان نیز نسبت به امام ظلم بزرگ روا داشته شد، چون نمایندگان امام موسی بن جعفر(ع) بعد از شهادتش گفتند: امامت به همین امام ختم شده است و دیگر امامی نیست و لذا آنها را «واقفیّه» گویند که از روی کبر، عناد و هوای نفس امامت حجت خدا علی بن موسی الرضا را انکار کردند و او را که والی این ولایت بود تکذیب کردند، چه غربتی از این بالاتر که سران وثقات معتمدین چنین واکنشی در برابر امام داشته باشند.
6- افزون بر آن، آنها شیعیان پدرش حضرت موسی بن جعفر(ع) را نیز به خود دعوت کرده و از پیروی حضرت ثامنالائمه منع کردند و برای خود حزب و دستهای تشکیل داده و بدعت در دین گذارده و جماعت واقفیه از اسلام فرقه خاصی تشکیل دادند، روایت است از أحمد بن محمد بن أبینصر کـه حضرت امــام أبوالحسن الرضا(ع) در میان طائفه بنی زریق ایستادند و در حالی که صدای خود را بلند کرده بودند به من گفتند: ای احمد! گفتم: لبیک! فرمود: چون رسول خدا(ص) رحلت کردند، مردم برای خاموش کردن نور خدا کوشیدند، اما خداوند إبا کرد، مگر از اینکه نور خود را تمام کند به أمیرالمؤمنین(ع) و چون أبوالحسن موسی بن جعفر(ع) وفات کرد، علی بن أبی حمزه در خاموش کردن نور خدا کوشید، اما خداوند چنین خواست که نور خود را تمام کند، در این قضایا و پیشامدها امام بسیار غمگین میشد که دوستان و شیعیان در این آزمایشها از دست میروند، احساس غم به غربت امام میافزود میشد.
7- انکار امامت فرزندش محمد بن علی است، بلکه انکار فرزندی او آنها تا حدی به امام جسارت کرده و گفتند: علی بن موسی فرزند پسر ندارد تا جانشین داشته باشد، پس امام نیست، خویشان، عموها و فرزندان عموها امامت و وصایت امام جواد را انکار کردند، مانند مخالفتهایی که با خود آن حضرت میکردند.
علی بن جعفر گفت: برادران امام رضا و همچنین ما عموهایش همگی به او گفتیم: تا به حال در میان ما امامی با چهره تند و سیاه رنگ نیامده است، امام رضا به آنها گفت: او پسر من است، آنها گفتند: رسول خدا(ص) کار قیافهشناسان را قبول کرد، حضرت قبول کرد تا قیافهشناس دراین باره داوری کند، چون قیافهشناسان آمدند و ما در بستان نشستیم و عموهای حضرت و برادرانش و خواهرانش صف بستند و به حضرت امام رضا(ع) جبهای پشمینه پوشاندند و یک کلاه برزگری و کار بر سرش نهادند و برگردنش یک بیل نهادند و به او گفتند: تو داخل بستان برو، به طوری که خود را نشان دهی که چون کارگر عمله در آنجا بـه کار اشتغال داری! و سپس حضرت أبوجعفر امــام محمدتقی را آوردند و به قیافهشناسان گفتند: پدر این طفل را مشخص کنید، آنها گفتند: از میان این جمعیت هیچکس پدر او نیست، ولیکن این عموی پدر اوست، این عموی اوست، این عمه اوست و اگر در اینجا پدری برای او باشد، همانا صاحب بستان است، به علت اینکه قدمهای او با قدمهای وی یکسان است و چون حضرت أبوالحسن امام رضا(ع) از میان بستان به سوی ایشان باز آمد، گفتند: این است پدر این طفل.(1)
8- یکی دیگر از حکمتهای غربت امام رضا(ع) این است که نقشی که حضرت(ع) در رونق دادن و رشد علوم اسلامی داشته مغفول مانده، دفاعی که حضرت از ساحت دین کرد بینظیر بود، تمدن اسلامی با تزریق و دفاع امام از علم اسلامی جهشی بزرگ به خود گرفت(2)، چون امام در دوره شکوفایی تمدن اسلامی میزیست و جلساتی که مأمون با دانشمندان ادیان مختلف برگزار کرد، امام در این مناظرات بر همگان چیره شد؛ این نمود علمی امام(ع) طبعاً در تمام اندیشهها و علوم تأثیرگذرار بود، اما این برجستگی هرگز در میان آثار مؤرخین عهد عباسی به طور محسوس و مشخص گزارش نشده است، این نوع رویکرد درباره خدمات علمی نهایت ظلم به امام و غربت آن حضرت است، علاوه بر امام رضا(ع) امام حسین(ع) نیز در زیارت ناحیه از طرف امام عسکری(ع) به این لقب نامیده شده است، اگرچه به یک معنا همه ائمه از آن جهت که بین مردم آن گونه که باید شناخته نشدند، غریباند.
2- اجازه برگذاری جلسات درس و خواندن نماز جمعه و عید نمیدهد،دراطراف منزل و محل اقامت امام جاسوس گماشته بود، درحالی که مردم میپنداشتند مأمون در مقابل امام خاضع، مطیع و ارادتمند اوست.
3- امام را از آوردن اهل و عیال و فرزند دلبندش حضرت أبوجعفر أمام محمّد تقی(ع) عملاً منع کرده تا امام مأنوسی نداشته و تنها در منزلی محصور شد و مأمون جهت تظاهر و تبرئه خود از اتهام قتل امام در تشییع جنازه پیراهن خود را چاک زده و به شدت گریست و مجالس تعزیه دایر و به طور معروف برای بزرگداشت و تجلیل از آن حضرت عزای عمومی و تعطیل رسمی اعلام میکند.
4- مردم با دیدن این تظاهر و ریاکاری از مأمون فریفته رفتار او شده و گمان داشتند که امام در آسودگی بوده و به مرگ طبیعی از دنیا رفته است.
5- از سوی دوستان نیز نسبت به امام ظلم بزرگ روا داشته شد، چون نمایندگان امام موسی بن جعفر(ع) بعد از شهادتش گفتند: امامت به همین امام ختم شده است و دیگر امامی نیست و لذا آنها را «واقفیّه» گویند که از روی کبر، عناد و هوای نفس امامت حجت خدا علی بن موسی الرضا را انکار کردند و او را که والی این ولایت بود تکذیب کردند، چه غربتی از این بالاتر که سران وثقات معتمدین چنین واکنشی در برابر امام داشته باشند.
6- افزون بر آن، آنها شیعیان پدرش حضرت موسی بن جعفر(ع) را نیز به خود دعوت کرده و از پیروی حضرت ثامنالائمه منع کردند و برای خود حزب و دستهای تشکیل داده و بدعت در دین گذارده و جماعت واقفیه از اسلام فرقه خاصی تشکیل دادند، روایت است از أحمد بن محمد بن أبینصر کـه حضرت امــام أبوالحسن الرضا(ع) در میان طائفه بنی زریق ایستادند و در حالی که صدای خود را بلند کرده بودند به من گفتند: ای احمد! گفتم: لبیک! فرمود: چون رسول خدا(ص) رحلت کردند، مردم برای خاموش کردن نور خدا کوشیدند، اما خداوند إبا کرد، مگر از اینکه نور خود را تمام کند به أمیرالمؤمنین(ع) و چون أبوالحسن موسی بن جعفر(ع) وفات کرد، علی بن أبی حمزه در خاموش کردن نور خدا کوشید، اما خداوند چنین خواست که نور خود را تمام کند، در این قضایا و پیشامدها امام بسیار غمگین میشد که دوستان و شیعیان در این آزمایشها از دست میروند، احساس غم به غربت امام میافزود میشد.
7- انکار امامت فرزندش محمد بن علی است، بلکه انکار فرزندی او آنها تا حدی به امام جسارت کرده و گفتند: علی بن موسی فرزند پسر ندارد تا جانشین داشته باشد، پس امام نیست، خویشان، عموها و فرزندان عموها امامت و وصایت امام جواد را انکار کردند، مانند مخالفتهایی که با خود آن حضرت میکردند.
علی بن جعفر گفت: برادران امام رضا و همچنین ما عموهایش همگی به او گفتیم: تا به حال در میان ما امامی با چهره تند و سیاه رنگ نیامده است، امام رضا به آنها گفت: او پسر من است، آنها گفتند: رسول خدا(ص) کار قیافهشناسان را قبول کرد، حضرت قبول کرد تا قیافهشناس دراین باره داوری کند، چون قیافهشناسان آمدند و ما در بستان نشستیم و عموهای حضرت و برادرانش و خواهرانش صف بستند و به حضرت امام رضا(ع) جبهای پشمینه پوشاندند و یک کلاه برزگری و کار بر سرش نهادند و برگردنش یک بیل نهادند و به او گفتند: تو داخل بستان برو، به طوری که خود را نشان دهی که چون کارگر عمله در آنجا بـه کار اشتغال داری! و سپس حضرت أبوجعفر امــام محمدتقی را آوردند و به قیافهشناسان گفتند: پدر این طفل را مشخص کنید، آنها گفتند: از میان این جمعیت هیچکس پدر او نیست، ولیکن این عموی پدر اوست، این عموی اوست، این عمه اوست و اگر در اینجا پدری برای او باشد، همانا صاحب بستان است، به علت اینکه قدمهای او با قدمهای وی یکسان است و چون حضرت أبوالحسن امام رضا(ع) از میان بستان به سوی ایشان باز آمد، گفتند: این است پدر این طفل.(1)
8- یکی دیگر از حکمتهای غربت امام رضا(ع) این است که نقشی که حضرت(ع) در رونق دادن و رشد علوم اسلامی داشته مغفول مانده، دفاعی که حضرت از ساحت دین کرد بینظیر بود، تمدن اسلامی با تزریق و دفاع امام از علم اسلامی جهشی بزرگ به خود گرفت(2)، چون امام در دوره شکوفایی تمدن اسلامی میزیست و جلساتی که مأمون با دانشمندان ادیان مختلف برگزار کرد، امام در این مناظرات بر همگان چیره شد؛ این نمود علمی امام(ع) طبعاً در تمام اندیشهها و علوم تأثیرگذرار بود، اما این برجستگی هرگز در میان آثار مؤرخین عهد عباسی به طور محسوس و مشخص گزارش نشده است، این نوع رویکرد درباره خدمات علمی نهایت ظلم به امام و غربت آن حضرت است، علاوه بر امام رضا(ع) امام حسین(ع) نیز در زیارت ناحیه از طرف امام عسکری(ع) به این لقب نامیده شده است، اگرچه به یک معنا همه ائمه از آن جهت که بین مردم آن گونه که باید شناخته نشدند، غریباند.
*پینوشتها:
1-« بحار الأنوار» طبع کمپانی، ج 12، در تاریخ أبی جعفر حضرت جواد(ع)، بابٌ فی فَضآئِلهِ و أحْوالِ خُلَفآءِ زَمانِهِ و أصْحابِه، ص 124 عن «عیون المعجزات»: لَمّا قُبِضَ الرِّضا عَلَیهِالسَّلاَمُ کانَ سِنُّ أبی جَعْفَرٍ عَلَیهِالسَّلاَمُ نَحْوَ سَبْعِ سِنینَ، فَاخْتُلِفَ الْکَلِمَةُ مِنَ النّاسِ بِبَغْدادَ وَ فی ألأمْصار ـ الرّوایةَ و کانتْ طَویلةً.
2-برگرفته از کتاب روح مجرد؛ نوشته مرحوم تهرانی.