قدرت روح و اقسام کارهای خارق العاده
۱۳۹۸/۰۴/۱۲
–
۲۳۸۷۲ بازدید
سلام و وقت بخیر
فردی که توانایی هایی ماورایی و غیر عادی دارد
مثلا پیش بینی های درست
کارهای عجیب با کارت
خواندن ذهن و حس از روی نبض دست و …
چطور بفهمیم توانایی وی حاصل جنبه مثبت یا جنبه منفی است؟
یا اصلا این توانایی از کجا امده است؟
علوم غریبه یا …
صفت قدرت به معنای توانایى بر انجام کار است و با حفظ این معنا میان انسان وخداوند مشترک است؛ منتهی این صفت به صورت مطلق تنها از آن خدا است، و محال است که غیر خداوند به قدرت و توانایی مطلق و فراگیر متصف شود.
در این راستا «قدیر»، به معناى کسى است که هر چه اراده کند به مقتضاى حکمت انجام میدهد، مخصوص حق تعالی است و درباره غیر خداوند بهکار نمیرود.
انسان نیز میتواند خود را به منبع قدرت و توانایی نزدیک کرده و اراده او کاملاً خدایی و جلوهای از قدرت بینهایت الهی شود. با این تفاوت که قدرت پروردگار ذاتی و مطلق بوده و قدرت انسان محدود و به پشتیبانی قدرت پروردگار است.
امام صادق(ع) فرمودند: العبودیّة جوهرة کنهها الرّبوبیّة ـ عبودیّت (بندگی) حقیقتی است که کنه و باطن آن ، ربوبیّت می باشد. (مصباح الشریع، ص 597، باب صدم)؛ یعنی عبد حقیقی، مظهر اسم ربّ می شود و آثار ربّ از وجود او نمایان می گردد.
این مضمون سخن امام حسین (ع) در حدیث قدسی نیز آمده است که خداوند می فرماید: عبدی أطعنی أجعلک مثلی، أنا حیّ لا اموت اجعلک حیّا لا تموت، أنا غنیّ لا أفتقر أجعلک غنیّا لا تفتقر، انا اقول للاشیاء کن فیکون و انت تقول للاشیاء کن فیکون؛
بنده ی من! مرا اطاعت کن تا تو را مثل خود سازم. من زنده ای هستم که نمی میرم، تو را هم زنده ای قرار دهم که نمیری. من دارایی هستم که فقیر نمی شوم، تو هم چنان سازم که فقیر نگردی. من هر چه را اراده کنم می شود، تو را هم چنان قرار دهم که هر چه بشود. (الجواهر السنیة؛ کلیات حدیث قدسى؛ ص709)
مراد از عبودیت اشیا فرمان بری آنها است به عبارت دیگر کسی که به حقیقت عبودیت برسد، صاحب مقام ولایت تکوینی می شود، یعنی به مقامی می رسد که بر تمامی موجودات ولایت پیدا می کند و موجودات حتی حیوانات وجمادات از وی اطاعت می کنند، صاحب همت می شود و هر چه را که اراده کند در عالم محقق می شود.
پس چون امر کند به دریا، دریا شکافته شود (حضرت موسی (ع))؛ و چون امر کند به ماه، به دو نیم گردد (پیامبر عزیز اسلام (ص)). دروازه خیبر را به یک دست از جای برکند و به کناری پرتاب نماید (حضرت علی (ع)). سنگ ریزه را فرمان دهد تا سخن گوید (پیامبر اکرم (ص)). مرده را زنده نماید (حضرت مسیح (ع))؛ و … . و همه ی اینها از آن جهت قادر باشد که اسماء الهی در او ظهور نموده است.
اگر انسان اراده اش فانی در اراده خدا شد، آنگاه اراده اش با اراده الهی وحدت پیدا می کند و با چنین اراده ای رفتارهای خارق عادت از او سر می زند. تمام کارهای خارق عادت که از اولیای الهی سر زده است از انواع معجزات و کرامات همه محصول قوت اراده ایشان بوده است. در حقیقت اراده انسان کامل است که این کارها را انجام می دهد.
در حدیث قرب نوافل از قول پیامبر (ص) آمده است: بندگان مى توانند با انجام واجبات خود را نزد من محبوب کنند و هر کس واجبات را انجام دهد نزد من از همگان محبوب تر مى باشد. بنده من مى خواهد با انجام مستحبات خود را نزد من محبوب کند، و هر گاه من او را محبوب خود قرار دهم در این هنگام گوش او خواهم شد که با آن مى شنود، و دیدگان او مى شوم که به وسیله آن خواهد دید و زبان او خواهم شد که با آن سخن خواهد گفت. من دست او خواهم شد که با آن هر چیزى را برمى دارد، و پاهایش مى شوم که به هر جا مى رود. هر گاه مرا بخواند اجابت مى کنم و اگر از من چیزى بخواهد عطا مى کنم، و در قبض روح مؤمن همواره مردد هستم، او از مرگ کراهت دارد و من هم نمى خواهم او ناراحت گردد (بحار الأنوار، ج 67، ص22)
بر همین اساس است که امیرمومنان(ع) فرمودند: أَنَا عِلْمُ اللَّهِ وَ أَنَا قَلْبُ اللَّهِ الْوَاعِی وَ لِسَانُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ عَیْنُ اللَّهِ النَّاظِرَةُ وَ أَنَا جَنْبُ اللَّهِ وَ أَنَا یَدُ اللَّهِ ـ منم علم خدا و منم قلب الله پرگنجایش؛ و منم زبان گویای خدا؛ و منم چشم نظاره گر خدا؛ و منم همسایه ی خدا؛ و منم دست خدا (بحار الأنوار ،ج 24،ص200) پس آنکه عبد حقیقی خدا گردد، ذات او خدایی می شود؛ و فعل خدا و ربوبیّت او از وجود او تراوش می نماید.
در فصوص محی الدین عربی آمده است: العارف یخلق بهمته ما یکون له وجود من خارج محل الهمه. عارف با اراده اش می تواند به خلق اشیاء بپردازد، البته باذن الهی این کارها را انجام می دهد، اما هر چه باشد محصول قوت اراده عارف و سالک از طریق وحدت با اراده خالق است. (فصول الحکم محی الدین عربی، فص اسحاقی)
البته توانایی بالقوه انجام اعمال خارق العاده در هر کسی وجود دارد ، اما برای به فعل در آوردن این توان عوامل بسیاری وجود دارد ، عواملی که بر روی فعالیت های ذهنی و رفتارهای ادراکی مانند حالات روانی فرد اثرمی گذارند از جمله این رفتارها نیروی باور و ایمان است تا زمانی که شخص به این باور نرسیده باشد که توانایی های روحی در انسان وجود دارد، شکوفایی و آشکاری آن را مشاهده نخواهد کرد وهر قدر که نیروی باور از قدرت بیشتری برخوردار و به ایمانی قوی بدل شده باشد هرعملی، شدنی محسوب می گردد. حضرت مسیح(ع) نیز به همین موضوع اشاره دارد :” اگر به اندازه دانه خردلی ایمان داشته باشید میتوانید کوهی را جا به جا کنید. ”
اقسام کارهای خارق العاده:
واژه ی « خارق العاده » نیز لفظ عامّی است که موارد زیادی را در بر می گیرد؛ که سحر و شعبده و معجزه و کرامات اولیاء و کار مرتاضان نیز از جمله ی آنها می باشند.
اعمال خارق العاده و غیر عادی برچند قسم اند.
برخی از آنها علّت مادّی و محسوس داشته و واقعیّت دارند ؛ نظیر اینکه برخی افراد سمّ می خورند و نمی میرند یا شمشیر را از راه دهان داخل مری خود می کنند و تا معده می رسانند ولی آسیبی نمی بینند ؛ یا روی ذغال گداخته راه می روند و پایشان نمی سوزد یا … .
این گونه از کارها محصول سالها تمرین و کسب مقاومت بدنی است ؛ و نیرویی ویژه در کار نیست ؛ بلکه نوعی سازگاری است. لکن از آن جهت که این گونه کارها رواج عمومی ندارند ، مردم عادی آنها را خارق العاده می پندارند.
این گونه کارها ارزش خاصّی نداشته و بیشتر به درد سرگرم نمودن مردم می خورند. لذا لزومی ندارد که اهل حقیقت اقدام به یادگیری آن کنند. خطر چندانی هم از این جهت متوجّه اهل حقیقت نیست تا یادگیری آن برای دفع خطر لازم باشد.
به فرض اگر هم کسی خواست با این امور ضربه ای به اهل حقیقت بزند بدون یادگیری این قبیل کارها نیز می توان خطر آنها را دفع نمود.
اگر کسی با تکیه بر این امور ادّعای نبوّت یا امامت و امثال آن نمود به راحتی می توان او را رسوا نمود. برای مثال اگر چنین کسی با خوردن سمّ نمی میرد می توان از او خواست که نوع سمّ را عوض کند. مثلاً اگر نوع سمّ او از گروه اسیدها است می توان از او خواست که سمّی از گروه بازها(قلیا) بخورد. چون بدن در آنِ واحد به هر دوی این نوع سمّ مصونیّت پیدا نمی کند.
برخی دیگر از خارق عادت ها نیز علّت مادّی داشته و با آموزش و تمرینات مداوم حاصل می شوند؛ لکن این گونه خارق عادت ها واقعیّت نداشته نیرنگ و فریبند. در این قسم از سحر که از آن به چشم بندی یا شعبده یاد می کنند، قوّه ی خیال بینندگان با استفاده از فنون پنهان، سرعت عمل و خطای حواسّ فریب داده می شود.
این گونه سحرها دارای سطوح مختلفی هستند. تعدادی از این فنون به قدری ساده اند که در هر جامعه ای تعداد زیادی از افراد آنها را بلدند. امّا برخی دیگر از این فنون مشکلتر بوده و تعداد دارندگان آن نسبتاً کم می باشند. برخی از این فنون نیز ابداعی برخی افراد بوده دارندگان آن در کلّ دنیا شاید به ده نفر هم نرسند.
برای مثال دیوید کاپرفیلد شعبده باز معروف، با استفاده از این فنون از دیوار چین که هفت متر ضخامت دارد رد شد. این گونه از امور حقیقت ندارند بلکه در پشت صحنه ی آنها ترفندهایی زیرکانه وجود دارد.
همانطور که تبدیل نمودن دسته گل به کبوتر توسّط شعبده بازان معمولی یک ترفند و نیرنگ است و حقیقتاً تبدیلی رخ نمی دهد ، رد شدن دیوید کاپرفیلد از دیوار چین نیز یک نیرنگ است؛ لذا او هیچگاه در جلوی دید عریان مردم اینکار را نمی کند؛ بلکه چادری در دو سوی دیوار می زند، آنگاه در یک چادر وارد شده و از چادر آن سوی دیوار بیرون می آید؛ و البته نمایش سایه ای نیز در چادرها ترتیب می دهد تا چنین گمان شود که او واقعاً از درون دیوار عبور می کند.
برخی آیات مربوط به سحر ناظر به این گونه از سحرها هستند.« قالَ أَلْقُوا فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظیم. ــــــ (موسی)گفت: شما بیفکنید! و هنگامى(که وسایل سحر خود را) افکندند، مردم را چشم بندى کردند و ترساندند؛ و سحر عظیمى پدید آوردند. » (الأعراف:۱۱۶) از این آیه ی شریفه چنین فهمیده می شود که ساحران فرعون ، حقیقتاً چیزی را تبدیل به مار و امثال آن نمی کردند بلکه کاری می کردند که به چشم مردم چنین بیاید که طنابها و چوبها تبدیل به مار می شوند.
همانگونه که شعبده بازان امروزی وانمود می کنند که دسته گلی را تبدیل به کبوتر می کنند ؛ یا کاغذ معمولی را تبدیل به اسکناس می کنند.
روشن است که اهل حقیقت نباید از این سنخ کارها انجام دهند چرا که این گونه کارها از بارزترین اشکال دروغ و فریب اذهان مردم است ؛ و فایده ای حقیقی هم برای کسی ندارد. این گونه سحرها تنها یک خطر عمده دارند و آن ایجاد شکّ در بینندگان است نسبت به معجزات انبیاء(ع).
لذا در طول تاریخ همواره مخالفین انبیاء سعی نموده اند انبیاء را به عنوان ساحر معرّفی نمایند. لکن با اندک دقّتی تفاوت این نوع سحر با معجزه روشن می شود. اهل شعبده برای انجام کارهای خارق العاده ی خود احتیاج به ابزارهای ویژه دارند و در فضاهای خاصّی قادر به انجام کار خود هستند ؛ در حالی که انبیاء در انجام معجزه چنین نبوده اند. همچنین ، شعبده بازان کارهای خاصّی را انجام می دهند و قادر نیستند آنچه را که مخاطبین طلب می کند انجام دهند. برای مثال اگر از کسی که وانمود می کند دست گل را تبدیل به کبوتر می کند ، خواسته شود که آن را تبدیل به شتر کند ، نمی تواند ؛ امّا بسیاری از معجزات انبیاء با خواست مردم بوده است ؛ برای مثال از حضرت صالح(ع) خواستند که شتری از کوه بیرون آورد ، او نیز چنین کرد.
یا از نبی اکرم (ص) خواستند که ماه را به دو نیم کند ، آن حضرت نیز چنین نمود. این قسم از سحر از آنجایی که وجود حقیقی ندارد و صرفاً جهل و توهّم بیننده آن را خارق العاده می پندارد، بالذّات مخلوق هم نیست. آنچه حقیقتاً مخلوق خداست تک تک حرکات و ابزارهای ساحر است.
اگر حقیقتاً در اینگونه سحرها چیزی تبدیل به چیز دیگر می شد در آن صورت جا داشت که بپرسیم حکمت این تبدیلها چیست؟ اینگونه از کارها دقیقاً مثل سخن دروغ هستند. همانگونه که دروغگو سعی می کند سخن دروغ خود را راست جلوه دهد شعبده باز نیز سعی می کند کار خود را واقعی جلوه دهد.
اقسام دیگری از خارق عادات نیز وجود دارند که علل و عوامل غیر محسوس دارند ؛ که بسته به عواملشان گوناگونند. برخی از آنها ناشی از قدرت روحی و قوّت خیال شخص است . برخی دیگر ، نتیجه همیاری جنّها است. قسمی نیز با همیاری ملائک موکّل انجام می شود.
قسم اوّل خود اقسام بسیار گوناگونی دارد که به برخی از آنها اشاره می شود.
تله پاتی (ذهن خوانی) :
که در آن شخص با تمرینات تمرکز ، نفس خود را تقویت می کند تا بتواند به ذهن دیگران نفوذ کنند. این یک قابلیّت عمومی در همه ی افراد بشر بوده نوعی ورزیدگی روحی است. همانگونه که با اقسام ورزشهای جسمی می توان قابلیّت های گوناگون جسمی را رشد داد ، با ورزش های روحی نیز می توان قابلیّت های گوناگون روحی را رشد داد ؛ که یکی از آن قابلیّت ها ، قدرت تله پاتی است. همه ی ما تا حدودی می توانیم ذهن افراد را بخوانیم ، لکن نه در حدّ افراد ورزیده در این کار. لذا با تمرین می توانیم این قابلیّت را در خودمان شکوفا سازیم. همچنین همانگونه که ورزیدگی های گوناگون جسمی هم می توانند کاربرد مثبت داشته باشند و هم می توانند کاربردهای منفی داشته باشند ، قدرت های روحی نیز می توانند هر دو کاربرد را داشته باشند.
هیبنوتیزم (خواب مصنوعی) :
که در آن شخص هیبنوتیزور با تلقین و سخنان و حرکات خیال انگیز ، قوّه ی خیال شخص هیبنوتیزم شونده را تحت تأثیر قرار داده ضمیر ناخودآگاه او را بر ذهن خودآگاه او غالب می کند. این فنّ نیز نوعی ورزیدگی روحی است ، که هم می تواند در پزشکی و روانشناسی و امثال آن کاربرد مثبت داشته باشد هم می توان از آن سوء استفاده نمود. طبق گفته ی روانشناسان ، همه ی افراد بشر در مواردی به طور خودکار دچار مانیه تیزم (خودهیبنوتیزم) می شوند. ظاهراً این نوعی عمل تدافعی است که وجود انسان برای در امان ماندن از برخی خطرات انجام می دهد. برای مثال بسیاری افراد هنگام مواجه شدن با یک خبر بسیار ناگوار دچار این حالت می شوند ؛ که اگر دچار آن نشوند ممکن است دچار سکته قلبی یا مغزی و امثال آنها شوند.
در حیوانات نیز مانیه تیزم دیده شده است. لذا این حالت یک امر طبیعی است برای حفظ سلامتی جسمی و روحی که برخی افراد آن را کشف نموده و از آن استفاده می کنند
تصرّف در اشیاء با قوّه اراده:
در این فنّ، شخص با تمرینات زیاد اراده خود را چنان تربیت می کند که می تواند بدون استفاده از اعضاء بدن ، اشیاء را جابجا نماید. این قدرت نیز در همه افراد بشر به صورت بالقوّه وجود دارد. نازلترین شکل این قوّه تصرّف روح در اعضاء خود بدن است. اگر این قدرت تربیت شود شخص می تواند اعضای غیر اختیاری خود را تحت کنترل خود در آورد. در مرتبه ی بالاتر شخص می تواند در اشیاء خارج از وجود خود نیز تأثیر بگذارد.
این قسم از خارق عادات ، که معمولاً واژه سحر در مورد آنها کمتر به کار می رود ، قابلیّت هر دو گونه استفاده ی مثبت و منفی را دار هستند. همچنین این گونه خارق عادات از دو راه قابل تحصیلند. هم از راه ریاضات غیر شریعی می توان به آنها دست یافت، هم از راه ریاضات شرعی ممکن است چنین قدرتهایی حاصل شود.
لذا به نظر می رسد که فقها درباره حکم شرعی این گونه از امور باید احتیاط بیشتری داشته باشند. در بین علمای اسلام همواره کسانی بوده اند که در سایه ی عبادت خدا ، بدون اینکه خودشان دنبال این قدرتها باشند ، به این قدرتها دست یافته اند. این گونه قدرتها ، قدرتهایی طبیعی بوده و ناشی از ورزیدگی روحند همانگونه که قدرت بدنی ورزشکاران ناشی از ورزیدگی اعضای بدن است.
قسم دوم (کمک گرفتن از جنّها) نیز اقسام گوناگونی داشته برخی از اقسام آن مضرّترین اقسام سحر است. این قسم از ساحران در طول تاریخ همواره در مقابل انبیاء(ع) صف آرایی نموده اند. « وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطینُ عَلى مُلْکِ سُلَیْمانَ وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ. … ـــــ و(یهود) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم مى خواندند پیروى کردند. سلیمان هرگز(دست به سحر نیالود؛ و) کافر نشد؛ ولى شیاطین کفر ورزیدند؛ و به مردم سحر آموختند. …»(البقرة:۱۰۲) « وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقا. ــــ و اینکه مردانى از بشر به مردانى از جنّ پناه مى بردند، و آنها سبب افزایش گمراهى و طغیانشان مى شدند.»(الجن:۶)
این قسم از سحر ، مشهورترین قسم آن در کشورهای اسلامی است ؛ که بین برخی از مذاهب ضالّه مثل اهل حقّ(علی اللّهی ها ) و برخی دراویش و جهله ی صوفیّه و برخی عمله ی شیطان که بعضاً خود را دعا نویس هم می خوانند رواج دارد. در این قسم سحر ، شیاطین با قدرتهای ویژه ای که دارند کارهایی را برای مدّعی سحر انجام می دهند. از نقلهای متواتر چنین برمی آید که در مقابل این گروه از جنّهای کافر ، جنّهای مؤمنی نیز هستند که به برخی مؤمنان کمک می کنند و به خواست آنها عملکرد شیاطین جنّی را باطل می سازند. بنا بر این ، این قسم از سحر ، نوع حلال نیز دارد ؛ لکن نوع حلال آن مشهور به سحر نیست.
در این قسم از سحر ، آنچه منتسب به خداست این است که خداوند متعال امکان ارتباط انس و جنّ را فراهم نموده است ؛ که خود این امر به خودی خود هیچ شرّی در پی ندارد. همانگونه که انسان با هزاران موجود دیگر امکان ارتباط دارد با جنّها نیز امکان ارتباط دارد.
لکن شیاطین از این امکان سود جسته برخی از انسانها را که تمایل به شیطنت دارند جذب نموده در خدمت خود می گیرند و به دست آنها به اغفال مردم می پردازند. بنا بر این خدا به همان دلیل که به شیطان امکان وسوسه داده ، چنین امکانی را هم فراهم ساخته است. چون این راه یکی از طرق وسوسه و فریب شیطان است.
البته خداوند متعال در مقابل این امکان ، امکان استفاده مومنان از قدرت جنّهای مومن را هم فراهم ساخته است. لذا در این صحنه دو جبهه وجود دارد. پس اگر از جانب ساحران شیطانی مزاحمتی برای کسی حاصل شد باید مواظب باشد که به دام شیاطین نیفتد و به سراغ ساحرانی که گاه خود را دعانویس و سحرباطل کن و امثال اینها معرّفی می کنند نرود. بلکه باید سراغ کسانی برود که مورد تأیید عالمان دینی اند. لذا این گونه سحرها یکی از ابزارهای امتحان الهی اند تا معلوم شود که چه کسانی تابع شیطانند و چه کسانی تابع خدای رحمان.
قسم سوم (سحر ناشی از همیاری ملائک موکّل) نیز مثل قسم سابق ، خوب و بد دارد ؛ لکن منشاء خوب و بد بودن آن ، خوب و بد بودن عامل آن نیست ؛ چون عامل این قسم سحر ، ملائکند که همواره خوبند. منشاء خوب و بد بودن این قسم سحر ، نیّت استفاده کننده ی آن است.
اگر استفاده کننده ، آن را در مسیر خیر به کار گیرد خیر و در غیر آن صورت شرّ خواهد بود.« وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطینُ عَلى مُلْکِ سُلَیْمانَ وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ . ـــــــ و(یهود) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم مى خواندند پیروى کردند. سلیمان هرگز(دست به سحر نیالود؛ و) کافر نشد؛ ولى شیاطین کفر ورزیدند؛ و به مردم سحر آموختند. و(نیز یهود) از آنچه بر دو فرشته ی بابل«هاروت» و«ماروت»، نازل شد پیروى کردند. (آن دو، راه سحر کردن را، براى آشنایى با طرز ابطال آن، به مردم یاد مى دادند. و) به هیچ کس چیزى یاد نمى دادند، مگر اینکه از پیش به او مى گفتند: ما وسیله آزمایشیم کافر نشو! (و از این تعلیمات، سوء استفاده نکن!) ولى آنها از آن دو فرشته، مطالبى را مى آموختند که بتوانند به وسیله آن، میان مرد و همسرش جدایى بیفکنند؛ ولى هیچ گاه نمى توانند بدون اجازه خداوند، به انسانى زیان برسانند. آنها قسمتهایى را فرا مى گرفتند که به آنان زیان مى رسانید و نفعى نمى داد. و مسلما مى دانستند هر کسى خریدار این گونه متاع باشد، در آخرت بهره اى نخواهد داشت. و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند، اگر مى دانستند.»(البقرة:۱۰۲)
از آیه شریفه چنین بر می آید که هاروت و ماروت ، به اذن خدا به مردم سحر می آموختند. برخی مفسّرین بر این عقیده اند که این دو فرشته اموری را به یهود تعلیم می دادند که دو وجهی بودند ؛ یعنی هم استفاده صحیح داشتند هم استفاده نادرست. لکن اکثر یهودیان از آن استفاده نادرست می کردند.
از لحن آیه نیز چنین بر می آید که همه ی تعلیمات این دو فرشته مضرّ نبوده اند. لذا خداوند متعال فرمود:« آنها قسمتهایى را فرا مى گرفتند که به آنان زیان مى رسانید و نفعى نمى داد.» همچنین از آیه شریفه استفاده می شود که کار این دو ملک وسیله امتحان یهود بود. لذا خود آن دو ملک تصریح می نمودند که ما وسیله امتحان هستیم پس مواظب باشید که کافر نشوید. ـ